ونداد زمانی − آنان که در دیاسپورا زندگی می‌کنند، در حقیقت افرادی هستند دارای دو وطن که امیال و آرزوهای خود را در دو نوع شیوه زندگی و فرهنگ جست‌وجو می‌کنند. دیاسپورا هویت مستقلی است که به دلیل قابلیت دوزیستی، نمی‌تواند در هر دو سرزمینی که به آن دل بسته است ریشه داشته باشد.

 
در بخش اول این مطلب با عنوان “برای مهاجرها، خارجی کیست؟” به انگیزه توضیحِ کلمه دیاسپورا نقل قول‌هایی را از کارشناسانی نوشته بودم که در خانه دوستم اریک گرد هم آمده بودند. در آن میهمانی پی بردم که دیاسپورا می‌تواند مهاجرت ناخواسته یا ناگزیز بخشی از یک ملت باشد؛ آدم‌هایی که به دلایل مختلفی همچون جنگ، تبعیض، خشکسالی، تجارت و حتی به انگیزه اشغال و استعمار زادگاه‌شان به سرزمین جدیدی کوچ کرده‌اند.
 
در آن میهمانی، میهمانان، به ترتیبی که برایم تازگی داشت ضمن معرفی خود و زمینه‌های تحقیقی و مطالعاتی که درگیر آن بودند به موضوعاتی اشاره می‌کردند که به شغل جدید دوستم اریک مربوط می‌شد. به‌این ترتیب از زاویه دید آن‌ها پی بردم که مشخصه اصلی دیاسپورا می‌تواند این باشد که همگی افرادی که در پیوند با آن قرار دارند، خواهان بازگشت به سرزمین مادری‌شان هستند ولی همزمان چشم به اسکان، تطبیق و بهره‌وری از حقوق سرزمین میزبان هم دارند.
 
در ادامه متوجه شدم که زیستندگان در دیاسپورا، در حقیقت افرادی هستند دارای دو وطن که امیال و آرزوهای خود را در دو نوع شیوه زندگی و فرهنگ جست‌وجو می‌کنند. شاید بتوان این واقعیت را این گونه برجسته کرد که دیاسپورا هویت مستقلیِ است که به دلیل قابلیت دوزیستی، نمی‌تواند در هر دو سرزمینی که به آن دل بسته است ریشه داشته باشد.
 
سئوال‌ها، ابهام‌ها و همهمه درونی‌ام به عنوان ایرانی‌ای که در “خارج” زندگی می‌کند، فرزندانش در سرزمین خارجی متولد و بزرگ می‌شوند ولی قلبش برای سرزمین مادری‌اش می‌تپد گریبانم را گرفته بود. موج نامطبوعی از شرم، گناه و بی‌ریشگی که سال‌هاست از من موجودی گنگ و اسکیزوفرنیک ساخته، وجودم را تحت‌الشعاع قرار داده بود. من در کجای این ماجرا ایستاده‌ام؟ قضاوت‌ها و مطالعات و دغدغه‌های افرادی که در میهمانی با آن‌ها آشنا شده‌ام آیا انعکاسی از حقیقت زندگی امثال من است؟
 
به دو دلیل، حرف‌های میهمانان اریک بر دلم نشست. اول از همه اینکه بر اساس تعریف خودشان، همه میهمانان وابسته به یک یا حتی چند نوع دیاسپورا بودند. دومین دلیل اعتماد من به آن‌ها ناشی از آن بود که حرف‌‌های‌شان نه تنها همسان با دیپلماسی دولت‌های میزبان نبود بلکه با ارزش‌ها و آرمان‌های دولت‌های سرزمین مادری‌شان نیز در تضاد بود.
 
 اریک مرا به یک خانم جوان چینی به نام “جین هو” معرفی کرد که داشت با دو نفر دیگر حرف می‌زد. او می‌گفت تصور خیالی “میهن” و “نظم و پیشرفت” که از اوایل قرن ۱۹ میلادی در روح و روان جوامع انسانی نقش بسته است به دلایل مختلف با پدیده “دیاسپورا” سر ناسازگاری دارد. به نظر این خانم چینی که تحصیلاتش را در دانشگاه تورونتو به اتمام رسانده بود مدرنیته و مدل یکه‌تاز دمکراسی غربی دل خوشی از دیاسپورا ندارد. از لابه‌لای حرف‌های “جین هو” به این نکته پی بردم که چارلز تیلور نویسنده کتاب “دمکراسی و تفاوت‌ها”[1] و رابین کوهن در کتاب “معرفی دیاسپوراهای جهان”[2] از دو زاویه مختلف نشان می‌دهند که دیاسپورا سدی است که هم تصور کشور، وطن و ملیت را خدشه‌دار می‌سازد و هم ایده بزرگ “نظم و پیشرفت” تمدن غربی را به زیر سئوال می‌برد.
 
حرف‌های “جین هو”، محقق چینی- خارجی، ناخودآگاه بر شانه‌های بی‌ستاره و دیاسپورایی من نشانه‌ای از غرور و هویت را نشاند به‌ویژه آنکه مدت‌هاست مخالفت و عدم رضایت از ماجراهای پیرامون و جهان از خصوصیات ثابت من شده بود. تصور اینکه بی‌ریشگی، بی‌وطنی و بینابینی بودن می‌تواند مثبت ارزیابی شود برایم دلگرمی دلپذیری بود.
 
با توضیحات “جین هو” فهمیدم که چگونه دیاسپورا می‌تواند برای باورهای پذیرفته شده جهانی دردسر ایجاد کند. او می‌گفت: “برای ساکنان زمین که به مرز‌ها و نقشه‌های جغرافیای خو گرفته‌اند همجوار بودن با مردم دیاسپورا غنیمت بزرگی است. اجتماعِ متفاوت دیاسپورا به مردم ملت‌های مختلف می‌گوید که قرار نیست همه افراد وابسته به یک هویت ملی باشند.”
 
ذوق‌زده و کنجکاو به گوشه و کنار میهمانی سرک می‌کشیدم ولی دیگر نمی‌توانستم بیش از آن حواسم را متوجه جمعیت بزرگسال داخل سالن کنم چون چشمم به سمت اتاق کوچکی معطوف شده بود که دو دختر کوچک چشم بادامی و مو طلایی، یک پسر هندی، یک نوجوان یهود که کلاه و شال خط‌خطی بر کمر داشت در کنار دختر من، روی دو مبل رو در رو، لم داده بودند و بدون هیچ تفاوتی، مشغولِ بازی‌های کامپیوتری خود بودند. امیدوارم در آینده‌ای نه چندان دور، شرم و گناه از ذهنِ مهاجران اجباری رخت بسته باشد.
 
پانویس:
 
1-      Taylor, Charles. “Modernity and Difference. New York: Verso, 2000. 364-74.
2-      Cohen, Robin. Global Diasporas: An Introduction, Diasporas, Seattle: U of Washington P, 1997. ix-xii and 177-96.
 
منبع تصاویر:
 
۱ – نقاشی از آنتونیو گوئررو، نگاه کنید به اینجا.