اعتراضات سراسری طبقات فرو دست ایران علیه نظام فاسد و سرکوبگرجمهوری اسلامی در هفته‌های اخیر موضوعات مهمی را برجسته ساخته است. یکی از این موضوعات ماهیت سکولار شعارهای سرداده شده از سوی مردم است که نفی کل نظام را رقم می‌زند. این گرایش سکولار و ساختارشکن نشان از چرخشی دارد که پس ازگذشت چهار دهه از سلطه اسلام‌گرایان بر حیات سیاسی ایران در نگرش بسیاری از مردم صورت گرفته است.

شعر مجید نفیسی بیانی است از این واقعیت:

الله‌اکبر شعارِ نادانی‌ست

الله‌اکبر شعارِ نیرنگ است.

الله‌اکبر شعارِ سرکوب است.

شعارها عوض می‌شوند...

 رهبرها عوض می‌شوند.

آنچه به‌جا می‌ماند مردمی هستند

که در جستجوی نان و آزادی به خیابان می‌آیند.

ماهیت سکولار جنبش

اما موضوع مورد بحث در اینجا رهنمون روشنگرانه‌ای است که ماهیت سکولار جنبش برای روشنفکران و کنشگران ارمغان دارد. چنین به نظر می‌آید که از بطن شعارهای سرداده شده صدایی به گوش میرسد که می‌گوید: دیگر زمان آن سپری گشته تا برای پیشبرد تحولات اجتماعی به تفسیر نوینی از دین دل خوش داشت. شعار “اصلاح طلب، اصولگرا دیگه تمومه ماجرا” تنها حاکی از بی اعتمادی مردم به دو جریان سیاسی حاکم بر کشور نیست؛ این شعار بیانگر یک بینش و فلسفه زندگی است که در آن خواسته‌های این جهانی بر وعده‌های واهی جهانی دیگر تقدم دارند. فهم این مطلب مشخصا ما را به اتخاذ استراتژی‌های سکولار فرا می‌خواند، چرا که تنها ازاین طریق می‌توان به جامعه‌ای سکولار مبتنی بر عدالت اجتماعی دست یافت. در این خصوص شعر مارگوت بیکل گویاست: “گاه آنچه ما را به حقیقت می‌رساند خود از حقیقت عاری ست، زیرا تنها حقیقت است که رهایی می‌بخشد.” حقیقت ما اینک مردمی است به پا خاسته که محرک آنان فقر و احساس محرومیت، عدم آزادی‌های فردی و مدنی، و سرکوب سیستماتیک سیاسی و فرهنگی است. حقیقت ما اینک مردمی است که در برابر نابرابری‌های اجتماعی، تبعیضات جنسی، قومی و مذهبی، محدودیت‌های جغراقیایی و منطقه ای، و فساد رایج در رژیم ولایت فقیه دست به عصیان زده‌اند.

دیگر نمی‌توان برای رهایی از چنین رژیمی دست به دامن نو اندیشان دینی شد تا به همت و یاری آنان خدای قاهر را از میان برداشت و خدایی راحم را جایگزین آن ساخت. دیگر نمی‌توان از سخنان امثال سید عبدالکریم سروش و محسن کدیور به وجد درآمد با این امید که خوانش آنان از اسلام به ترویج نوع رحمانی آن خواهد انجامید؛ یا اینکه در لا بلای کلمات قصار امام محمد غزالی به کاوش پرداخت تا شاید نشانی از تفکیک دین از سیاست یافت این نگرش که در چند سال گذشته بر اذهان بخشی از روشنفکران (سکولار) ایرانی غالب گشته بیش از هر چیزنشانگر انفعال سیاسی آنان است. بی دلیل نیست که نو اندیشان دینی به نیابت از طرف طیفی وسیع از روشنفکران ایران، اما به سبک و سیاق خود، جامعه و فرهنگی را برای کشور تصویر نموده‌اند که نهایتا به استمرار حکومت اسلامی می‌انجامد.

حذف خدا

طنین شعارهای اعتراضی مردم ایران یادآورفریادهای مرد دیوانه فرید ریش نیچه است که در میدان شهر مرگ خدا را اعلام می‌دارد: “خدا کجاست. ما او را کشته ایم – شما و من. ما همگی قاتل اوئیم…”[1] اینک به نظر می‌آید که مردم ایران نه تنها عرصه را بر خدای قهار تنگ نموده اند، بلکه برآنند تا خدا را کلّا از میدان سیاست به در کنند. در نگاه آنان خدای زشت و خشن و خدای بزک شده یکی ست، و هر دوبه یک نسبت سد راه رهایی اشان از فقر و بندگی است. شعار “رضا شاه روحت شاد” بیش از هر چیز حاکی از احساس نوستا لژیک مردمی است برای باز آفریدن گذشته‌ای که در آن خدایان دین و مذهب به حاشیه رانده شده بودند. این شعار آرزویی است برای ظهور مجدد قدرتی که خدا و نمایندگان فاسد وسرکوبگرش را از صحنه سیاست بیرون کند. بی گمان این خواست بیانگر چرخشی است انقلابی به سوی جامعه‌ای سکولار، هرچند در قالبی واپسگرا.

طبقه کارگر و طبقه میانی

حذف خدا آغازگر عصر نوینی است که در آن نیروی سیاسی سومی به سرکردگی محرومان اجتماعی سر بر می‌افرازد و با شعار “نان، کار، آزادی” سیاست سکولار را در جامعه اشاعه می‌دهد. در این عصر، عنصر آگاهی طبقاتی که تحت نفوذ شعارهای فریبنده “برابری و برادری” اسلام سیاسی جامه‌ای کاذب به تن پوشانیده بود بار دیگر نمای راستین خود را آشکار می‌سازد. مصداق این واقعیت رشد اعتراضات کارگری و فعالیت‌های سندیکایی در چند سال اخیر است که به رغم سرکوب‌های متوالی رژیم همچنان تداوم دارد.

دیگر ویژگی این عصر حضور پر رنگ طبقه متوسط در عرصه فرهنگی و تلاش آن در جهت حصول آزادی‌های فردی- مدنی وتحقق استعدادها و توانمندی‌های خویش است. سینمای امروز ایران مهر تاییدی است بر این امر، چنانکه مسایل مطرح شده در بسیاری از فیلمها معطوف به اینگونه آزادی‌ها و تساوی حقوق شهروندی است. این ویژگی در پیوند با جنبش فمینیستی ایران قرار دارد که در حضور گسترده زنان در سطوح مختلف فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، از جمله در عرصه فعالیت‌های حقوق بشریو تجمعات صنفی/سیاسی به وضوح دیده می‌شود.

اما باید اذعان داشت که هیچیک از دو طبقه فوق به تنهایی قادر به ایجاد تغییر بنیادی در ساختار سیاسی ایران نیست. ناکامی معترضان سبز پوش به نتیجه انتخابات سال ۱۳۸۸ و فروکش خیزش اخیر فرودستان و مالباختگان دال بر صحت این مدعا ست. واقعیت این است که این دو طبقه لازم و ملزوم یکدیگرند، گرچه تا کنون مستقل از یکدیگر عمل کرده‌اند. این در حالی است که احساس مشترک محرومیت در میان این دو می‌تواند آنها را به یکدیگر پیوند دهد. بر روشنفکر متعهد است که این وجه مشترک را برجسته سازد و با گسترش مفاهیم حقوق بشر و عدالت اجتماعی اتحاد بین این دو طیف وسیع ا را فراهم آورد.

انقلاب طولانی

باید چنین پنداشت که فقر و بیکاری به همان اندازه مشمول حقوق بشر‌اند که حقوق و آزادی‌های فردی، و نیزهمانگونه که بی عدالتی صرفا در نا برابری اقتصادی خلاصه نمی‌شود، بلکه در سایر شئون دیگر زندگی، به ویژه در محرومیت از مشارکت سیاسی و مدیریت کشور، نا برابری‌های جنسی، قومی، و مذهبی، منطقه‌ای تجلی می‌یابد. از این منظر، عصر سکولار عصری است که در آن گروه‌ها و طیف‌های وسیعی از مردم بر محور خواسته‌های مشخص معیشتی، مدنی، فرهنگی، سیاسی، و محیط زیستی متحد می‌شوند و تجربه‌ای تاریخی را به ثبت می‌رسانند که ریموند ویلیام (Raymond Williams) آن را انقلاب طولانی (Long Revolution) می‌خواند.، انقلابی که در آن همه محرومان از هر قماش سهیم‌اند.

این عصر همچنین التیام بخش زخمهایی است که همزمان با تثبیت و استحکام رژیم جمهوری اسلامی بر پیکر متفکرین و مبارزین سکولار وارد گردید، زخمهایی که به افسردگی، پراکندگی،، انفعال، و نهایتا سلب اعتماد بنفس آنان برای درانداختن طرحی نو انجامید. “مردم” اینک نوش دارویی است که روشنفکر متعهد ایرانی برای حفط و تداوم حیات خود بدان نیازمند است. دیگر نمی‌توان بدون پشتوانه مردمی به مصاف با واپسگرایان و غارتگران بر خاست. هدف نه خود کشی که زندگی است، زندگی با مردم و در کنار مردم.


پانویس

[1] Friedrich Nietzsche, The Gay Science, trans. Walter Kaufmann (New York: Vintage Books, 1974), 181.


بیشتر بخوانید:

مردم معترض با نفی دینِ دولتی سکولار شده‌اند

دوسیه تظاهرات اعتراضی ۱۳۹۶