عنایت سمیعی، شاعر و منتقد برجسته ایران دو شعر نوروزی سروده است. می‌خوانید:

عنایت سمیعی، شاعر و منتقد ادبی

شیدایی

سلام نظامی نمی‌دهم

دستم را سایبان چشمم کرده‌ام

که به دریا نگاه کنم

مشکوک می‌زنم یا نه

حرفم چیز دیگری‌ست:

دریای داخل صدف

صبرش تمام شده‌ست از بلاتکلیفی

ناخدای بی‌ادعا می‌گوید،

سعی می‌کنم

که هم دریا را از حبس

نجات دهم

هم لطمه‌ای به صدف نرسانم

در چنین اوضاعی‌ست

که نمی‌دانی

حرف زدن با چاه

سخت‌تر است

یا مجادله با دیوار.

چه‌قدر تعداد سنجاقک‌هایی

که خودخواسته به دیوار

نصب می‌شوند

زیاد شده‌ست.

فصل بهار

موسم شیدایی موجودات است.

لحن

از ریشه‌های حنجره

از مغز استخوان

از عمق خاطره

صدای شکارگری کَنده می‌شود

که پشت صدای شکار

پنهان شده‌ست.

***

صدای قشنگ از قبرستان

بلند می‌شود

در افق

عقاب به دنیا می‌آورد

و سنگ چشم تَرَش را

با آفتاب

پاک می‌کند.

***

چه لحن گوارایی دارد

آوازخوان

انگار

پرندگان خوش‌آواز را

یکجا

بلعیده است.