حسین نوش‌آذر- لئو تولستوی در میانسالگی در دفتر خاطراتش نوشت: “چیزی هست که من آن را حتی از نیکوکاری هم بیشتر دوست می‌دارم: شهرت.” تولستوی در آن زمان حدوداً ۴۵ سال داشت. ۲۰ سال بعد او یکی از مشهورترین و پرخواننده‌ترین نویسندگان عصر خودش بود.

در اروپا که در آن زمان مهد فرهنگ و تمدن بود، همگان می‌دانستند که “جنگ و صلح” و “آنا کارنینا” از آثار ماندگار ادبی در جهان و میراث فرهنگی بشریت به‌شمار می‌آیند. این دو اثر درخشان در فاصله بین سال‌های ۱۸۶۲ تا ۱۸۷۷ پدید آمده‌اند. در این سال‌ها تولستوی در آرامش کامل در میان دهقانان در مرکز روسیه زندگی می‌کرد و زندگی‌اش را از راه اداره املاکش می‌گذراند.
در مجموعه برنامه‌های ادبیات غرب در ۱۰ دقیقه که با هومر آغاز شد و با فیلیپ راث به پایان می‌رسد، امروز، به تولستوی، آفریننده “آنا کارنینا” و “جنگ و صلح” می‌پردازیم.

نخستین دوره آفرینش ادبی تولستوی

تولستوی در یک خانواده مرفه پرورش یافت. در جوانی به نظامیگری روی آورد و در همان زمان بود که تصمیم گرفت نویسنده شود. سه‌گانه‌ای هم که بیشتر شرح حال خودش بود نوشت و منتشر کرد و در حلقه سربسته‌ای از خوانندگان مورد توجه قرار گرفت. در سال ۱۸۵۳ تولستوی در جنگ “کریم” شرکت کرد. این جنگ که سه سال به درازا کشید، موجب تحول روحی او شد و او را که یک نظامی بود و روحیه جنگجویانه داشت، به یک انسان صلح‌جو بدل کرد. در داستان‌های معروف به “داستان‌های سواستوپ” و نیز در رمان “قزاق‌ها” با تجربه تولستوی در جنگ آشنا می‌شویم.
 

در آن زمان در روسیه هنوز مناسبات ارباب و رعیتی وجود داشت و رعیت‌ها در فقر و بدبختی زندگی می‌کردند. تولستوی در سفری به اروپا با مبانی تعلیم و تربیت آشنا شد و وقتی که به روسیه بازگشت، در املاکش آن آموزه‌ها را به کار گرفت. 
 

جنگ و صلح، لئو تولستوی، به ترجمه سروش حبیبی، انتشارات مروارید

“جنگ و صلح” و “آنا کارنینا” حاصل نخستین دوره شکوفایی تولستوی است. “جنگ و صلح” یک اثر حماسی‌ست در چهار جلد که تصویری کلی از جامعه روسیه در سال‌های ۱۸۰۵ تا ۱۸۱۲ به دست می‌دهد. در مرکز حوادث سه خانواده اشرافی قرار دارند. سرنوشت این سه خانواده در ماجرای لشکرکشی ناپلئون به روسیه با هم درمی‌آمیزد. زبان “جنگ و صلح” در مقایسه با زبان ادبی در آن زمان بسیار ساده و در‌‌ همان حال شیوا و روان است. آنچه که این اثر را متمایز می‌کند، در واقع نگاه تولستوی به تاریخ و تاریخ تمدن است. او تاریخ را به شکل مجموعه‌ای از رویداد‌ها که از یک نظم خطی برخوردارند نمی‌بیند. تولستوی عقیده دارد که تاریخ را پادشاهان و جنگاوران و پهلوانان رقم نمی‌زنند، بلکه این مردم ساده و عامی هستند که به تاریخ جهت می‌دهند. این نگاه تاریخی که “جنگ و صلح” بر اساس آن نوشته شده در آن زمان بسیار تازگی داشت.
 

“آنا کارنینا تمثیلی” اخلاق‌گرا از اهمیت وفاداری در زندگی زناشویی است. با این‌حال تولستوی چنان با شیفتگی به عشق آنا به وُرونسکی، این افسر زیبارو اما فرصت‌طلب و بی‌وفا می‌پردازد که ممکن است در ‌‌نهایت خواننده به‌رغم سرنوشت بدخیم آنا در داوری‌های اخلاقی تردید کند و به عشق رأی بدهد. لحظه‌ای نیست که انسان شهامت آنا کارنینا را در وفاداری به خواسته‌های تن‌اش ستایش نکند.

یک نویسنده اخلاق‌گرا، اما متجدد و تن‌باور

اصولاً موقعیت‌هایی که تولستوی در آثارش می‌آفریند به مبانی و بنیان‌های اجتماعی و اخلاقی نظر دارند. این اخلاق‌گرایی رادیکال نه تنها رعایا و بستگان و خویشان تولستوی را رنج می‌داد، بلکه بیش از همه خودش از آن رنج می‌برد. این رنج و این عذاب و این احساس گناه مهم‌ترین عاملی است که تولستوی را به‌سوی نوشتن سوق می‌دهد. ادبیات او از یک سویه‌ اعترافی هم برخوردار است و در آثارش اخلاق بر زیبایی تقدم دارد.

آنا کارنینا، لئو تولستوی، با ترجمه زنده‌یاد علی جودی. سروش حبیبی این رمان را هم ترجمه کرده است. علی جودی از افسران حزب توده بود که پس از کودتا به اتحاد جماهیر شوروی گریخت.

اگر یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های تجدد را تن‌باوری انسان و آشنایی و وفاداری او با خواسته‌های تن‌اش در نظر بگیریم، آنا کارنینا بی‌تردید از نشانه‌های شکل‌گیری چنین آگاهی‌ای در آغاز مدرنیته به‌شمار می‌آید. در جنگ و صلح هم تولستوی زندگی خانوادگی روستوف‌ها را تجلیل می‌کند. اما اگر از موضوع و اندرزهای اخلاقی نویسنده فاصله بگیریم متوجه می‌شویم که ناتاشا و نیکلای یک زندگی متوسط دارند، از عقاید ارتجاعی برخوردارند و فوق‌العاده فرصت‌طلب هستند. تولستوی در اینجا هم دوگانه عمل می‌کند. به‌ظاهر اصالت خانوادگی و ارزش‌های اخلاقی خانواده‌ روستوف‌ها را ستایش می‌کند، اما در واقع از متوسط بودن آن‌ها نفرت دارد.

دوران سرگردانی بین اعتقاد مسیحی و الحاد

گفتیم که “آنا کارنینا” و “جنگ و صلح” حاصل یک دوره آرامش در زندگی تولستوی است. او در این دوره بین زمین و آسمان سرگردان است. در سال ۱۸۷۰ اما تکلیف خود را یکسره می‌کند و به ریاضت روی می‌آورد. اما نمی‌تواند یک مسیحی معتقد باقی بماند. حاصل این دوره که ذهن او با مذهب درگیر می‌شود، مجموعه‌ای از تأملات فلسفی و فقهی‌ست که با عنوان “رستاخیر” در سال ۱۸۹۹ منتشر شد. این نوشته‌ها چنان کفرآمیز بود که روحانیت ارتدکس تولستوی را به جرم ارتداد از کلیسا راند. این کتاب ممنوع‌الانتشار اعلام شد و مدتی تولستوی تحت مراقبت پلیس قرار گرفت.
 

تولستوی از یک سو شورشی بود، از سویی دیگر اخلاق‌گرا. در پایان عمر، در اثر اختلاف و نزاع با همسرش، در یک حالت عصیان و شورش به‌‌ همان مبانی که مروج آن بود، خانواده‌اش را ترک کرد و با قطار به طرف جنوب روسیه به‌راه افتاد. سفری که بازگشت نداشت. تولستوی در اثر ابتلا به بیماری ذات‌الریه در یک ایستگاه راه آهن کوچک جان سپرد. مرگ او اما یک حادثه‌ رسانه‌ای بود و در این سفر قدم به قدم خبرنگار‌ها از پی او می‌رفتند و از او خبر و گزارش تهیه می‌کردند.

در همین زمینه:

::مجموعه برنامه های ادبیات غرب در ده دقیقه در رادیو زمانه::