از دید یکی از بزرگترین متفکران علوم اجتماعی، “رابرت تریورس” همه موجودات روی زمین در حال فریفتن دیگران هستند. مهمتر از همه آنکه به اعتقاد استاد دانشگاههای اروپا و آمریکا، “شرط لازم برای بهتر فریفتن دیگران، فریب هرچه بهتر خویش است”.
رابرت تریورس که از نظریهپردازان برجسته جامعهشناسی و روانشناسی تکاملی است در اوج شهرت خود کتاب تحقیقاتیاشِ “فریفتن دیگران و خودفریبی” را که پژوهشهای۴۰ سال اخیرش را دربرمیگیرد به چاپ رسانده است.
دکتر تریورس معتقد است فریب یکی از شاخصههای بقای موجود زنده است. ویروسها، باکتریها و گیاهان هم باید برای ادامه حیات خویش دغلکاری کنند. عمل فریفتن و کلک زدن حتی در ساختمان ملکولی موجود زنده نیز صورت میپذیرد. تمامی روابط پایهای در بین موجودات زنده بر اساس فریفتن است.
مهم نیست که موجود زنده شکارچی باشد یا شکار. فرقی هم ندارد که تفاوتی بارز بین آنها وجود داشته باشد. مثلاً گیاه باشد یا حیوان، ماده باشد یا نر، همسایه باشد یا غریب و یا میهمان باشد یا میزبان. ماجرای فریب حتی بین والدین و فرزندان موجودات زنده نیز بههمان شدت وجود دارد. ویروسها و باکتریها همانطور که بهعنوان نمونه در ویروس ایدز مشاهده میشوند، میخواهند با هر کلک ممکن وارد بدن موجود دیگر شوند؛ حتی اگر شده است با تعویض علائم پروتئینی خویش سلولهای نگهبان را بفریبند. شکارچیان با مخفی شدن شکار خود را به دام میاندازند. بعضی از ماهیهای شکارچی با تغییر شکل دادن بدن خود به صورت طعمه، شکار خود را ترغیب به نزدیک شدن میکنند. حیواناتی که قرار است طعمه شکارچیان شوند با انواع حیلهها تلاش میکنند تا از دست دشمن جان سالم به در ببرند.
حیله و تزویر در بین موجودات زنده بدیهی است ولی رابرت تریورس بخش اصلی نظریه خویش را بر دوش مرحله اصلی میل به دروغگویی یعنی “خودفریبی” قرار میدهد و معتقد است که شرط اصلی برای ادامه حیات و پذیرش و اجرای هرچه موفقتر فریب دیگران منوط به آن است که موجود زنده از قابلیت هرچه گسترده تر خودفریبی برخوردار باشد.
به اعتقاد نویسنده کتاب، گول زدن در ذات خود یک تضاد به همراه دارد که موجود زنده باید بر آن فائق شود. در حقیقت، هر موجود زندهای قبل از هر چیز، ضمن آنکه میل باطنی برای دریافت اطلاعات درباره پیرامون خود را دارد، بههمان صراحت نیز در پی انکار آن است. قرار است امکانات تشخیص واقعیتهای بیرونی توسط اعضای بدن موجود زنده صورت بگیرد. بهعنوان مثال احساسات لامسه، بویایی، شنوایی، چشایی و بینایی با دقتی که جانوران پیچیدهتر به دست آوردهاند این وظیفه را دارند تا کاملترین اطلاعات را برای ما جمعآوری کنند.
موجود زنده با ترکیب اطلاعات و ارسال آن به مرکز تصمیمگیری در مغز به خاطر منافع و انگیزههای شخصی، با به کارگیری نوعی از تعصب و پیشداوری که تضمینکننده بهترین استفاده از اطلاعات گردآوری شده است دست به مخدوش کردن اطلاعات به دستآمده میزند.
بر همین اساس ناگزیر موجود زنده با وجود آنکه تلاش وافر برای به تصویر کشیدن واقعیت پیرامون خود دارد ولی با نادیده گرفتن آنها، به تبیین حقیقتی جدید دست مییابد که بتواند به وسیله آن پذیرای رفتار مناسب و مفیدی برای خود شود. رفتار و واکنشی که هر ساحتمان حیاتی را وامیدارد که به خود بقبولاند تعرضش به موجود دیگر بهترین عملی است که باید از او سر بزند.
موجود زنده حقیقت مناسب را روی واقعیت بیرون از خود تحمیل میکند. به لحاظ منطقی، رفتار غیر واقعی فوق چون بر اساس تعصب و نفع شخصی صورت میگیرد نباید تصمیم درستی باشد ولی مرکز تصمیمگیری، قضاوت وجدانِ موجود زنده را نادیده میگیرد. اولاً به خاطر اینکه به تنازع بقای او کمک میکند، ثانیاً برای آنکه قادر باشد تا خود را بفریبد.
دفاع از منافع شخصی، میدان دادن بیش از حد به قابلیتهای خویش و نادیده گرفتن و دستکاری در واقعیتی که اعضای بدن ما جمعآوری کرده، مقدمتاً برای آن است که خودمان را ناخودآگاه گول بزنیم. موجود زنده برای عملی کردن تلاش هر روزه خود برای ادامه بقا باید به باوری جدید بر اساس فرایندی برسد که در وجدان و ذهنش تهیه شده است. موجود زنده به ایمان و سلامت تصمیمی میرسد که به او اجازه میدهد علیه دانستهها و اطلاعات واقعی با قدرت تمام ایستادگی کند. ایمان و تشخیصی که شرایط و انگیزههای او را برای صحیحترین، سریعترین و دقیقترین “حمله” یا “دفاع” مهیا میسازد.
دکتر تریورس در بخشهای مختلف کتاب، با دقتی علمی به سئوالاتی متعدد پاسخ میدهد. او سعی میکند تا زنجیره به هم پیوسته فریفتن دیگران و خودفریبی را در موقعیتهای مختلف توضیح دهد. نویسنده کتاب با دستهبندی موضوعاتی که در کنار هم میچیند تلاش میکند معماهای بزرگ حیات را همچون کلافی بزرگ و به هم چسبیده بر اساس تئوریهای علمی معاصر حل کند.
دکتر تریورس بعد از آنکه زمینههای منطقی و پژوهشی در مورد “فریب” را به صورتی عمومی در همه موجودات زنده به تصویر میکشد این فرصت را ایجاد میکند تا به سئوالاتی که به انسانها مربوط است نزدیک شود و برهمان روال تئوریهای ترکیبی خود را به پدیدههای عمومی در جوامع انسانی تعمیم دهد.
او با پشتیبانی از دادههای عرضه شده امیدوار است از دید خود به بعضی از سئوالات اساسی بشر نظیر اینکه چرا به خود دروغ میگوییم؟ چرا و چگونه بچهها دروغ میگویند؟ چگونه به فریب خود نائل میشویم؟ رابطه بین خودفریبی و سکس به چه صورت بازتاب مییابد؟ ازدواج و خودفریبی چگونه باهم به تفاهم میرسند؟ در پایان و بعد از آنکه زمینههای اصلی اعمال، اخلاق و واکنشهای انسان را از دریچه “ناگزیر بودن پدیده دروغ” ارزیابی و معرفی کرد به آخرین سئوال کتابش میرسد که چگونه میتوان با خودفریبی مقابله کرد؟
منبع:
Robert Trivers’s “Deceit and Self-Deception: Fooling Yourself the Better to Fool Others” (Allen Lane, £25, penguin.co.uk
در همین زمینه:
کوروش کبیر دو هزار سال پیش می دانست که دروغ مرض بزرگی در ایرانیان است. در کتیبه اش نوشته است که کشورم را از آفت دروغ دور کن
کاربر مهمان / 27 November 2011
ديدگاه بسيار جالب و انديشه برانگيزي است. آيا كسي اين كتاب رو خونده؟ بيشتر به قسمت آخرش علاقه مند هستم.
کاربر مهمان / 28 November 2011
تا اینجا که به نظر می رسد حرف اقای تریورس توجیه گر همه بدبختیهایی است که افراد بر سر همنوعان خود می اورند. ایا اقای دکتر محقق چاره ای هم برای دروغگویی غریزی بشر نشان می دهد؟ حیوانات شاید چاره ای نداشته باشند. انسانها با این همه اخلاق و مذهبی که درست کرده اند نتوانستندحلوی فریب و دروغ را بگیرند. مشکل اصلی چیست؟ ما تا کی باید دروغ بگوییم؟
کاربر مهمان رضا / 28 November 2011
چندي پيش هم در هيمن سايت زمانه مطلبي بر گرفته از نشريه نيچر تحت عنوان” مغز ما آخر زمان را باور نمي كند” آمده بود كه نظريات فوق را تاييد مي كند مطلب اين بود كه ذهن ما با دستكاري اطلاعات و كاهش كدگذاري اطلاعات ، باعث مي شود كه ما حوادث ناخوشايند را كمتر از آنچه در واقع هست ببينيم و برعكس حوادث خوشايند را با احتمال بيشتري براي خود در نظر بگيريم . و اينكه افراد افسرده همانهايي هستند كه واقعيت را بهتر از افراد عادي مي بينند يعني افراد افسرده واقع گرا ترند تا افراد عادي . اين به نظر من يك موضوع چالش برانگيز است . زماني هم فرويد به حق ادعا كرد كه ” شما به اين افراد افسرده مي گوييد ماليخوليا ” اينها كه از افراد عادي منطقي تر هستند و بهتر مي توانند قضاوت كنند . روي همين نكته است كه گفته مي شود آگاهي و شناخت بيشتر انسان از خودش باعث مي شود كه انسان نتواند خوش بين باشد.و در جاهايي باعث بي معني شدن زندگي مي شود . اما من معتقد هستم زماني كه انسان از خواب و خيال دست شست و واقعيت صرف را در نظر بگيرد ديگر به آينده و گذشته فكر نمي كند و در حال زندگي مي كند. بنابراين كمتر دچار آزار و رنج مي شود
و اين يعني دروغ نگفتن به خود .
ابراهيم / 30 November 2011
فکر کنم این دیدگاه ادامه تنازع بقای داروین باشد که با استفاده از اطلاعات علمی پس از داروین، به طور جامع تر ارایه شده باشد. داروین نیز به فریب برای ادامه حیات اشاره کرده است و نمونه ای را از زندگی شادی ها ارایه می کند برای این که دروغ و چاپلوسی چگونه به میان می آید.
به هر صورت کتاب مهمی باید باشد این کتاب.
و تشکر از داد زمانی که همچو مساله را برای گویشوران فارسی زبان هم مطرح کردند. استفاده کردم.
یسنا / 09 December 2011