زنده یا مردهاش را نمیدانم اما درست در همان لحظاتی که ناهید خداکرمی، عضو شورای شهر تهران در ساختمان خیابان بهشت در محله سنگلج تهران در حال هشدار دادن به حکومت و ابراز نگرانی از رخ دادن «کهریزکی دیگر» بود، «سینا» در زندان اوین در بازداشت بوده است. اولی در جنوب تهران نشسته و دومی در شمال پایتخت دود گرفته و کرخت به خواب رفته این روزها؛ زنده و یا مرده.
زنده یا مردهاش را نمیدانم اما سینا قنبری، جوان ۲۲-۲۳ سالهای بود که به دنبال اعتراضات سراسری روزهای اخیر در تهران دستگیر و روانه زندان اوین شده بود. ناهید خداکرمی هم نمیدانست وقتی که داشت در صحن علنی شورا به عنوان نماینده «مردم شریف تهران» نطق میکرد و از مقامات حکومتی میخواست آمار دقیق دستگیرشدگان را بدهند و بگویند که «چند نفر از شهروندان تهرانی دستگیر شدهاند.»
ناهید خداکرمی نگران بود. درست مثل پدران و مادرانی که این روزها در برابر دیوارهای بلند اوین تجمع کردهاند و از این و آن سراغ فرزندانشان را میگیرند. شاهدی از جلوی در اصلی زندان اوین از شادی آنها میگوید وقتی که نامشان در فهرست زندانیان اوین نوشته شده است. شادی کمرنگ و بیجانی که درست مثل خورشید زمستان در خیابان شهید کچویی و زیر پل بزرگراه نیایش و حکیم، گرمایی ندارد. خبر کشته شدن سینا اما شادی آنها را به ترس و اضطرابی ناخواسته تبدیل کرده است: «مبادا بلایی که بر سر سینا رفت بر سر زندانی ما هم برود؟»
شبح کهریزک میان جمعیت منتظر پشت دیوارهای اوین پرسه میزند. بازداشتگاه کهریزک را البته کسی تا سال ۱۳۸۸ نمیشناخت. بازداشتگاه پرت و دور افتادهای که در «شهر سنگ» از توابع شهرری استان تهران و توسط محمدباقر قالیباف، در دورانی که او فرمانده نیروی انتظامی بود تأسیس و برای «آدم کردن اراذل و اوباش» ساخته شده بود.
نخستین بار سال ۱۳۸۰ بود که کهریزک میزبان معتادان و قاچاق فروشانی شد که در پروژه تخریب محله «خاک سفید» دستگیر و بلاتکلیف روانه این بازداشتگاه شده بودند. نیروی انتظامی تحت فرماندهی قالیباف نام این پروژه را «عملیات جزیره» گذاشته بود. کهریزک زندانی بود که سلولهایش دیوار نداشت و زندانیان در قفسهای بزرگ آهنی به سر میبردند. قفسهای بزرگی که فاقد هر گونه سرویس بهداشتی یا حتی محل خواب برای زندانیان بودند. شکنجههای این بازداشتگاه و شکنجهگرانش هیچ توفیری با شکنجهها و شکنجهگران قرون وسطی نداشتند.
زمانی که دبیر اجتماعی روزنامه «تهران امروز» بودم گزارشی از این بازداشتگاه تهیه کرده بودم که هرگز اجازه انتشار نیافت. آن روزها قالیباف تازه شهردار شده بود و نمیخواست سیمای شهر «مدرن و باکلاس»اش در میان طبقه متوسط تهران خراب شود. در آن گزارش چند نفر از همان «اراذل و اوباش» تازه آزاد شده برایم از شکنجههایی سخن گفتند که فقط در کتب بازمانده از قرون وسطی میتوان سراغش را گرفت.
با این همه بازداشتگاه کهریزک تا اواسط تابستان ۱۳۸۸ برای عموم مردم ناشناخته بود اما در جریان اعتراضات پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ و برملا شدن خبر قتل چند نفر از معترضان به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری در این زندان، شهرت جهانی پیدا کرد.
محسن روحالامینی، محمد کامرانی، امیر جوادیفر، رامین قهرمانی و احمد نجاتی کارگر در این زندان و پس از تحمل شکنجههای رعبآور به قتل رسیدند؛ گرچه برخی اخبار تایید نشده از مرگ دستکم ۱۰ نفر دیگر در این زندان خبر میدهند اما منابع رسمی تنها نامهای فوق را تایید میکنند.
در هیاهوی اعتراضهای ناشی از این فاجعه هولناک و در میانه گمانهزنیهای نمایندگان مجلس و چهرههای منتقد نظام ناگهان صدا و سیمای جمهوری اسلامی از دستور «رهبری» برای تعطیل شدن بازداشتگاه کهریزک به دلیل «استاندارد نبودن این بازداشتگاه و نداشتن شرایط لازم برای حفظ حقوق بازداشتشدگان» خبر داد تا بار دیگر سرپوشی بر فاجعهای که در زمان رهبری علی خامنهای در ایران رخ داده است، گذاشته شود.
با این همه مخالفان ساکت ننشستند؛ بهویژه آنکه محسن روحالامینی، از کشتهشدگان کهریزک، فرزند عبدالحسین روحالامینی، دبیرکل حزب «عدالت و توسعه»، از اساتید دانشگاه علوم پزشکی تهران، مشاور وزیر بهداشت و رئیس انستیتو پاستور و مشاور انتخاباتی محسن رضایی نیز بود.
همان زمان مهدی کروبی، یکی از رهبران معترضان به نتایج انتخابات در نامهای سرگشاده به اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس وقت مجمع تشخیص مصلحت نظام گفت دلیل تعطیل شدن این بازداشتگاه تجاوز و آزار جنسی پسران و دختران است و خواستار پیگیری این مسئله شد.
مرگ مشکوک رامین پوراندرجانی، پزشکی که دوران خدمت وظیفه خود را در این بازداشتگاه میگذراند، در ۱۹ آبان همان سال بار دیگر نام کهریزک را بر سر زبانها انداخت.
پوراندرجانی پس از رسوایی شکنجه در کهریزک و مرگ چند تن از زندانیان خصوصاً محسن روحالامینی به قصور در انجام وظایف متهم و بازجویی شده بود. مقامات حکومتی علت مرگ او را مسمومیت دارویی و فرمانده پلیس خودکشی عنوان کرد، اما خانواده پوراندرجانی این موضوع را به شدت تکذیب کردند و رسانههای نزدیک به جنبش سبز گفتند و نوشتند که قتل او سرپوشی برای برملا نشدن فجایع رخ داده در کهریزک بوده است. البته تنها پوراندرجانی نبود که مرگش نام کهریزک را دوباره بر سر زبانها انداخت. عبدالرضا سودبخش، پزشک دیگر کهریزک به وقت وقایع تابستان ۸۸ نیز یک سال و دو ماه پس از پوراندرجانی در ۳۰ شهریور ۱۳۸۹ در تهران ترور شد. گفته میشود او نیز از پزشکان مرتبط با بازداشتگاه کهریزک بود که قربانیان تجاوز را معاینه کرده بود و برای اعلام مننژیت به عنوان دلیل مرگ کشتهشدگان بازداشتگاه مورد فشار قرار گرفته بود.
با این همه سالها پس از کهریزک، دستگاه قضایی مسببان اصلی آن را از اتهام قتل و شکنجه تبرئه کرد و سعید مرتضوی، معروف به قاضی مرتضوی، دادستان وقت تهران که روزگاری حامیان خامنهای او را «ذوالفقار علی» خطاب میکردند، در دادگاه ابتدا به پرداخت ۲۰۰ هزار تومان جریمه نقدی محکوم شد و پس از تجدیدنظر خواهی خوانده محسن روحالامینی به عنوان شاکی، دادگاه تجیدنظر او را به در ارتباط با پرونده کهریزک به دو سال حبس قطعی محکوم کرد.
در سابقه دادستانی مرتضوی پرونده قتل زهرا کاظمی، خبرنگار ایرانی-کانادایی که برای تهیه گزارش به ایران سفر کرده بود نیز سنگینی میکند و اتفاقا همین پرونده است که شباهتهای بسیاری با کشته شدن سینا قنبری دارد.
زهرا کاظمی که در تیر ماه سال ۱۳۸۲ «حین عکاسی از محوطه بیرونی زندان اوین» بازداشت شده بود، پس از چند روز بازجویی به صورت مشکوکی جان خود را در همین زندان اوین از دست داد. زندانی که حالا با مرگ سینا قنبری دوباره نامش بر سر زبانها افتاده است. زندانی که قتلگاه زندانیان بسیاری از بدو تاسیس تا امروز بوده است که فجیعترین آنها اعدام چند هزار زندانی در سال ۱۳۶۷ توسط دستگاه قضایی جمهوری اسلامی است.
با این همه رویه تمام دولتها نسبت به کشتهشدگان این زندان و زندانهای دیگر در ایران همان شیوه تکراری کتمان و تکذیب و در صورت برملا شدن فاجعه، تحریف و قلب حقیقت و اصل فاجعه است؛ اتفاقی که با قتل سینا قنبری هم در حال تکرار شدن است.
بلندگوهای تبلیغاتی حکومت علت مرگ او را خودکشی اعلام کردهاند. درست مانند سرآغاز افشاگریهای مربوط به قتل زندانیان کهریزک که دستگاه تبلیغاتی جمهوری اسلامی در ابتدا ابتلا به «مننژیت» را دلیل اصلی کشته شدن معترضان به نتایج انتخابات ۸۸ عنوان کرد.
نه در سال ۶۷ و اعدامهای دسته جمعی هزاران زندانی عقیدتی و سیاسی، نه در سال ۷۸ و ماجرای مفقود شدن دانشجویان زندانی مانند سعید زینالی، نه در سال ۸۲ و حکایت قتل زهرا کاظمی، نه در سال ۸۸ و فاجعه کهریزک، نه حتی در تراژدی ستار بهشتی و نه حتی حالا که سینا قنبری جان خود را در اوین از دست داده است؛ تجربه تمام قتلهای رخ داده در زندانهای جمهوری اسلامی نشان میدهد حکومت ایران هرگز مسئولیت خطای خود و مامورانش را نمیپذیرد.
میتوان به راحتی شادی بستگان زندانیان منتظر مانده پشت دیوارهای اوین را فهمید آنگاه که نام عزیزشان را در فهرست زندانیان میشنوند. شادمانی آنها از آن سبب است که میدانند عزیزشان هنوز زنده است و به سرنوشت سینا و ستار و زهرا دچار نشدهاند. آنها شادمانند چون میدانند قرار نیست پس از تحویل جنازه عزیزشان ماهها و سالها برای محاکمه مسببین فاجعه از این دادسرا به آن محکمه بروند و دست آخر نصیبشان هیچ باشد.
شادمانی آنها را باید فهمید و درک کرد، هر چند که بیرنگ باشد. درست مثل آفتاب ظهر دی ماه که بر سراشیبی اوین تابیده است. با این همه گاهی هم شادمانی بیجانشان را ضجههای زنی و گریههای بیصدای مردی خراش میدهد. ضجههای مادری که به او گفتهاند فرزندش «مفقود» شده است. زنده و مردهاش را نمیداند. نمیدانم. نمیدانیم …
- در همین زمینه
با سلام!
عکس خانمی را (که درحال شعاردادن درمیان گاز اشک آور بینی اش را گرفته و با دست دیگر شعار می دهد ) شما در انتهای گزارشهایتان قرار داده اید که شاید با اعراضات سال 88 که عمدتا طبقه متوسط و به بالا درآن شرکت داشتند همخوانی داشت اما با اعتراضات اخیر که عمدتا طبقه سه و فقیر جامعه آغازگرش بودند مطابقت نمی کند. این تحریف آشکار تاریخ است. لطفا آن را عوض کنید. ممنون.
قنبری / 08 January 2018