پس از واقعه‌ی حمله به سفارت بریتانیا و باغ قلهک، اذهان تحلیلگران سیاسی بیش از هر چیز به سوی تبعات بین‌المللی و واکنش‌های دیپلماتیک معطوف شده است، در صورتی که به‌ نظر می‌رسد سازماندهان چنین حرکتی بیش از آنکه به روابط خارجی بیندیشند، مسایل داخلی را مد نظر قرار داده بودند. احتمالاً آمران این حمله انتظار برخوردی شدید را ازسوی کشورهای غربی نداشته‌اند و بیش از هر چیز فشار بر جناح روبه‌رو (باند احمدی‌نژاد) برای آنها مهم بود تا پیام‌رسانی به کشورهای دیگر.
 
اظهارات برادران لاریجانی در مسند ریاست دو قوه مقننه و قضاییه و عدم واکنش رییس‌جمهوری -تا کنون- به همراه اظهار تأسف وزارت خارجه از آنچه به‌وقوع پیوست، همه و همه حاکی از نبردی پشت پرده برای تثبیت قدرت یکی از جناح‌های درگیر بر دیگری است.
 
از آنجایی‌ که در جمهوری اسلامی ایران، وقوع رویدادهایی از جمله تعرض به یک مکان دیپلماتیک نمی‌تواند بدون سازماندهی قبلی رخ دهد و عاملان حمله اخیر از اعضای بسیج تحت فرماندهی نزدیکان آیت‌الله خامنه‌ای بوده‌اند، به احتمال زیاد طراحی این عمل در رده‌های بالای تصمیم‌گیری نظام صورت گرفته است. اظهارات ویلیام هیگ در مجلس اعیان بریتانیا نشانگر آن است که سیاستمداران این کشور نیز “خودجوش” بودن چنین حرکتی را باور ندارند.
 
سوار بر بال‌های بحران
 
رهبران جمهوری اسلامی از نخستین سال‌های تأسیس این نظام تاکنون، همواره از ایجاد بحران‌های داخلی و بین‌المللی برای تثبیت حاکمیت خود استفاده نموده‌اند. گروگان‌گیری سفارت امریکا در نخستین سال‌های انقلاب منجر به سقوط دولت بازرگان و انزوای گروهی شد که زمانی از نزدیک‌ترین یاران آیت‌الله خمینی و همراهان وی در فرانسه به شمار می‌آمدند.
 
یکی از پیام‌های اقدام اخیر و حمله بسیجیان به سفارت انگلستان این بود که به دنیا نشان داده شود در ایران چه کسی تصمیم گیرنده اصلی است و در شرایط خاص با چه گروهی باید مذاکره شود

جنگ ایران و عراق و اصرار بر ادامه غیرضروری آن حتی به قیمت نوشیدن جام زهر، دستمایه سرکوب و کشتار بسیاری از مخالفان حکومت، مخصوصاً گروه‌های چپ شد و در نهایت نیز فاجعه کشتار دسته‌جمعی زندانیان سیاسی در سال ۶۷ را رقم زد که طی آن بسیاری از مخالفان رژیم از جمله اعضای سازمان مجاهدین خلق، فداییان و سایر گروه‌های کوچک‌تر چپ به جوخه‌های اعدام سپرده شدند.
 
وقایعی چون عزل دکتر ابوالحسن بنی‌صدر اولین رییس جمهور ایران و آیت‌الله حسینعلی منتظری قائم مقام رهبری جمهوری اسلامی، خلع مرجعیت از آیت‌الله شریعتمداری و اعدام صادق قطب‌زاده از وقایعی بودند که برای اجرای هرکدام در بازه‌های زمانی مختلف، به‌نوعی از بحران سازی مدد گرفته شد.
 
البته استفاده از بحران برای سرکوب مخالفان به داخل خاک ایران معطوف نشد، گروگان‌گیری‌های مختلف به‌وسیله گروه‌های نزدیک به حکومت ایران مانند حزب‌الله لبنان دستاویزی شد تا سیاستمداران غربی برای آزادی گروگان‌های خود چشم بر ترور اتباع ایرانی در خاک اروپا ببندند و در موارد بسیاری، حتی به عوامل ترور اجازه بازگشت آزادانه به ایران را بدهند.
 
این سیاست مسامحه تا زمان واقعه میکونوس در سال ۱۹۹۲ کمابیش ادامه یافت و آنگاه بود که پس از حدود یک دهه ترور سازمان یافته در خاک اروپا، کشورهای غربی مجبور به اتخاذ تدابیر جدی‌تری برای مقابله با جنایات جمهوری ‌اسلامی شدند.
 
این بار اما شرایط بازی با گذشته تفاوت‌های بسیاری دارد. هم‌اکنون نه جامعه بین‌الملل تحمل چنین ماجراجویی‌هایی را دارد و نه حکام جمهوری‌اسلامی کارت چندانی برای بازی در صحنه بین‌المللی در دست دارند.
 
مخالفان داخلی نیز دیگر “دشمنان” سابق نیستند، هم اکنون نوک پیکان حمله متمایل به افرادی است که جریان انحرافی خوانده می‌شوند. افرادی که زمانی نه چندان دور از “خودی”های نظام به شمار می‌آمدند و لذا ضربه به آنها هم دشوار است و هم تبعات سنگینی برای رهبری نظام به‌بار خواهد آورد.
 
دست زدن به یک ماجراجویی‌ خطرناک همچون تعرض به یک مکان دیپلماتیک در چنین شرایط حساسی، دلیل دیگری بر این مدعاست که برای هیأت حاکمه ایران حفظ قدرت داخلی بر منافع ملی ارجحیت تام دارد

اگر این فرض درست باشد که آیت‌الله خامنه‌ای و نزدیکانش از حمله به سفارت بریتانیا در جهت تضعیف دولت استفاده کرده باشند، ظن اینکه شکاف در لایه‌های بالایی نظام و جدال بر سر قدرت به نقطه بسیار حساسی رسیده است قوت بیشتری می‌یابد. نقطه‌ای که در آن منافع درازمدت نظام فدای رویدادهای جاری شده است و این خود می‌تواند نشانه‌ای بر هراس رهبری از نزدیکان احمدی‌نژاد تلقی شود.
 
پیام به خارج؟
 
با فرض بر اینکه حادثه حمله به سفارت بریتانیا از سوی نزدیکان رهبری طراحی و به‌دست نیروهای بسیج اجرا شده است، آمران این قضیه طبعاً به تبعات بین‌المللی آن نیز نیم‌نگاهی داشته‌اند.
 
آیت‌الله خامنه‌ای زمانی گفته بود که بر خلاف روسای دولت‌های پیشین، هرگاه محمود احمدی‌نژاد (و طبعاً دستگاه سیاست خارجی‌اش) به سفرهای خارجی می‌روند، وی آسوده خاطر است. این آسودگی اما دیرنپایید و عزل منوچهر متکی وزیر سابق امورخارجه، محسنی اژه‌ای وزیر سابق اطلاعات و تلاش ناکام برای عزل حیدر مصلحی که همگی از وزاری نزدیک به بیت رهبری و افراد مورد وثوق او بودند زنگ خطر را برای آیت‌الله به صدا درآورد و با وجود اینکه وزیر امور خارجه فعلی نیز از افراد مورد توافق هر دو جناح برای تصدی پست وزارت است، با وجود ریاست احمدی‌نژاد نمی‌تواند مجری تمام و کمال نظرات رهبر به شمار رود.
 
شرایط بازی با گذشته تفاوت‌های بسیاری دارد. هم‌اکنون نه جامعه بین‌الملل تحمل چنین ماجراجویی‌هایی را دارد و نه حکام جمهوری‌اسلامی کارت چندانی برای بازی در صحنه بین‌المللی در دست دارند

در شرایط خاص کنونی و فشارها و تحریم‌های بین‌المللی بر سر برنامه هسته‌ای ایران، طبیعتا افرادی در دستگاه سیاست خارجی دولت احمدی‌نژاد به دنبال راهی برای مذاکره و فرار از بن‌بستی هستند که در آن قرار دارند. شاید یکی از پیام‌های اقدام اخیر و حمله بسیجیان به سفارت انگلستان این بود که به دنیا نشان داده شود در ایران چه کسی تصمیم گیرنده اصلی است و در شرایط خاص با چه گروهی باید مذاکره شود.
 
تبعات بین‌المللی اقدام بسیجیان
 

طراحان حمله به سفارت بریتانیا با هر دلیلی که این تصمیم را به‌اجرا گذاشتند، انتظار واکنشی در حد و معیار آنچه که بریتانیا و سایر کشورهای اروپایی انجام دادند را نداشته‌اند. خروج کامل کارکنان سفارت انگلستان از ایران و متعاقب آن اخراج تمامی کارکنان سفارت ایران در لندن، در عرف دیپلماتیک عکس‌العملی بسیار شدید محسوب می‌شود و این امر خود نشانه دیگری از ضعف مفرط و شرایط نابسامان رژیم ایران در صحنه جهانی است.

شرایط نابسامانی که از مدتی پیش به خطرناک‌ترین فاز خود وارد شده و کشور را تا آستانه تهدید نظامی پیش برده است. دست زدن به یک ماجراجویی‌ خطرناک همچون تعرض به یک مکان دیپلماتیک در چنین شرایط حساسی، دلیل دیگری بر این مدعاست که برای هیأت حاکمه ایران حفظ قدرت داخلی بر منافع ملی ارجحیت تام دارد و باز هم، این مردم ایران هستند که در شرایط نابسامان اقتصادی و فضای بسته سیاسی، تاوان تحریم‌های بیشتر و درگیری‌های احتمالی آینده را می‌پردازند.