زبان، زمان را می‌سازد و زمان، زبان را. این رابطه طی تاریخ کم‌وبیش دوسویه بوده است. مفاهیم و اصطلاحات و به طور خلاصه زبان سکسوالیته نیز این چنین بوده است. «شهروند جنسی» به عنوان یکی از این اصطلاحات، نشانگر زمینه و زمانه خود است.

زبان و اصطلاح «شهروندی جنسی» از دهه ۱۹۸۰ به بعد اهمیت گستردهای یافت زیرا مطالبه حقوق جنسی را در نوعی چارچوب اخلاقی و سیاسی گسترده بیان می‌کرد. به لحاظ تاریخی می‌توان گفت که این اصطلاح به طور خاص با حقوق زنان و مردان همجنس‌گرا، دوجنس‌گرا و تراجنسیتی (ال‌جی‌بی‌تی) پیوند دارد اما به عنوان یک مفهوم، مجموعه گسترده‌ای از خواست‌های مرتبط با برابری جنسی و جنسیتی را در بر می‌گیرد.

در واقع از دهه ۱۹۷۰ به بعد بود که گفتمان حقوق محور و جنبش‌های فمنیستی و همجنس‌گرایان، نقطه عطفی در ساخت تعریف «شهروندی جنسی» ایجاد کردند. پافشاری و مقاومت برای دستیابی به حقوق کامل شهروندی، راه را برای بیان خواست‌ها در زمینه‌های گوناگون از جمله برابری جنسی و حق مشارکت در تعیین سرنوشت سیاسی و اجتماعی فراهم کرد. [۱]

مفهوم شهروندی بیانگر مشارکت در جامعه سیاسی و احساس تعلق به آن است که همواره حقوق و مسئولیت‌ها را نیز در بر می‌گیرد. ریشه این مفهوم به دولت ـ شهرهای یونان باستان باز می‌گردد و شهروندی در آن به معنای عضویت کامل در دولت ـ شهر است[۲]. با پیدایش انقلاب‌ها در اروپا و امریکا در اواخر قرن هیجدهم بود که شهروندی به تدریج شامل حقوق مدنی اولیه، مخصوصاً برای مردان سفید پوست، شد. حقوق سیاسی طی قرون نوزدهم و بیستم نیز با فراز و نشیب‌های بسیار گسترش یافت اما دستیابی زنان به حقوق خود به تدریج حاصل شد (مثلا حق زنان برای رأی دادن تنها در قرن بیستم به دست آمد، آن هم بعد از نبردهای طولانی).

استقرار دولت رفاه بعد از ۱۹۴۵ در بسیاری از کشورهای غربی، این مفهوم را گسترده‌تر کرد به این معنا که حقوق اجتماعی جدیدی را در بر گرفت، نظیر اشتغال کامل، دسترسی به آموزش و بهداشت و حقوق رفاهی. اما همه این‌ها مبتنی بر تقسیم جنسیتی کار و برتری خانواده دگرجنس‌گرا بود. به عبارت دیگر، در این دوره مباحث مربوط به جنسیت و سکسوالیته نادیده گرفته شدند.

جنبش‌های اجتماعی جدید یعنی جنبش‌های فمنیستی و همجنس‌گرایان در میانه سده بیست باعث شدند که حقوق مبتی بر موضوع جنسیت و سکسوالیته برجسته شوند. از آن زمان به بعد، نظریه‌پردازان و متفکران تلاش کردند ۱ – قلمرو نظریه شهروندی را گسترش دهند، ۲ – فرض‌های طبقاتی و نژادی را در نظر بگیرند (که همگی آنها غالباً نادیده گرفته شده‌ می‌شدند) و ۳ – ابعاد فرهنگی، جنسیتی و جنسی را در گفتمان شهروندی وارد کنند.

در همین بافت و زمینه است که نظریه‌های مربوط به «شهروندی جنسی» بسط یافته‌اند. هدف این نظریه‌ها بیان مجموعه وسیعی از خواست‌ها برای پایان بخشیدن به تبعیض علیه افراد ال‌جی‌بی‌تی، برابری در مقابل قانون، حقوق کار، دسترسی کامل به حقوق اجتماعی، حق خدمت در نیروهای مسلح، حق پذیرش فرزند و فرزندخوانده و حقوق والدین و نظایر این‌هاست.

شهروند جنسی به خاطر اولویت بخشی جدید به «سوبژکتیویته» جنسی از دهه ۱۹۷۰ به بعد به وجود آمد و نویدبخش سیاست جدید صمیمیت و زندگی روزمره بود. [۳] شهروندی جنسی، مفهومی حساسیت برانگیز است زیرا نگاه جهان را معطوف به مسائل و چالش‌های جدیدی می‌کند که عمدتاً در مباحث سیاسی سنتی نادیده گرفته شده‌اند. این مسائل از یک سو به کنترل و نظارت بدن، امکان‌ها، نیازها و لذت‌های بدن مربوط می‌شوند و از سوی دیگر به هویت‌های جنسی جدید و نیروهایی که مانع رشد آزادانه و دائمی آن‌ها در حکومت‌ها می‌شوند. از این جهت می‌توان گفت شهروندی جنسی، فرصتی را فراهم می‌کند که واقعیت‌های جدیدِ روابط احساسی و جنسی – چیزی که فرض پیش از این بر این بود که کاملاً شخصی است – در گفتمان سیاسی گنجانده شوند. [۴] از این رو، شهروند جنسی ارتباط میان امر عمومی و امر خصوصی را نشان می‌دهد.

اما درباره معنای یا پیامدهای ایده «شهروندی جنسی» بحث‌های زیادی در گرفته است. از یک سو برخی از محققان بر جنبه‌های کالایی شدن سکسوالیته و مقوله‌بندی‌های جنسی جدید تاکید می‌کنند. [۵] برای مثال، این نظر وجود دارد که هر نوع شهروندی، شهروندی جنسی است. به عبارت دیگر، شهروندی به واسطه هویت جنسی مشخص می‌شود. [۶] از سوی دیگر برخی محققان در مواجهه با سیطره ساختارها و ارزش‌های دگرجنس‌گرا، محدودیت‌ خواست‌های شهروندی را نشان می‌دهند. برخی نیز این پرسش را مطرح می‌کنند که آیا اساسا شهروند کامل بودن برای افراد ال‌جی‌بی‌تی ممکن است یا خیر. همچنین آیا «شهروندی کوییر»، آرمانی واقع بینانه است یا متناقض. [۷]

افزون بر این، نظرات متفاوتی درباره جهت‌گیری آینده شهروندی وجود دارد. به بیان دقیق‌تر، از یک سو می‌توان گفتمان‌های شهروندی را برای بحث و گفت‌وگو پیرامون حقوق، ماهیت و مولفه‌های آن، ضروری پنداشت. از سوی دیگر می‌توان این بیم را داشت که شهروندی جنسی ممکن است با نظم سنتی هماهنگ شود. به عنوان مثال، ازدواج همجنس‌گرایان و خواست اینکه همجنس‌گرایان در نیروهای مسلح خدمت کنند کم‌وبیش به عنوان نوعی تسلیم در برابر هنجارهای دگرجنس‌گرا تفسیر شده است. این خطر وجود دارد که این سیاست‌ها شکاف‌های جدیدی میان شهروندان «خوب» و شهروندان «بد»، میان همجنس‌گرایان هم ایجاد کنند – بنا به اینکه فرد بنا به هنجارهای مورد پسند جامعه دگرجنس‌گرا رفتار کند یا نه. همچنین این خطر وجود دارد که سیال بودن و تغییرپذیری هویت‌های جنسی نادیده گرفته شوند. یا که اعمال جنسی و جنسیتی متفاوت نظیر سادومازوخیسم و مسائل ترنس‌ها مورد توجه قرار نگیرند. بنابراین می‌توان گفت مفاهیم شهروندی کم و بیش دگرجنس‌گراهنجار هستند و فرض‌های مشترکی درباره جنسیت، نژاد، ملیت دارند.

اما مدافعان نظریه‌های شهروندی جنسی با توجه به این خطرات استدلال می‌کنند که کارکرد نهایی این نظریه‌ها حفظ وضع موجود نیست بلکه نقد واقعیت‌های طرد اجتماعی در تمامی حکومت‌ها از جمله حکومت‌های لیبرال است. هدف این نقدها تعریف سیاست‌ها و سیاست گذاری‌هایی است که منجر به پذیرش اجتماعی کامل ‌شوند – برای هویت‌ها و رفتارهای جنسی و جنیستی همیشه در حال تغییر و همیشه سیال که مرزهای این پذیرش را تغییر می‌دهند.

________________________________________
[1] در این رابطه نگاه کنید به:

Weeks, Jeffrey. (2011). The Languages of Sexuality. London, Routledge, pp. 177-180

[2] صرفا مردان بالغ از حق عضویت کامل در این دولت شهرها برخوردار بودند یعنی زنان، کودکان و بردگان طرد می شدند.

[3] نگاه کنید به این مقاله.
و

Jeffrey Weeks: Sexuality، 3rd ed., New York and London: Routledge 2010, p. 35.

[4] همان.

[5] درباره این موضوع و همچنین بحث های مفصل‌تر درباره شهروندی جنسی نگاه کنید به:

Evans, David T. (1993) Sexual Citizenship: The Material Construction of Sexualities. London: Routledge.

[6] در این رابطه و نیز در رابطه با پیوند میان شهروند جنسی و حقوق مادران لزبین نگاه کنید به:

Ryan-Flood, Róisín. (2009). Lesbian Motherhood; Gender, Families and Sexual Citizenship. Palgrave Macmillan, p. 18.

[7] .Weeks, Jeffrey. (2011). The Languages of Sexuality. London, Routledge, p. 179.