زمینههای اعتراضات سراسری اخیر، گرانی، بیکاری، فقر، شکاف طبقاتی، تبعیض و ستم را میتوان به راحتی در راهکارها و سیاستهای کلان حاکمیت جستجو کرد. و بنابراین میتوان نتیجه گرفت که تا وقتی چنین سیاستهایی پابرجاست، نمیتوان از «شکست» اعتراضات سخن گفت. بیش از دو دهه پیشبرد سیاستهای نولیبرالی حاکمیت میلیونها تن را مجموعاً در این سالها در خیابانها به اعتراض علیه اختناق و فقر کشانده است. اما مگر آنها از کجا آمدهاند؟ پاسخ شاید این باشد که مردمِ اعتراضهای خیابانی تنها دقایقی تشدیدیافته از مقاومتی را نشان میدهند که همواره در سطح جامعه وجود داشته است.
نئولیبرالیسم حکومت ولایی
در سیاست نولیبرالی، انباشت منعطف سرمایه از خلال ناامنکردن شرایط شغلی کارگران به پیش برده میشود. بیش از ۹۰% قراردادهای کار موقتی ست. دستمزد کارگران به طرز هولناکی زیر خط فقر است و همان دستمزدهای زیر خط فقر ماهها و گاه سالها پرداخت نمیشود. سیاستهای دولت در جهت انباشت توسط کارفرمایان خصوصی نزدیک به هسته قدرت سیاسی انجام میگیرد که آن را با نازلترین سطح بهای نیروی کار و کمترین هزینه و زمان سودآوری میخواهند. سرمایه در نولیبرالیسم به این جهت از بخش مولد صنعتی به بخشهای نامولد و زیرزمینی شیفت پیدا میکند. رشد سوداگرایی و بخش سرمایه مالی از پیامدهای چنین جابجاییهایی در مکانیسم انباشت است. بخش دیگری از انباشت در حوزه نمایش و رسانه و اینترنت صورت میگیرد، حوزهای که بیشتر برای تقویت فرارمالیاتی الیت سرمایهدار حاکم و تقویتِ روشهای پولشوییِ سیستماتیک بکار گرفته شده؛ مانند آنچه که که در حوزه سینما و ورزش و فروش آثار هنری در ایران میگذرد. نولیبرالیسم نوعی قلمروزدایی مالی ست؛ بسطِ مناسبات پولی و بازار در حوزههای مختلف زندگی ست.
قانون کار مصوب حاکمیت در دهه شصت با تغییراتی که در اوایل دهه هفتاد اعمال شد، از جمله در تبصره ۲ ماده ۷، راه را برای ارزان سازی و تزلزل شغلی نیروی کار گشود. این تغییر تمدید قراردادهای موقت را بصورت نامحدود برای کارفرما امکانپذیر ساخت. حال با شرایطی مواجه هستیم که میتوانیم آن را تولید بدنهای مازاد و بیمصرف در چرخه انباشت بخوانیم: انبوهی از بیکاران و آنهایی که از کار بهشدت متزلزل برخوردارند، کسانی که قانون برایشان به تعلیق درآمده است. رشد تهیدستان شهری، افزایش چشمگیر دستفروشی و کودکان کار ــ تا جایی که اقدامات «مخفیسازانه» علیه آنها را در لوای خدمات اجتماعی شهری برانگیخته است ــ جلوهای از همین ارتش بیکاران است. مستقلکاران و خویشفرمایان نیز در شکلهای بیشمار کار متزلزل مشغول شدهاند: از مشاغل خانگی با دستمزدهای ارزان گرفته تا کولبری و حتی خونفروشی و اندامفروشی و خودزنی در خیابان برای دریافت پول دیه جهت امرار معاش. وقتی تنها دارایی این گروه از تهیدستان بدنشان میشود، تنها شیوه مورد تصورشان برای پولدرآوردن نیز به شکستن استخوان خود و فروش اندام و مواجهه با خطر مرگ فروکاسته میشود. این بی ثباتی و ناامنی شغلی در امتداد رشد و گسترش روابط پولی از بازار به جامعه رخ داد؛ وقتی کارخانه قلمروزدایی شد و تمام جامعه به کارخانهای برای استخراج ارزش بدل شد و همه چیز زیر سیطره ارزش مبادلهای و رقابت فردی غریان قرار گرفت. یک محصول فرعی دیگر این شرایط نیز نوعی خودکنترلی و جنگ همه با همه بوده است.
قدرتزدایی از کارگران و فرودستان
اما از سوی دیگر، قدرت مقاومت نیروی کار در این بستر نیز میتواند همهجاگستر باشد: از کارخانه تا فضای مجازی و خیابان و فضای شهری تا دانشگاه و بیمارستان. این فرم بدنیِ سیال، مبارزه را میتواند بی مکان و همه جا حاضر بکند، اما تلاش حاکمیت نوعی بازنمایی تحت گفتمانهای حاکم است تا ان را مهار کند. به عبارت دیگر، قدرتزدایی از کارگران و فرودستان به اشکال مختلفی بر آنها اعمال میشود و یکی از آنها، تکثر حداکثری گفتمانی ــ حتی در حاکمیت جمهوری اسلامی ــ برای تلاش برای حداکثر بازنمایی است. از لایف استایل سلبریتیها و فرهنگ لاکچری «بچهپولدارهای ایران» گرفته تا شریعتسالاری و گفتمان امنیتیـناسیونالیستی که با افزایش مداخله نظامی در منطقه قدرت بیشتری گرفته است. این مرکززدایی از گفتمانی واحد ثمره همین جابجایی و مبارزه علیه کنترل بدنهای سیال و بیثبات است.
با این حال شاید بتوان ادعا کرد که اعتراضات اخیر گواه شکست این تلاش برای بازنمایی و نامپذیرساختن مقاومت بود. گفتمانها در این اعتراضات یکی پس از دیگری فروپاشیدند: از ناسیونالیسم امنیتگرا در سیاست خارجی تا اصلاحطلبی و اعتدال. عبور از دوگانههای سلبی همچون اصلاح گرا- اصولگرا تا امنیت ملی – سوریهایشدن ــ که شالوده سیاست ترس و انفعال را شکل میدادند ــ بزرگترین برون داد سیاسی جنبش اعتراضی اخیر فرودستان است.
وضعیت آشفته بازار کار
دولت حسن روحانی مانند تمامی دولتهای پیش از آن که به دوران پس از جنگ تعلق داشتند، با شدت سیاست و راهکارهای کلان نولیبرالی را اجرا میکند. برای نمونه، نگاه کنید به بودجه انقباضی اخیر دولت او که ترکیبی از ریاضتکشی اقتصادی و ملیتاریسم سرکوبگرایانه است. در حالیکه کارگران برای اعتراض به دستمزدهای معوقه خود احضار، بازجویی و به شلاق و زندان محکوم میشوند، ریختوپاشهای کلان برای نهادهای سیاسی-مذهبی حاکمیت و مراکز ترویج و تربیت نیروهای مورد نیاز حاکمیت برای کنترل و تثبیت وضع موجود چندین برابر شده است. برای بیش از دو سوم بودجه کشور اصولاً هیچ نوع مکانیسم نظارتی حتی از نوع صوری آن مانند کمیسیونهای مجلس شورای اسلامی در نظر گرفته نشده است و بودجه عمومی نام مورد اشاره به حدود یک سوم کل بودجه است که تمام بودجه عمرانی و هزینههای جاری را شامل میشود.
موج ارزانسازی بهای نیروی کار و پرتاب آنها به بیثباتی نامحدود، فقط دامن لایههای پایینی کارگران را نمیگیرد، بلکه اقشار تحصیلکرده را نیز شامل میشود. طرح موسوم به کارورزی دانشجویان در همین راستا کلید خورد. کالاییکردن نظام آموزشی یکی از راهبردهای همیشگی دولتهای نولیبرالی در ۲۵ سال گذشته بوده و نتیجهای جز بیمقدارکردن دانش و حذف فقرا و تودههای تهیدست از تحصیل در بر نداشته است. اما به طور خاص در طرح کارورزی دولت حسن روحانی مهارت جایگزین دستمزد میشود تا آمار اشتغال بصورت مصنوعی بالا رود. در این طرح کارفرما هیچ تعهدی نسبت به استخدام کارورز ندارد و مزایایی چون بیمه نیز برای کارورز در نظر گرفته نمیشود. کارورز با یک سوم دستمزد پایه مصوب وزارت کار، یعنی ۳۱۵ هزار تومان مدتی بهکار گرفته میشود و چند ماه بعد با کس دیگری از انبوهِ ارتش بیکاران بهصفشده جایگزین خواهد شد.
مراکز حکومتی آمارهایی را منتشر کردهاند که بخوبی وضعیت آشفته بازار کار ایران را نشان میدهد؛ وضعیتی که ناشی از عمقیافتن سازماندهی کار بر اساس رهنمودهای نولیبرالی سرمایهداری جهانی است. نیمی از جمعیت در سن قانونی کار در ایران اصولاً رغبتی برای کار ندارند. آنها هر گونه امید برای داشتن یک معیشت حداقلی را از دست دادهاند. همزمان ۴۰.۵ درصد نیروی کار کشور روزانه بیش از ۸ ساعت کار میکنند و یک سوم از آنها بیش از یک شغل دارند. از همه مهمتر ۴۹% مطلقاً سهمی در تولید ناخالص داخلی کشور ندارند. این اعداد و ارقام با یکدیگر تناقضی ندارد. نه جمعیت کشوربهقول تئوریسینهای راست، تنبل و بیعار شدهاند و نه شدت کار کاهش یافته است. این آمارها نشان میدهد بیکاری مساوی با کارنکردن نیست.
در حالیکه برخی حلقههای قدرت بصورت انحصاری در حال انباشت کشور هستند و ۷۵% نقدینگی کشور در دست تنها پنج درصد جامعه است، دولت حسن روحانی با افزایش حجم نقدینگی سعی در مهار رکود دارد و همزمان با شیفت پول به سمت بازار ارز توسط آزاد کردن نرخ ارز و کنترل گردش پول با نرخ سود بالای بانکی، میخواهد تورم را به صورت مصنوعی مهار کند. طبقه کارگر جور هر دو سیاست را میکشد تا پول ناچیزِ ته جیبش را برای بقا خرج کند. شدت کار به مراتب افزایش چشمگیری یافته است اما بازپرداخت آن در قالب دستمزد صورت نمیگیرد. این نشاندهنده حجم بالای کار مجانی و شبهرایگان در سیستم سرمایهداری جمهوری اسلامی است. به این اعداد باید جمعیتی بیش از سه میلیون فردِ غیر فعال را افزود که اصولا دنبال شغل نیستند و همچنین آمار بالای بیکاری (رسمی و مطابق تعاریف رایج) و کار گسترده کودکان کار را نیز افزود تا دریابیم بیکاری همان کار است و تمام زمان به زمان کار بدل شده است. پیکره یک توحش سرمایهدارانه نولیبرال که در آن کار (بیگاری) رفتهرفته ارتباطی به تولید ثروت (تولید ناخالص داخلی) ندارد، نشان از رواج اقتصاد کازینویی مبتنی بر سرمایه مالی در نولیبرالیسم دارد.
مقاومت
اما قدرت کار زنده تبدیل به ابژههای لت و پار شده نشده است. هر چند مقاومت و مبارزه جمعی، تدافعی و پراکنده و مقطعی شد، اما مقاومت در سطح جامعه با افتوخیزهایی همواره وجود داشته است. در سال ۹۵ بیش از ۱۳۰۰ اعتصاب و تجمع کارگری انجام شده است که در تاریخ معاصر ایران بی نظیر است. در سه ماهه اول سال ۹۶ به ازای هر یک روز حدود ۵.۴ تجمع و اعتراض و اعتصاب کارگری رخ داده است.
دو جنبش اعتراضیِ نوین نیز به قدرت خیابانی حاشیه راندهشدگان افزود: اول جنبش مالباختگان موسسات مالی اعتباری و صندوقهای بازنشستگی ورشکسته و دوم حرکتی که در شهرهای کوچک علیه طرحهای اقلیمی و آبی حکومت رخ داد. پروژههای سدسازی و طرحهایی مانند آبرسانیهای متعدد و خشکشدن رودخانهها و تالابها و نابودی منابع آب زیرزمینی کشور و مسئله ریزگردها همواره بالقوگی خیزشهای متعدد در شهرستانها را نشان داده است.
مقاومت در سطح دانشگاهها نیز بعد از چند سال دوباره شکل گرفت؛ بویژه طرح کارورزی باعث شد تا دانشجویان حساسیتهای سیاسی- اجتماعی را به سطح دانشگاهی منتقل کنند. جوانههای یک سازماندهی مستقل در قالب مقابله با نولیبرالیزهکردن نظام دانشگاهی و مهارتآموزی در قابل طرح کارورزی در دانشگاهها، بخصوص در شوراهای صنفی را میتوان به راحتی مشاهده کرد. متون تالیفی و ترجمه در این رابطه مرتب تولید شده است و دانشجویان چپ نقش مهمی در آن داشتهاند.
بی کفایتی دولت و حاکمیت در مورد زلزله اخیر استان کرمانشاه نیز به پتانسیل اعتراضی موجود افزود. هنوز هم حدود پنجهزار خانوار آنجا در چادر و کانکس زندگی میکنند. جنبش اعتراضی اخیر حاصل پیوند تمامی مواردِ مورد اشاره است: نوعی اتصال جمعی و مستقل بدون مرکزیت که هر کدام لحظهای پیشبینیناپذیر را برای گفتن یک «نه» قاطع به وضع موجود تصمیمپذیر کردند.
موج بازداشتها و ربودن فعالان سیاسی را باید در همین راستا ارزیابی کرد. جنبشی که بطور افقی گسترش یافته و برای گریز از بازنمایی، بدون چهره است، قطعاً با سرکوب شکست نخواهد خورد. بسیاری از زندانیان و بازداشتیها را افراد گمنام در دورافتادهترین شهرستانهای ایران تشکیل میدهند. بیش از ۹۰ دانشجو و دستکم ۳۷۰۰ زندانی دیگر بهصورت فلهای بازداشت شدند و آزادشدگان وادار به دادن تعهداتی شدهاند که بخشی از روند محاکمات غیرقانونی آنان را شکل میدهد. تعداد بازداشتیها مدام رو به افزایش بوده و آمار آنها بهصورت کنترلشده و برای تسلط بر فضای ملتهب جاری اعلام میشود. آمار کشتهها از ۲۱ تا حتی ۳۰ متغیر است و گفته میشود علاوه بر اینها تا بدینجا دستکم پنج تن در زندانها جان باختهاند.
معنای سرتاسری بودن اعتراضات
چالش اعتراضات با حکومت بهواسطه مجموعهای از چالشها در طیفی گستردهای از حیطهها شکل گرفت و به همین خاطر اعتراضات سرتاسری شد: از استثمارشدن در کارگاههای کوچک و کارخانههای بزرگ تا مسائل خرد و فوری زیستمحیطی تا کلانترین فاکتورهای اقتصادی و سیاسی و گفتمانی.
زمانی که سیستم میخواهد تا هر کارگر کارفرمای خودش نیز باشد، در ساختاری که خودکنترلی و تعویق خواستها به تعداد کارگران میرسد، دیگر چشم واحدی پشت میز برج مرکزی کنترل ننشسته است و انضباط مرکزیت ندارد. کارخانهــشهر، اوقات فراغت، دانشگاه، دستگاههای تولید فکر و… همه به مراکز سرکوب، کنترل و مدیریت بدل میشوند. مبارزه با مراکز تکثیریافته سرکوب عینیـفکری، نیاز به جنبش متکثر و مرکززدودهای همچون جنبش طبقاتی اخیر فرودستان دارد.
اما روشنفکران و مراجع فکری جامعه در اعتراضات اخیر نشان دادند که از فهم این نکته عقب ماندهاند. آنها هنوز به دنبال سیاستی بودند که میتوان آن را با رصد کردن چهرههایش و سخنان رهبرانش فهمید. برای آنها دیدن خودآیینی مبارزات همواره شوکبرانگیز است و نمیتوانند رابطهای درونماندگار را با جنبش ترسیم کنند و همواره آن را با صفاتی چون بدیهیبودن افول، نابههنگامی، نبود شرایط مناسب، نبود سازماندهی و آگاهی تودهای، کور و….. توصیف خواهند مرد.
اضطرار دائم، اعتراض دائم
نهایتاً، شاید بتوان اعتراضات اخیر را جنبش بیثباتکاران یا همان پریکاریا، یعنی نیروی کار متزلزل و بیثبات خواند. اگر فرم بروز این اعتراضات تا حد زیادی مولفههای نوینی همچون عدم وجود رهبری متمرکز را از خود نشان داده است، بهدلیل ترکیببندی جدید صفوف طبقاتی جامعه است. این جنبش جنبش کسانی است که تمام زندگیشان دچار تزلزل و ناامنی مداوم است؛ کسانی که حقوق قانونی ندارند تا به ان استناد کنند؛ کسانی که بیریخت (دفورم) شدهاند تا با همین بیریختشدگی بتوانند از پس این اضطرار دائم برآیند. و تا این اضطرار دائم وجود دارد، این معترضان نیز وجود خواهند داشت.
بیشتر بخوانید:
- خالد صالح: از ضاحیه تا ساوه: خشم فرودستان از هلال شیعی
- نادر فتورهچی: از «فقر به خشم»، از «خشم به خنده»
- نقد اقتصاد سیاسی − چشماندازهای خیزش اعتراضی کنونی
- امین درودگر: جنبش فرودستان: گوشسپردن به آنها که سخن نمیگویند
- محمدرضا نیکفر: چه رُخ داده؟ چه باید کرد؟
- کمال خسروی: شکست سکوت
- رضا جاسکی: سقوط
- کاوه منافی: وضع از چه قرار است − چند نکته
- امین ریاحی، رضا عرب: در لزوم تشکیل شورا
- کاظم علمداری: چه نمی خواهیم ، و چه می خواهیم
- امید کشتکار: زمستان ۹۶: خیزشی که سرکوب نخواهد شد
- محمدرضا نیکفر : نمودهای کُنشی یک انقلاب بیکُنش
- فرج سرکوهی: آینده و شاخصههای خیزشی که به شورش فرا رفت
- کاوه منافی: تراکم رنج، برآمد اعتراض
- امیر کیانپور: آغاز جنبش خشمگینان و پایان دوران اصلاحطلبان
- در ایران چه میگذرد؟- تحلیلگران پاسخ میدهند
بزرگترین جنایت حکومت نابود سازی نیروی کار در ایران است. به اسم خصوصی سازی این قراردادهای کار موقت که اوایل یکساله بود و اکنون به یکماهه تقلیل یافته است تمام توان و بنیه مالی نیروی کار را گرفت و البته نتیجه اش بطور غیر مستقیم به مردم و به دولت برگشت.
با نام خصوصی سازی کم تخصص ترین وکم مزد ترین بخش نیروی کار را سپردند دست گرگ هایی که از درون حاکمیت وادارات و کارخانه بیرون آمدند. تا از هر ده ریال دستمزد آنان بین 5 تا هشت ریالش را بردارند و مابقی را به کارگران بدهند. امروز در هر اداره یا سازمانی یا هر فرودگاه و کارخانه ای که بروید میبینید که چگونه نیروی کار و امید به آینده را در آنان به حداقل توان کاهش داده اند
بیژن / 14 January 2018
مطالب جالب رادیوزمانه: از ضاحیه تا ساوه: خشم فرودستان از هلال شیعی
فرودستان / 15 January 2018