بازار میوهی قزلقلعه پیرمردی را میبینم که چند دانه گوجه فرنگی وارفته و چندتا خیار دور ریخته شده را از زیر بار بیرون میکشد. او برای خرید و به امید تخفیف، خیار و گوجه فرنگی را به دست فروشنده میسپارد. به یاد میآورم که امیرآباد زمانی منطقهی اعیاننشین تهران به حساب میآمد ولی اکنون همان ساکنان دیروزی را که دیگر پیر شدهاند، محترمانه به گدایی میکشانند. همچنان که اینک همین سرهنگها و مدیر کلهای دیروزی در سن بازنشستگی آرزوی خوردن چند دانه خیار و گوجهی فرنگی گندیده به دلشان مانده است. حکایت زندگی این بازنشستگان حکایت زندگی همانهایی است که زمانی بر کرسی قدرت تکیه داشتند ولی امروز روزگارشان از گذران بیخانمانهای شهری چیز کم نمیآورد.
ژنده پوشان یا بیخانمانهای شهری تهران، گذرانی فلاکتبارتر از این را پشت سر میگذارند. چون از شهروندان تهرانی کم نیستند افرادی که با اشتیاق کامل به فانهای زباله یورش میبرند تا غذای روزانهی خود را در آن بجویند. آنوقت نایلکسهای انباشته از زباله زیر و رو میشوند تا شاید غذای دورریخته شدهای از میان آنها بتواند نیاز جویندهی خود را برآورد. دورریختهها را از نایلکسی به نایلکس دیگر میریزند و پس از آن، همه را با خود به همراه میبرند.
اما آنها که حرفهایتر عمل میکنند بیش از دیگران به فوت و فن کار آشنایی دارند. چون خوب فهمیدهاند که برای دستیابی به غذای مناسب هرگز نباید از فانهای نزدیک هتل و چلوکبابی غافل بمانند. با همین رویکرد به حتم تازگیِ غذا بیشتر حالشان را جا میآورد. ابتدا نمونهای از آن را همانجا کنار فان خیابان به حلقشان فرو میریزند تا سپس مابقی یافتههایشان را از زبالهی شهری، درون نایلکس و ظرفی یک بار مصرف گرد آورند. این غذای گردآوری شده در نهایت راهیِ جایی میشود که عدهای دیگر انتظارش را میکشند.
برای دسترسی به میوه نیز همین راه ابتکاری را ادامه میدهند. چون میوههای دورریخته را نیز در فانهای زبالهی نزدیک میوهفروشی بهتر میتوان ردیابی کرد. از خیار و گوجه فرنگی گرفته تا سیب و پرتقال و موز همه و همه در فانهای نزدیک مغازهی ترهبارفروشی پیدایشان میشود. بدون تردید میوههایی که به دلیل گرانی هرگز به فروش نمیرسند، پس از گندیدگی کامل سرآخر در همین فانها تلنبار میگردند.
اما فانهای زباله تنها نیاز غذای روزانهی عدهای گرسنه و نیمهگرسنه را برنمیآورد. بلکه در همین زبالههای شهری عدهای هم به لباس و کفش مناسب دست مییابند. جدای از این در فانها، دستیابی به لوازم آشپزی و وسایل تزیینی خانه چندان مشکل نخواهد بود. خلاصهی کلام در فانهای کنار خیابان میتوان به نمونههایی از موکت، قفسه، کمد، میز و صندلی هم دست یافت. این اجناس اگر در زندگی شخصی به کار بیخانمانها نیاید، میتوانند همه را به فروش برسانند.
در پیادهروی مناطق بیست و دوگانهی تهران چیزی حدود هفتاد و پنج هزار فان زبالهی روباز جانمایی شدهاند. تفکیک زباله در تهران انجام نمیشود و مدیران شهری آنجا که از تفکیک سخن میگویند بیشتر به ابعاد تبلیغی آن میاندیشند. با این رویکرد زبالههای تر و خشک از مبدأ تولید آن بدون استثنا در کنار هم قرار میگیرند تا شهرداری نسبت به انتقال آن اقدام به عمل آورد. زبالههای داخل فان در طول روز در معرض تابش آفتاب قرار میگیرد و شیرابهی آن تمامی فضای اطراف خود را در بر میگیرد. ضمن آنکه در شست و شوی فانها همواره سهلانگاری صورت میپذیرد. آلودگی فانها چهرهی زشت و نازیبای خود را برای رهگذران به تماشا میگذارد. فانهای زباله به طبع در تولید مثل حشرات و سوسک نقش میآفریند.
تازه رسم بر آن است که گربههای ولگرد نیز غذای روزانهی خود را از درون همین فانها بجویند. هرچند کف فانهای زباله سوراخهایی به قطر ده سانتیمتر تعبیه نمودهاند تا شست و شوی آنها ممکن گردد ولی از همین سوراخ، موشها به درون فان راه مییابند. از این گذشته کلاغها نیز جهت تأمین غذای روزانهی خویش به زبالههای درون فان چشم دوختهاند. به واقع مخزنهای زباله نه تنها غذای روزانهی بسیاری از بیخانمانها شهری تهران را تأمین میکنند بلکه حیوانات شهر و پرندگان و حشرات موذی نیز زندگی و گذران خود را به زبالهها وابسته میبینند. اما آلودگی غذاهای دور ریخته شده در فان، هرگز حساسیت مدیران شهری را برنمیانگیزد. انگار این وضع را فرجه و فرصتی میبینند تا همگی نیازشان را از آن بجویند.
در طول روز دیده میشود که عدهای ضمن تفکیک زبالههای خشک، قسمتی از آنها را با خودشان میبرند. اینها نیروی پیمانکار شهرداری شمرده میشوند. پیمانکاران کودکان را به کار میگمارند تا ضمن جست و جو در فان به مواد مورد نظر خویش دست یابند. در این فرآیند کاغذ و کارتن، شیشه و بطری و خلاصه نایلکس و مواد پلاستیکی را جهت بازیافت گرد میآورند. کودکان مواد گردآوری شده را به پیمانکاران خود کیلویی میفروشند. پیمانکار حتا شرایطی فراهم میبیند که کودکان بتوانند شب خود را نیز در محل دپوی زباله به سر آورند. موضوعی که به حتم اشتیاق این کودکان بیخانمان را در بر خواهد داشت. در مراکز دپوی زباله برای کودکان موش و سوسک و مگس پدیدههای عادی شمرده میشود. حتا این کودکان به بوی تعفن زباله گردن نهادهاند. اصلاحطلبان شهرداری تهران هرگز بنا ندارند که در مدیریت خود بر این آسیبهای غیر انسانی و نامردمی فایق آیند.
کودکان در فرآیند تفکیک زباله به منظور تسهیلگری در کار خویش به درون فان هم پا میگذارند و آن وقت مواد مورد نظر خود را از حجم زبالههای تر و خشک مخزن بیرون میکشند. انگار در جهان چیزی به نام آلودگی وجود ندارد. رهگذران تهرانی به صحنههایی از این دست عادت نمودهاند. تمامی اینها در تهران عرف و سنت کار کودکان را با خود به همراه دارد.
جدای از پیمانکاران شهرداری گروههای دیگری هم هستند که مستقل از شهرداری به تفکیک و بازیافت زبالههای شهری اشتیاق نشان میدهند. آنان هم با استفاده از نیروی کار کودکان بیخانمان، تفکیک زباله را دنبال میکنند. زبالههای تفکیک شده در نهایت به کارگاههای رسمی یا غیر رسمی حاشیهی شهر انتقال مییابند و در تولید مواد جدید به کار گرفته میشوند. مدیران شهرداری، این گروه از افراد را “دزد زباله” نام نهادهاند و اصرار دارند که از ادامهی کارشان جلوگیری به عمل آورند. چنانکه هر دو گروه در نزاعهای دستهجمعی خود از کودکان کارگر سود میبرند. عوارض و تبعات خشونتبار این نزاعها هم در نهایت به پای خود کودکان نوشته میشود.
جمهوری اسلامی بر باوری پای میفشارد که گویا میتوان مشکلات و آسیبهای اجتماعی را ضمن سودجویی از پند و موعظه حل و فصل نمود. به همین منظور بیش از سه هزار مسجد و شش هزار حسینیه در تهران بزرگ جانمایی شدهاند. در همهی آنها از بام تا شام دههزار نفر روحانی و مداح به موعظه و روضهخوانی برای مخاطبان خویش اشتغال دارند. قرار است با همین موعظهها عدهای زندگانی فردی “علی” را برای درمان دردهای جامعه الگو بگذارند. با این رویکرد اندیشهی بیپشتوانهای تبلیغ میشود که گویا مؤمنان همانند علی از قوت و غذای روزانهی خویش برای سیرکردن کودکان یتیم و “زنان بیسرپرست” استفاده میکنند. اما این موضوع تعارفی خودمانی بیش نیست و آموزههای بیپشتوانهای از این دست هرگز به عمل در نمیآید.
جدای از این نهادهای حکومتی ضمن رویکردی بورژوامآبانه خیریههایی را نیز سامان بخشیدهاند. خیریههایی که در واقع قانون جمهوری اسلامی را پناه میگیرند تا از پرداخت مالیاتهای دولتی معاف باقی بمانند. اما خیریهها نیز هریک سر خویش دارند و در تاراج سرمایههای جامعه از دولت چیزی کم نمیآورند. چنانکه با راه انداختن صندوقهای قرضالحسنه خیلی راحت سرمایهی مردم را به تاراج میبرند. این گروه از صندوقها چهبسا نام و عنوان قدیسهای شیعه را به همراه دارند تا تبلیغ این نامها بتواند اعتماد تودههای عادی مردم را برایشان تضمین کند.
در چنین فضایی است که فانهای شهری کانونی برای گذران مردم قرار میگیرد. چون دولت جمهوری اسلامی از برآوردن نیاز همگانی شهروندان خود جا میماند و مردم را به سراغ هم میفرستد تا بر بستر اخلاق ناکارآمد دینی، وظیفهی او را به انجام برسانند. قرار است با همین سازوکارهای اخلاقی فقر و تنگدستی نیز برای همیشه حضورش را در جامعه به فراموشی بسپارد.
خدایا خودت شر اسلام و جمهوری اسلامی رو از سر ملت ایران کم کن
حسن / 20 March 2018
خدا مرده است. نیچه
این شر از سر مردم ایارن رها نمی شود. به قول حسنی ری استارتی، مردم کشورهای مثل ایران و رعاق حالا حالا بایست تاوان کارهایشان بدهند! عراقی ها برای اینکه از رتس یا .. رفتند برای ارتش صدام جنگیدند ! ایران همب خاطر انقلاب 1357 و مشارکت در کارهای این نظام از انتخبات و غیره. دنیا دار مکافت است.
شاه لخت؟ / 20 March 2018