آیا تا به حال از پدر و مادرتان کتک خوردهاید؟ اگر پدر و مادر هستید، آیا فرزندانتان را کتک زدهاید؟ آیا آنها را از نظر روانی و عاطفی آزار دادهاید؟
طبق آمارها، پدران و مادران ایرانی با اینکه ممکن است معتقد باشند بیش از دیگران به کودکانشان عشق میورزند، اما در میان پدر و مادرهایی جای دارند که بیشترین آزار را به کودکان وارد میکنند.
حامد فرمند، فعال حقوق کودک و حقوق بشر اما این واقعیت را که والدین بیشترین آزارگران کودکان هستند، امری جهانی میداند.
حسین اسدبیگی، رئیس مرکز فوریت های اجتماعی سازمان بهزیستی، روز دوشنبه سوم مهر ماه به خبرگزاری کار ایران (ایلنا) گفته است در سال گذشته ۸۶ درصد از کودکآزاریها از سوی پدر و مادرها صورت گرفته که ۶۰ درصد موارد توسط پدر، ۲۶ درصد موارد توسط مادر و بقیه موارد از سوی برادر و بعد خواهر صورت گرفته است.
برخی صاحبنظران معتقدند به دلیل فرهنگ استبدادی غالب در حوزه پرورش کودکان، خشونت نسبت به کودکان -چه جسمانی و چه روانی- از دیرباز اعمال میشده، اما به علت فقدان نهادهایی که از قربانیان کودکآزاری حمایت کنند یا نبود آگاهی کافی، کودکآزاری رخ میداده و امری عادی تلقی میشده است.
همچنین، به علت «ساختار پدرشاهی خانوادهها» و نقش پدر به عنوان رییس و نانآور خانواده، بیشتر کودکآزاریها نیز توسط پدر صورت میگرفته است. اما هنگامی که پدر خانواده به مقدار کافی خشونت لازم را برای پرورش کودکان اعمال نمیکرده، امکان داشته مادر این نقش را ایفا کند:
رویا که دختری ۲۳ ساله، دانشجو و ساکن تهران است به زمانه میگوید: «من فرزند دوم و آخرین فرزند خانواده بودم. فاصله سنی من و خواهرم ۱۰ سال بود. او در کودکی، نوجوانی و حتی اوایل جوانی خیلی از مادرم کتک میخورد. مادر مرا هم کتک میزد اما نه به شدت او. کتک زدن در خانواده ما از طرف مادر انجام میشد. مادر از این همیشه گله میکرد که چرا پدر این نقش را بازی نمیکند یا لااقل یک برادر بزرگی نداریم که ما را کنترل کند.
زهره، زنی ۶۰ ساله که تحصیل کرده و از طبقه مرفه جامعه است، درباره کتک زدن و آزار کودکان به زمانه میگوید: «گاهی پیش آمده که آنها را کتک زدهام، اما نه به آن شدت که سیاه و کبود شوند. در دوران ما همه بچهها را کتک میزدند. فرقی نداشت کسی تحصیل کرده بود یا نه. این تنها روش تربیت کودکان بود. یادم میآید مادرم هم ما را کتک میزد. پدرم هیچ وقت دست روی ما بلند نکرد …. مرد خوبی بود.»
اگر چه بسیاری، کودکآزاری را با کتک زدن کودک یا آزار جنسی یکی میدانند، اما کودکآزاری ابعاد وسیعتری دارد. حامد فرمند، کودکآزاری را چنین تعریف میکند: «طبق تعریف سازمان جهانی بهداشت، سوء رفتار با کودکان یا کودکآزاری، تمام شکلهای بدرفتاری جسمانی، عاطفی، روانی، آزار جنسی و غفلت از کودک را شامل میشود که میتواند به سلامت، بقا، روند رشد و کرامت انسانی او آسیب بزند.»
برخی آمارها نشان میدهند کودکآزاری و اعمال خشونت نسبت به کودکان در ایران افزایش یافته است.
فرمند درباره افزایش این آمار به زمانه میگوید: «شخصا معتقدم اگر در آمار شاهد افزایش هستیم، باید آن را به فال نیک بگیریم و آن را ناشی از شفافیت بیشتر، کاربردیتر شدن اطلاعرسانی و اعتماد مردم به مراکز رسیدگی به آزار کودک و همچنین آگاهی افراد از انواع آزارها و لزوم اطلاع رسانی تلقی کرد.»
«فرزند سالاری» و کودکآزاری
مریم، زنی ۵۴ ساله در تهران در پاسخ به اینکه چگونه باید کودکان را پرورش داد به زمانه میگوید: «در دوران ما بچهها جرأت نداشتند این قدر شلوغ کنند و بی ادب باشند. از کمتر از یک سالگی کتک شان میزدیم، میترساندیم شان و به این ترتیب ادب میشدند و یاد میگرفتند چطور باید رفتار کنند. اما حالا خانوادهها تربیت کودک بلد نیستند. اجاره میدهند بچهها به آنها ریاست کنند و یک نسل لوس و بیعرضه به وجود آمده. »
مریم در واقع به پدیدهای اشاره کرده که چند سالی است میان مردم ایران با عنوان «فرزندسالاری» شناخته می شود. حامد فرمند درباره پیدایش فرزندسالاری در ایران به زمانه میگوید: «آنچه ما از آن به عنوان “فرزندسالاری” یاد میکنیم -اگر استفاده دقیقی از کلمات و مفاهیم باشد- نقطه نامتعادلی است که ما از تربیت همراه با تنبیه بدنی و بدون در نظر گرفتن شأن انسانی کودک تا رعایت حقوق او در حال طی کردنیم. شاید اتفاقی را که افتاده بتوان در نوعی از والدگری تعریف کرد که از آن به عنوان “والدگری سهلگیرانه” یاد میشود و در مقابل شکل والدگری والدین ما یعنی فرم استبدادی قرار میگیرد.»
به گفته این فعال حقوق کودک، نوع سومی از والدگری وجود دارد که آن را اقتدارگرا میدانند و برخی آن را با حالت استبدادی اشتباه میگیرند. در والدگری اقتدارگرا، شما قواعد و اصولی دارید که با گفتوگو و استدلال و توضیح در مورد کودکتان اجرا میکنید.
کودکآزاری در طبقات فرودست
حسین حسینی، جامعه شناس، به خبرگزاری کار ایران (ایلنا) گفته است خشونت و کودکآزاری در طبقات فرودست جامعه بیشتر است. به گفته او زنان و کودکان در خانوادههای حاشیهنشین و خانوادههایی که سطح سواد آنها پایین است و از درآمدهای پایینتری برخوردار هستند، بیشتر در معرض این آسیبها و خشونتها قرار دارند.
این جامعه شناس گفته است: «طبق مطالعات هر چقدر از طبقات مرفه اقتصادی به سمت طبقات پایین و زحمتکشان جامعه برویم میزان خشونت خانوادگی افزایش پیدا میکند. بخشی از این خشونتها قطعاً ناشی از شرایط بد اقتصادی است.»
حامد فرمند اما با نقطه نگاه حسین حسینی لزوما موافق نیست. او درباره اینکه آیا آمار کودکآزاری در طبقات فرودست بیشتر است به زمانه میگوید: «نه آمار دقیقی در این رابطه وجود دارد و نه من مایلم که برچسبی به طبقات جامعه بزنم. اما اگر منظور سوال این باشد که آیا این گروه به دلیل فشارهای اقتصادی، رفتار خشونت آمیزی با خانواده و کودک خود دارند یا نه، جواب من این است که در عین حال که باید از نظر تحقیقی، ارزیابی دقیق و نتیجه آماری قابل اتکایی داشته باشیم تا به نتیجه برسیم، اما حتی اگر آمار هم چنین رفتاری را تایید کند، حدس من این است که ما آزار کودک را به تنبیه بدنی یا آزار جسمی تقلیل دادهایم، در صورتی که انواع دیگری از کودکآزاری را به دلیل نداشتن تعریف درست، نداشتن آمار دقیق و وجود شرم و ناتوانی کودک در بیان وضعیت خود، نادیده گرفتهایم. انواعی که لزوما تنها به کودکان خانواده با مشکلات مالی خلاصه نمیشود.»
با وجود این، حامد فرمند این مساله را میپذیرد که طبق تحقیقات صورت گرفته، رابطه مستقیمی بین فقر، فشارهای مالی و والدگری غیرکارآمد وجود دارد.
به گفته او افراد متعلق به طبقات فرودست یا آنها که با فقر دست به گریبانند، به دلیل سطح دسترسی کمتر به منابع آموزشی، بیشتر در معرض داشتن تعلق خاطر به نوعی از والدگریاند که طبق یافتههای امروز به آزار کودک منتهی میشود. این گروه همچنین به دلیل فشارهای اقتصادی ممکن است وادار به استفاده از کودک در تامین مخارج خانواده شوند که به «کار کودک» معروف است و از مصادیق کودکآزاری محسوب میشود.
اما این فعال حقوق کودک معتقد است نشانه گرفتن خانواده به عنوان منشا این آزارها، چنانچه در طرحهای موسوم به «ساماندهی کودکان کار» مطرح است، ندیدن چرخه تولید این آسیب اجتماعی و ناتوانی در حل دائمی آن است.
کودکآزاری سیستماتیک در ایران
در ایران تنها ۱۵ سال است که کودکآزاری بهعنوان «جرم عمومی» شناخته میشود و پیگیری آن منوط به شکایت قربانی نیست.
در این رابطه در سال ۱۳۸۱، قانونی با ۹ ماده در دولت محمد خاتمی تصویب شد. در ماده چهار این قانون برای کودکآزار سه تا شش ماه زندان یا جزای نقدی تعیین شده که در بسیاری از پروندهها از این مجازات نیز دریغ میشود. البته این مجازات تنها برای کودکآزاری است یعنی موردی که منافی عفت نباشد. در پرونده های مربوط به انجام اعمال منافی عفت با کودکان، در صورت اثبات جرم، مجازات اعدام تعیین شده است.
مجازاتهایی که برای کودکآزاری در نظر گرفته میشود معمولاً متناسب با جرم نیست و بستگان درجه یک، بهویژه پدر، حتی در مواردی که آزار منجر به قتل کودک شود، به مجازات سنگینی نمیرسند.
حسین حسینی در این رابطه گفته است: «مادامی که منع قانونی شدیدی برای آزار کودک از جانب پدر وجود نداشته باشد و کمترین خشونت مثل “اردنگی زدن” توسط پدر نیز منع قانونی نداشته باشد، این طرز تلقی باعث میشود در بسیاری از طبقات جامعه خشونت علیه کودکان بیشتر رواج پیدا کند.»
او همچنین معتقد است از آنجایی که ایران هنوز جامعهای توسعه یافته نیست، سازمانهای حمایت از زنان و کودکان آن طور که باید پذیرفته نشدهاند و به طور قوی فعالیت نمیکنند.
مدارس و نظام آموزش و پرورش هم سهم بسیار مهمی در ارتقای فرهنگ پرورش کودکان دارند.
حامد فرمند میگوید تنها چند دهه میگذرد که قوانین مرتبط با حفظ حقوق و کرامت انسانی کودک و همچنین سابقه تغییرات سیستم آموزشی-تربیتی بدون تنبیه بدنی در دنیا شکل گرفتهاند. این دستاوردها تا حدی به ایران هم رسیده اند.
با وجود این، فرمند معتقد است: «به دلیل اینکه در سیستم عمومی آموزش در مدارس، برخی مهدکودکها و رسانه های جمعی رسمی، این ارتقای سطح آموزش فراگیر و متناسب با آموختههای نوین نشده، تضادها و تناقضها خودشان را به شکل برخی رفتارهای نامتناسب با حفظ حقوق و کرامت کودک نشان میدهند.»
رسانهها و شبکههای اجتماعی
در نظام آموزشی ایران و رسانه رسمی، هنوز فرهنگ پرورش کودک بدون کودکآزاری جسمی، روانی، عاطفی (غفلت نسبت به کودکان)، گفتمان غالبی ندارد، اما رسانههای غیردولتی یا شبکههای اجتماعی کانال هایی هستند که مردم می توانند با استفاده از آنها آگاهی خود را در این زمینه ارتقا دهند.
حامد فرمند معتقد است با حجم اطلاعاتی که در این پلتفرم ها جا به جا می شوند و مطالبی که به فارسی ترجمه یا تولید شده و از طریق رسانههای همگانی، شبکههای مجازی و فضاهای تخصصی در اختیار خانوادهها قرار می گیرند و همچنین ارتباط خانوادهها با یکدیگر در سراسر دنیا و انتقال تجربهها، سطح آگاهی در بسیاری از خانوادهها بالا رفته و رفتار آنها با کودکان تغییر کرده است.