سگها از نزدیکترین و صمیمیترین حیوانات به انسانها هستند. با این حال اما بسیاری چیزها دربارهی آنها هست که ما نمیدانیم. سگها به شیوهی خاصی رفتار میکنند؛ چرا؟ تبار سگها به گرگها بر میگردد و به دست نیاکان ما اهلی شدهاند؛ چرا نیاکان ما گرگها را اهلی کردند؟ چگونه این همه گونههای مختلف سگ وجود دارد؟ و چگونه میتوان جایگاه سگها در جوامع انسانی در دوران معاصر را فهمید؟
پاسخ به این پرسشها و بسی پرسشهای دیگر را در این پژوهش دربارهی سگهای اهلی بجویید. کتاب «سگهای اهلی: فرگشت و رفتار و برهمکنش آنها با انسانها» را امسال انتشارات کمبریج منتشر کرده است.
نخستین ویرایش از این کتاب برمیگردد به سال ۱۹۹۵ و در این ویرایش جدید آنچه در دو دههی اخیر درمورد فرگشت سگها و رفتار و آموزش و برهمکنششان با انسان کشف شده نیز گنجانده شده است.
ویرایش تازه هفت فصل جدید در خود دارد که موضوعاتی چون اصلاح رفتاری و آموزش، مدیریت جمعیت سگها، شواهد مولکولی درمورد اهلی شدن سگها، ژنتیک رفتار سگها، توانایی شناختیِ سگها، و تأثیر سگهای پرسهزن بر حفاظت از حیات وحش را در بر میگیرد.
این اثر برای هرکسی که به سگها و فرگشت و رفتار و نقشِ همواره متغیرشان علاقه دارد خواندنی خواهد بود.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
پس از بیش از یک سده بحث و اختلافنظر، اکنون دیگر پژوهشگران اغلب پذیرفتهاند که نیای همهی سگهای اهلی در دوران باستان و دوران جدید گرگ خاکستری (با نام علمی Canis lupus ) بوده است. اما دربارهی اینکه اهلیشدنِ گرگ نخستین بار کِی و کجا انجام شد بحثها هنوز ادامه دارد. زیستگاه گرگها کمابیش سراسر نیمکرهی شمالی است. آیا گرگ نخستین بار در یک یا همزمان در چندین منطقه از نیمکرهی شمالی اهلی شده است؟ و یک سگ اهلی چه ویژگیهایی دارد؟ واژهی «اهلی» به معنای «خانگی» است. پس هر جانور رامشدهای را میتوان اهلی نامید، اما اگر این اصطلاح قرار است چون یک توصیف علمی به کار رود باید تعریفی زیستشناختی داشته باشد و تمایز روشنی باید میان یک گونهی وحشی و نوادگان اهلیاش باشد. سگ اهلی همان گرگ رامشده نیست، پس آیا باید گفت یک گونهی جداگانه است؟
بگذارید یک تعریف بسیار پرکاربرد از «گونه» را بازگو کنیم: یک گروه از جانوران که آزادانه زاد و ولد میکنند و از خود فرزندان بارور به جا میگذارند یک گونه نامیده میشود. و اگر نوادگانی که دورگه هستند نابارور باشند آنگاه والدین از دو گونهی ناهمسان بودهاند؛ برای مثال، اَستَر حیوانی دورگه و نابارور است که از جفتگیریِ اسب با خر پدید میآید. با این حال، هر جانوری که بطور معمول یک گونهی جداگانه به شمار میآید میتواند با نوادگان بارور پیوند بخورد، چنانکه همهی گونههای وحشی از خانوادهی گرگیان—یعنی گرگ و کایوت و چندین گونه شغال—میتوانند باهم تولید مثل کنند. (این تعریف را لارنس ۱۹۹۵ ارائه کرده است). یک تعریف مفیدتر مفهوم گونهی زیستشناختی است که بر طبق آن «گونهها گروههایی از جمعیت طبیعی هستند که با هم پیوند میخورند و تولید مثل میکنند و از این جهت از دیگر گروهها جدا میشوند» (این تعریف را مایر ۱۹۶۶ ارائه کرده است). بر اساس این تعریف، وقتی نوادگان اهلی و نیاکان وحشی با هم جفتگیری و تولید مثل نمیکنند، همهی جانورانی که کاملاً اهلی شدهاند یک گونهی جدا از نیاکان وحشیشان به شمار میآیند. پس سگ دیگر گرگ اهلی نیست بلکه، درنتیجهی تولید مثل با نظارت انسان، به گونهای جدید (با نام علمی Canis familiaris) تبدیل شده است.
با فناوریهای پیشرفته که در کاوشهای باستانشناسی در نیمهی دوم از سدهی بیستم به کار رفت، پژوهشگران استخوانهای گرگها را در نزدیکیِ استخوانهای انسانساییان اولیه از میانهی دورهی پلیستوسن (چهارمین دورهی زمینشناختی) یافتهاند. این نزدیکی نشان میدهد که محلهای زیست و شکار انسانها و گرگها باید اغلب مشترک بوده باشد. اما این یافتهها به زمانی برمیگردد که هنوز اثری از انسانهای جدید (انسان هوشمند Homo s. Sapiens) نبوده است و هیچ شاهد و مدرکی از برهمکنش اجتماعی میان انسان هوشمند و گرگ به دست نیامده است. اما در طیِ دههی ۱۹۹۰ کمکم پژوهشهای مولکولی در باستانجانورشناسی به کار بسته شد و در سال ۱۹۹۷ چالز ویلا و همکارانش نظریهی جالبشان را طرح کردند: گرگ و سگ دستکم ۱۳۵۰۰۰ سال قبل از هم جدا و دو گونهی متمایز شدند. این نتیجهگیری از طریق مقایسهی تغییرات ژنتیکی یا جانشینی ژنتیکی در راکیزههایی (دیانای) از گرگها و سگها و کایوتها به دست آمد. این کشف حاصل شد که در راکیزههای سگ و گرگ دستبالا ۱۲ اختلاف هست و میان راکیزههای گرگ و کایوت دستکم ۲۰ اختلاف.
بر پایهی شواهدی که از سنگوارهها به دست آمده، گرگها و کایوتها حدود یک میلیون سال پیش بهعلت جهش و جایگزینی ژنتیکی دو گونهی جداگانه را پدید آوردهاند، و دانشمندان بر اساس این برآورد، و با این فرض که چنان جهشهایی در طیِ زمان سرعتی ثابت دارد، سرعت جایگزینی ژنها را محاسبه کردهاند. دانشمندان بر این اساس نتیجه گرفتهاند که سگها و گرگها باید بیش از صد هزار سال پیش از نظر ژنتیکی از هم جدا شده و دو گونهی جداگانه را پدید آورده باشند.
تازهترین کتابها در حوزه محیط زیست
- علم، استعمارگری، و اینوئیتها/ معرفی کتاب آبکردن یخهای شمالگان
- چرا طبیعت چنین نمودی دارد/ معرفی کتاب «الگوها در طبیعت»
- معرفی کتاب رشد اقتصادی و توسعه پایدار
- معرفی کتاب ترویج زیست پایا
- معرفی کتاب مقابله با سرقت زیستی
- تاریخ سیاسی کوه
- معرفی کتاب روانآبهای رگباری
- اندیشیدن به تغییرات اقلیمی: اخلاق یا سیاست؟
- نوآوری برای محیط زیست؛ تبدیل پسماند به خوراک
- قانونهای زیستمحیطی برای زیستشناسان
- چرا بومشناسی مهم است؟
- اخلاق زیستمحیطی، اخلاق سرزمین: میراث آلدو لئوپولد
- معرفیِ کتاب «انرژی و اقلیم: بینشی برای آینده»
- تفاوت اقلیم و آبوهوا: درآمدی بسیار کوتاه
- چرا کره زمین ظرفیت افزایش جمعیت را دارد؟
- عاج: قدرت و شکار در آفریقا
- تبارشناسی «حیاتوحش»؛ پیوندها میان انسان و مکان
- جُرمشناسی سبز: سرمایهداری چگونه زیستبوم را نابود میکند؟
- دیوید ثورو، زبان درختان
- ارزیابی آبخیزداری از طریق روش ترکیبی؛ حوضه آبخیز کوشکآباد
- فوتبال و محیط زیست چگونه جهان را نجات میدهند؟
- در آینده پراکندگی حیات روی زمین چگونه خواهد بود؟
- در دفاع از تنوع زیستی
- آیا آزمایش بر روی جانوران از نظر اخلاقی درست است؟