ناصر غیاثی – بعد از ظهر روز چهارم ژانویهی ۱۹۶۰ آلبر کامو که از سفری از شهر لورمران Lourmarin به پاریس برمیگشت در نزدیکی له شپل شامپینی La Chapelle Champigny در یک تصادف اتوموبیل کشته شد. این فیلسوف و نویسندهی فرانسوی آن زمان ۴۶ سال داشت و سه سال پیش از این سانحه جایزهی نوبل ادبی را دریافت کرده بود.
کامو قرار بود با همسر و دو فرزندش با قطار به پاریس برگردد اما دوستش میشل گالیمار به او پیشنهاد کرد با اتوموبیل او به پاریس بازگردد. کامو پذیرفت و چنین بود که همسر و فرزندانش با قطار به پاریس بازگشتند و او در حالی که بلیط قطار را در جیب داشت، در صندلی جلو و همسر و دختر ۱۸ سالهی گالیمار و سگشان روی صندلی عقب اتوموبیل نشستند و به راه افتادند. حدود دوی بعد از ظهر اتوموبیل گالیمار از جاده که در آن روز یخزده بود منحرف شد و به یک درخت خورد.
سانحهی رانندگی که به مرگ آلبر کامو انجامید
کامو درجا درگذشت و دوستش، گالیمار هم شش روز بعد در بیمارستان جان باخت. پلیس فرانسه علت احتمالی تصادف را یخزدگی سطح جاده و ترکیدن لاستیک عقب سمت چپ اتوموبیل دانست، گرچه این نظر هیچگاه بهطور رسمی اعلام نشد. طرفه اینکه سرنشینان عقب اتوموبیل هیچ آسیبی ندیدند و دستنویس «نخستین انسان» که همراه کامو بود، نیز سالم ماند. این رمان که رمانی اتوبیوگرافیک و مربوط به دوران کودکی و نوجوانی کاموست در سال ۱۹۹۴ منتشر شد.
سوءقصد؟
اوایل ماه گذشتهی میلادی، ۵۱ سال پس از مرگ کامو، روزنامهی ایتالیایی «کوریهره دلا سرا» Corriere della Sera ادعا کرد، تصادفی که آلبر کامو در آن کشته شده، کار مأموران کا گ ب، سازمان امنیت شوروی سابق بوده است. این روزنامه به خاطرات یان زابرانا، (Jan Zábrana) نویسنده و مترجم چک استناد میکند. زابرانا از خانوادهای دگراندیش و نویسنده بود و آثار نویسندگانی بهنام چون جوزف کنراد و آلن گینسبرگ و بوریس پاسترناک را ترجمه کرده بود. او در سال ۱۹۸۴ در سن ۵۳ سالگی درگذشت. سال ۱۹۹۲ همسر زابرانا یادداشتهای روزانهی او را که شامل ۱۱۰۰ صفحه میشود با عنوان «سراسر زندگی» در چک منشتر کرد.
زابرانا، مترجم و نویسندهی چک. نخستین تردیدها در چگونگی درگذشت آلبر کامو. یک سوءقصد؟
نویسندهای ایتالیایی به نام جیووانی کاتلی (Giovanni Catelli) پی میبرد که در ترجمهی ایتالیایی و فرانسوی یادداشتهای روزانهی زابرانا بخش مربوط به مرگ کامو حذف شده است. زابرانا در این بخش نوشته بود: «حرفهای عجیبی از دهان مردی شنیدم که از خیلی چیزها خبر دارد و از منابع اطلاعاتی خیلی خوبی برخوردار است. بر اساس گفتههای او تصادفی که در سال ۱۹۶۰ به بهای زندگی کامو تمام شد، توسط جاسوسان شوروی سازماندهی شده بود. آنها دستگاه خاصی را در لاستیکهای ماشین جاسازی کردند که در سرعت بالا لاستیک را پاره یا سوراخ سوراخ میکند. دستور این سوءقصد توسط شخص دیمیتری شپیلوف صادر شده بود؛ عمل انتقامجویانهای در پاسخ به مقالهی کامو در سال ۱۹۵۷ که شپیلوف را مسئول سرکوب شورش مجارستان در سال ۱۹۵۶ خوانده بود.» روزنامهی ایتالیایی که کشف کاتلی را منتشر کرده است، تئوری دست داشتن کا گ ب در تصادف اتوموبیل را قابل قبول میداند.
تسویه حساب؟
شکی نیست که کامو از سرسختترین و مشهورترین منتقدان اتحاد جماهیر شوروی بود. او بر خلاف سارتر هیچگاه دست از انتقاد از نظام توتالیتر شوروی و گولاگ برنداشت.
دمیتری تروفیمویچ شپیلوف،وزیر امور خارجهی وقت اتحاد جماهیر شوروی. انتقام از یک نویسنده؟
سال ۱۹۵۶ وقتی شوروی تانکهایش را به بوداپست فرستاد تا قیام مردم مجارستان را سرکوب کند، کامو در مقالهای با عنوان «خون مجاریها» مستقمیاً دمیتری تروفیمویچ شپیلوف (Dmitri Trofimovich Shepilov )، وزیر امور خارجهی وقت اتحاد جماهیر شوروی را مورد حمله قرار داد و نوشت، از آنجا که دستور این کار را خود شخصِ شپیلوف صادر کرده است، باید آن سرکوب را «کشتار شپیلوف» خواند. کامو یک سال بعد بار دیگر و اینبار به پشتیبانی از بوریس پاسترناک که استالین آثار او را ممنوعالقلم اعلام کرده بود، با خشم به شوروی تاخت.
زندگینامهنویس کامو
اولیور تود (Olivier Todd )، زندگینامهنویس کامو، اما با تردید به تئوری زابرانا نگاه میکند. تود در ۹۰۰ صفحه زندگینامهی کامو و در پژوهشهایش در آرشیو روسها چیزی در این مورد ندیده است. او در گفتوگو با روزنامهی انگلیسیزبان اوبسرور (The Observer) میگوید، گرچه از دست کا گ ب و خلفش هرکاری برمیآمد و برمیآید اما این ادعا جای شگفتی هم دارد. به یقین آرشیو کا گ ب در چک پر است از گزارشهای استفادهی شوروی از چکیها. با این وجود باور نمیکنم این داستان حقیقت داشته باشد. کامو در آخرین لحظات تصمیم میگیرد با اتوموبیل دوستش به پاریس برگردد و هنگام مرگ بلیط قطار پاریس در جیبش بود. بنابراین این ادعا نامحتمل به نظر میرسد که مأموران کا گ ب از شب قبل لاستیک ماشین را در پارکینگ هتل دستکاری کرده باشند؛ و دیگر اینکه امروز، ۳۰ سال پس از نوشتن آن سطور، نمیشود معلوم کرد شخصی که زابرانا به گفتههای او استناد میکند، چه کسی بوده است. اما از سوی دیگر در دوران جنگ سرد چنین امری چندان هم بعید نبود.
از قرار مرگ کامو در آن روز زمستانی در چهارم ژانویهی ۱۹۶۰ رازی سر به مهر باقی خواهد ماند.
کامو ،در آن هنگامه شیدائی روشنفکران به ستوه آمده از سرمایه داری از افسون اتحاد شوروی به عنوان تنها ملجآ و آشیانه زحمتکشان،یک تنه بار انتقاد از شیوه های ظالمانه و غیر انسانی دیکتاتوری پرولتاریا را بدوش کشید و از همین رو جاودانه شد !هم او که در جائی از “انسان “نا امید،ولی به ” انسانیت ” امیدوار است و باز هم او که گفته بود ،” پوچ ترین شکل مردن ،مرگ در اثر سانحه رانندگی است ! “
سیزیفوس / 14 September 2011