ژیلبر آشکار، استاد مدرسه عالی مطالعات خاورمیانه و آفریقای دانشگاه لندن، از ریشه‌های تاریخی-سیاسی جنگ سرد ایران وعربستان می‌گوید و توضیح می‌‍دهد که چرا تضاد شیعه و سینی این تعارض را نمی‌تواند توضیح دهد. به زغم آشکار، «رژیم عربستان مسلماً از لحاظ فرهنگی و اجتماعی واپسگراتر از ایران است، اما ایران بسیار ستیزه‌جوتر و توسعه‌طلب‌تر است.» رقابت و همکاری‌های آمریکایی با ایرانی‌ها در عراق، ناهماهنگی و سردرگمی در سیاست خارجی آمریکا، احتمال برخورد نظامی ایران و اسرائیل در سوریه، معضلات رویکرد ضدامپریالیسم اردوگاهی طرفدار روسیه، انقلاب سلطنتی محمد بن سلمان از دیگر موضوعات اصلی مصاحبه آشکار با یان سزار است.

ژیلبر آشکار نویسنده کتاب‌های «الشعب یرید: بررسی بنیادین خیزش اعراب» (۲۰۱۳) و «دردنشان‌های ناخوشی: واپسگرایی در خیزش اعراب» (۲۰۱۶) است.

علی خامنه‌ای و محمد بن سلمان، رهبر و ولیعهد. این دو در برابر هم قرار گرفته‌اند. در حال حاضر آینده روابط دو کشور تابع موقعیت محمد بن سلمان، یعنی جنگ قدرت در ریاض شده است.
علی خامنه‌ای و محمد بن سلمان، رهبر و ولیعهد. این دو در برابر هم قرار گرفته‌اند.

ایران و عربستان: تعارضی مادی و زمینی

  • سزار: حرف و حدیث‌های بسیاری وجود دارد مبنی‌بر اینکه نوعی «جنگ سرد» بین عربستان و ایران در جریان است. جلوه عینی و انضمامی این جنگ چیست؟

آشکار: اگر منظورمان از جنگ سرد یک تخاصم حاد باشد، این اصطلاح در مورد ایران و عربستان واقعاً صدق می‌کند: آنها به لحاظ سیاسی-نظامی با یکدیگر رقابت می‌کنند و بدون آنکه مستقیماً با یکدیگر وارد جنگ شوند، از طریق کشورهای واسطه درگیر جنگ‌های نیابتی هستند. رژیم ایران از همان سرآغازش و از زمان «انقلاب اسلامی» سال ۱۹۷۹ همواره روابط خصومت‌آمیزی با پادشاهی عربستان داشته است. این رژیم‌ها گرچه هر دو برپایه‌ بنیادگرایی اسلامی بنا شده‌اند، به‌لحاظ سیاسی نقطه مخالف یکدیگر هستند. عربستان سعودی با ایالات متحده در ارتباط است، درحالیکه جمهوری اسلامی ایران با سرنگونی یک رژیم سلطنتی متولد شد و به‌شدت ضدآمریکایی است.

چیزی که حالا مدتی است این جنگ سرد را گرم کرده است، به باز شدنِ جعبه‌ پاندورا پس از حمله آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ برمی‌گردد: این اتفاق به ایران فرصت داد تا نفوذش را در عراق گسترش داده و تثبیت کند، و بنابراین پای به داخل کشوری بگذارد که هم‌مرز عربستان سعودی است. تا قبل از آن، نیروی امدادی برون‌مرزیِ اصلی ایران حزب‌الله لبنان بود، اما در مورد این مسئله عربستان دغدغه‌ نسبتاً محدودی داشت. برعکس، گسترش نفوذِ ایران درعراق تبدیل به دغدغه‌ و نگرانی بزرگی برای آنها شده، نگرانی‌ای که با موج جدیدِ نفوذ ایران با وقوع به‌اصطلاح «بهار عربی» بیشتر هم شده است.

ایران دارد از بی‌ثبات‌شدن بخش عربی خاورمیانه سود می‌برد: اول، بی‌ثباتی ناشی از حمله آمریکا به عراق، و سپس چند سال بعدتر، بی‌ثباتی ناشی از «بهار عربی». پس از عراق، ایران از سال ۲۰۱۳ دست به مداخله نظامی در سوریه زد، هم به‌واسطه نیروهای کمکی منطقه‌ای وهم مستقیماً و با گسیل سربازان ایرانی به میدان نبرد. سپس نوبت یمن فرا رسید، که در آنجا حوثی‌ها از جانب تهران حمایت می‌شوند، ولی نقش نظامی ایران در این کشور در مقایسه با عراق و سوریه محدود است.

  • مفسران بسیاری در غرب هستند که می‌گویند آنچه ما در اینجا شاهد هستیم فصل جدیدی از تخاصم سکولارشده شیعه و سنی است. نظر شما در مورد این «تحلیل» چیست؟

این یک تفسیر نمونه‌ایِ «شرق‌شناسانه» در معنای منفی کلمه است، تفسیری که به منطقی ارجاع دارد که همواره همه‌چیز را به فرهنگ‌ها برمی‌گرداند؛ فرهنگ‌هایی که فرض می‌شود دائمی و بدون تغییر هستند. این تفسیر معنی نمی‌دهد: تضاد به‌اصطلاح شیعه و سنی تا قبل از حمله به عراق و متعاقباً جنگ داخلی سال ۲۰۰۶ که ماهیتی مذهبی به خود گرفت و سنی‌ها و شیعیان آن کشور را مقابل یکدیگر قرار داد، جلوه برجسته‌ای در سیاست‌ منطقه‌ای نداشت.

شکی وجود ندارد که سعودی‌ها هم بهتر از ایرانی‌ها نیستند، اما … ما نمی‌بینیم که سعودی‌ها مانند ایران شاخه‌های مسلح محلی ایجاد کنند. حتی در سوریه نیز، آنها گروه‌هایی را حمایت و تأمین مالی کردند که کاملاً در کنترل آنها نبودند. پادشاهی عربستان به‌شدت محافظه‌کار است و از این بی‌ثبات‌سازی منطقه می‌ترسد، چیزی که به‌هیچ وجه ایران را نمی‌ترساند!

با وجود این، این یک واقعیت است که سعودی‌ها — که ایدئولوژی رسمی‌شان به‌شدت ضدشیعه است — از زمان انقلاب اسلامیِ ایران با توضیح اینکه مکتب خمینی تجسمی از مکتب شیعه و در تناقض با مکتب سنی است، از برگ برنده‌ مذهب برای منزوی کردن انقلاب ایران استفاده کرده‌اند. البته رهبران جمهوری اسلامی نیز به نوبه خود از امکان‌شان برای رهبری شیعیان برای گسترش نفوذشان در جهان عرب استفاده کرده‌اند. آنها به‌‌طور خاص به هدفِ تأسیس، مسلح کردن و تأمین مالیِ حزب‌الله در لبنان مداخله کردند، اما سیاست رسمی و اعلام‌شده‌ آنها علی‌القاعده بیشتر پان-اسلامی بوده است تا شیعی. آنها سعی کرده‌اند به‌طور کل همه‌ گروه‌ها و کشورهای اسلامی را به خود جذب کنند، و پیوندهای نسبتاً محکمی با اخوان المسلمین برقرار کرده‌اند که گروهی سنی و البته مانند خود جمهوری اسلامی بنیادگرا است. آنها خصوصاً به حمایت توأمان‌شان از حماس، شاخه‌ فلسطینی اخوان المسلمین، و حزب‌الله افتخار می‌کردند. بنابراین، ایران سیاست پان-اسلامی‌ای را اتخاذ کرد که باعث شرمندگی عربستان بود و باعث شد نوعی رقابت اسلامی بین آنها به راه بیفتد…

با وجود این، چیزی که از زمان اشغال عراق و خصوصاً از زمان آغاز جنگ داخلی در آن کشور روی داده، آن است که ما شاهد پررنگ‌ شدنِ وجه فرقه‌گرایانه سیاست ایران بوده‌ایم که به‌طرزفزاینده‌ای قاطعانه‌تر و محرزتر شده است. تهران با استفاده از برگ برنده‌‌ فرقه‌گرایی نفوذ خود را در عراق گسترش داد، و این بعداً به یکی از رویکردهای اصلی‌اش تبدیل شد. این امر نقش زیادی در تیره‌وتار کردن روابط ایران با سعودی‌ها داشته است، سعودی‌هایی که البته آنها نیز هرگز از گسترش ایدئولوژی فرقه‌گرایانه‌ خشن‌شان دست برنداشته‌اند.

این را نمی‌شود انکار کرد که امروز نوعی دینامیک فرقه‌گرایانه در کار است، اما اینکه بخواهیم این دینامیک را به‌سادگی و با گفتن اینکه یک طرف سنی‌ها هستند و یک طرف شیعیان توضیح دهیم درواقع هیچ چیز را توضیح نمی‌دهد: این فقط تکرار مکررات است. یک فرآیند سیاسی در کار بوده که جنبه‌‌ای فرقه‌گرایانه تعارض بین دو کشور داده است. به‌علاوه، این را می‌توانیم در مورد تمام بقایای تاریخی از جمله فرقه‌گرایی و قبیله‌گرایی بگوییم: آنها عناصر فرهنگی ابدی و ازلی نیستند، بلکه عناصر فرهنگی‌ای هستند که برای مقاصد سیاسی حفظ یا احیا شده، یا به کار گرفته می‌شوند… چرا دیگر، به جز منازعه‌ ایرلند شمالی، بین پروتستان‌ها و کاتولیک‌ها در اروپا جنگی وجود ندارد، آن‌هم در حالیکه اروپا تعارضات مشابه یا حتی خونبارتری را در گذشته تجربه کرده است؟ اگر عامل فرقه‌گرایی امروز نقش پررنگی در خاورمیانه ایفا می‌کند، به خاطر دلایل تاریخی-‌سیاسی است و نه ناشی از دلایل فرهنگی یا مذهبی. ریشه این تعارض نه در اختلافات مذهبی، که در تعارض‌های بسیار مادی و زمینی بر سر منافع است.

عربستان محافظه‌کار، ایران ماجراجو

  • واقعیت در مورد اتهام توسعه‌طلبی ایران، که از جانب سعودی‌ها، مصری‌ها، دول غرب و… وارد شده، چیست؟ فرصت‌هایی به ایران داده شد تا نفوذش در عراق و سوریه را تقویت کند، اما میزان این نفوذ چقدر است، و چرا و چگونه تهدیدی بی‌واسطه برای منافع سعودی‌ها، اسرائیلی‌ها یا آمریکایی‌ها محسوب می‌شود؟

این مسئله برای این کشورهایی است که شما از آنها نام بردید، یک تهدید است، چراکه ایران سیاستی به‌شدت خصمانه نسبت به آنها دارد. اما می‌خواهم بر این نکته هم تأکید کنم که توسعه‌طلبی رژیم ایران در عین حال تهدیدی برای مردم منطقه هم هست. بهره‌برداری رژیم ایران از عنصر مذهب دارد باعث انفجار و ازهم‌پاشیدنِ جوامع منطقه می‌شود؛ این تهدیدی کاملاً جدی است.

این سیاست توسعه‌طلبی به‌خصوص از سوی سپاه پاسداران انقلاب هدایت و اجرا می‌شود که یک دولت پنهان در ایران است: آنها بخش عمده‌ای از اقتصاد کشور را در کنترل خود دارند و به‌واسطه ماهیت‌شان به عنوان یک نیروی نظامی/سیاسی جلوه‌ تسلیحاتی توسعه‌طلبیِ رژیم هستند. آنها هستند که در سوریه، عراق و لبنان مداخله می‌کنند و در این کشورها بر سربازان و نفراتی که بر اساس تعصبات فرقه‌ای گزینش می‌شوند نظارت دارند. برای مثال، نمی‌توانید بدون آنکه شیعه باشید، عضو حزب‌الله شوید، چراکه سازمانی مبتنی بر وابستگیِ فرقه‌ای است.

تمام این مسائل باعث ایجاد شکاف به‌شدت خطرناکی در جوامع مربوطه می‌شود. شکی وجود ندارد که سعودی‌ها هم بهتر از ایرانی‌ها نیستند، اما در این مورد، سیاست تهاجمی توسعه‌طلبیِ ایران در تضاد با محافظه‌کاری سعودی‌ها قرار دارد. ما نمی‌بینیم که سعودی‌ها مانند ایران شاخه‌های مسلح محلی ایجاد کنند. حتی در سوریه نیز، آنها گروه‌هایی را حمایت و تأمین مالی کردند که کاملاً در کنترل آنها نبودند. پادشاهی عربستان به‌شدت محافظه‌کار است و از این بی‌ثبات‌سازی منطقه می‌ترسد، چیزی که به‌هیچ وجه ایران را نمی‌ترساند!

  • منظورتان این است که بی‌ثباتی به نفع ایران است نه به نفع عربستان که وضع موجود را ترجیح می‌دهد؟

برای مثال، لبنان را در نظر بگیرید: سعودی‌ها نسخه سنی از حزب‌الله را تأسیس نکرده‌ و تلاشی هم در این راستا نمی‌کنند، باآنکه انحصار قدرت در لبنان در دستان حزب‌الله است. رژیم عربستان مسلماً از لحاظ فرهنگی و اجتماعی واپسگرایانه‌تر از ایران است، اما ایران بسیار ستیزه‌جوتر و توسعه‌طلب‌تر است. ایران حتی نقش خطرناک‌تری را در دادنِ ماهیت فرقه‌ای به تعارضات منطقه ایفا می‌کند. این یک پادزهر حیاتی بر ضد موج انقلابیِ «بهار عربی» بود. اگر این موج علیرغم تلاش‌هایی که برای بسیج اجتماعی صورت گرفت نتوانست در عراق گسترش یابد، عمدتاً به خاطر شکاف فرقه‌ای بود. در لبنان هم همین‌طور. اگر در سوریه هم رژیم توانست در برابر موج انقلاب مقاومت کند، به‌واسطه‌ استفاده از عنصر فرقه‌گرایی موفق به انجام این کار شد؛ حکومت سوریه بیش از هر چیز مدیون حمایت‌های ایران از طریق گسیل شبه‌نظامیان فرقه‌ای از لبنان، عراق و خود ایران (از جمله لشگرهای متشکل از پناهجویان افغان که اغلب به‌اجبار به خدمت نظام فراخوانده شده‌اند) بوده است. این شبه‌نظامیان نقشی حیاتی در حفظ رژیم اسد دارند.

همکاری و رقابت ایران و آمریکا در عراق

  • اما دولت فعلیِ عراق چطور؟ به‌نظر اغراق‌آمیز می‌رسد که آن را دست‌نشانده ایران بخوانیم؛ دولت عراق عمیقاً به ایران وصل است، اما همچنان از حمایت آمریکایی‌ها نیز برخوردار است.

در واقع، وضع تناقض‌آمیزی است. مدت‌هاست در عراق بین ایران و آمریکا ترکیبی از رقابت و همکاری در جریان است. حمله‌ آمریکا به عراق از آغاز با همدستی ایران انجام شد، و همین امر باعث شده ملی‌گرایان سنیِ عرب، مانند بعثی‌ها، مکرراً ایران را به همدست بودن با ایالات متحده متهم کنند و خود را قربانی دسیسه‌ای ایرانی/آمریکایی معرفی کنند.

این واقعیتی انکارناپذیر است که وقتی نظامیان آمریکایی عراق را اشغال کردند، مجلس اعلای انقلاب اسلامی را به آن کشور آوردند که به ایران و همچنین حزب‌الدعوه— حزب شیعه‌ای مرتبط با ایران —وفادار است. اشغال عراق حتی آنها را وارد حکومت کرد! می‌توان بحث کرد که این تا چه میزان ناشی از حماقت دولت بوش بوده است، اما بی‌شک یک مقدار بلاهت و حماقت هم در این ماجرا دخیل بوده است… حتی تیم بوش، یک سال پس از حمله به عراق، اعلام کرد که آنها فریب ماجراجویی به نام چلبی را خورده‌اند که راهنمای اصلی‌شان در ماجرای عراق بود و بعدتر از جانب ایران متهم به جاسوسی دوجانبه شد. به هر صورت، نتیجه آن بود که آنها ایران را در عراق بر سر قدرت نشاندند، و این کار را حتی وقتی انجام دادند که ارتش آمریکا هنوز در عراق حضور داشت. آنها مالکی را در رأس حکومت نشاندند، درحالیکه او کسی است که به  طور عمده‌ای پیوندهای میان ایران و عراقِ در حال بازسازی را تقویت کرده است.

نیروهای حشدشعبی، وابسته به ایران، در عراق- عکس: آرشیو

وقتی ایالات متحده در سال ۲۰۱۱ عراق را تخلیه کرد، کشوری را پست سر باقی گذاشت که بسیار بیشتر از آنکه مطیع واشنگتن باشد، سرسپرده تهران بود. و هنگامی‌که سه سال بعد داعش در عراق نفوذ کرد، ایالات متحده اعلام کرد که شرطش برای مداخله استعفای مالکی است، مردی که آنها خود بر سر کار آورده بودند. آنها او را با عبادی جایگزین کردند که مواضع بی‌طرفانه می‌گیرد، اما در زمین واقعیت، نخست‌وزیر فعلی بخواهد یا نخواهد، نیروهایی که مستقیماً به ایران مرتبط هستند، قدرتی به اندازه ارتش رسمی کشور دارند، که تازه خود آن هم در کنترل رژیم ایران است. فرمانده کل سپاه پاسداران ایران طوری در منطقه گشت می‌زند، از قشون نظامی بازدید می‌کند و دستورالعمل‌ صادر می‌کند که انگار منطقه جزئی از فتوحات ایران است.

  • با توجه به هرج‌ومرجی که به نظر می‌رسد در رأس دولت آمریکا حکمفرما باشد، تحلیل شما درخصوص سیاست آمریکا، یا شاید سیاست‌های آمریکا، در مورد منطقه چیست؟ آیا سیاستی فرصت‌طلبانه همراستا با دسیسه‌های عربستان است، یا اینکه آمریکا‌یی‌ها خودشان نقشه‌ای در سر دارند؟ آیا اصلاً آمریکایی‌ها استراتژی منسجمی دارند؟

ما هیچ‌وقت شاهد چنین ناهماهنگی‌ای در واشنگتن نبوده‌ایم. حتی در زمان واترگیت نیز چنین ناهماهنگی‌ای در سیاست خارجی وجود نداشت. امروز ترامپ، از یک سو، می‌خواهد فلان سیاست خاص را پیش ببرد، اما از سوی دیگر هیئت حاکمه، ارتش و پنتاگون در مورد بسیاری از امور از او پیروی نمی‌کنند. فقط به عنوان یک مثال به یاد بیاوریم که ترامپ به اردوغان قول داده بود حمایت از نیروهای کردهای سوریه را متوقف کند، اما پنتاگون یک ماه بعد دقیقاً عکس این حرف را زد. ترامپ داشت روی نزدیکی‌اش به مسکو سرمایه‌گذاری می‌کرد و می‌خواست سیاستی را برمبنای این نزدیکی شکل دهد. او برای خارج کردن ایران از سوریه روی روسیه حساب می‌کرد، اما اوضاع درست پیش نرفت. او با موانع زیادی را در مقابل این میلش برای نزدیکی به پوتین رو برو شد. از طرف دیگر، پنتاگون از سال ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۵ تصمیم گرفت به کردهای سوریه، یگان‌های مدافع خلق (ی‌پ‌گ)، تکیه کند و البته پنتاگون از این انتخابش راضی است: آنها جنگجوهای فوق‌العاده‌ای هستند. واشنگتن آنها را وادار کرده که درقالب «نیروهای دموکراتیک سوریه» (اس‌دی‌اف) با اعراب نیز همکاری کنند، تا بدین ترتیب دیگر نیرویی منحصراً کرد به نظر نرسند. اس‌دی‌اف در جنگ با داعش در خاک سوریه پیروز شد. چنان‌که می‌بینیم وضعیت بسیار پیچیده‌ای است؛ «ضدامپریالیسم» اردوگاهی (که فقط ضدآمریکایی و حتی در اغلب موارد طرفدارِ روسیه است) نمی‌تواند این موقعیت را توضیح داده یا خود را با آن وفق دهد.

ماجراجویی‌های نظامی هزینه‌بر هستند، و خصوصاً ایران، بسیار بیشتر از عربستان، با مشکلات اقتصادی جدی‌ای روبروست؛ مشکلات اقتصادی‌ای که از یک سو نتیجه‌ تحریم‌ها و قیمت نفت هستند، و از سوی دیگر نیز محصول سیاست توسعه‌طلبانه‌ای هستند که اکنون حکومت دارد سعی می‌کند پشت پرده و دور از چشم مردم با به‌کارگیری دستورالعمل‌های صندوق بین‌المللی پول بودجه‌ آن را تأمین کند.

در واقع، موارد معدود و مسلماً استثنایی‌ای وجود دارد که ایلات متحده همچون در سوریه‌ امروز، از نیرویی پیشرو در مبارزه‌اش علیه دشمنی واپسگرا حمایت می‌کند. ی‌پ‌گ، علیرغم تمام محدودیت‌هایی که دارد و بدون آنکه بخواهیم به دام این هذیان‌گویی بیفتیم که کمون پاریس در مناطق کردنشین سوریه دوباره ظهور یافته، مسلماً پیشروترین نیروی کشور در سوریه است، خصوصاً در مورد مسئله‌ کلیدیِ زنان. حالا معلوم شده که پنتاگون از این افراد حمایت می‌کند و این مسئله ذهن ضدامپریالیسم‌ها را مغشوش کرده است، و ما ندیدیم آنها علیه مداخله آمریکا در سوریه تظاهرات کنند چون نمی‌توانند نیروهای مرتبط با حزب کارگران کردستان (پ‌ک‌ک) را محکوم کنند، سازمانی که سال‌های سال است از آن حمایت می‌کنند.

مسلماً   نمی‌توان نیروهای کرد را به خاطر پذیرفتن حمایت‌ آمریکا مقصر شمرد، چرا که بدون این کمک، داعش آنها را در هم کوبیده بود. شهر کوبانی نمی‌توانست بدون حمایت نیروی هوایی آمریکا و سلاح‌هایی که به کمک چتربازان آمریکایی به دست کردها می‌رسید، نجات داده شود. اما در عین حال، نیروهای کرد اشتباه بسیار بزرگی را مرتکب خواهند شد اگر زیاده از حد بر آمریکا تکیه کنند، چراکه به‌طور حتم آمریکایی‌ها دیر یا زود آنها را ناامید خواهدکرد. در این مقطع زمانی، هردو دو به‌شکل دو جانبه‌ای از یکدیگر استفاده می‌کنند؛ فقط یک ابله می‌تواند به نام «ضدیت با امپریالیسم» آنها را به خاطر این کار سرزنش کند؛ مثل این می‌ماند که به کردهای سوریه توصیه کنیم دست به خودکشی بزنند. اما مسلماً حمایت آمریکا، حمایتی قابل‌اتکا نیست: واشنگتن در حال حاضر از نیروهای ی‌پ‌گ به عنوان خاکریزی نه تنها علیه داعش که علیه ایران نیز استفاده می‌کند. واشنگتن می‌داند که اگر حالا دست از حمایت کردها بردارد، ایران احتمالاً کنترل مناطق شرقی رود فرات را به دست خواهد گرفت.

 مشکلات  داخلی و  مخاطرات منطقه‌ای پیش روی ایران

  • فکر می‌کنید این «جنگ سرد» گرم خواهد شد؟ تنور تعارض‌های بین ایران و عربستان سعودی دارد داغ‌ترمی‌شود، و چیزی که گیج‌کننده است پیچیدگی و تعدد بازیگران و تنش‌هاست و بنابراین این خطر وجود دارد که اوضاع از کنترل خارج شود.

سعودی‌ها نقره‌داغ شده‌اند: اردوکشی‌شان به یمن با شکست مواجه شده است؛ تمام چیزی که موفق به ایجاد آن شده یک فاجعه‌ عظیم بشری است. من واقعاً فکر نمی‌کنم عربستان برضد ایران دست به اقدام نظامی بزند، برعکس این احتمال از جانب کشورهای دیگری مثل اسرائیل یا آمریکا می‌رود؛ خصوصاً که آمریکا از زمان روی کار آمدن ترامپ سیاستی به‌شدت ضدایرانی اتخاذ کرده است. از آنها هیچ‌چیز بعید نیست. برای مثال، بمباران اخیرِ سربازان سوری به دست آمریکا را در نظر بگیرید که صدها نفر را به کام مرگ کشاند. آمریکا با این کار به‌نحوی می‌گوید: به مناطقی که ما حضور داریم نزدیک نشوید. ممکن است بین ایران و آمریکا کار بالا بگیرد. چیزی که مانع بدتر شدن اوضاع می‌شود حضور روسیه است که نمی‌خواهد از طریق تهران یا حتی بدتر از طریق رژیم سوریه به درگیری و برخورد با آمریکا کشانده شود. اما مسلماً این موقعیت قابلیت انفجار بالایی دارد.

  • آیا ارتباطی وجود دارد بین این سروصداهای جنگ‌طلبانه و شورش‌های بهار عربی در سال ۲۰۱۱؟ حالا می‌توانیم از بهارایرانی نیز صحبت کنیم، چراکه گرچه تظاهرات آغاز سال [تظاهرات دی ماه] سریعاً خاتمه یافت، اما این تظاهرات در هرحال نشانه‌ یک بیماری حاد است. آیا ارتباطی وجود دارد بین سیاست خارجی هر یک از طرفین و مشکلات داخلی‌ای که گریبانگیر آنها می‌شود؟

البته. همین الآن هم یک ارتباط عینی بین این دو وجود دارد: این ماجراجویی‌های نظامی هزینه‌بر هستند، و خصوصاً ایران، بسیار بیشتر از عربستان، با مشکلات اقتصادی جدی‌ای روبروست؛ مشکلات اقتصادی‌ای که از یک سو نتیجه‌ تحریم‌ها و قیمت نفت هستند، و از سوی دیگر نیز محصول سیاست توسعه‌طلبانه‌ای هستند که اکنون حکومت دارد سعی می‌کند پشت پرده و دور از چشم مردم با به‌کارگیری دستورالعمل‌های صندوق بین‌المللی پول بودجه‌ آن را تأمین کند. در واقع، آنها از صندوق بین‌المللی پول برای تعریف یک سیاست اقتصادی جدید در ایران کمک گرفته‌اند. و دستورالعمل‌های همین سازمان بود که باعث وقوع خیزش‌های مردمی‌ای شد که ما شاهد بودیم. یکی از مضامین اصلی این خیزش‌ مخالفت جمعیت با سیاست توسعه‌‌طلبی منطقه‌ای کشور بود. مردم ایران به‌خوبی آگاهند که ماجراجویی‌های رژیم در عراق، سوریه و لبنان برای آنها گران تمام می‌شود و هزینه‌ آن از جیب آنها می‌رود.

در مورد سعودی‌ها باید گفت که مشکلات اقتصادی‌شان به افت قیمت نفت مربوط است، اما این کاهش قیمت را خود آنها در سال ۲۰۱۴ موجب شدند. البته، عربستان بسیار ثروتمندتر از ایران است.

تعدد مقالاتی که در مطبوعات اسرائیلی در مورد «جنگ پیش‌رو» چاپ می‌شود، معنادار است. در اسرائیل نگرانی‌ای در مورد پیشروی ایران در سوریه وجود دارد. ایران از طریق حزب‌الله در مرز لبنان و اسرائیل حضور دارد، و حالا در مرز سوریه و اسرائیل هم مدام حضور آن بیشتر می‌شود. این واقعاً برای اسرائیل مسئله‌ساز است و دیر یا زود حکومت اسرائیل باید مستقیماً با آن سرشاخ شود

محمد بن سلمان، دیکتاتور جدید سعودی، دارد حکمرانی یک خانواده بزرگ — به بزرگیِ یک عشیره در جوامع قبیله‌ای است—را به حکمرانی یک خانوده‌ی یکتا و محدود تبدیل کند که هماهنگی بیشتری با سنت‌های سلطنتی دارد. به عبارت دیگر، این به معنای تبدیل مشارکت چند هزار نفره‌ نوادگان بنیانگذار پادشاهی در اموالِ دولتی بهم شارکتِ خاندان بسیار کوچک‌ترِ نوادگان ملک سلمان، و تبدیل انتقال تاج و تخت از برادر به برادر به انتقال قدرت از پدر به پسر است. این یک انقلاب کاخی یا سلطنتی به تمام معناست.

اگر محمد بن سلمان دارد خانه‌تکانی می‌کند (چندین عضو از خاندان‌ سلطنتی را دستگیر کرده تا آنها را وادار کند بخشی از ثروتی را که به‌واسطه‌ امتیازات‌شان کسب کرده‌اند به دولت برگردانند)، به هیچ وجه این کار را از روی نوعی نیکوکاری اخلاقی انجام نمی‌دهد، چون خودش بدترش را انجام داده است. دیگر چیزی که برای برخی مجاز است برای عده دیگری مجاز نیست، و این راه آسانی برای پر کردن خزانه‌های دولت نیز است.

  • چه طور ممکن است وضعیت وخیم شود؟ حتی اگر هر دوی این کشورها خواستار یک جنگ واقعی رودررو نباشند… شما چیزی گفتید که ممکن است عجیب به نظر برسد: سعودی‌ها ترسو و محافظه‌کارند. اما از دور که نگاه می‌کنیم می‌بینیم آنها هستند که امروز با ربودن نخست‌وزیر لبنان، محاصره‌ اقتصادی قطر و مداخله نظامی در یمن بذر اغتشاش را در منطقه می‌کارند. با این وجود، شما می‌گویید «برعکس اسرائیل و ایران» بعید است ایران و عربستان با یکدیگر وارد جنگ شوند. آیا به نظر شما سیاست نتانیاهو ماجراجویانه است؟

سیاست اسرائیل از مدت‌ها پیش ماجراجویانه بوده است، به‌طور خاص از زمان اشغال لبنان در سال ۱۹۸۲. سیاستی که نتانیاهو با کابینه دست‌راستی‌اش اجرا می‌کند سیاست راه رفتن روی لبه پرتگاه است، سیاستی که فقط شعله آتش را بیشتر می‌کند. این سیاست حالا با روی کار آمدن شخص ترامپ، متحدی برای خودش پیدا کرده است، همان‌طور که از موضع‌گیری تحریک‌آمیز او در مورد اورشلیم معلوم است. با توجه به شرایط داخلی اسرائیل، بعید است که این کشور در آینده نزدیک دست به عملیات نظامی قابل‌توجهی بزند.

با این وجود، تعدد مقالاتی که در مطبوعات اسرائیلی در مورد «جنگ پیش‌رو» چاپ می‌شود، معنادار است. در اسرائیل نگرانی‌ای در مورد پیشروی ایران در سوریه وجود دارد. ایران از طریق حزب‌الله در مرز لبنان و اسرائیل حضور دارد، و حالا در مرز سوریه و اسرائیل هم مدام حضور آن بیشتر می‌شود. این واقعاً برای اسرائیل مسئله‌ساز است و دیر یا زود حکومت اسرائیل باید مستقیماً با آن سرشاخ شود، مگر آنکه آمریکا بتواند ایران را از سوریه بیرون براند. فعلا آنها به روسیه متکی هستند: نتانیاهو (دوست بسیار عزیز پوتین) و ترامپ در این مورد با یکدیگر توافق دارند. اما هرزمانی رزمایش‌هایی از سوی ایران انجام می‌گیرد که برای آنها خطری بالقوه محسوب می‌شود، ارتش اسرائیل نیز حملات هوایی‌ای را صورت می‌دهد. و این عملیات لزوماً با موافقت روس‌ها انجام می‌شود، زیرا آنها سیستم پدافندهواییِ قدرتمندی را در سوریه به کار بسته‌اند که نیروی هوایی اسرائیل را مستثنی می‌کند. فعلاً، ژنرال‌های اسرائیلی در حال مشخص کردن قلمروشان هستند و خطوط قرمز را تعیین می‌کنند. اما همه چیز بستگی به این خواهد داشت که در دوران پیش‌روحضور ایران در سوریه چگونه باشد. به هر صورت، تمام طرفین در این منطقه‌ به‌شدت انفجاری هشیار و گوش‌به‌زنگ‌اند.

منبع: international-viewpoint


در همین زمینه