ایرج ادیب‌زاده – دهمین جشنواره‌ بین‌المللی سینمای تبعید، “دنیا خانه‌ من است” از شامگاه ۶ اکتبر در شهر گوتنبرگ یا یوتبری در جنوب سوئد آغاز شد که تا ۱۳ اکتبر ۲۰۱۱ ادامه داشت.

در طول ۹ روز در شش سینما و مرکز فرهنگی یوتبری بیش از ۸۰ فیلم کوتاه و بلند و چند برنامه‌ ویژه گنجانده شده بود؛ از جمله تازه‌ترین نمایش نیلوفر بیضایی، نمایشنامه‌نویس و کارگردان تئا‌تر ساکن آلمان. نمایش “چهره به چهره، در آستانه‌ فصلی سرد” در دو پرده که نگاهی تازه دارد به دو زن کم‌نظیر تاریخ ایران “طاهره قرة‌العین” و “فروغ فرخ‌زاد”. هر دو شاعر، هر دو سنت‌شکن، هر دو هم آرزوی یگانه‌ای داشتند: آزادی زنان ایران و تساوی حقوق آن‌ها با مردان.

نیلوفر بیضایی در یک خانواده‌ هنری رشد کرده و فرزند بهرام بیضایی کارگردان، نمایشنامه‌نویس تئا‌تر و سینماست. از ۲۶ سال پیش در آلمان، در تبعید به‌سرمی‌برد و تاکنون بیش از ۱۵۰ اجرای نمایش‌های گوناگون در اروپا و کانادا داشته است.

در گفت‌وگو با زمانه نیلوفر بیضایی ابتدا از نام نمایش تازه‌اش می‌گوید:

نیلوفر بیضایی – نام نمایش تلفیقی‌ست از بخش‌هایی از آثار هر کدام از این دو شاعر. می‌دانید که “چهره به چهره” در حقیقت برگرفته شده از شعری‌ست از طاهره قرةالعین، “گر به تو افتدم نظر چهره به چهره روبه‌رو”، و “در آستانه‌ فصلی سرد” هم تیتر یکی از شناخته‌شده‌ترین اشعار فروغ فرخ‌زاد است. به دلیل اینکه هر دو این بخش‌ها و هر دو این تیتر‌ها ربط دارند به محتوای نمایش و گویا و آشنا هستند و نام این دو نفر را تداعی می‌کنند، من ترکیب این دو نام و دو بخش را عنوان تیتر نمایش انتخاب کردم.

مثل بیشتر کارهای نمایشی و پژوهشی شما که مسئله‌ زنان در کانون آن‌ها قرار دارند، این بار نیز دو زن نمونه را موضوع کار نمایش‌تان قرار داده‌اید. چرا این دو را انتخاب کردید؟

نیلوفر بیضایی، کارگردان تئاتر

آرزوهای آن‌ها در میان بسیاری از زنان مشترک است. ولی سیر و نحوه‌ زندگی آن‌ها و شهامتی که هر کدام در عرصه‌ زندگی خودشان داشتند، در جامعه‌ای سنتی که در آن زندگی می‌کردند، کم‌‌نظیر است. هر دو هم خیلی زود مردند، یکی در ۳۲ سالگی و دیگری در ۳۵ سالگی. شباهت‌هایی هم بین زندگی این‌ها وجود دارد که در کار ما می‌آید و به آن اشاره می‌شود. این دو در طول این زندگی کوتاه‌ خودشان چنان اثرگذار بودند که هنوز سال‌ها پس از مرگ‌ آن‌ها، تأثیر افکار و زندگیشان بر نسل‌های بعدی دیده می‌شود.

ما چنین مثال‌ها و چنین نمونه‌هایی را به‌خصوص در میان زنان، زنانی که این‌گونه حضور اجتماعی و تأثیر اجتماعی داشته باشند، با توجه به شرایط تاریخی‌مان به‌ندرت داشته‌ایم و این‌ها جزو اندک مثال‌های فراموش‌نشدنی هستند. از میان این دو می‌دانید که فروغ فرخ‌زاد به‌هرحال نام بسیار آشناتری است و بیشتر در مورد او صحبت شده، نوشته شده و بیشتر هم به آثارش رجوع شده است.

در مورد قرة‌العین این اتفاق کمتر افتاده است. البته می‌دانیم که به دلایل مختلف از جمله دلیل اصلی مسئله‌ بابی بودن قرةالعین است که به‌هرحال آن هم برمی‌گردد به بخشی از تاریخ ما که به اشکال مختلف به‌خصوص در این ۳۰ سال گذشته یا حذف شده و یا تحریف شده و قرةالعین هم همراه این بخش حذف‌شده‌ تاریخ ما عملاً امکان شناخت از شخصیت و زندگی‌اش کمتر پیدا شده است.

نام قرة‌العین را بسیاری شنیده‌اند، ولی درباره‌ زندگی او، چگونگی حضور و اهمیتش شاید کمتر کسانی به تفصیل می‌دانند. باید گفت که قرة‌العین دارد به شکلی معرفی می‌شود، علی‌رغم نام آشنایش. دیگری، فروغ، با وجود اینکه نامی شناخته‌شده است و هر کس شعری از او را شنیده یا اگر بشنود، یادش می‌آید که آن شعر از فروغ است، یا دست‌کم در طول زندگی‌اش به هر حال، بیش و کم چیزهایی از او شنیده و خوانده، ولی، با این‌همه کمتر به نکاتی پرداخته شده مانند حس‌های درونی اشخاصی مثل فروغ و قرة‌العین که جرأت می‌کنند در یک جامعه‌ سنتی از مرزهایی و از تضادهای درونی‌یی که در جامعه وجود دارد فراتر روند. زندگی هیچکدام از این دو زن ساده‌ نبوده. در جامعه‌ای که هرگاه کسی بخواهد از مرزهای تعیین‌شده فراتر رود، زندگی‌های سخت مانند زندگی قرة‌العین و فروغ که با وجود همه دشواری‌ها پس از مرگ‌شان در نسل‌های بعدی تأثیر گذاشته‌اند، همیشه برای من موضوع بسیار جالبی بوده و به‌خصوص در تاریخ خودمان، همیشه دوست داشته‌ام درباره‌ هر دو آن‌‌ها کار کنم و سرانجام هم به این نتیجه رسیدم که بهتر است در مورد هر دو در یک کار صحبت شود یا به ‌آن‌ها نگاه شود.

چطور افکار و آرزوهای این دو زن را در این نمایش باهم آمیزش داد‌ه‌اید؟

این نمایش در دو تابلو اجراء می‌شود. این دو تابلو در ظاهر دو تابلوی جداگانه‌اند؛ دو زندگی‌اند که به دو شکل مختلف نمایشی به آن‌ها پرداخته‌ام. ولی در خط قرمزی که در خود نمایش از ابتدا تا انتهای نمایش هست، ارتباط این دو باهم مشخص می‌شود، بدون آنکه به طور مشخص این دو تابلو باهم آمیخته شده باشد. تفاوت این دو نفر در این است که اگر قرةالعین را جزو نسلی از زنان بدانیم که به‌عنوان پیشتاز و پیشگام وارد اجتماع می‌شوند، در جامعه‌ای که زنان در اندرونی‌ها هستند، و این جرأت و شهامت را دارند که بیایند و حتی سخن بگویند با مردم، زنانی که جرأت یاد گرفتن را پیدا می‌کنند، جرأت بحث کردن و اظهار نظر را پیدا می‌کنند و در عین حال نوعی آرمان‌گرایی دارند، قرةالعین شاید جزو آن بخش از زنان است که آرمان‌هایی دارد. مثلاً می‌خواهد در جامعه انسان‌ها برابر زندگی کنند، ظلم را نپذیرند، اینکه زنان از اندرونی‌ها بیرون بیایند و بسیاری از مسائل دیگر، و برای این اهداف و برای این خواسته‌ها در حقیقت از بسیاری لذت‌های لحظه‌ای زندگی می‌گذرد. فروغ اما مربوط به دوره‌ دیگری از تاریخ ماست. فروغ در حقیقت به گمان من قهرمان دوران شکست آرمان‌گرایی است و قهرمان دوران رفتن به درون خود و بازگشت به خود و جست‌وجوی هویت فردی خود. از این نظر این‌ دو با هم تفاوت دارند. ولی مکمل یکدیگرند و در حقیقت فروغ ادامه‌ راه قرةالعین است. نمایش هم به همین ترتیب با قرةالعین آغاز می‌شود و با فروغ پایان می‌یابد. پایانی که هنوز هم بسته نیست. چون نسل‌های دیگری پس از فروغ آمدند و بعد از ما خواهند آمد. هر کدام از این نسل‌ها اگر در اثر حذف و نبود امکان درست بیان کردن و واقع‌گرایی درون آن به دلیل وجود سانسور در هر دوره، در جایی از تاریخ ما گسست پیدا کرده باشند، ولی با این‌همه این روند به گونه‌ای ادامه پیدا کرده و کامل شده.
 

البته باید بگویم که متأسفانه امروز ما به دوره‌ای رسیده‌ایم که از بسیاری جهات از نظر بیرونی یا از نظر شکل ساختار قدرت یا شکل حاکمیت فکر وضع‌مان شبیه دوران قرةالعین است، ولی زنانش زنان دوران فروغ هستند و همه این تضاد‌ها و تناقضات را ما امروز در درون خودمان داریم. به همین دلیل فروغ و قرةالعین بدون اینکه هیچ کدام در امروز زندگی کرده باشند، بسیار بازگوکننده و بازسازی‌کننده امروز ما هستند. این مسأله مهم است و اگر از این زاویه و با این ببینیمشان و سعی کنیم به آن‌ها نزدیک شویم، از ورای شخصیت و افکار آن‌ها در حقیقت باز بازگشتی به خودمان داریم.

اما شما کارهای آلمانی هم دارید. نمایش‌های آلمانی نوشته‌اید و اجراء هم کرده‌اید. اما بیشتر نمایش‌ها و نوشته‌های شما به زبان فارسی است.

من در سن ۱۸سالگی به ناچار از ایران خارج شدم. نمی‌خواستم ایران را ترک کنم.‌‌ همان طور که گفتید نزدیک به ۲۶ سال است که در خارج از ایران زندگی می‌کنم و در تمام این سال‌ها پیوند من با ایران نه تنها کمتر نشده، بلکه خیلی تنگاتنگ‌تر شده است. و یا شاید آن سرزمین یا آن موطنی که در حقیقت به اجبار از من گرفته شد، سعی کردم با چنگ و دندان در این تبعید خودم نگه دارم و مهم‌ترین ابزار من برای نگه داشتن این وطن زبان بوده. ابزار زبان است. یک، برای اینکه زبان را فراموش نکنم. دو، برای اینکه کمک کنم به اینکه این زبان فراموش نشود در جامعه‌ مهاجر. و بعدهم برای اینکه بخش زیادی از ارتباط فرهنگی ما از طریق همین زبان مشترک می‌تواند صورت گیرد. این تبادل فرهنگی با ایرانیانی که پراکنده هستند. ولی همیشه سعی می‌کنم که با وجود اینکه زبان فارسی زبان نوشتاری کار‌هایم بوده، این امکان را ایجاد کنم که با غیرایرانی‌ها هم بتوانیم ارتباط برقرار کنیم. مثلاً یکی از کارهایی که در سال‌های اخیر انجام داده‌ام، استفاده از سیستمی‌ست که ما به آن «بالانویس» می‌گوییم. در فیلم از زیرنویس استفاده می‌کنند، ما در تئا‌تر از بالانویس. تلاش کرده‌ام همیشه حداقل یک اجرا داشته باشم با بالانویس تا غیر ایرانی‌ها هم بتوانند کار را ببینند.

چه کسانی در نمایش “چهره به چهره، در آستانه فصلی سرد” بازی می‌کنند؟

خانم بهرخ بابایی، خانم نیلوفر بیژن‌زاده و خانم یگانه طاهری. خانم یگانه طاهری سال‌ها پیش در یکی دو کار من بازی کرده بود و سال‌ها بود که باهم همکاری نداشتیم. نیلوفر بیژن‌زاده یک بازیگر جوان بسیار بااستعدادی است که تازه کشفش کردم و همکاری ما تازه آغاز شده. تجربه‌ تئا‌تر دارد، جوان‌تر است، ولی خیلی استعداد دارد. خانم بهرخ بابایی هم که سال‌هاست به‌عنوان بازیگر در خارج از کشور و در گذشته هم در داخل کشور بازیگر و خواننده‌ شناخته‌شده‌ای هستند.

پایان‌بخش این گفت‌وگو با شما شعری خواهد بود، یا تکه‌ای از‌‌ همان گفته‌هایی خواهد بود که گفتید خیلی روی آن‌ها کار کرده‌اید. با این شعر شما گفت‌وگو را به پایان می‌بریم.
 

شعری از قرةالعین را می‌خوانم که در متن از آن استفاده کردیم و به صورت آواز خوانده می‌شود. من آن را خیلی دوست دارم و فکر می‌کنم چکیده‌ افکار قرةالعین را در این شعر می‌شود به خوبی پیدا کرد.

هان صبح هدا فرمود آغاز تنفس
روشن همه عالم شد ز آفاق و ز انفس
دیگر ننشیند شیخ بر مسند تزویر
دیگر نشود مسجد دکان تقدس
ببریده شود رشته‌ تحت‌الحنک از دم
نه شیخ به جا ماند و نه زرق و تدلس
آزاد شود دهر ز اوهام و خرافات
آسوده شود خلق ز تخلییل و توسوس
محکوم شود ظلم به بازوی مساوات
معدوم شود جهل ز نیروی تفرس
گسترده شود در همه جا فرش عدالت
افشانده شود در همه جا تخم تونس
مرفوع شود حکم خلاف از همه آفاق
تبدیل شود اصل تباین به تجانس
 

عکس‌ها: ح. زکاوت. نماهایی از نمایش چهره به چهره در آستانه فصلی سرد. منبع عکس

در همین زمینه:

::رویارویی با دو چهره در آستانه فصلی سرد، گفت و گو با نیلوفر بیضایی، رادیو زمانه::

::طاهره قره العین و فروغ فرخزاد در دو تابلو، رادیو زمانه::

::نیلوفر بیضایی در رادیو زمانه::

چهره به چهره در آستانه فصلی سرد از نیلوفر بیضایی، بازیگران: بهرخ بابایی، نیلوفر بیژن‌زاده، یگانه طاهری