برای دوران کوتاهی پس از خیزشهای بلشویکی ۱۹۱۷، به نظر میرسید که ممکن است انقلاب در روسیه زیر بیرق مشترک کمونیسم و اسلام در مناطق گستردهای از جهان ادامه و گسترش یابد. صد سال پس از انقلاب اکتبر، اما این رویا بعید و دور از دسترس به نظر میرسد. تجربه اتحاد عملی با اسلامگرایان، دستکم برای کمونیستهای ایرانی تجربه تلخی بوده است، درست همان طور که تجربه ترکیب نظری اسلام و کمونیسم، اما آنچه در سالهای پس از انقلاب ۵۷ در ایران میان مسلمانان و کمونیستها اتفاق افتاد، یگانه الگوی همراهی، وحدت یا ائتلاف میان دو ایده مدعی رهاییبخشی نیست. جان تی سایدِل به سالهای پس از انقلاب اکتبر برمیگردد تا بررسی کند چه چیز مانع تحقق وعده یک کمونیسم اسلامی شد.
جهاد مقدس علیه امپریالیسم
پاناسلامیسم در دهههای آخر امپراتوری عثمانی و طی تلاشهای سلطان عبدالحمید دوم برای به دست آوردن لقب خلیفه مسلمین ظهور کرد. اشکال جدیدی از مدارس و انجمنهای اسلامی بهتدریج در سرتاسر جهان عرب و فراسوی آن سربرآوردند. از مصر و عراق تا هند و مجمعالجزایر اندونزی، اسلام به ندایی متحدکننده بر ضد استعمار و امپریالیسم اروپا بدل شد.
قدرت بسیجکنندگی اسلام، فعالان و مبارزان کمونیست دهههای ده و بیست میلادی را به خود جذب کرد. بلشویکها که در سرزمینهای وسیع اسلامیِ امپراتوری سابق روسیه از زیرساختهای تشکیلاتی برخوردار نبودند، با اصلاحطلبان اسلامیِ آن مناطق متحد شدند. آنها کمیساریای ویژه امور مسلمانان را تحت سرپرستی تاتار بلشویک، میرسعیدسلطان قالییئو، ایجاد کردند و برپایی یک «کمونیسم اسلامی» متمایز در قفقاز و آسیای میانه را وعده دادند. طی کنگره خلقهای مشرق زمین که در سال ۱۹۲۰ و در باکو برگزار شد، دبیر کل کمیته اجرایی کمینترن، گریگوری زینوویف که یک یهودی اکراینی بود، خواستار آغاز «جهادی مقدس» علیه امپریالیسم غرب شد.
اما چنانکه امروز میدانیم، کمونیسم و اسلام موفق به حفظ ائتلافی دیرپا نشدند. تا آغاز جنگ سرد، به نظر این دو دیگر قطعاً و برای همیشه از هم جدا شده، و مخالف یکدیگر بودند. دیدگاههای متفاوت در مورد کمونیسم موجب ایجاد تفرقه بین مسلمان آفریقا، آسیا و خاورمیانه شد که در نیمه دوم قرن بیستم برای استقلال و رهایی مبارزه میکردند. درنهایت، یک جهاد ضدکمونیستی، افغانستان را در دهه هشتاد اساساً زیرورو کرد و زمینه را برای ظهور القاعده و شکل جدیدی از تروریسم اسلامی مهیا ساخت.
از انقلاب اکتبر تا انقلاب خلقهای مسلمان
با وجود این، حول و حوش هنگامه انقلاب روسیه، چشمانداز ائتلاف کمونیسم و اسلام روشن و امیدوارکننده به نظر میرسید. این چشمانداز شاید در هیچجا به اندازه مجمعالجزایر اندونزی که در آن زمان تحت حاکمیت هلند قرار داشت، روشن نبود: بین سالهای ۱۹۱۸ تا ۱۹۲۱، اتحادیههای کارگری چپ با همکاری عالمان مسلمان و بازرگانان متدین مسلمان بزرگترین جنبش تودهای در جنوبشرقی آسیا را کلید زدند.
یک دهه پیش از برپایی این جنبش، فعالان کارگری اندونزی از پیش اتحادیه قدرتمندی را تأسیس کرده بودند که کارگران شاغل در شبکه خط آهن گستردهای را نمایندگی میکرد که احتیاجات اقتصاد زراعتی عظیمِ جاوا و سوماترا را تأمین میکرد. تا سال ۱۹۱۴، نقش اتحادیه سوسیال دموکرات هند شرقی از سازماندهی کارگران خط آهن به اشکال گستردهتری از کنشگریِ اجتماعی و آکسیون سیاسی علیه حکومت استعماری تبدیل شد.
بهطور خاص، اعضای این اتحادیه شروع کردند به پیوستن به «اتحاد اسلامی» (Sarekat Islam)، سازمانی که در سال ۱۹۱۲ به عنوان اتحادیه تجاری اسلامیِ چاپ کلاقهای (batik) تأسیس و سپس به جنبش مردمی گستردهتری تبدیل شد که راهپیماییها و اعتصابات گستردهای را در جاوا برپا میکرد. نفوذ سوسیالیسم در اتحاد اسلامی از پیش در کنگره این جنبش در سال ۱۹۱۶ مشخص بود، چراکه طی این مراسم، محمد، پیامبر اسلام، «پدر سوسیالیسم و پیشگام دموکراسی» و «یک سوسیالیست تمام عیار» لقب گرفت.
انقلاب روسیه بعدتر الهامبخش سازمان اتحاد اسلامی شد. تا اواخر سال ۱۹۱۷، گروهی از فعالان وابسته به اتحادیه سوسیال دموکرات هند شرقی شروع به تحریک و سازماندهی ردههای پایین نیروهای مسلح هلند در هند شرقی کرده بودند. با وام گرفتن تاکتیکهای موفق بلشویکها در روسیه، صدها ملوان و سرباز به امید برانگیختن و سازماندهی شورش در ارتش هلند استخدام شدند. مقامات مستعمراتی هلند سریعاً فعالان را دستگیر و زندانی کردند و فرمان تبعید آنها از هندشرقی را صادر نمودند.
اما تا سال ۱۹۲۰، اتحادیه سوسیال دموکرات هند شرقی نام خود را به اتحادیه کمونیستی هند شرقی تغییر داده و به اولین حزب کمونیست آسیاییای تبدیل شده بود که به کمینترن ملحق شد. اتحادیههای جدیدی در جاوا و سوماترا شکل گرفتند. روستاییان دهقان ضد زمینداران بسیج شدند. اعتصابی در راهآهن برای مدت کوتاهی کمربند زراعی در شرق سوماترا را فلج کرد.
نطق تاریخی تن مالاکا
در این پیشزمینه تاریخی بود که شخصیت افسانهایِ تن مالاکا برای اولین بار ظهور یافت. تن مالاکا که فرزند خانوادهای اشرافی و اهل سوماترای غربی بود، در زمان جنگ جهانی اول به عنوان دانشجو در هلند به سر میبرد. او با فعالیتها و دیدگاههای سوسیالیستی آشنا شد و انقلاب کوتاهمدتِ ترولسترا در اواخر سال ۱۹۱۸ را به چشم دید، انقلابی که طی آن سوسیال دموکراتهای هلندی برای مدتی کوتاه سعی کردند از یک خیزش انقلابیِ جاری در آلمان تقلید کنند. در اوایل سال ۱۹۱۰، تن مالاکا به اندونزی بازگشت، جایی که خیلی زود به سمت فعالیتهای مرتبط با سازماندهی نیروی کار کشیده شد. او به حزب کمونیست محلی تازهپا پیوست و بهسرعت به سِمت رهبری آن ارتقاء یافت— پیش از آنکه حکومت استعماری وی را به تبعیدی اجباری فرستاده و در اوایل سال ۱۹۲۲ به هلند بازگرداند.
بدین ترتیب، تن مالاکا وقتی در سال ۱۹۲۲ در چهارمین کنگره کمینترن در مسکو و پتروگراد شرکت کرد، از پیش تجاربی در زمینه احتمال و بالقوگیِ انقلابی ترکیب کمونیسم و اسلام کسب کرده بود. در آنجا، او نطقی به یادماندنی در مورد شباهتهای کمونیسم و پاناسلامیسم ایراد کرد. او گفت که مسئله پاناسلامیسم به خودی خود مذهب نیست، بلکه ناظر است بر «برادری تمام حلقهای مسلمان، و مبارزه آزادیبخشی نه تنها برای اعراب بلکه همچنین برای هندیها، جاواییها و تمام خلقهای مسلمان سرکوبشده.»
او افزود که «این برادری به معنای مبارزه عملی و آزادیبخش نه تنها علیه هلند، بلکه علیه سرمایهداری انگلیسی، فرانسوی و ایتالیایی و بنابراین بر ضد کل سرمایهداری است.»
صورت جلسه رسمیِ این جلسات حاکی از آن است که درخواست پرشور و حرارتِ تن مالاکا برای ائتلاف کمونیسم و پاناسلامیسم با «تشویقی گرم و زنده» مواجه شده است. اما حافظه تن مالاکا چیز دیگری میگوید: پس از سه روز بحث داغ متعاقب این نطق تاریخی، او رسماَ از ادامه شرکت در جلسات منع شد. با وجود آنکه جنبش اندونزی از هر گونه بسیج کمونیستیای در بهاصطلاح شرق آن زمان بسیار موفقتر بود، اسناد رسمی کمینترن چهارم، از جمله «تزهایی در مورد مسئله شرق»، بهطرزقابلتوجهی در مورد مسئله پاناسلامیسم مبهم بوده و بهطرز عجیبی در مورد اندونزی سکوت پیشه کرده است.
انعطافپذیری اسلامی
قرار نبود ائتلافی بین اسلام و کمونیسم شکل بگیرد، نه در اندونزی و نه در هیچ جای دیگر. قدرت کمونیسم به عنوان یک جنبش به توانایی آن در بسیج کارگران— چه در شهرهای نفتی تازه رونقگرفته باکو، و چه در مزارع جاوا و سوماترا— از طریق اتحادیهها و برای به دست آوردن دستمزدها و شرایط کاری بهتر برمیگشت. اما در مقام حکومت، کمونیسم به معنای حاکمیت تکحزبی، اقتصادی دستوری با کشاورزی اشتراکی و کنترل دولت حزبی بر تمام حوزههای زندگی اجتماعی از جمله دین بود.
برعکس، اسلامگرایی نظریه گلوگشادتر، روادارانهتر و تعدیلپذیرتر برای مشارکت سیاسی بود. در جاوا و باقی جاها، «اسلام» برای بازرگانان مسلمان تبدیل به بیرقی شد که در سایه آن به مخالفت با غصب اقتصاد از سوی غیرمسلمانان بپردازند و عمدتاً از طریق مدارس اسلامی زیرساختهایی برای سازماندهی در روستاها بسازند. اسلامگرایی به لحاظ سیاسی مفهوم انعطافپذیری بود: عالمان و فعالان اسلامگرا میتوانستند حامی استعمار، کمونیسم یا سرمایهداری باشند.
در اندونزی، تنشهای موجود بین رهبران اسلامی و کمونیست از پیش موجب ایجاد تفرقه در اتحاد اسلامی در اوایل دهه بیست شده بود. کمونیستها خواهان بالا گرفتنِ اعتراضات و اعتصابات بودند، حال آنکه رهبران اسلامی مردم را به سازش با مقامات استعماری هلند تشویق میکردند. اتحاد اسلامی پس از شورشهایی ناکام در حدفاصل سال ۱۹۲۶ تا ۱۹۲۷، بر اثر سرکوب حکومت هلند از هم پاشید.
در اواخر دهه ۴۰ و در دوران مبارزات استقلالطلبانه، احزاب اسلامی به مخالفت با حزب کمونیست اندونزی برخاستند. از نظر کمونیستها استقلال و رهایی از استعمار هلند امتیازات اشرافی را نیز ملغا میکرد و به برقراری الگوهای سوسیالیستی مالکیت بر زمین و صنعت میانجامید؛ و این چیزی بود که احزاب اسلامی با آن مشکل داشتند. این تنش به اوایل دوران پسااستقلال نیز کشیده شد. سازمانهای اسلامی بهطورفعالانهای در قتل عام ضدکمونیستیِ سالهای ۱۹۶۵ و ۱۹۶۶ که حزب کمونیست اندونزی را ویران کرد و صدها هزار کشته و زخمی در سرتاسر اندونزی بر جا گذاشت، مشارکت داشتند.
اسلامگرایی ضدکمونیستی
تا این زمان، الگوی تخاصم و دشمنی با کمونیسم دیگر کاملاً در سرتاسر جهان اسلام تثبیت شده بود، و در تمام طول مدت جنگ سرد نیز دوام یافت. مرزهای سازمانی و ایدئولوژیکیِ هم کمونیسم و هم اسلامگرایی سفت و سختتر شد و بدین ترتیب چشماندازها و امیدها برای دست زدن به تجربههایی جدید در حوزه ائتلافبندیهای سیاسی تیره و تار شد.
در مناطق اسلامیِ شوروی، دولت حزبی نهادهای عقیدتی، آموزشی، زیارتی و انجمنهای اسلامی را که موانعی بر سر راه دگرگونی ایدئولوژیکی و اجتماعی بر اساس خطمشیهای کمونیستی دیده میشدند، سرکوب کرد. جاهایی که در آنها دولتهای اسلامی مستقر شدند، سیاست دست چپی اغلب کفرگویی تلقی و غیرقانونی اعلام میشدند. در کشورهایی نظیر سودان، یمن، سوریه، عراق و ایران، کمونیستها و سایر احزاب چپ خود را در حال رقابت تلخی با اسلامگرایان برای تصاحب قدرت میدیدند.
یکی از پیامدهای ناکامی نیروهای انقلابی در بسیج شدن زیر بیرق مشترک اسلام و کمونیسم ایجاد تفرقهای شدید بین مسلمانان بود، چیزی که ظرفیت آنها را در وهله اول در مبارزه با استعمار در نیمه نخست قرن بیستم و سپس برای مقاومت در برابر قدرت گرفتن استبداد در جهان اسلام تضعیف کرد. پیامد دیگرِ این شکست ایجاد اشکال جدیدی از بسیج نیرو و تحرکات اسلامگرایانه ضدکمونیستی و با پشتیبانی آمریکا طی جنگ سرد بود— که برخی از آنان تبدیل به گروههای تروریستی غربستیز کینتوزی شدند که تا حدودی وضعیت جهان امروز را توضیح میدهند.
تفرقه و اختلافات موجود بین اسلامگرایان و چپگرایان در مصر پس از سقوط رئیسجمهوری آن کشور، حسنی مبارک، در سال ۲۰۱۱ نیز زمینه را برای بازگشت کشور به حاکمیت نظامیان در اواسط سال ۲۰۱۳ مهیا ساخت. تنشهای مشابهی در بین گروههای مخالف بشار اسد در سوریه تفرقه انداخت، و بدین ترتیب زمینهساز سقوط کشور به ورطه جنگ داخلی در شش سال گذشته شد. یک قرن پس از انقلاب روسیه، شکست ائتلاف بین کمونیسم و اسلام همچنان شکلدهنده سیاست در جهان اسلام است.
منبع: نیویورک تایمز
بطور خیلی خلاصه اگر هنگام برداشت از قرآن رعایت اتصال اجزاء هر آیه و اتصال آیات هر سوره بشود به نتیجه ای برادرانه از اقتصاد میرسیم…تمام احکام اقتصادی در قرآن سمت و سوی مساوات طلبی (بهره مندی و رفع نیاز طبیعی همه) و تعاون قرار میگیرند….
مثلا هر مسلمانی با وصیت خود باید ارث و میراث را در سمت و سوی غیر مضار(بدون ضرر و زیان) انتقال دهد…چه ضرر و زیان به وراث و چه ضرر و زیان به جامعه (ضرر و زیان به جامعه با انباشته شدن ثروت و محروم تر شدن فقرا)…
رضایت اجتماعی بستر فعالیت های اقتصادی خواهد شد…
مذهب تشیع با عدم اعتقاد به چیدمان فعلی قرآن راه گریز از مساوات را در خود دارد…البته با بیانات شعار گونه در نهج البلاغه جوانان را ابتدا بخود جلب میکند…
شیعیان برای نفی این اعتقاد خودشان آنرا به عده خاصی بنام “غالیان” نسبت میدهند…عده ای که خودشان را “اصولی” میدانند با استدلالات نیم بند همان نتایج را میگیرند….
بنظ میرسد که ضدیت با جریان چپ جهانی با رواج گرفتن تحرکات شیعیان و ایرانیان آغاز شد…جوانان آنها ابتدا با نظر به بیانات نهج البلاغه و مانند آن جذب این تحرکات هیجان انگیز شدند ولی با تثبیت قدرت قدرتمندان متمایل به جناح راست و انحراف در جنبش آنان این جوانان مایوس شده کنار گذاشته شده و یا نابود گشتند…
حال متفکرین باز مانده از ایشان بجای پیگیری برداشت صحیح از قرآن و اعتقاد به چیدمان آن و تصحیح برداشت شیعی خود بطور کلی منکر الهی بودن قرآن میشوند و آنرا رویاهای محمد (شخصی به درجه ای از عرفان رسیده) میپندارند… و بر اختلافات و سرگردانی ها می افزایند…
***
مرادی / 24 November 2017
آقای مرادی، اگر برداشتی از اسلام در مواردی شباهت های با کمونیسم داشته باشد، بدون هیچ تردیدی آن برداشت شیعی از اسلام است. تاریخ معاصر ایران و کشورهای عربی گواه روشن این ادعاست. تمامی جریانات سیاسی ی مسلمان سنی، بجز حماس کنونی در فلسطین، راستگرا بوده اند. در میان مردم عرب تا پیش از ظهور جمهوری اسلامی، چنان شیعیان و کمونیستها با هم آمیخته شده بودند، که به طعنه گفته می شد شیعه همان شیوعی(واژه عربی برای کمونیست) است. حماس را هم عرب های سنی-سیاسی، متاثر از ایران و شیعه زده میدانند. در ترکیه و سوریه بخش عظیمی از اعضای جریان های سوسیالیستی را علوی ها تشکیل می دهند. اتفاقا، برجسته ترین سران جنبش کرد های ترکیه مثل عبدالله اجلان، عقبه ی شیعی/علوی دارند.
یولدوز / 30 November 2017