جنبش اصلاحات از اغاز در سال ۱۳۷۶ تا کنون از دو نقیصه مهم رنج برده و همچنان رنج می‌برد.

■ اولین مشکل حاد در جریان اصلاح‌طلبی گنگ و مبهم بودن اهداف اصلاح‌طلبی ایرانی است:

اصلاحات در پی اصلاحات چه سطحی از حاکمیت و مناسبات موجود در آن است؟

ایا منظور از اصلاح‌طلبی اصلاح رویه‌های نادرست حاکمیت است که امکان اجرای قوانین مفید را سلب کرده است یا نه، اصلاحات اصولا قوانین مادر را مشکل زا می‌داند و در پی اصلاح این قوانین راهبردی است؟

در سطح بالاتر هم می‌توان حالتی را متصور شد که در آن جریان اصلاحات تغییر قوانین مادر را هم کافی نمیداند و در پی اصلاح مفاد قانون اساسی است. اما تاکنون طیف اصلاحات و رهبران شناخته شده آن به تبیین درست این مفاهیم دست نزده‌اند.

■ سطح بعدی مشکل در جریان اصلاحات گنگ بودن راهبردهای وصول به اهداف اصلاحات است و اینکه این طیف چگونه درصدد محقق کردن این اهداف است:

آیا اصلاح‌طلبان صرفا متکی به صندوق آراء هستند؟

آیا فراتر از آن حاضرند که در حدود تصریح شده در قانون اساسی دست به اعتراضات مدنی بزنند و اگر در حالتی راههای تحقق اصلاحات را ناممکن دیدند حاضر به مبارزه مدنی مسالمت آمیز در خارج از چارچوب رسمی حاکمیت هستند؟

در این سطح هم اصلاح‌طلبان هرگز دست به شفاف سازی نزده‌اند.

این درجه از ابهام در برنامه‌ها، اهداف و راهبردهای طیف اصلاحات باعث شده است زمانی که حرف از اصلاح‌طلبی و اصلاحات به میان بیاید طیف وسیعی از کنشگران سیاسی از هواداران بنیانگذار جمهوری اسلامی گرفته تا مشروطه‌خواهان و طیف‌های ملی-مذهبی و سکولار خود را مخاطب جریان اصلاحات بدانند و در برابر آن به فراخور درک خود از مفهوم اصلاحات مطالبه‌گری نمایند.

ابهامات و ناهمگونی طیف مطالبات باعث شده است که در همه بزنگاه‌های مهم از ۱۸ تیر ۷۸ تا خرداد ۸۸ و تا دی ماه ۹۶ همیشه جمع کثیری از هواداران و مخاطبان اصلاحات با احساس سرخوردگی و مورد بی اعتنایی قرارگرفتن مواجه شوند. اینان سپس در برابر رهبران اصلاح‌طلب صف آرایی می‌کنند.

اصلاح‌طلبی خاتمی‌محور

برای درک صحیح تر از تحولات جبهه اصلاح‌طلب و کنشگران فعال در ان باید چهره‌های جریان ساز در این طیف و رویکردهای آنها را به دقت مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. طیف نخست که هواداران محمد خاتمی، رئیس جمهوری پیشین هستند، به تأسی از رهبر متبوع خود وفاداری مطلق خود را به قانون اساسی و ساختارهای رسمی در مناسبت‌های مختلف تکرار می‌کنند. اینان تظاهرات و تجمعات مردمی حتی در حدود قانون اساسی را به بهانه “خیابانی کردن سیاست‌ورزی” رد می‌کنند. در هنگامه مواجه شدن با بن بست‌های قانونی مانند نظارت استصوابی نیز حداکثر به رایزنی با سطوح بالا قدرت می‌پردازند و در صورت ناکامی، به قدرت فائقه حاکمیت تمکین می‌کنند. رفتار خاتمی در قبال رد صلاحیت‌های گسترده مجلس هفتم (۱۳۸۲) و تمکین کروبی به حکم حکومتی در جریان اصلاح قانون مطبوعات (۱۳۷۹) در همین چارچوب قابل تحلیل است. این طیف حداکثر به تغییر قوانین مهم معتقد است هرچند در ایجاد تغییر در این قوانین چه در هنگامه ارائه لوایح دوقلو و چه طرح اصلاح قانون مطبوعات با شکست مواجه شدند و حداکثر توانستند در مقاطعی کوتاه صرفا در رویه‌های اعمالی حاکمیت در زمینه مطبوعات و انتخابات تاثیرگذار ظاهر شوند و عمده توان خود در بسیج هواداران را نه مدیون دستاوردهای عملی خود که مدیون سوءمدیریت فاجعه‌بار رقبای سیاسی خود هستند. این طیف هم در فرم و هم در محتوا طیف محافظه کار پارلمانتاریست یا به بیانی دیگر طیف اصلاح‌طلب حکومت محور محسوب مبشود.

اصلاح‌طلبی جنبش سبز

در نقطه مقابل این جریان می‌توان به جریان نوپای جنبش سبز به رهبری موسوی و کروبی اشاره کرد که افق جدیدی را در جریان اصلاح‌طلب بوجود آوردند این طیف بر خلاف اصلاح‌طلبان پارلمانتاریست هم از ظرفیت‌های قانون اساسی در مبارزات مدنی مردم محور استفاده کردند و هم در هنگامه مواجه شدن با وتوی نهادهای حکومتی در برگزاری راهپیمایی مسالمت‌آمیز با عبور از ساختار رسمی بن بست صدور مجوز را شکستند و شعارهای پیش رو و گزنده را علیه راس حاکمیت مطرح کردند.

جدای از دستاوردهای این حرکت، نفس عبور از کردن از ساختار رسمی، طرح شعارهای رادیکال علیه بخش‌های انتصابی حاکمیت و دعوت عموم مردم به مبارزه مدنی مسالمت‌آمیز خود تحول بزرگی در جریان مبارزات سیاسی در دو دهه اخیر محسوب می‌شد. نقطه عطفی که با حصر رهبران پیشرو و مردم محور به محاق رفت و مجددا در فضای تشنه تغییر سال ۹۲ این اصلاح‌طلبان حکومتی بودند که مخاطبان را به خود جلب کردند. اما مشکل همچنان باقی بود. در مواجهه با بن بست‌ها، رد صلاحیت‌ها، دخالت‌ها و… طیف اصلاح‌طلب پارلمانتاریست جز لابی‌گری و نهایتا تسلیم راه دیگری در مقابل هواداران خود نمی‌گذاشت و نمی‌گذارد.

راه چاره: اصلاح‌طلبی مردم‌محور

این بار جمعی مردم نا امید با عبور از کلیت جریان اصلاحات قدم در راه سرنگونی کامل حاکمیت جمهوری اسلامی نهاده‌اند. راه عقلانی برای مهار خشونت و فرم‌دهی مناسب به مطالبات مردمی پالایش جریان اصلاحات از رهبری محافظه‌کار و عصا بدست خاتمی‌محور و تکیه به طیف مردم‌محور اصلاحات با نیروی دینامیک رهبرانی چون موسوی و کروبی و قدیانی و علیجانی و تقی رحمانی و کدیور و باقی دلسوزان ملی و وطن‌پرست است؛ طیفی که ترسی از مطرح کردن مطالبه اصلاح قانون اساسی ندارند و می‌توانند بدون هیچ واهمه‌ای از نیروی مردمی فداکار جهت اعتراضات مدنی و خیابان محور کمک بگیرند و با پیش گرفتن مدلی مانند مدل شیلی و لهستان، حاکمیت را گام به گام به عقب برانند و انچه را که جنبش دوم خرداد با بیست سال فعالیت از تحقق ان عاجز بوده است را در بازه‌ای یک دهه‌ای محقق نمایند.


نوشته پیشین در بخش دیدگاه زمانه

نوشته‌های دیگر