در کوی رهبر

 زنان تهرانی اشکا‌ل جدیدی از نادیده انگاشتن حجاب اجباری حکومت را در زندگی روزانه‌ی خویش تجربه می‌کنند. به همین دلیل هم در صورت استفاده از روسری، چندان نیازی نمی‌بینند که با آن موهایشان را بپوشانند. چون روسری با هر حرکت و جنبشی به راحتی پایین و بالا می‌پرد تا نصف و نیمه‌هایی از مو در دیدرس قرار بگیرد. انگار بخواهند از روسری به عنوان پوششی تزیینی استفاده کنند. در ضمن به خودشان حق می‌دهند تا همین پوشش تزیینی هم هر از چندگاهی از سرشان به روی شانه‌ها سُر بخورد. آن‌وقت اگر لازم ببینند دوباره گوشه‌هایی از آن را روی موهایشان ولو می‌کنند. با این همه تاب گیسوهای بافته شده یا زلف‌های پریشان را می‌توان از پشت همگی نظاره کرد. همچنان که رقص و تاب نرم موها بر پیشانی هم از دیدرس این و آن مخفی نمی‌ماند.

دوچرخه و حجاب

در تهران، امروزه کم نیستند زنانی که دوچرخه را برای خریدهای روزانه مناسب می‌بینند. به واقع دوچرخه بهانه‌ای بیش نیست تا رفتارهایی همانند سوار شدن بر آن، نمونه‌ای روشن برای نافرمانی اجتماعی قرار گیرد.

خانم‌های دوچرخه‌سوار به این نتیجه رسیده‌اند که با هر بهانه‌ای می‌توان فرهنگ تحمیلی حکومت را پس راند. همچنان که روسری‌های نصفه نیمه‌ای که جمهوری اسلامی تجویز می‌کند، چندان هم دوچرخه‌سواری را تاب نمی‌آورد. در نتیجه موهای چشم‌نواز دوچرخه‌سوارانِ خانم با نگاه‌های مهربانانه‌ی رهگذران خیابان آشنا می‌شوند. انگار به بدخواهان خود می‌گویند: تا کور شود هر آنکه نتواند دید.

اتوموبیل و حجاب

منظره‌ای هر روزه: جر و بحث با پلیس

رانندگی در خیابان‌ها یا اتوبان‌های شهری هم زمینه‌های کافی فراهم می‌بیند تا خانم‌های راننده از حجاب اجباری حکومت چشم بپوشند. به همین دلیل هم نیروی انتظامی تلاش می‌ورزد تا به مردم بباوراند که اتومبیل حریم خصوصی کسی نیست. پلیس می‌خواهد با همین حقه و ترفند به تفتیش سرنشینان اتومبیل بپردازد. اما خانم‌ها در جنگ و گریز خود با پلیس هر روز به تجربه‌های جدیدتری دست می‌یابند. آخر پلیس مافنگی و پولکی حکومت چه کاری به این کارها دارد؟ او هم با سرکیسه کردن مردم به گذران خود می‌اندیشد. گذرانی که متأسفانه به اتکای راه‌های غیر اخلاقی تأمین می‌شود.

کوهنوردی و حجاب

آزادی در کوهستان

خانم‌ها در کوهنوردی به‌تر از هر جایی می‌توانند به خواست حکومت پشت پا بزنند. در نتیجه خیلی راحت روسری و مقنعه را به دور می‌ریزند تا از مردان کوهنورد چیزی کم نیاورند. حتا در همین کوه، همراه با آواز خواندن هنرشان را هم در خوانندگی به نمایش می‌گذارند.

ناگفته نماند آنجایی که لازم باشد جمعی از کوهنوردان گرد می‌آیند تا رقص فردی و گروهی دختران جوان را تماشا کنند. خانم‌ها و آقایان ضمن تجربه‌ای مشترک به این تجربه دست یافته‌اند که در کوهنوردی “چشم‌ها را باید شست” تا دیدن نادیده‌های شهر در آنجا ممکن گردد. چنانکه هرگز در جایی از کوه آلودگی‌های بصری شهر به چشم نمی‌آید. آلودگی‌هایی که همواره ذاتی و همزاد جمهوری اسلامی به شمار می‌آیند.

در نمونه‌ای دیگر خانم‌هایی که در ولنجک تهران سوار تله‌کابین می‌شوند فضای بالای کوه را مناسب می‌بینند تا روسری خود را از سر بردارند. اما پلیس، نزدیک ایستگاه پایانی، بازگشت آنان را انتظار می‌کشد. چون از زمین و فضا این گروه از خانم‌ها را تحت نظر می‌گیرند. سرآخر گردشگران، نیروی انتظامی را هو می‌کنند و خانم‌ها را با لباسی مبدل از دامی حتمی می‌رهانند.

ورزش و حجاب

همراه با ورزش صبح‌گاهی در بوستان‌های شهر هم زمینه‌های کافی برای خانم‌های ورزشکار فراهم می‌گردد تا از سیاهچاله‌ی روسری و مقنعه رهایی یابند. به همین دلیل هم صبح‌ها در اکثر بوستان‌ها، پلیس به گشت محسوس و نامحسوس خود ادامه می‌دهد تا به گمان خودش از کنار زدن روسری‌ زنان ممانعت به عمل آورد. شکی نیست که پلیس با بهانه کردن نهی از منکر و ارشاد زنان، از وظیفه‌ی اصلی خود جهت برقراری نظم و آرامش سر باز می‌زند. چنانکه در خیابان‌‌های شهر، همراه با حضور پلیس بی‌نظمی و ناآرامی هم رونق می‌گیرد.

در اتوبوس و مترو

مترو و اتوبوس‌های شهری نیز می‌توانند محلی مناسب برای آزادی عمل خانم‌ها قرار گیرد. آخر وقتی که حکومت در مترو و اتوبوس برنامه‌ی جداسازی زنان را از مردان تعقیب می‌کند، لزومی ندارد که زنان در آنجاها روسری سر کردن را لازم بشمارند. همین‌جا هم تجربه‌های گروهی یا فردی خانم‌ها به کارشان می‌آید تا فشارهای غیر اخلاقی و نامردمی جمهوری اسلامی را اندکی پس برانند. گفتنی است که بحث تبلیغی علیه جمهوری اسلامی در اتوبوس و مترو بیش از هر مکانی پا می‌گیرد. حتا زنان در این گستره و میدان، مردان را هم پشت سر می‌گذارند. چون زنان از جسارت‌ و روشنگری چیزی کم نمی‌آورند.

پوشش مردانه به جای حجاب

عده‌ای از دختران و پسران جوان هم به شکل و شمایلی همسان در معابر عمومی ظاهر می‌گردند تا هرچه بیش‌تر پلیس و گشت ارشاد را بفریبند. با همین رویکرد زنان لباس و پوشش مردانه را برای خود مناسب می‌بینند. جدای از این آرایش و سیمایی مردانه از خود به نمایش می‌گذارند تا پلیس متقاعد شود که با گروهی از پسران سر و کار دارد.

مشکل حل نشدنی ج.ا.

جمهوری اسلامی با دانستگی‌هایی از جهل و نادانی، حجاب را به بزرگ‌ترین مشکل خود در جامعه مبدل کرده است. چنانکه آسیب‌های اجتماعی و کاستی‌های رفاهی مردم را در گستره‌ای از بی‌حجابی خلاصه می‌کند. انگار زنان اگر حجاب بر سر کنند و به پستوهای خانه پس رانده شوند، تمامی مشکلات ریز و درشت حکومت هم حل خواهد شد. در عین حال مدیران ارشد حکومت مشکلات شخصی یا گروهی خودشان را به عنوان مشکل مردم جا می‌زنند. با چنین دیدگاهی است که اصرار دارند تا به اتکای چماق و باتومِ بسیج و نیروی انتظامی، بتوانند بر این مشکل خودمانی فایق آیند. حتا انقلابی را که از آن سخن می‌گویند در همین موضوع حجاب خلاصه می‌بینند. یعنی اگر همه‌ی زنان در الگویی از فضای عربستان سعودی چادر بگذارند، انگار در جامعه انقلاب شده است. گویا اگر زنان چادر از سرشان بردارند جامعه نیاز به انقلاب دارد تا زنان را به حجاب خود بازگردانند. با همین نگاه، تعریف جدیدی هم از انقلاب اجتماعی پا می‌گیرد که ابتکار آن را به حتم باید به نام جمهوری اسلامی نوشت.

به همین دلیل هم زنان با کنار زدن حجاب خود به واقع ستون‌های سست و بی‌قواره‌ی حکومتی را نشانه می‌روند که رهبرِ آن خود را پاسدار انقلاب می‌شناساند. اما انقلاب رهبر از کارکرد سیاسی یا اقتصادی خود جا می‌ماند و از نمایش پرماجرای حجاب و چادر برای زنان چیزی فراتر نمی‌رود. به عبارتی روشن‌تر رهبر ایران بازگشت به گذشته را انقلاب می‌خواند. گذشته‌ای که به حتم در آن اقتدار فردی رهبر و گروه او تضمین خواهد شد.

رتبه‌بندی حجاب و رتبه‌گیری با حجاب

اصطلاحات بی‌حجاب، باحجاب، محجبه و حجابِ برتر تنها بعد از پیدایی جمهوری اسلامی به فرهنگ دولتی راه یافت. حجاب برتر نامی است که مدیران ارشد فرهنگی حکومت آن را برای چادر برگزیده‌اند. با این همه تاکنون نتوانسته‌اند به تولید پارچه‌ی چادریِ مرغوب و مناسبی در داخل کشور دست یابد. چون چادرهای سیاهی که “زنان محجبه” آن را بر سر می‌کنند به تمامی از هند و مالزی وارد کشور می‌شوند. حکومت تلاش می‌ورزد تا ناکامی و حقارت خودش را در عرصه‌هایی از این دست، با تنش‌‌آفرینی پیرامون تکنولوژی هسته‌ای جبران نماید.

پیداست که انتخاب چادر یا همان حجاب برتر هر زنی را در مقابل آزار و اذیت حکومت بیمه خواهد کرد. حتا زنان در صورت تمکین از همین خواستِ حکومت، خواهند توانست از سد گزینش وزارتخانه‌ها بگذرند و در هر اداره‌ای که بخواهند استخدام شوند. همچنان که زنان چادری به اعتبار چادر خود در ادارات از زنان دیگر یک سر و گردن بالاتر به حساب می‌آیند. این گروه از زنان عضویت بسیج اداره را می‌پذیرند تا از مزایای دولتی آن هم بهره‌مند گردند.

پوستر تبلیغ حجاب. حجاب در نهایت «بندگی» است

جدای از این مدیران اداره اصرار می‌ورزند تا زنان چادری را پس از بازنشستگی هم به کار بازگردانند. آنان همراه با ترفندهایی از این دست، ماندگاری‌ خود را بر کرسی مدیریت اداره تضمین خواهند کرد. در تمامی ادارات جمهوری اسلامی اگر هم قرار باشد تا خانمی به کرسی مدیریت دست یابد، چادر بر سر کردن را برای او لازم می‌شمارند.

حجاب، نماد اعمال ولایت مردانه

خلاصه‌ی کلام، چادر در هر اداره‌ای انقلاب برای مشتاقان آن به پا می‌کند؛ «انقلابی بزرگ‌تر از انقلاب اول.» با این همه زنان شاغل ایران به چادر یا همان حجاب برتر حکومتی رضایت نمی‌دهند و مزایای اداری آن را حقیر می‌شمارند. چراکه با نگاهی امروزی به این موضوع، آن را توهینی آشکار نسبت به همه‌ی زنان می‌بینند. انگار بخواهند با نگاهی پدرسالارانه و مردانه به موضوع، شیوه‌هایی از زندگی گذشته را به زنان تحمیل کنند. پیداست که زنان با پذیرش چادر و حجاب اجباری نه تنها بر ولایت جمهوری اسلامی گردن می‌گذارند بل‌که بر ولایت بی‌چون و چرای مردان جامعه هم گردن خواهند گذاشت. رویکردی که با استقلال عمل آنان در خصوص برابری با مردان به چالش برمی‌خیزد.


در همین زمینه