نوید کرمانی، اسلام‌شناس، پژوهش‌گر و روزنامه‌نگار آلمانیِ ایرانی‌تبار در پایان سال ۲۰۱۷ به دریافت یک جایزه‌ی دیگر نایل آمد: جایزه‌ی “ماریون گرفین دونهوف”* که برای ترویج و حمایت از تلاش‌های مداراجویانه در جهت تامین همزیستی مسالمت‌آمیز در جامعه‌ی چند فرهنگی آلمان اهدا می‌شود. او پیش‌تر نیز در همین راستا جوایز بسیاری از جمله جایزه‌ی صلح “انجمن نشر و کتاب” این کشور را به‌دست آورده بود. هیات ژوری این جایزه را به خاطر آن که این پژوهش‌گر “یکی از مهم‌ترین صداها در جامعه‌ی آلمان” است، به او اهدا کرد.

نوید کرمانی، نویسنده ایرانی‌تبار آلمانی

کرمانی به عنوان نویسنده‌یِ مهاجرتبارِ مسلمانِ میانه‌رو در کتاب‌ها و مقالات خود بیشتر به عرفان، زیبایی‌شناسی و خداشناسی در چهارچوب باورهای “اسلامی باز” می‌پردازد. این پژوهش‌ها که  تصویر متفاوت و صلح‌جویانه‌ای نسبت به برداشت اسلام افراط‌گرایان سَلَفی از این دین ارائه می‌دهند،‌ همواره مورد توجه‌ نیروهای دموکراتیک و آزادی‌خواه جامعه‌ی آلمان، به ویژه اعضا و هواداران حزب “سبزها” قرار گرفته است؛ در سال ۲۰۱۶ شاخه‌ی ایالت هسن این حزب حتی او را به عنوان کاندید ریاست جمهوری این کشور معرفی کرد. این پیشنهاد البته از سوی هیئت دبیران و دفتر مرکزی حزب تایید و تکرار نشد. کرمانی خود در پاسخ منقد روزنامه‌ی “دی‌تسایت” در باره‌ی این نامزدی‌ می‌گوید، به سئوالی که “اصلا موضوعیت ندارد”،‌ جواب نمی‌دهد. (۱)

نوید کرمانی علاوه بر روشن‌گری درباره‌ی “اسلام واقعی و صلح‌‌طلب”، هم‌چنین افزون بر گزارش‌دهی از مناطق جنگی، کانون‌های بحرانی و شرایط نابسامان مهاجران در اروپا و آلمان، قطعات ادبی، داستان و رمان هم می‌نویسد. دستمایه‌های این کارها را اغلب زندگی روزانه و خاطرات او در پیوند با علایق و مطالعات شخصی‌اش در زمینه‌های گوناگون از جمله دین اسلام، تصوف و آثار نام‌آوران ادبی سده‌های نوزده و بیست (در مواردی ویژه) تشکیل می‌دهد. در داستان “کتاب کسانی که به دست نیل یانگ کشته شدند”، با شرح زندگی و توصیف آثار “جادویی و شفابخشِ” این خواننده‌ی راک کانادایی، به موسیقی هم می‌پردازد: در این داستان، نوزاد نویسنده که به کولیت بچه‌ها مبتلا است و از این بابت بی‌تاب و دایم در حال گریه است با شنیدن قطعات موسیقی و ترانه‌های سحرآمیز نیل یانگ، شفا می‌یابد و آرام می‌گیرد.

شخصیت غیرواقعی

پاریس، رمان تازه نوید کرمانی

در رمان تازه‌ی نوید کرمانی با عنوان  “پاریس”، واژه در قالب جملات قصار نویسندگان سده‌های نوزده و بیست، نقش اصلی را بازی می‌کند. در این اثر،‌ داستانِ نویسنده‌ای بازگو می‌شود که پس از سی سال در یک نشست ادبی در شهری کوچک در آلمان، هنگام معرفی کتاب جدید‌ خود‌ با عشق‌ دوران جوانی‌اش، یوتا، روبرو می‌شود و هرچند او را در نگاه اول به‌جا نمی‌آورد، ولی با این خیال که شب را با او بگذراند و صبح “در آغوش‌اش از خواب برخیزد”، به خانه‌ی معشوق بی‌وفای سال‌های جوانی خود می‌رود. این مقدمه که به تقصیل شرح داده می‌شود،‌ کنجکاوی خواننده را با این سئوال که “حالا چه خواهد شد” برمی‌انگیزد. این کنجکاوی و تصورِ “جرقه‌زدن عشقی رومانتیک” میان آن‌ دو ولی خیلی زود با توضیح نابه‌هنگام نویسنده که “ولی اتفاق خاصی نمی‌افتد” به بی‌تفاوتی تبدیل می‌شود.

راوی داستان هم چنین در ابتدای رمان ادعا می‌کند که ماجراهای “پاریس” واقعی است، ولی به‌طور ضمنی این راز را هم برملا می‌کند که مثلا نام عشق جوانی نویسنده بر خلاف شخصیت داستان، یوتا نبوده. در وهله‌ی اول، یوتا که “کمی شکم دارد،‌ ولی آدم دلش می‌خواهد بخوردش” به عنوان شهردار متعهد محل سکونت‌اش معرفی می‌شود، ولی بعد این واقعیت هم زیر سئوال می‌رود و پس از مدتی نویسنده ادعا می‌کند که یوتا در واقع امر، شهردار هم نبوده است.

واقعیت‌های تهوع‌آور

هرچند شمار نکاتی که در طول داستان واقعی و بعد غیرواقعی مطرح و قلمداد می‌شوند، کم نیست، با این حال خواننده با وجود نام و شغل غیر واقعی قهرمان داستان، درمی‌یابد که یوتا دل پُری از زندگی زناشویی خود دارد و حالش از “همه‌چیز”، حتی از حسادت‌های بی‌‌دلیل خود هم “به‌هم می‌خورد”. به همین دلیل، به محض آن که با نویسنده در خانه‌ی خود تنها می‌ماند، سر دردل‌اش با او باز می‌شود و داستان آشنایی، ازدواج و زندگی ملال‌آور کنونی خود را برای نویسنده (یعنی کسی که ساعتی پیش، معشوق دیرین خود را نشناخته) مو به مو تعریف می‌کند و در واقع “همه‌چیز را بالا می‌آورد”.

محل این حادثه، اتاق نشیمن عشق ازلی ـ ابدی نویسنده است که دکوراسیون آن، شباهت زیادی به تزییناتی دارد که مغازه‌‌های بزرگ  ‌فروش قسطی انواع مبل و میز و کاناپه‌ی آلمان در پوسترهای خود تبلیغ می‌کنند. یوتا گاهی برای این که حوصله‌ی خواننده سر نرود، از روی یکی از این مبل‌ها بلند می‌شود، به باغچه‌ی خانه می‌رود، تا “علف” دود ‌کند و دوباره به اتاق نشیمن برمی‌گردد. من‌ـ راوی داستان هم البته که او را تنها نمی‌گذارد، مانند قهرمانان “جنتلمن” فیلم‌های هالیوودی، با پتوی روی مبل همراه او به تراس می‌رود و آن را با مهر روی دوش‌ شهردار می‌اندازد تا سرما نخورد.

پیش‌ از آن یوتا با همسر خود بر سر چگونگی تربیت بچه‌ها “که چیپس خورده‌‌اند” بگوـ مگو کرده است. آشنایی و ازدواج یوتا با این پزشک انسان‌دوست در یکی از کشورهای آمریکای لاتین اتفاق افتاده؛ جایی که هر دوی آن‌ها، یوتا به عنوان هیپی‌ای چپ‌‌گرا و همسر آتی‌اش در لباس پزشکی جوان، راهی آن قاره شده بودند تا به نیازمندان کمک کنند. حالا یوتا در شهرکی بی‌نام و نشان در آلمان، به سیاست‌مداری وظیفه‌شناس تبدیل شده که می‌کوشد با تبلیغ راه‌های تولید انرژی‌های تجدید‌پذیر و روش‌های جداکردن زباله‌ی اهالی‌‌ شهر، محیط زیست یا “آن‌چه از آن باقی مانده” را نجات دهد.

آمیزش جنسی تانترایی

یوتا برای نجات زندگی خانوادگی و فاقد عشق خود هم بی‌کار ننشسته و با آموختن شیوه‌های تانتراییِ رسیدن به اوج لذت جنسی و به‌کارگیری روش‌های درست نفس کشیدن و معاشقه، رابطه‌ی خود و همسرش را با “کیفیت دیگری از آمیزش جنسی” حفظ کرده است. او به تقصیل برای نویسنده‌ی خجل که بارها سینه صاف‌ می‌کند تا درباره‌ی زندگی سکسی عشق گذشته‌ی خود سئوالی مطرح کند، این روش‌ها را توضیح می‌دهد، کیفیت عمیق و “بدون تخلیه‌ی انرژی” عشق‌بازی تانترایی را تبلیغ و تحسین می‌کند و در فواید استفاده از این شیوه داد سخن می‌دهد. در این بخش کاشف به عمل می‌آید که یوتا، معلم آموزش آمیزش جنسی به سبک تانترایی هم هست. او درست با لحن و ادبیات مربی این روش هنگام انجام وظیفه، اصول دستیابی به اوج “هیجان جنسی موج‌وار” تانترایی را به تصویر می‌کشد.  یوتا می‌گوید که در ارگاسم تانترایی، «زوج‌ها نه به قله‌ی هیجان، بلکه به عمق آسایش و آسودن می‌رسند.» (ص ۱۷۶).

در پشت‌ جلد “پاریس” آمده که کرمانی «به سبک خود رمانی ژرف در باره‌ی عشق نوشته است.»

عشق گذشته و رابطه‌ی بین متن‌ها

از نوید کرمانی در سال ۲۰۱۴ رمانی با عنوان “عشق بزرگ” به بازار آمد که می‌توان آن را به مثابه پیش‌داستانِ “پاریس” خواند. این کتاب که در قالب خاطرات روزانه و نامه تنظیم شده، رابطه‌ی جنسی و احساسی جوانی پانزده ساله با “دختر زیبای نوزده ساله‌ی حیات دبیرستان” را به تصویر می‌کشد که او هم یوتا نام دارد‌. کرمانی در “عشق بزرگ” خود که کمتر از یک هفته به طول نمی‌انجامد، در کنار شرح اولین بوسه‌ها و هم‌آغوشی‌های پی‌در‌پی و سرانجام جدایی آن دو،‌ فضای سیاسی ـ اجتماعی پرتنش و تکاپوی سال‌های دهه‌ی ۱۹۸۰ که جنبش صلح آلمان فعال بود، را نیز باز می‌تاباند. در این توضیحات و توصیفات روزنامه‌نگارانه، جا به جا متن‌هایی از اندیشمندان اسلامی ـ عرفانی قرون دوازده و سیزده چون ابن عربی و سلطان ولد (۲) درباره‌ی وحدت وجود، عشق و کام‌گیری گنجانده شده که از سوی بیشتر  نقدنویسان آلمانی به عنوان “تصاویری عریان از زندگی جنسی مسلمانان” ارزیابی شده‌اند. اغلب این منقدان ولی تلاش نویسنده را برای بازگویی روایت عشقی بزرگ، “ناکام” خوانده‌اند.

رمان “عشق بزرگ” با این حال، یکی از ویژگی‌های “سبک” کرمانی را برجسته می‌کند که بر اساس نظریه‌ی “ترامتنیت” ژرار ژنت (۳)  استوار شده. این تئوری انواع روابط یک متن با متون دیگر را رده‌بندی می‌کند و حضور پیدا، پنهان یا ضمنی یک متن در متنی دیگر را “بینامتنیت” می‌داند.

“بینامتنیت”‌های مزاحم

جلوه‌های بارز این نوع “بینامتنیت” را نه تنها در “عشق بزرگ”، بلکه در رمان “پاریس” نیز می‌توان سراغ گرفت که نزدیک به یک سوم حجم آن را اشغال کرده است: جستارهایی طولانی از مارسل پروست، اونوره دو بالزاک، گی دو موپاسان، استاندال و دیگر اندیشمندان درباره‌ی عشق، ابعاد، ژرفا و ناکامی‌های خان‌مان‌سوز آن که با ربط و بی ربط در ۲۸۰ صفحه‌ی این رمان پخش شده‌اند. این روال ناهموار و ناهماهنگ که با زبانی ناشسته ـ روفته و جملاتی طولانی و تو در تو به توصیف در می‌آید، گاه‌ گاه با ورود ویراستار کتابی درباره‌ی دیدار نویسنده و یوتا که خود نویسنده در حال نگارش آن است، دچار وقفه می‌شود و زحمت خواننده را برای گذر بی‌حادثه از آن “بینامتنیت”‌های پر دست‌‌انداز دو چندان می‌کند. نویسنده هر چند به این امر آگاه است، ولی دلیلی برای تغییر ساختار داستان خود نمی‌بیند: «احتمالا جملات قصار بزرگان که همین‌طوری در داستان پاشیده شده‌اند، خواننده را اذیت می‌کند، فکر می‌کند که زیادی‌اند یا از نظر آموزشی غلط‌اند یا شاعرانه نیستند، چون من از جایی که نشسته‌ام هرچند می‌توانم قفسه‌ی کتاب‌ها را ببینم، ولی در واقعیت و عمل معلوم است که هر چند دقیقه یک بار از جا بلند نمی‌شوم که آن‌ها را از روی کتاب‌ برای یوتا بخوانم….» (ص ۷۳)

من ـ راوی داستان با همین تیزبینی،‌ در ابتدای رمان واکنش احتمالی یوتا را هم حدس می‌زند و درباره‌ی این که معشوق دیرین  دیدارشان را چگونه ارزیابی می‌کند، می‌نویسد: «یوتا بعدها مرا به‌خاطر گیجی‌ام دست خواهد انداخت و من هم به‌خاطر حماقتم از او معذرت خواهم خواست و او حتما عشق ما را بی‌اهمیت جلوه خواهد داد، ولی من کوتاه نخواهم آمد و خواهم گفت که من سی سال تمام در فکر او بوده‌ام و حسرت‌اش را داشته‌ام و به همین خاطر نه تنها یک نامه، بلکه یک کتاب در این خصوص نوشته‌ام.» (ص ۸)

جدل نویسنده و منقد

البته باید گفت که هیچ یک از منتقدان روزنامه‌های سراسری آلمان‌ که در مقاله‌های خود به رمان “پاریس” پرداخته‌اند، از طرحِ تبدیل “نامه به کتاب” نویسنده استقبال نکرده‌اند. روزنامه‌ی “زود دویچه تسایتونگ (۴)”، به عنوان نمونه،  تلاش کرمانی را برای نگارش رمانی عشقی به کلی شکست‌خورده ارزیابی می‌کند. منقد این رسانه، دلیل ناکامی نویسنده را “دو لایه‌بودن” رمان می‌داند (تکرار جملات قصار اندیش‌مندان و واگویه‌‌های راوی). او که نویسنده‌ی کتاب را “صورت‌جلسه‌نویس زندگی دیگران” می‌نامد،‌ “پاریس” را فاقد کشش و جذابیت ادبی می‌خواند.

برای یان ویله،‌ منقد روزنامه‌ی “فرانکفورتر آلگماینه تسایتونگ” (۵)، رمان کرمانی چیزی جز “وراجی‌های دو خاطرخواه پیشین روی مبل و مقدار زیادی جملات قصار استاد‌مابانه‌ی پروست ـ بالزاکی نیست و نقطه‌ی اوجی ندارد.” یان ویله زبان رمان را، هم‌ سطح با “زبان متصدیان ثبت و بایگانی اسناد” ارزیابی می‌کند.

ایریس رادیش، منقد سرشناس هفته‌نامه‌ی “دی‌تسایت”، در گفت‌وگویی با نوید کرمانی‌ بخشی از ارزیابی‌های منفی خود را با او در میان می‌گذارد و با اعتراض شدید نویسنده روبرو می‌شود. از آن‌جا که این مصاحبه، نکته‌های جالب و آموزنده‌ای در بر دارد،‌ نقل پاره‌ای از آن بی‌فایده نیست (۱).

کرمانی در پاسخ به انتقاد‌های رادیش از ساختار و مضمون رمان (به دلیل عدم استحکام و طرح بیش ‌از حد مسایل پیش‌پا افتاده و تصادفی)، از باسمه‌ای بودن شخصیت‌ها و از زبان بی رمق آن، به دفاع از اثر خود می‌پردازد،‌ هر چند خود این واکنش را ناروا می‌داند. او می‌گوید: «ادبیاتی که از پرداختن به مسایل پیش‌پاافتاده و خجالت‌آور بترسد، مسئله دارد.» کرمانی استدلال می‌کند: «این‌ها دو تا آدم بالغ‌اند که تمام شب با هم حرف می‌زنند. به شما حق می‌دهم که خیلی از چیزهایش اکتسابی است، کپی شده،‌ کهنه و نخ‌نما است. ولی من با نگاه تحقیرآمیز با آن‌ها برخورد نمی‌کنم. احساسات واقعی و لحظاتی که آدم با خودش صادق است، تنها در نفی و تکذیب قابل انتقال هستند…» کرمانی ناگهان متن دفاعی خود را ناتمام می‌گذارد و می‌گوید: «آی خدا! حالا دارم از رمانم دفاع می‌کنم…»

دفاع ناخواسته‌ی کرمانی ولی بلافاصله جای خود را به اعتراض می‌دهد و از منقد می‌پرسد که چرا به جای نوشتن نقد مثل دیگران و مثل همیشه، پیشنهاد داده که با او مصاحبه کند. پاسخ کوتاه منقد “دی‌تسایت” مبنی بر این که می‌توانسته این پیشنهاد را رد کند، کرمانی را دوباره به مسیر توجیه و توضیح و دفاع از خود می‌اندازد: «اولا که از شما خوشم می‌آید. دوما از اغلب مقاله‌های “تسایت” هم خوشم می‌‌آید. سوما هر دوی ما می‌دانیم که یک نویسنده وقتی اثر تازه‌ای منتشر می‌کند، باید حاضر به بحث و گفت‌وگو هم باشد. بله. من از فروش کتاب‌هایم زندگی می‌کنم. ولی بعد، خوب آدم خودپسند هم هست و فکر می‌کند، اوه… حالا منقد ادبی مشهور “تسایت” می‌آید و من می‌توانم راحت به پشتی مبل تکیه بدهم و بگذارم ازم سوال کند که چگونه موفق به نوشتن چنین کتابی شده‌ام. بعد من هم یک چیزهایی زیر لب درباره‌ی تقدیر و قسمت و اتفاق من‌ومن می‌کنم که خودم هم ازشان سر در نمی‌آورم…  (خنده) به جای این، شما به خودت زحمت دادید از هامبورگ به کلن آمدید، فقط برای این که به من و خوانندگان  “تسایت” بگویید که کتاب به نظر شما وحشتناک است؟ـ بَه، چه عالی. »

این مصاحبه‌ی طولانی سرانجام با تک‌گویی غرا و دفاعی کرمانی در باره‌ی “زندگی عادی آلمانی‌های عادی” که او در پاریس به تصویر کشیده،‌ پایان می‌گیرد. او درباره‌ی دستمایه‌ی داستان خود می‌گوید: «موضوع بر سر زندگی عادی در یک شهر گُه‌زده‌ی** آلمانی است. در این باره که این آدم‌ها که من توضیح می‌دهم، با این حال تلاش می‌کنند. از آن گذشته اگر قرار باشد آلمان فدرال را به خاطر چیزی تایید کرد، به‌خاطر همین نوع تلاش‌ها است. …»

دفاع از غیبت حضور

در دنیای ادبیات شمار نویسند‌گانی که (به ویژه از جنس مذکر) در شب معرفی آثار “برجسته‌ی” خود با عشق‌های دوران جوانی‌اشان روبرو شده‌اند، کم نیست. هوشنگ گلشیری از جمله در گزارش‌ سفر خود به اروپا با عنوان “آینه‌های دردار” (۶)، این رویداد را بهانه کرد تا در کنار مسایل دیگر با اهدای عنوانی نظیر “جیره‌خواران سرمایه‌داری”  به مهاجران و تبعیدیان، با آن‌ها تصفیه حساب کند، بدون آن که پیش‌تر صورت‌حساب طلب‌هایش را برای آنان فرستاده باشد.

جان آپدایک (۷) در گستره‌ی ادبیات جهانی، با رمان “آثار” خود (اگر تنها فهرست “کتاب‌های پرفروش” را ملاک قرار دهیم) هم در این رابطه نمونه‌وار است. او پس از رویارویی با “عشق ازدست‌رفته‌ی خود”  در یک مجلس ادبی، بحث‌های هنرمندانه و اجتماعی را تعطیل می‌کند و با “معشوق تازه‌بازیافته” به هتلی می رود تا در تختخواب یکی از اتاق‌های آن نیازهای جنسی سرخورده و امیال سرنخورده‌ی خود را به طروق گوناگون برآورده کند.

نوید کرمانی هم می‌کوشد در رمان “پاریس”‌ با نقل روایت عشقی دیرپا با صدای بالزاک و جبران تانتراییِ نبودِ آن با صدای یوتا، از غیبت صدای خود در جامعه‌ی ادبی آلمان سرسختانه دفاع کند. ـ بَه، چه عالی.

پانویس:

*ماریون گرفین دونهوف (Marion Gräfin Dönhoff) از ۱۹۶۸ تا ۱۹۷۳ سردبیر و صاحب امتیاز هفته‌نامه‌ی‌ “دی تسایت” بود. کرمانی مدتی با این رسانه هم همکاری می‌کرد. ماریون دونهوف، یکی از برجسته‌ترین خبرنگاران آلمانی پس از جنگ جهانی دوم بود و پس از پایان جنگ، زندگی خود را وقف صلح و تفاهم بین‌المللی کرد. او در سال ۲۰۰۲ درگذشت.

** … in einer scheißdeutschen Provinz

(۱) دی‌تسایت، شماره‌ی ۴۰، ۶ اکتبر ۲۰۱۶

(۲) ابن عربی، در کنار جلال‌الدین مولوی – شاعر و عارف نام‌دار،‌ یکی از اندیش‌مندان بزرگ عرفان نظری اسلامی است. سلطان وَلَد، فرزند و جانشین مولوی در مسلک مولویه است. او بسیاری از آداب خانقاهی این مسلک را گسترش داد.

(۳) ژرار ژُنت،  (زاده در ۱۹۳۰، پاریس) نظریه‌پرداز ادبی و نشانه‌شناس فرانسوی است. انواع ترامتنیت به نظر او عبارت اند از: بینامتنیت، فرامتنیت، پیرامتنیت، حادمتنیت، سرمتنیت.

(۴) زود دویچه تسایتونگ، ۱۸ اکتبر ۲۰۱۶

(۵) فرانکفورتر آلگماینه تسایتونگ، ۶ اکتبر ۲۰۱۶

(۶) در “آینه‌های دردار” داستان سفر برون‌مرزی یک نویسنده به نام ابراهیم به اروپا است که از جمله نظرات  گلشیری در باره‌ی تضادهای فرهنگی ایران و اروپا و زندگی تبعیدیان و مهاجران را مطرح می‌کند.

(۷) جان آپدایک، نویسنده‌، شاعر و متقد ادبی آمریکایی (زاده در ۱۸ مارس ۱۹۳۲ – درگذشته در ۲۷ ژانویه ۲۰۰۹) . آغاز همکاری او مجله نیویورکر از سال ۱۹۵۵، شروع فعالیت‌های ادبی ـ شاعرانه‌ی او هم بود.

از همین نویسنده: