محمد عبدی – کنسرت تازه محسن نامجو که در ۲۷ شهریور ۱۳۹۰ (۱۸ سپتامبر ۲۰۱۱) در تالار باربیکن، به همت مؤسسه «برعکس» برگزار شد، ادامه دنیای هنرمندی است که فارغ از هیاهوی اطرافش، به‌‌ همان سبک و سیاق همیشگی به کارش ادامه می‌‌دهد و به رغم همه انتقاد‌ها درباره عدم تنوع ملودی‌ها، این قدرت را دارد که تک نفره با یک ساز، بیش از هزار تماشاگر را در تالار باشکوه باربیکن میخکوب کند.

نخستین کنسرت محسن نامجو در لندن که با استقبال گسترده هوادارانش همراه بود، باز به سبک کنسرت‌های اخیرش- البته به جز کنسرت ونیز- به صورت تک‌نفره اجرا شد و نامجو با نواختن سه‌تار و گیتار

به طور متناوب، تعدادی از آثار شناخته‌شده‌اش را در کنار آثاری تازه و ضبط‌نشده، برای تماشاگران مشتاقش اجرا کرد.

در فضایی که به سادگی با نورهای آبی آراسته شده بود، نامجو روی صحنه آمد و کنسرتش را با کار تازه‌ای که بر اساس شعری از ناصر خسرو ساخته است، آغاز کرد. سپس او با اجرای «کاروان» که از معروف‌ترین آثارش به‌شمار می‌آید، شنوندگان را به شوق آورد. تفاوت اجرای کاروان و دیگر آثار پخش‌شده قبلی محسن نامجو با اجرای باربیکن را باید در ریتم آن‌ها جست‌و‌جو کرد. نامجو این بار مکث‌های بیشتری را به کار برد و با تغییر صدا، در واقع شکل نسبتاً متفاوتی را از غالب آثار شناخته شده‌اش ارائه کرد.

اولین باری که نامجو در این کنسرت گیتار به دست گرفت بهترین قطعه این اجرا را پدید آورد: «صنما جفا‌‌ رها کن» با ترکیب شعر حافظ و جامی. جدا از قدرت او در نواختن گیتار که در این اجرا در مجموع قوی‌تر از سه‌تار بود، و همچنین استفاده درست و بجا از مکث‌ها و حتی کوبیدن بر روی گیتار، باید به تغییر لحن صدا و تکرار بیت‌ها اشاره کرد که ویژگی خاص کار نامجوست و همه این ویژگی به تمام معنی در این قطعه خلاصه می‌شد. نامجو ده‌ها بار مصرع «صنما جفا ر‌ها» را با لحن‌های گوناگون و حتی طنزآلود تکرار کرد و با این ترفند از سویی امکانات صدایی خود را به نمایش گذاشت، از سویی دیگر به سنت‌های تثبیت‌شده موسیقی ایرانی لگد زد و از همه مهم‌تر به هماهنگی شگفت‌انگیزی از فرم و محتوا دست یافت: او به لحن‌های مختلف از معشوق می‌خواهد جفا‌‌ رها کند؛ گویی که خواننده مجبور است این جمله را با لحن‌های مختلف بار‌ها و بار‌ها تکرار کند تا شاید دل معشوقه‌اش را به دست بیاورد!

قطعه بعدی با شعر رضا براهنی هم در مصرع‌هایی از جمله با مصرع «هنگامه منی» تکرار می‌شد. نامجو سعی داشت با استفاده از سکوت و مکث‌های به موقع، به ویژه در مصرع آخر «از هوش می‌روی»، به هماهنگی فرم و محتوا برسد و نوعی از هوش رفتن را تداعی کند. 
 

محمد عبدی: تفاوت اجرای کاروان و دیگر آثار پخش‌شده قبلی محسن نامجو با اجرای باربیکن را باید در ریتم آن‌ها جست‌و‌جو کرد. نامجو این بار مکث‌های بیشتری را به کار برد و با تغییر صدا، در واقع شکل نسبتاً متفاوتی را از غالب آثار شناخته شده‌اش ارائه کرد.

«زلف بر باد مده»، اثر معروف بعدی بود که با مکث‌های بیشتر از معمول اجرا شد و البته زمانی که نامجو سعی داشت با صدای بالا بخواند، به قوت اجرای ضبط شده‌اش نبود. اما لحن آرام او به همراه صدای سوت زدن و شروع خوب («دل، دلی، دلی، دلی») در مجموع حال و هوای خوبی ایجاد کرد.
 

بخش اول با قطعه‌ای به پایان رسید که شعر ترکیبی فارسی و انگلیسی داشت. این قطعه که به گفته نامجو توسط یکی از دوستانش در ایران که نخواسته نامش فاش شود سروده شده، با تکرار « «Hello، I love you»»، به قطعه‌ای ریتمیک اما سبک بدل شد. زمانی که نامجو سعی دارد جملاتی را به انگلیسی بخواند اساساً به اندازه دیگر آثارش موفق نیست و به نظر می‌رسد تلاش عبثی است برای جلب مخاطب خارجی، و‌گاه به مانند معروف‌ترین اثرش به انگلیسی، نتیجه فاجعه‌باری دارد.

بخش دوم با یک شعر اجتماعی آغاز شد که در آن هیچ تعجبی وجود نداشت که در آن از پول آب و برق و پول نفت تا شهید و واجبین حرف زده شود. این نوع آثار نامجو که در واقع بخش قابل توجهی از آثارش را در برمی‌گیرند، ضمن نقد اجتماعی اوضاع و احوال جامعه امروز ایران، حالتی نوستالژیک دارند و در واقع خاطره‌های یک نسل با انقلاب و جنگ و مشکلات اجتماعی را یک‌جا با هم قسمت می‌کنند. خوشبختانه این نوع آثار نامجو با آنکه بر لبه به شعار غلتیدن قرار گرفته‌اند، از شعاری شدن مصون مانده‌اند، و چه در شعر و چه موسیقی با آثار بی‌ارزش و در واقع بی‌جهت ستایش‌شده‌ای چون آثار «کیوسک» تفاوت فاحشی دارند.
 

دو قطعه بعدی، «راهی بزن که آهی» و «رو سر بنه به بالین»، باز بازگشت موفقیت‌آمیزی بود به شعر کهن و تلاش برای ارائه شکل تازه‌ای از موسیقی تلفیقی. نامجو در اینگونه آثار تلاش می‌کند از شعرهای شناخته‌شده و موسیقی سنتی ایرانی آشنایی‌زدایی کند، و در همان حال ابایی ندارد که برای رسیدن به این هدف حتی از روضه خوانی وام بگیرد و در عین حال تحریرهای بسیار بلندی داشته باشد که قدرت او در خوانندگی کلاسیک را به نمایش می‌گذارد.

محمد عبدی: نامجو در آثار تلفیقی‌اش تلاش می‌کند از شعرهای شناخته‌شده و موسیقی سنتی ایرانی آشنایی‌زدایی کند، و در همان حال ابایی ندارد که برای رسیدن به این هدف حتی از روضه خوانی وام بگیرد و در عین حال تحریرهای بسیار بلندی داشته باشد که قدرت او در خوانندگی کلاسیک را به نمایش می‌گذارد.

قطعه «سگ» شکل دیگری از به سیم آخر زدن نامجوست. او ضمن بهره‌گیری از تم‌های آشنایش، در طول خواندن واق واق می‌کند و درد‌ها و دغدغه‌های خود را به عنوان یک سگ («من سگ ولگرد هدایتم») با موسیقی‌ای زنده و پرتحرک با شنونده‌اش قسمت می‌کند.
 

اوج به سیم آخر زدن نامجو را در «یک مرد جان به لب‌رسیده» می‌شد شاهد بود. این قطعه ریتمیک و زنده، سرشار از طنزی است که در تار و پود اجرا – چه در فرم و چه در محتوا – تنیده شده و در واقع شکل اجرا شدیداً متناسب با شعر است. چه آنجا که لحن خواندن با حرف زدن درباره حضرت محمد تغییر می‌کند، و چه آنجا که شعر به جای هفت سوار سرنوشت، از «هفت سوار چرند بر لب اروند» می‌گوید، با خواننده جسوری روبرو هستیم که از محافظه‌کاری قبلی دست شسته و ترسی از به سخره کشیدن جهان اطرافش ندارد و به عنوان «یک مرد جان به لب‌رسیده» (عنوان این قطعه) فریاد برمی‌آورد و اعتراض می‌کند. اعتراض او اما به ورطه شعار نمی‌غلتد و در دل موسیقی جای می‌گیرد.
 

قطعه نوستالژیک بعدی از خاطرات کودکی و مدرسه و جنگ می‌گوید و عوض شدن دوران (که در آن کرک داگلاس جایش را به مایکل داگلاس داده!)، که در موسیقی به اندازه غالب دیگر قطعه‌ها قوی نیست، اما کماکان به دلیل شعر‌ها و نحوه خواندن آن‌ها، یک نسل را با خاطرات مشترک از «واتو واتو» تا کیف مدرسه با خود همراه می‌کند و در عین حال طعنه‌های سیاسی و اجتماعی‌اش را درباره انقلاب به‌روشنی بر زبان می‌آورد.

پس از «گل در میان خار» که کشیدن صدای بیشتری در ادای کلمات را نسبت به اجراهای شناخته‌شده به همراه داشت، باز نوبت به نوستالژی کیف و مدرسه رسید که البته به اندازه قطعه قبلی تأثیرگذار نبود. بعد «همه‌اش دلم می‌گیره» را این‌بار بدون همراهی گلشیفته فراهانی اجرا کرد.

تماشاگران آهنگ‌های درخواستی زیادی را فریاد می‌زدند (از جمله «ترنج» که نامجو با انتشار آن شناخته شد)، اما او اشاره کرد که اجرای آن‌ها نیاز به گروه نوازندگان دارد و وعده کنسرت بعدی با همراهی گروه نوازندگان را به تماشگران لندنی داد.

قطعه آخر خلاصه‌ای بود از جهان یک یاغی که می‌خواهد به همه چیز پشت پا بزند. این قطعه تازه که تا دو ماه دیگر منتشر می‌شود، «الکی» نام داشت و در آن زمین و زمان به سخره گرفته می‌شود؛ از روشنفکران تا حتی خود خواننده! طنز خوب این قطعه در تمسخر «دشمن‌های الکی» تا «نیت‌های الکی»، از «توهم‌های الکی» تا حتی «سرفه‌های الکی» (سرفه‌های خودش) پایان مناسبی بود برای کنسرت موسیقی یک یاغی که راه نویی می‌جوید و امیدوارم که به تکرار نرسد.

عکس: محمد عبدی از کنسرت محسن نامجو در لندن

در همین زمینه:

::مقالات هنری محمد عبدی در رادیو زمانه::