جامعهشناسی، به طور خاص، در طول قرن نوزدهم به مثابه واکنشی به نیروی سیاسی تودهها پدید آمد، تودههایی که خود را در برابر منافع فرد به کرسی نشاندند و رسمیت بخشیدند. این رشتۀ جدید مدعی است که آن نیروی مؤثر را تعقیب میکند و پیامدهای آن را درون جامعه شرح میدهد. طبقات اجتماعی به این سبب مبدع تغییر سیاسی میشوند که پارهای از جامعه هستند نه به این سبب که بر ارزش و اهمیت افراد تأثیر میگذارند. پیامد این آگاهی فزاینده از طبقات اجتماعی، که ویژگیهایشان نه در سرشت افراد بلکه در سرشت اجتماعیشان قرار دارد، این دریافت بود که تمام پدیدههای فردی زیر تأثیرات بیشمار محیط اجتماعی شکل میگیرند.
به گفتۀ گئورگ زیمل، جامعهشناس وفیلسوف آلمانی (۱۹۱۸ – ۱۸۵۸)، در نتیجۀ مغلوب شدن دیدگاه فردگرایانه، شیوۀ سنتی هدایت پژوهشهای نظری، که تمام پدیدارهای مهم را به کنش افراد نسبت میداد، به پایان رسید. فهم جدیدی آغاز به رشد کرد، که ریشۀ نیروهای تحولات اجتماعی را در جامعه مییافت.
خود گئورگ زیمل، از طراحان و پیشبرندگان این فهم جدید است. در تاریخ جامعهشناسی نام او در ردیف بنیانگذاران است.
مجموعهی مقالاتی که لینک آنها در زیر میآید و همه در بخش اندیشه “زمانه” منتشر شدهاند، در حکم درآمدی بر اندیشهی گئورگ زیمل هستند.
طلوع جامعهشناسی از دیدگاه زیمل
زیمل شخصیت حاشیهای − قطعهای دربارۀ فلسفۀ مد
طغیان زندگی برضد فرمها درطول تاریخ فرهنگ