آسکسوالیته [1] به عنوان شکلی از هویت جنسی توصیف میشود که به طور روزافزون طی دهه اخیر به رسمیت شناخته شده است. آسکسوالیته عموماً به مثابه فقدان تجربه گرایش جنسی تعریف شده است. بازشناسی آسکسوالیته جنبههای بسیاری از فهم کنونیمان از سکسوالیته را پیچیدهتر میسازد و پرسشهای مهمی را درباره نحوه مطالعه آن مطرح میکند.
بسیاری از مباحث تخصصی و غیرتخصصی درباره سکسوالیته فرض میکنند که همه افراد از گرایش جنسی بهرهمند هستند اما ظهور اجتماع آسکسوال، بطلان این فرض را نشان میدهد.
در این مقاله در ابتدا هویت آسکسوال را بیان میکنیم و سپس به معانی متفاوتی میپردازیم که این واژه برای افرادی دارد که خود را آسکسوال میدانند. سپس به تجربههایی باز میگردیم که در میان افراد آسکسوال به رغم تفاوتهایشان، مشترک است. در نهایت به مشکلاتی میپردازیم که بسیاری از افراد آسکسوال با آن مواجه هستند و خاستگاه این مشکلات را در بافت اجتماعی گستردهتر مورد بحث قرار میدهیم.
آسکسوالیته به مثابه هویت و گرایش جنسی
در هنگام مواجهه با آسکسوالیته، واکنش روشن و آشکار این است که از چیستی آن پرسش کنیم. «شبکه آموزش و مشاهدهپذیری آسکسوالیته» (AVEN)، سازمانی که بخش جداییناپذیر در بسط و گسترش اجتماع آسکسوال معاصر است، شخص آسکسوال را فردی توصیف میکند که از گرایش جنسی بهرهمند نیست.
این نگاه به آسکسوالیته، آن را نوعی گرایش جنسی تلقی میکند که غیرارادی دانسته میشود، در تقابل با پرهیز جنسی که ارادی تلقی میگردد.
آسکسوالیته به عنوان گرایش جنسی چهارم (بعد از دگرجنسگرایی، دوجنسگرایی و همجنسگرایی) معرفی میشد که تا پیش از این عمدتاً به رسمیت شناخته نمیشد. از این رو، فعالیت «شبکه آموزش و مشاهدهپذیری آسکسوالیته» و فعالیت دیگران برای ترویج مشاهدهپذیری در پی این بود که این طرد مساله برانگیز را رفع کند و وضعیت افراد آسکسوال بهبود بخشد.
در این میان، ادبیات روان شناختی تلاش میکرد آسکسوالیته را با توجه به این شرایط درک کند و آن را به مثابه گرایش جنسی از اختلال کمبود میل جنسی متمایز کند که با آن مشابهتهای ظاهری داشت.
اما ادبیات جامعه شناختی بر تازگی آسکسوالیته به مثابه شکل متمایزی از هویت اجتماعی تاکید داشت که در اوایل قرن بیست و یکم پدیدار شده است.
بازشناسایی تفاوتها میان این رویکردها به ما کمک میکند تا تمایز میان آسکسوالیته به مثابه هویت و آسکسوالیته به مثابه گرایش جنسی را حفظ کنیم. برقراری این تمایز مهم است زیرا ما را از پرسشهای سردرگم کننده درباره آسکسوالیته به مثابه واژهای که در سراسر جهان رواج پیدا کرده است، حفظ میکند. علاوه بر این باعث طرح پرسش از ویژگیهای بنیادینی میشود که افراد را منتهی به تعریف خود به عنوان افراد آسکسوال در شریط معاصر میکند.
«تحلیل دوم پیمایش ملی رویکردها و سبک های زندگی جنسی در بریتانیا» در بریتانیا[2] در مورد رویکردهای جنسی و سبکهای زندگی جنسی نشان میدهد که بین نیم تا ۱ درصد جمعیت هرگز هیچ گونه گرایش جنسی نسبت به کسی تجربه نکردهاند. اما این پژوهش به ما چیزی در این باره نمیگوید که گستردگی شناسایی آسکسوال به چه میزان است. تحلیل رابطه میان تجربههایی که به واسطه این پیمایش مشخص شدهاند و فرایندی که افراد دارای چنین تجربههایی خودشان را در هنگام مواجهه با آن به مثابه یک هویت اجتماعی، آسکسوال میدانند دشوار است، مگر اینکه ما میان آسکسوالیته به مثابه هویت و آسکسوالیته به مثابه گرایش جنسی تمایز بگذاریم.
گوناگونی اجتماع آسکسوال
در حالی که واژه آسکسوال میتواند بر همسانی دلالت داشته باشد اما شناخت تنوع افرادی که خودشان را آسکسوال میدانند و فهم نحوه پیدایش این پدیده و تداوم آن مهم است. ردگیری این تنوع میتواند در ابتدا باعث نوعی نقد و چالش شود به ویژه با توجه به این که آسکسوالیته برحسب واژهها و مفاهیم جدیدی بیان شده است که ممکن است گاهی گیجکننده باشند.
شاهد رشد سریع واژگانِ غنی برای توصیف صمیمیت افراد در اجتماع آسکسوال بودهایم. این واژگان نشان میدهند که افراد آسکسوال تجربههای مشترکی در دو مورد داشتهاند یعنی ۱) از سوی فرهنگ جنسی گسترده و عمومی، طرد شدهاند و ۲) متعهد شدهاند که تجربه خود را در شیوهای ذهنی و رضایت بخش بیان کنند.
فراتر از اجتماع آسکسوال، بسیاری از این اطلاعات دارای اهمیت هستند و جنبههایی از تجربه صمیمیت را روشن میسازند که غالباً نادیده گرفته میشوند، به ویژه هنگامی که گرایش جنسی را کلی و همسان فرض میکنیم. در این معناست که فهم آسکسوالیته میتواند ما را در فهم گستردهتر سکسوالیته یاری کند.
خارج از گفتمانی که پیرامون آسکسوالیته شکل گرفته است، عموماً افراد گرایش رمانتیک و جنسی را در هم میآمیزند و آنها را به مثابه دو جنبه از «گرایش» میفهمند و نمیتوانند ویژگیهای متمایز آنها را در نظر گیرند.
اما در درون اجتماع آسکسوال، تمایز مهمی میان سکسوالیته رمانتیک و آسکسوالیته غیررمانتیک وجود دارد.
هیچ یک از این دو گروه از گرایش جنسی بهرهمند نیستند. اما گروه نخست، بهرهمند از گرایش رمانتیک است در حالی که در گروه دوم چنین نیست. همچنین بهرهمندی از گرایش رمانتیک به مثابه میل به نزدیکی و صمیمیت با پارتنر (یا پارتنرهایی) که فاقد مؤلفه جنسی هستند، که به طور مشترک این نوع گرایش را همراهی میکند.
شناخت این مهم است که افرادی که بیبهره از گرایش رمانتیک یا جنسی هستند، فاقد میل برای تشکیل روابط شخصی معنادار نیستند بلکه بُعد رمانتیک یا جنسی برای تشکیل این روابط را تجربه نمیکنند.
عدم وجود گرایش جنسی در این روابط صمیمانه به عنوان امری تجربه میشود که مقولات دوگانه پارتنر/دوست را دشوارتر میسازد. همچنین افراد آسکسوال را واداشته است تا کندوکاو کنند که کدام عوامل تعیین کننده روابط صمیمانه هستند و شیوههای جدیدی برای بیان این صمیمیت پیدا کنند.
افراد آسکسوال فعالیت جنسی خودشان را به شیوههای بسیار گوناگون احساس میکنند. گاهی آنها خودشان را افرادی توصیف میکنند که نسبت به سکس بیزار هستند، گاهی خنثی و گاهی مشتاق سکس. برخی از افراد آسکسوال، نسبت به فعالیت جنسی در عمل بیزار هستند و احساس آنها طیفی را در بر میگیرد از بیمیلی متوسط تا بیزاری شدید از تصور آن.
برخی دیگر از این افراد نسبت به فعالیت جنسی خنثی هستند و علاقهای هم به تصور آن یا اندیشه درباره آن ندارند.
در برخی از موارد نیز مایل به مشارکت در فعالیت جنسی هستند آن هم به دلایل بیرونی نظیر لذت بردن از صمیمیت با پارتنر جنسی در حالی که هیچ رضایتی از خود عمل جنسی به دست نمیآورند.
آسکسوالیته مشتاق سکس، موضوع بسیاری از بحثهای اخیر در فضاهای اجتماعی آنلاین آسکسوالها بوده است که نشان میدهد نوعی تمایل برای نادیده گرفتن وجود افراد آسکسوالِ مشتاق سکس در درون خود این اجتماع و در ادبیات علمی و دانشگاهی مشاهده میشود. فهم مشتاق به سکس بودن، بررسی تمایز میان میل جنسی و گرایش جنسی را ضروری میسازد. در حالی که آسکسوالیته مشتاق سکس به عنوان بخشی از تعریف «فراگیر این واژه» به طور مشترک به کار رفته است، موضوع آسکسوالیته مشتاق سکس، ما را به کندوکاو عمیق تر درباره نحوه فهم این تمایز فرا میخواند. این واژه معمولاً برحسب مفهوم «محرکِ جنسی غیرمستقیم» چارچوب بندی شده است که منجر به میل برای «رهایی» میشود اما در شیوهای که متضمن ابژه جنسی نیست.
اما در مورد آسکسوالهای مشتاق سکس، این متضمنِ حس قوی تری برای در نظر گرفتن مشتاقانه فعالیت جنسی است اما در شیوهای که برحسب گرایش جنسی به پارتنر تعریف نشده است و طیف گوناگونی از امکانات را در بر میگیرد که مشاهده ناپذیر هستند به ویژه اگر آسکسوالیته را صرفاً برحسب بیزاری از سکس یا خنثی بودن نسبت به سکس بفهمیم.
در حالی که تجربههای مشترکی وجود دارند که نیازمند تبیین هستند اما تنوع موجود در درون مقوله آسکسوالیته باید ما را نسبت به تلاشهای تقلیلگرایانه برای تبیین چیزی که باعث آسکسوال بودن افراد میشود، محتاط کند. بازشناسی این تنوع نباید منجر به رد پرسشهای سبب شناسی شود بلکه باید ما را وادارد تا آنها را با احتیاط بیشتر بررسی کنیم؛ پرسش درباره علل «آسکسوالیته» ممکن است پرسشی مساله برانگیز باشد به ویژه در شیوهای که پرسش از علل تجربههای خاص افراد آسکسوال درست نباشد. بررسی این پرسشها میتواند دشوار باشد زیرا محدود به یک رشته علمی نیستند.
پژوهش روان شناختی که این پرسشها را بررسی میکند، تمایل دارد ویژگیهایی را در نظر بگیرد که با آسکسوالیته همبسته هستند در حالی که پژوهش جامعه شناختی تمایل دارد بافت اجتماعی را بررسی کند که هویت آسکسوال در آن به لحاظ اجتماعی شناخته شده است.
تشکیل اجتماع آسکسوال وابسته به اینترنت بوده است و اینترنت بحث میان افراد در نقاط جغرافیایی مختلف را تسهیل کرده است. اما در فرایند شرح چیستی آسکسوال بودن افراد و فراهم کردن امکان نوعی از همکاری که در پی افزایش مشاهدهپذیری آسکسوالیته است، دقیقاً مشخص نیست در چه شرایطی افراد خود را ناگزیر میبینند که در پی این روابط باشند یا چرا یافتن فضاهای آنلاین اجتماع آسکسوال میتواند برای افرادی که در فرایند تعیین هویت خود به عنوان آسکسوال هستند، اینقدر مهم باشد.
بافت اجتماعی آسکسوالیته
بسیاری از افراد آسکسوال فهرستهای مشابهی از واکنشهای دیگران را گزارش میدهند یعنی در هنگامی که آنها تلاش کردهاند تا عدم وجود گرایش جنسی خودشان را با خانواده، دوستان یا همسالانی که آسکسوال نیستند، در میان بگذارند و در مورد آن بحث و گفتوگو کنند. این فهرست میتواند شامل این اظهارنظرها باشد که افراد آسکسوال «سردمزاج» هستند، آنها «شخص مناسبی را هنوز پیدا نکردهاند»، یا پرسوجو درباره سلامت روانی آنها باشد یا حدسهایی درباره سوءاستفاده جنسی از آنها در گذشته، و یا متوسل شدن به «هورمونها» به عنوان ابزاری برای تبیین آسکسوالیته آنها.
چیزی که در این واکنشها و پاسخها مشترک است، رد پذیرش تجربه آسکسوال و تمایل به تبیین آن به مثابه نشانهای از آسیب شناسی بنیادی است. به عبارت دیگر، گرایش جنسی جهانشمول فرض میشود و از این رو عدم وجود آن باید بازتاب چیزی نادرست در فرد مورد بحث باشد. فراگیری کامل این فرض، آنگونه که افراد آسکسوال گزارش کردهاند، نشان میدهد که ما میتوانیم به بهترین نحو طرد آسکسوالیته را برحسب پرسشهای عام تر درباره جایگاه فرهنگی سکس و سکسوالیته درک کنیم. در این معنا میتوانیم پیدایش آسکسوالیته را به عنوان یک هویت اجتماعی به مثابه الگوی گسترده تری از تغییر فرهنگی در موضوعات جنسی مشاهده کنیم که به نوبه خود و در شیوههای اجتماعی باعث تغییرات متوالی در این جنبههای زندگی اجتماعی میشوند.
اما بررسی این موضوعات گسترده نباید وجود پیش داوری نسبت به افراد آسکسوال در زندگی روزمره را پنهان کند و این پنهان کاری لزوماً به ناتوانی در فهم آسکسوالیته تقلیل پذیر نیست. فهم ما از این موضوعات کماکان در مراحل اولیه است و پژوهش تجربی با چالشهای مفهومی مواجه است یعنی در تمایز نهادن میان رفتاری که ناآگاهانه باعث طرد این افراد میشود (تجربه آسکسوال را بر اساس فرضهای ناشناخته، نامشهود میکند) و رفتاری که آگاهانه آسکسوالیته را ننگ به شمار میآورد (و در پی مردود شمردن یا ننگ نامیدن تجربههای آسکسوال است). اگر چه هر دوی این رفتارها احتمالاً باعث آسیب زدن به افراد آسکسوال میشوند، حداقل در نگاه اول مبانی مفهومی و تجربی وجود دارد که براساس آنها میتوانیم انتظار داشته باشیم این رفتارهای ناآگاهانه کنار گذاشته شوند. رفتاری که به نحو ناآگاهانه طردکننده است ممکن است در نتیجهی فعالیت بیشتر در زمینه مشاهدهپذیری فرهنگی کاهش یابد اما ننگ زدن و بدنام کردن عامدانه ضرورتاً کاهش نمییابد و حتی ممکن است به مثابه پیامدهای ناخواستهی بازشناسی اجتماعی آسکسوالیته، افزایش هم یابد.
مشاهدهپذیری آسکسوالیته باعث طرح روشن این پرسش میشود که چه چیزی افزایش ظاهری آن را تبیین میکند. چهار سازوکار باعث افزایش مشاهدهپذیری آسکسوالیته میشود.
نخست اینکه رشد عددی در افرادی وجود دارد که خودشان را آسکسوال معرفی میکنند و هر یک از آنها باعث سرعت بخشیدن در شناخت دیگران درباره آسکسوالیته میشوند. دوم، پیدایش مطالعات آسکسوالیته به عنوان حوزه پژوهشی بینارشتهای، اگرچه نه عمدتاً و کاملاً در جهان انگلیسی زبان، منجر به انتشار مقالات و آثار پژوهشی و فعالیتهای مشارکت عمومی میشود که باعث مشاهدهپذیری آسکسوالیته میشوند. سوم، رسانهها به سرعت نسبت به آسکسوالیته توجه نشان دادند. چهارم، فعالیت در زمینه آموزش و مشاهدهپذیری وجود دارد که براساس سازمان و افراد در درون اجتماع آسکسوال شکل گرفته است.
در عمل، این چهار سازوکار به طور متقابل بر یکدیگر تأثیر گذاشتهاند، فعالیت در زمینه مشاهدهپذیری از فعالیت محققان و روزنامه نگاران حمایت میکند و پژوهش علمی نکاتی را برای بحث در رسانهها فراهم میکند، توجه رسانهها نیز عامل برانگیزاننده برای فعالیت عملی است و همه این عوامل باعث شمار روزافزون افرادی میشود که خودشان را آسکسوال معرفی میکنند.
در همین زمینه:
پانویس:
* این مطلب ترجمه متن زیر است:
Asexuality, article by Mark Carrigan, in: The SAGE Encyclopedia of LGBTQ Studies 1, pp. 91-94.
[1] یادداشت مترجم: در زبان فارسی برای Asexuality معادلهای بیجنسگرایی، هیچجنسگرایی، بیگرایش جنسی، آمیزش ناخواهی، جنسناگرایی، آسکشوالیتی ذکر شده است. اما از آن جایی که هنوز ابعاد متنوع و گوناگون این پدیده هنوز بررسی نشده است باید در نامگذاری احتیاط کرد زیرا نامها ممکن است تقلیلگرا باشند و مانند معادلهای بالا به نحوی جنبهای از این پدیده را در نظر نگیرند و فقط بر شباهتهایی تاکید کنند که هنوز معلوم نیست واجد آن نیز هستند یا نه. به همین دلیل، نگارنده ترجیح میدهد از معادل «آسکسوالیته» برای واژه Asexuality استفاده کند که هنوز در فارسی بار معنایی خاصی نیافته است. بررسی این موضوع را در مقالهای دیگر پی خواهم گرفت.
[2] اینجا منظور The National Survey of Sexual Attitudes and Lifestyles در بریتانیاست.