این مقاله در اصل به انگیسی نوشته شده و نخست در سایت اوپن دمکراسی منتشر شده است. ترجمه به فارسی توسط خود نویسنده انجام شده است. |
با فروپاشی امپراتوری عثمانی پس از جنگ جهانی اول، مسئله کُرد − یا به عبارتی دیگر محروم کردن کُردها از حق تشکیل دولت-ملت و تقسیم کُردستان در میان چهار کشور ایران، عراق، ترکیه و سوریه − بدل به یکی از مسائل ژئوپولیتیک عمده در خاورمیانه شد.
حق تعیین سرنوشت ملت کُرد در طول یکصدسال گذشته در اشکال مبارزاتی متنوعی بروز یافته که از جمله میتوان به جمهوری کُردستان (مهاباد) در ایران (۱۳۲۴-۱۳۲۵ شمسی)، قیام کُردهای عراقی در دهههای ۶۰ و ۷۰ میلادی، مبارزات مسلحانه حزب کارگران کُردستان (پ.ک.ک) در ترکیه از دهه ۸۰ میلادی و انقلاب روژاوا در سوریه اشاره کرد.
علیرغم تفاوتهای آشکار سیاسی و ایدئولوژیک در میان جنبشهای کُردی مذکور، همگی آنان به درجات مختلف از حمایت خارجی در مبارزاتشان بهره بردهاند. همکاری نظامی میان چپهای انقلابی در روژاوا (کُردستان سوریه) و نیروهای نظامی آمریکا در جنگ علیه داعش نمونه بارز و احتمالا عجیبترین مورد از این دست است. این مورد اخیر موجب سردرگمی بخشی جدی از نیروهای مترقی (مشخصا چپ در کشورهای انگلو-ساکسون) شده تا جایی که به سمت بی اعتبار کردن انقلاب روژاوا رفتهاند و یا حتی موضعی خصمانه در قبال آن گرفتهاند.
اما در این میان چیزی که چندان به بحث گذاشته نشده دلایل تاریخی و ساختاری است که هیچ چارهای برای یک جنبش انقلابی باقی نمیگذارد جز آنکه کمک و حمایت را تقریبا از هر کسی بپذیرد. در اینجا روی نمونه کُردهای سوریه تمرکز میکنم از آن جهت که تأملی جدی بر نمونه روژاوا به ما کمک میکند که به درکی پخته تر از این مسئله برسیم که چرا بسیاری از جنبشها و احزاب سیاسی کُردی چپ و راست، به دنبال جلب حمایت قدرتهای جهانی و منطقهای هستند که به لحاظ تاریخی در سرکوب کُردها به شکل مستقیم یا غیر مستقیم نقش داشتهاند.
خودمختاری به جای رهایی ملی
درباره نقش قدرتهای استعارگر غربی در پدید آمدن مسئله کُرد تردید و مناقشه چندانی وجود ندارد. با وجود این، تا به حال مباحثه درخوری درباره بازیگران اصلی در تداوم مسئله کُرد صورت نگرفته است. مرزهای کنونی خاورمیانه که در درون آنها کُردها به دنبال تعین بخشیدن به خواست خودگردانی بودهاند، میراث مداخلات امپریالیستی دولتهای غربی در جریان جنگ جهانی اول و سالهای پس از آن بوده است. با این حال این قدرتهای منطقهای و ناسیونالیسمهای قومی شان بودهاند که سهمی عمده در سرکوب سیاسی، اقتصادی و فرهنگی کُردها در منطقه خاورمیانه داشتهاند.
پس از استقلال سوریه در سال ۱۹۴۶، دولت سوریه در گذر زمان نظامی شوونیست/نژادگرا − به عبارت دیگر، سامان سیاسی و اجتماعی فراگیری که در راستای منافع و با محوریت ملت حاکم عرب سوریه بود − بنیان نهاد که به شکلی نظام مند کُردهای ساکن سوریه را به شهروند درجه دو و حتی غیر-شهروند تبدیل میکرد. در حقیقت، پیش از خیزش مردمی سوریه در سال ۲۰۱۱، رژیم سوریه از اعمال انواع و افسام خشونت از آسیمیلاسیون و انکار هویت کُردی تا سرکوب سیاسی و کوچانیدن جمعی اجباری علیه کُردها فروگذار نکرد. کافی است موقعیت دهها هزار کُرد متولد سوریه را که نسل در نسل در آن کشور زیستهاند اما محروم از شهروندی سوریه بودهاند به خاطر آوریم تا به درکی حداقلی از دامنه و عمق نژادگرایی و تبعیض علیه کُردهای سوریه برسیم.
اما ساده انگاری محض خواهد بود اگر فکر کنیم نژادگرایی ضدّ کُرد صرفا توسط دولت سوریه اعمال شده است. نیروهای سیاسی مخالف دولت سوریه هم در مقیاس وسیعی در همین فضای نژادگرایی ضد کُرد سیر میکنند. این موضوع را به وضوح میتوان در عدم تمایل بخش وسیعی از گروههای اپوزیسیون در به رسمیت شناختن هویت مجزای کُردی در سوریه و نیز در پانعربیسم ریشه دار سوری دید که مشخصا در مخالفت نیروهای اپوزیسیون با حذف کردن کلمه “عربی” از عنوان جمهوری عربی سوریه قابل مشاهده است.
با توجه به فراگیر بودن ماهیت شوونیست/نژادگرای دولت-ملت در سوریه، کُردهای سوریه چندان متحد قابل اتکایی در آن مملکت نداشتهاند. خواهران و برادران کُرد آنها در ترکیه، ایران و عراق هم به ندرت به یاری آنها شتافتهاند. البته این مسئله دلیل مشخصی دارد: چندپارگی جغرافیایی ملّت کُرد.
تکَه پاره شدن سرزمین و جامعه کُردی، که به خودی خود تکینگی خاصی به مسئله کُرد میدهد، مانع شکل گیری یک جبهه متحد سیاسی کُردی علیه دشمنان کُردها شده و در نتیجه جنبشهای کُردی به جای رهایی ملی واستقلال طلبی عملا به سمت خودمختاری سوق داده شدهاند. این موقعیت در حقیقت باعث آسیب پذیری جنبشهای کُردی در مقابل حملات سهمگین دولتهای متبوعشان شده است. موقعیت شکننده و توأم با استیصال ملتهای کوچک و ضعیفی که با دولت-ملتهای قوی تر در میافتند به تنهایی میتواند دلیل موجهی برای تقاضای کمک از خارج باشد.به عنوان مثال، کمتر کسی در این نکته تردید میکند که بدون حمایتهای وسیع شوروی سابق، حکومت کمونیستی کوبا در طی چند دهه اخیر میتوانست به حیات خود ادامه دهد. در مورد کُردها وضعیت بغرنج تر و پیجیده تر است از آن جهت که چند پارگی سرزمین و مبارزاتشان نه به آنها این امکان را داده که منابع و نیرویشان را تجمیع کنند و نه هیچگاه حامی استراتژیک و قدرتمندی همچون شوروی سابق داشتهاند.
ضدیت با امپریالیسم در میان چپ چهانی
واقعیت شایان توجه دیگری درباره کُردهای سوریه این موضوع است که در حالی که در زمانهایی دولتهای ترکیه، ایران، عراق و سوریه از طریق کمکهای نظامی و سیاسی، از جنبشهای کُردی در راستای تضعیف بکدیگر بهره جسته اند، کُردهای سوریه حتی از همین حد حمایتهای سطحی و گذرا هم بی نصیب ماندهاند.
برای اینکه به پیچیدگی موضوع بیشتر واقف بشویم میبایست حمایت دولت سوریه از پ.ک.ک در دهههای ۷۰ و ۸۰ میلادی ودر مبارزاتشان علیه دولت ترکیه را در حالی که همزمان کردهای متبوع خود را سرکوب میکرد به یاد بیاوریم. علاوه بر این، از زمان برپایی خودمختاری دمکراتیک در روژاوا، کُردهای سوریه با تهدیدات اتحاد نامقدس قدرتهای منطقهای مواجه بودهاند که، علیرغم اختلافات و رقابتهای سیاسی شان، در گذر تاریخ تمام تلاششان را کردهاند تا مانع رسیدن کُردها به خواست خودگردانی شوند. اعلام عمومی همکاری مشترک ترکیه و ایران علیه کُردها، در حالی که این دو کشور پروژههای سیاسی متفاوت و متضادی را در سوریه پیش میبرند، صرفا آخرین مثال از این دست است.
با توجه به اینکه کُردها هیچ متحد جدی منطقهای هم ندارند، این انتظار میرود که نیروهای مترقی در فضای بین المللی، مشخصا نیروهای چپ، در همبستگی با کُردهای سوریه مصرّ باشند. اما در حقیقت این دولت بعثی سوریه بوده است که علاوه بر کمکهایی که در طول زمان از قدرتهای جهانی و منطقهای دریافت کرده، از طرف بخش قابل توجهی از چپ جهانی، بویژه چپ انگلوساکسون، هم حمایت شده است. صفت ضد امپریالیست دولت سوریه مدیون تنشهای مقطعی و پراکندهای است که این دولت با اسرائیل داشته است. با این حال، واقعیتهای تاریخی نشان میدهند که ضد امریالیست بودن حکومت سوریه افسانه ای بیش نیست و بسیاری از چپگرایان سوری هم قویا این تفسیر ساده انگارانه از امپریالیسم را به پرسش کشیدهاند. پیامد بلافصل مفروض گرفتن ضد امپریالیست بودن حکومت سوریه برای کُردها نادیده انگاشته شدن رنجها و مصیبت هایشان از سوی بسیاری از چپها بوده است. این چشم پوشی تاریخی دقیقا در نقطه مقابل وضعیت فلسطین یا آفریقای جنوبی است، یعنی جاهایی که ظلم و تعدی مهاجران استعمارگر غربی علیه فلسطینیها و آفریقاییها تبدیل به فراخوانی برای عمل سیاسی در بین چپ غربی شده است. بهتر است کمی بر روی این نکته تامل کنیم و درک مرسوم چپ از استعمار و ستم را به چالش بکشبم. آیا نادیده انگاشتن واقعیت استعمار و ستم به کُردها { در نظام تحلیلی چپ} به این معنا بوده است که دولتهای پیرامونی و نیروهای ملی گرای جهان سومی ناتوان از اعمال ستم استعماری-امپریالیستی هستند؟
مسئله کُرد اغلب توجه چپ رادیکال را به خود جلب نمیکند صرفا به این دلیل که این موضوع همچون موارد رایج استعمار و مداخله توسط یک دولت امپریالیست غربی نیست. حتی از این هم بدتر میتوان به اظهارنظراتی در میان نیروهای چپ اشاره کرد که استدلال میکنند صرف تقابل کُردها با دولتهای جهان سومی این ایده را تأیید میکند که مسئله کُرد به خودی خود ساخته و پرداخته امپریالیسم غربی برای بر هم زدن ثبات دولتهای ضدامپریالیست است. پس نباید تعجب کرد که سرکوب خشن کُردهای ایران پس از انقلاب ۵۷ و نسل کشی کُردهای عراق در دهه ۸۰ میلادی توسط صدام حسین هیچگاه به اندازه آنچه صهیونیسم در حق فلسطینیها و نظام آپارتاید در حق آفریقای چنوبیها کرد، اخلاقیات و سیاست چپ چهانی را آزرده نساخت.
حتی در سال ۱۹۹۱ ادوارد سعید، متفکر برجسته چپگرای عرب، در نوشته ای در این واقعیت که دولت عراق شهر کُردنشین حلبچه را در سال ۱۹۸۸ بمباران شیمیایی کرد تشکیک نمود. انکار حقایقی از این دست، که ناشی از درکی سطحی گرایانه از امپریالیسم و ضدیت با آن است، در واقع فرایند خشن ویران سازی و تخریب زندگی و سرزمین کُردها را تسهیل کرده است. پس هیچ نباید تعجب کرد از اینکه جنبشهای کُردی تقریبا از هر گزینهای برای محافظت از خود و مردمانشان استقبال کنند.
از این رو میبایست متوجه این نکته باشیم که همکاری فعلی کُردهای سوریه با آمریکا ناشی از ضرورت است، نه انتخاب. تقسیم کُردستان در بین چهار دولت-ملت مجزا کُردهای سوریه را تبدیل به اقلیتی در سرزمین خودشان کرده و به لحاظ جغرافیایی آنها را از بقیه کُردها در منطقه جدا کرده است. دولت سوریه در طول دهههای متوالی از وضعیت اقلیت بودن کُردها در آن کشور برای محروم کردن آنان از حقوق سیاسی و مدنی که دیگر شهروندان سوری دارند استفاده کرده است. کُردهای سوریه برای تحقق این حقوق و حق تعیین سرنوشت شان مجبور بودهاند از متلاشی شدن دولت سوریه در سالهای اخیر به نفع خود استفاده کنند. آنها همچنین مجبور بودهاند کمک را از هر طرفی، شامل آمریکا، که مایل به عرضه آن است قبول کنند برای اینکه بتوانند از جنگ نیابتی اخیر در سوریه جان سالم ببرند چرا که ۱- معدود ملتها و جنبشهایی حمایت مالی و نظامی به کُردها پیشنهاد دادهاند و ۲- کُردهای سوریه توسط نیروهای دولتی و قوای اپوزیسیون، مشتمل بر داعش، محاصره شدهاند و عناصر تشکیل دهنده هر دو طرف در صورتی که موقعیت فراهم باشد تردیدی در سرکوب کُردها نخواهند داشت.
هدف من در ترسیم بستر وضعیت پیچیده مبارزات کُردها و جستجوی توأم با استیصال آنها برای پیدا کردن متحدانی قابل اتکا نباید به حمایت همه جانبه از هرگونه اتحاد استراتژیک با نیروهای خارجی تفسیر شود، بلکه مسئله این است که محکومیت و انتقاد صرف از کُردهای سوریه توسط چپ ما را به جایی نمیرساند. در حقیقت، به لحاظ تاریخی، اتحادهای تاکتیکی با نیروهایی که به لحاظ سیاسی مخالف خود گردانی کُردها بودهاند در اغلب موارد منجر به نتایج تراژیکی برای کُردها شدهاند. سرنوشت جمهوری کُردستان در ۱۹۴۶ و خیانت ایران وآمریکا به کُردهای عراق در دهه ۷۰ میلادی مثالهای بارزی در این زمینه هستند. در وضعیت فعلی خاورمیانه که همراه است با جنگ و رقابتهای مضاعف ژئو پولیتیک، راه موثرتر برای متحدیابی در دراز مدت میبایست مبتنی بر شکل دادن به روابط مستحکم با دیگر ملتها و طبقات تحت ستم در منطقه و ورای آن توأم با جدی گرفتن تداوم حیات فیزیکی و سیاسی مردمانی که در گذر زمان مورد ستم واقع شده و یا به لحاظ نژادی تحت ستم بودهاند باشد.
در مورد کردستان سوریه
- لحظه فدرال – در کردستان و در اروپا
- درسهای انقلاب سوریه برای ایرانیان
- عفرین: حملهای با داغ نام مسکو
- مسأله سوریه: یک انقلاب اما دو پروژه
- کردستان سوریه و خواست نظام فدرالی
- بازیگران بحران سوریه و بازگشت تاریخ
- مقاومت دربرابر اسلامگرایی به شیوه روژاوا، کردستان سوریه
- در کردستان سوریه چه میگذرد؟
- کردها در سوریه، نبرد در دو جبهه
مقاله بسیار جالبی بود! توضیح بیشتر چند نکته خالی از لطف نیست:
نکته بسیار مهم مقاله چند پاره کردن دولت-ملت کورد و تقسیم آن میان چهار کشوردر جهت سرگرم کردن دولت های محلی (به اصطلاح ضد امپریالیستی) با مردم کورد بوده، تا به نحوی هم حکومتهای محلی تضعیف شوند و هم ندای ضد امپریالیستی شان فاقد طرفدار شود (سؤال اصلی این است: شما که با مردم خود با تبعیض رفتار می کنید حق ندارید به من استعمارگر اعتراض کنید که چرا استعمار می کنم) .
نکته بعدی جنبش های کوردی است که نگارنده مقاله بدرستی به آن اشاره کرده، و آن اینکه چون کوردها مورد ظلم تاریخی واقع شده اند، هر از گاهی اعتراض های ضد استبدادی و ضد نژادپرستانه ای در جهت احقاق حقوق حقه شان کرده اند، ولی چون حامیان کوردها منافع خود را دنبال کرده اند، آن جنبش ها به سمت استقلال طلبی سوق داده شده اند. نه اینکه استقلال طلبی مسئله ای مورد نکوهش باشد، چنین نیست، مشکل اینجاست که زیرساختهای استقلال طلبی مهیا نبوده. مثال عملی در این مورد بحرین است: بدلیل فراهم بودن زیر ساختهای آن، مردم عرب آن منطقه مستقل شدند.
در مقاله فوق از ادوارد سعید نام برده شد، بد نیست اشاره کنم که بارها در مسائل مختلف شاهد بوده ایم دولتها، احزاب، روزنامه ها و حتی نویسنده هائی شبیه ایشان با علم به یک واقعیت، آن را انکار کرده اند تا به تابوی فکریشان آسیبی وارد نشود، عملاً چنین متفکرینی در دام دشمنی می افتند که سالها قبل فکر اینجای کار را کرده است. پس این متفکرین به اصطلاح در تله مرغابی گرفتار آمده اند!
تیشک / 16 February 2018
ادامه:
در نهایت قصد دارم از نیروهای چپ به جهت ضعف در مقابله با رقیب زیرک خود مطلبی بنویسم.
کیست نداند که رقابت امروز کشورها بر سر منابع محدود در جهان است، منابع جهان روزبروز محدودتر و رقابت روزبروز خشن تر و خشونت آن عریان تر جلوه میکند.
جنگهائی مانند سوریه این مسئله را بخوبی نشان می دهد، به عقیده من امروز هم رقابت میان چپ و سرمایه داری هار است (که به نظرم هردوی طرفداران این دو نیرو در حالت آچمز قرار دارند)، نیروهائی به نام اسلام و غیره نیز با ظاهری مذهبی در خدمت این دو نیرو قرار دارند. و مردمان ساده کشورهای توسعه نیافته و یا در حال توسعه با توهم استقلال رهبرانشان، بر طبل حمایت از آنان کوبیده و برای مرگ هموطنانشان به بهانه استقلال طلبی و تجزیه طلبی آرزوی مرگ می کنند.
در ایران پس از 57، در نا آرامی های کردستان، مردمان کورد زیادی قتل عام شدند، دختران زیادی شب قبل از اعدام در زندان مورد تجاوز واقع شده و صبح روز بعد “متجاوز” با برگه خبر اعدام به درب منزل والدین زندانی مراجعه کرد.
اینها همگی برگ هائی از تاریخ شدند، اما اکثریت خاموش و همراه آن ظلمها (غیرکوردها) در این چهل سال، هرگز روی آرامش ندیدند، چون شبح جنایت، نیاز به خون بیشتر پیدا می کند و وقتی کارش در کردستان به پایان رسید، جنایتش را در کهریزک و اوین به شکلی دیگر ادامه داد و می دهد. و این جبر طبیعت است.
نتیجه منطقی اینکه اگر مردمان این کشورها برای خود آرامش و صلح آرزو می کنند، برآورده شدن چنین آرزوئی مستلزم دمکراسی و دادن حقوق برابر به تمام شهروندان آن کشورهاست، و مبارزه با هرگونه نژادپرستی و قوم پرستی است.
تیشک / 16 February 2018