ونداد زمانی – دیگر بر کسی پوشیده نیست که بازار مصرف بیرویه که در تعطیلات عمومی نیز سر به فلک میکشد، از اسطورههای معروف در شهرهای سراسر جهان سود میبرند، ولی با وجود رشد نارضایتی عمومی، صنعت تبلیغات کالاها تنور اسطورهها را چنان گرم میکنند که حتی آنها که مخالفند هربار در یک تب همگانی، تن به خرید وسایل غیر ضروری و اضافه میدهند.
دو فیلسوف غیر مذهبی آمریکایی که هم دارای کرسی پروفسوری دانشگاهی در آمریکا و هم نویسنده چند کتاب فلسفی درباره مسائل مختلف مربوط به اخلاق عمومی جامعه هستند، مجموعهای از یادداشتهای انتقادی را در رسانههای معتبر آمریکا منتشر ساختهاند که به اسطورههای شهری نظیر والنتاین، هالووین، شکرگذاری و کریسمس میپردازد.
با وجود آنکه شیوه استدلال این دو نویسنده از هیبت نگارش فیلسوفانه خارج نمیشود ولی به خاطر ترکیب شیوه استدلالی خویش با نوعی از طنز منطقی، قادر شدهاند با طیف وسیعتری از مخاطب ارتباط برقرار کنند. نکته جالب توجه این است که این فرصت را پیدا کردهاند تا باورهای عمومی و تقریباً مذهبی را به چالش بکشند.
اسکات ایکین و رابرت تالیز در متن جدیدشان با عنوان “اعلام جرم به بابانوئل” بهطور صریح و مستدل تلاش کردهاند تا نه تنها ریشه وجودی و انگیزه اخلاقی بابانوئل را ناشایست ترسیم کنند بلکه از طریق گفتوگوی منطقی، وجود این شخصیت اسطورهای- مذهبی را برای بشر معاصر مضر تشخیص دادهاند.
از دید این دو فیلسوف، اصلِ ماجرای پیرمرد اسباببازیسازی که هرساله برای بچههای مرفه کادوهای زیبا میآورد، آن هم وقتی در سراسر جهان، صدها میلیون کودک از داشتن غذا و سرپناه محروم هستند، شرمآور و غیر قابل تحمل است.
دو نویسنده مقاله، ضمن به تصویر کشیدن شخصیت “دانای کل بابانوئل” که درست به اندازه یک جاسوس، به شکل معجزهآسایی قادر است آرزوها و انگیزههای بچهها را در زیر نگاه دقیق خود داشته باشد، این شخصیت را که به خودش اجازه میدهد بدون اجازه وارد خانهها و گاه آپارتمانها شود، به زیر ذرهبین میبرند.
دو استاد فیلسوف به شعار اساسی بابانوئل نظر انتقادی میافکنند و با بررسی آن، نقش تخریبی او در فرصتطلب ساختن بچهها را مطرح میکنند. آنها معتقدند او جاسوسِ مزاحمی است که بدون هیچ منطقی از نیازهای واقعی بچههای فقیر جهان فرار میکند و در عین حال، شیوه نادرست مصرف غیر منطقی را به مدد انگیزههای خودخواهانه به بچهها توصیه میکند.
مشکل بابانوئل این است که بدون اجازه و بهطور مستمر حریم شخصی خانواده را رعایت نمیکند. او البته دلیل خیری برای جاسوسی خود دارد و بر اساس همان الگوی اخلاقی از بچهها میخواهد که خوب باشند. او به بچهها یاد میدهد که رشوه بگیرند و توجیهگرانه، الگویی جدید از اخلاق را منتشر میسازد.
بابانوئل با این کار هم انگیزههای اخلاقی را مخدوش میکند و هم به بچهها یاد میدهد که برای رسیدن به پاداش، منطق اخلاقی او را اصل قرار دهند. بابانوئل وقتی نادرستی را بیشتر دامن میزند که بلافاصله بعد از انتخاب شیوه پاداش و مجازات برای خوب بودنِ بچهها، با تناقضی آشکار، بچهها را و منطق اخلاقی آنها را دچار پریشانی میکند. بابانوئل در ترانه معروفش اعلام میکند با وجود آنکه بهطور مستمر همه شما را شبانهروز زیر نظر دارم ولی قرار نیست به این خاطر خوب باشید. شما باید طبیعتاً خوب باشید.
بابا نوئل ضمن آنکه رشوهدهی را در مرکز منطق اخلاقی خود قرار میدهد در پایان بچهها را به شکنجه اخلاقی سوق میدهد. از دید فیلسوفهای آمریکایی، فرزندان بیگناه شهرها در یک دوگانگی اخلاقی رها میشوند که نتیجه عملی آن متاسفانه باوری است که بچهها ناگزیر به آن میرسند.
بچهها در نتیجه این سردرگمی اخلاقی، کفه ترازوی وجدان کودکانهشان به سمت اخلاق خوب به خاطر گرفتن کادو سنگینی میکند. به همین خاطر به تحمل تنشهای غیر ضروری که سلامت و صداقتشان را به زیر سئوال میبرد دچار میشوند. بچهها برای فرار از تشنج اخلاقی به این نتیجه تن میدهند که قادر نیستند به خاطر خوب بودن، خوب باشند.
اسکات ایکین و رابرت تالیز، ضمن اینکه اعلام میکنند که آدمهایی مذهبی نیستند ولی بازیگوشانه به معتقدانِ مذهبهایی تکخدایی مسیحی، یهودی و مسلمان هشدار میدهند که متوجه قدرت خدایی و شگرف بابانوئل باشند که به تنهایی برای خودش مذهبی شده است.
دو فیلسوف فوق اعلام کردهاند که عدم باور خود به بابانوئل را مثبت ارزیابی میکنند. آنها به غفلت و چشمپوشی و انفعال بابانوئل هم اشاره میکنند که با وجود آنکه از قدرت دید معجزهآسای همهچیز (ازجمله جنایتهایی که به کودکان روا داشته میشود) برخوردار است ولی آن را گزارش نمیدهد و سعی هم نمیکند که از آن جلوگیری کند. نویسندگان متن البته با این هشدار، بهطور غیر مستقیم، خدای مذهبها را که قدرت مشابهی با بابانوئل دارند به زیر سئوال میبرند.
آنها مقالهشان را (که عمداً با لحنی قابل درک برای مردم و خطاب به آنها نوشته شده است) بر اساس سنت فیلسوفانه، با این سئوال به پایان میرسانند که: چرا با همه این شواهد منطقی، بابانوئل وجودش استمرار مییابد و همچنان شخصیت اصلی تعطیلات عمومی مردم باقی میماند؟
منبع:
Scott F. Aikin and Robert B. Talisse, The Case Against Santa
به نظرم خیلی مارکسیستی بود!!!
کاربر مهمان / 16 December 2011
محمد عزیز بزرگسالان غربی فقط جای بابا نوئل را با یک موهوم دیگر مصرفی عوض می کنند. انها نیز به کمک اسطوره های دیگر نظیر والنتاین و بعد در هر مرحله سنی دیگر در لشگر بزرگ مصرف بی رویه می مانند. اشاره این دو فیلسوف بیشتر به تاثیر داتی « فرصت طلبی پروری و بی عاطفه شدن و افزایش خودخواهی» اشاره می کند که از طریق بابا نوئل های مختلف تدارک داده می شود. شاد بودن بچه ها را در غرب خود مردم بهتر است تعیین کنند نه شرکت های تبلیغاتی
به هرحال خود به زیر سئوال بردن اعتقادات ابدی و ازلی یک پدیده مداوم و جاری در فرهنگ غرب است. کسی صحبت از نابودی چیزی را هم نکرده است. فقط فرصت یک نگاه انتقادی از یک سمیل ارائه داده شده است. تجربه ای که خوب است در سرزمین ما هم امری عادی شود.
کاربر مهمان ونداد زمانی / 16 December 2011
کاربر مهمان عزیز، اگر این ادعای مارکسیستی بودن متن را کمی توضیح دهی سپاسگزار خواهم شد. مرسی از توجه ات
کاربر مهمان ونداد زمانی / 16 December 2011
اول که خواندم به نظر سخت گیری بیخودی بود بعد بیشتر که خواندم دیدم حرف حساب می زنند
کاربر مهمان / 16 December 2011
نمیدانم که آیا نظر این دو فیلسوف چه قدر با نظر نگارنده عزیز تطابق دارد ولی باید توجه داشت که نمیتوان به خاطر مشکلات غیر قابل اغماض عده بزرگی از کودکان دیگر بچه ها را از داشتن تفریحات دلخواهشان منع کرد مسائلی مانند کودک آزاری فقر گرسنگی و هزار مصیبت دیگر که خود من به عنوان یک ایرانی در بند رژیم غاصب ولایت تجربه کرده ام با نابودی بابا نوئل حل نمیشود باید قبول کرد که کودکان باید کودکی بکنند که خود من تجربه اش را نداشتم بیشتر کودکان غربی به بابانوئل اعتقاد دارند ولی شما بگید چند درصد بزرگسالان غربی به این موجود اعتقاد دارند در هر صورت این موجود چندان مسئله مهمی نیست از شما به عنوان یک روشنفکر میخواهم به بدبختی های کودکان ایرانی اشاره کنید به جای اینکه به موهوماتی که کودکان غربی در نوجوانی اعتقادشان به آن را از دست میدهند اهمیت بدهید
محمد / 16 December 2011
این اسطوره ها تولید ابر کمپانی های چند ملیتی نیستند به هر حال همیشه راهی برای تبلیغات صد من یک غاز و تو پاچه کردن محصولات هست البته شک دارم که تمام این محصولات بی مصرف و زائد باشند دنیای تبلیغات همین است به قول معروف شنونده باید عاقل باشد دنیا جمیع اضداد است بایدقبول کرد نمیشود علم و دانش صنعت اقتصاد رفاه و هزار نکته مثبت را داشت ولی مثلا مصرف گرا نبود و یا اسراف نکرد من منکر حرف شما نیستم ولی بهتر نیست کمی هم به عواملی که کودک محروم جهان سومی را فرصت طلب بی عاطفه و خود خواه میکند توجه شود
محمد / 17 December 2011
من فکر می کردم این طور آدمها- که دایما به همه چی گیر سه پیچ می دهند و همه اش در حال گرفتن ایراد مشاهده می شوند- فقط در بین ایرانیها پیدا میشن نگو غربیها هم از اینها دارند!!! خب بابا آدمها به همین جور جشنها و مناسبات دلشون خوشه دیگه…دو روز دنیا…ولمون کنید بابا! حالا انگار اینها قراره هر کدوم هزار سال زندگی کنند که می خواهند فلک را سقف بشکافند!!! بابا عمر رفت حواستون کجاست؟:)
یکی گیر میده یه کریسمس و بابانوئل یکی گیر می ده به دیگ شله زرد و عاشورا…گیری کردیما….اصلا اینقدر میگن بشر جدید فلان و بیسار آدم فکر می کنه لابد بشر قدیم دم داشته و چاردست و پا راه می رفته و ما کلا باید همه چی که مربوط به اونها هست رو پاک کنیم و همه چی رو از اول اختراع کنیم!!! والا……
اگه قراره چیزی هم تغییر کنه به تدریج در طول صدها و بلکه هزاران سال تغییر می کنه نه چند دهه یا سال ناقابل…اون وقت بشر هزاره آینده بفرماید به جای راه رفتن رو دو تا پا روی دستهاش راه بره!به جای این جشنهای خز و خیل ما هم با آدم فضایی ها لامبادا برقصه… اگه ما حرفی زدیم!
فاطمه / 17 December 2011
فاطمه خانم اگر همه مثل شما فکر میکردند ما هنوز تو غار زندگی میکردیم و رسم برده داری که سهل است آدم خواری هم از میان نرفته بود.
کاربر مهمان / 25 December 2011