“حکمت خاکستری است ولی زندگی و دین، رنگارنگ”
ویتگنشتاین[1]
مدتی است که در فضای روشنفکری جامعه ایران بحثی مطرح شده مبنی بر اینکه بعضی از روشنفکران از مرز روشنفکری خارج شدهاند و پایه گذار بدعت و فرقه سازی هستند. این بحثها البته با سلسله مقالات آقای اکبر گنجی در خصوص رویاهای رسولانه عبدالکریم سروش آغاز شد و بعضی از اندیشمندان با آن همدل و بعضی هم به مخالفت با آن پرداختند. در این مدت مقالات و میزگردهای بسیاری در خصوص این موضوع منتشر و برگزار شد که هرکدام به نوعی در پی روشن اندیشی در این وادی و تعیین مرزی مشخص بین روشنفکری و اصلاح از سویی و بدعت و دین سازی از سوی دیگر بودند.[2] در یک سوی این اختلاف نظر، چهرههایی مانند اکبر گنجی، آرش نراقی و محسن کدیور، قرار دارند. این گروه، معتقدند سیر فکری اخیر روشنفکری دینی، به ویژه نظرات مطرح شده توسط عبدالکریم سروش و محمد مجتهد شبستری، اعتقادات اصلی و مشترک مسلمانان را چنان متحول کرده است که نهایتا از محتوای اصلی دین اسلام، چیزی باقی نمانده است.در نتیجه، آنها معتقدند روشنفکری در منظومهی فکری دکتر سروش و شبستری، خواسته یا ناخواسته، سرآخر تبدیل به دینی جدید میشود (گرچه دینی جدید با ابزار و مصالحی برگرفته از دین اسلام) و نه آنکه صرفا به دینپیرایی یا بازسازی فکر اسلامی وفادار بماند.
در سوی دیگر اما، چهرههای دیگر روشنفکری دینی قرار دارند که معتقدند بازسازی بنیادی فکری دینی نه تنها دینسازی نیست بلکه لازمه بازسازی فراگیر روشنفکری دینی است. از نظر این دسته، در صورتی که تنها فقه یا باورهای فرعی الهیاتی بازسازی شود، روشنفکری دینی کار خود را تنها تا نیمه پیش برده است و به سرانجام نرسانده است. لذا، پروژه روشنفکری دینی تنها در صورتی به کمال خود میرسد که تلقی رایج و متعارف از خدا، صفات او، نسبت خدا و جهان (به ویژه نسبت خدا با انسان)، نظریه رایج از نبوت، وحی، عصمت، مهدویت و مانند آنها را به دست بازسازی اساسی بسپارَد. این بازسازی میبایست در پرتو علوم طبیعی-تجربی و علوم اجتماعی-انسانی مدرن (به ویژه فلسفهفهمی و دینپژوهی جدید) صورت پذیرد.[3]
مرز اصلاح و دینسازی
سوال کانونی در این سلسله مباحث این بود که آیا میتوان مرزی را بین اصلاح و دینسازی تعیین کرد[4]، و مهم تر اینکه آیا میتوان معیاری و سنجهای برای تعیین این مرز مشخص نمود. محمود صدری در سلسله مقالات خود ابتدا از دو مفهوم احیاء و اصلاح مدد گرفت و روشنفکری دینی را حرکت در دوسر این طیف دانست.[5] اما پس از آن، از دو مفهومِ جدید بازسازی و بهسازی استفاده کرد و آنها را روشنگر دانست. به تعبیر محمود صدری:
«نگارنده همواره خویش را هوادار جنبش بهسازی و لذا طیف اصلاح گرای نواندیشی دینی دانستهام. شعار این صنف از نواندیشی “نیل به آبادی و آزدای، با کمترین هزینه” است. در عین حال، همواره از نقش جناح دیگر نواندیشی دینی یعنی باز سازی که شعار آن “حقیقت با تمامی وسعت” است نیز آگاه بودهام.»[6]
پرواضح است که این مرزبندی آنچنان صلب نیست که نتوان در این طیف حرکت کرد و روشنفکران را فقط در یکی از این دستهها قرار داد. با توضیحاتی که محمود صدری ارائه میدهد میتوان این چنین برداشت کرد که افرادی که در طیف بهسازی قرار دارند بیشتر درگیر سیاست و جامعه میباشند، اما روشنفکران طیف بازسازی، بیشتر دغدغه حقیقت داشته و به وادی الهیات یا به زبانی گویاتر به مباحث تئوری بیشتر عطف نظر دارند. اما همانطور که پیشتر بیان کردم بسیاری از روشنفکران که به دسته بهسازی تعلق دارند در عین حال در طیف بازسازی هم قرار دارند و بالعکس. شاید بهمین دلیل صدری ملاک دیگری را هم مطرح میکنند مبنی بر اینکه باید بین روشنفکر محض و روشنفکر مسئول تفکیک قائل شد و معتقد است اگر روشنفکر مسئول هستیم باید پاسخگو باشیم در قبال مردم و فرهنگ و اینکه نسبت سخنان ما و دعاوی ما با واقعیت موجود تاریخی چیست[7]. شاید این بتواند از سیالیت مرزبندی نخست تا حدودی بکاهد. همچنین بگفته او، در مورد ملاکهای تشخیص اصلاح و احیا، شاید بتوان مذاق، یا مشرب فلسفی اندیشه اصلاح (رفرم) را مبتنی بر نوعی «پراگماتیسم» مدرن دانست و محرک فکری احیا (بازسازی) را گونهای «راسیونالیسم» معتزلی.[8]
در هر صورت آنچه که مبرهن است اینست که با استناد به صحبتهای محمود صدری میتوان نتیجه گرفت اصلاح، سیاسی و اجتماعیتر از احیاست و با تغییرات جامعه ربط وثیق تری دارد. به دیگر سخن اصلاح در صحنه است و احیاء در مکتب.
ابداع چیست؟
حال پس از مروری موجز در خصوص نظرات و مناقشات مطرح شده در ادامه نکاتی را در مورد نفس این مرزبندی مطرح خواهم نمود که شاید راهگشا باشد.
پیش از هر چیز باید بین بدعت و دین آوری تفاوت قائل شد و بدعت را با دین آوری یکی دانستن (مانند حسین دباغ) [9] خود سبب آشفتگی و مشوش کردن مفهوم روشنفکری خواهد بود و روشنفکری را در مهلکهای گرفتار میکند که قصد نجات از آن را دارد. در حقیقت، بدعت، اسم مصدر از ابتداع، مانند رفعت از ارتفاع (الفیومی ۱۴۰۵) و از ریشه بدع در لغت به معنای ایجاد چیزی است که قبلا نه ذکری از آن رفته و نه آگاهی نسبت به آن بوده و نه ایجاد شده است (الفراهیدی 1409). به عبارت دیگر به هر چیز نو پیدا (دهخدا ۱۳۷۷) و یا هر پدیدهای نوآوردهای که سابقه و الگوی قبلی ندارد (ابن منظور ۱۴۰۵) گفته میشود.[10].
تا آنجا که من درمییابم، اولا بدعت مفهومی است تاریخی، یعنی به مرور آنچنان بار معنایی منفی پیدا کرده که بدعت گذار را مستوجب انواع مشکلات و مصائب نموده است.
با نظر به فضای بستهای که وجود داشته و بویژه تکیه بر این اصل فقهی که “در نص جای اجتهاد نیست” بی شک تفکرات نو و بدیعِ بسیاری را، فقیهان ناروا و نادرست میدانستند و برای از میدان به در کردن رقبا و دشمنان برچسب بدعت به آن میزدند تا بتوانند براحتی اسباب تکفیر را فراهم کنند. در نتیجه مفهوم بدعت مفهومی است بیرونی و از نگاه بیرون از مرز نوآوری دینی نشات میگیرد. البته منظور از مرز نوآوری دین صرفا نحله یا بخشی از دین است نه تمام دین. در حقیقت اطلاق بدعت از تفاوت در افق دید نشات میگیرد. در نتیجه آنچه اهمیت دارد اینست که قبل از هر چیز باید دید بدعت و اتهام دین سازی را به قیاس از چه میگیریم و از همه مهم تر در این مورد از نگاه چه کسی مورد قضاوت واقع میشویم؟ آیا دین سازی و حکم خروج از دینِ روشنفکران را ازدیندار بودن روحانیان قیاس میگیریم؟
اگر دیندار بودن روشنفکران را به قیاس از روحانیان یا بهتر بگوییم روحانیت رسمی که قرائت رسمی از دین دارد تعریف کنیم، آنگاه شاید بتوان برچسب دین سازی و بدعت را نه به گفتهها و نظـرات عبدالکریم سروش که به آرای بسیاری از نواندیشان زد و این نوع نگاه کاملا نگاه سیاست زدهای است که اتفاقا گاهی سبب اقبال قشر تحصیلکرده به روشنفکران و دنبال کردن نظراتشان میشود. و البته در طول این سالیان، حساسیتها نسبت به این نوع برچسب زدن تا حد زیادی کم رنگ شده است و ناروا و سیاسی بودن آن تا حدی بر همگان آشکار شده است. اما اگر مقیاس دینداری روشنفکران و حکم به دین سازی را از درون این نحله روشنفکری بدانیم، پر واضح است که پاسخ به این پرسش و قضاوت در مورد آن، از درون نحله روشنفکری امکانپذیر نمیباشد. درواقع برای انجام این مهم، باید در مرز پدیده یا نحلهی روشنفکری دینی بود تا بتوان درون آن را به نظاره نشست و آن را قضاوت کرد. به گفتهی ویتگنشتاین، فیلسوف اتریشی در کتاب “فرهنگ و ارزش” «غیر ممکن است که درباره خودمان حقیقی تر از آنچه هستیم بنویسیم. این فرقی است میان نوشتن درباره خود و نوشتن درباره موضوعات بیرونی. آدم درباره خودش، همسطح خودش مینویسد. اینجا آدم نه در رویِ پله یا نردبان، بلکه روی دوپایش ایستاده است.»[11]
نوپایی روشنفکری دینی و سختی داوری درباره آن
اگر دایره خود را نحله روشنفکری دینی بدانیم، در نتیجه افرادی که خود را درون این نحله میدانند ملاک موثقی برای قضاوت از دین آوری، نیستند. در واقع آنها روی دو پای خود ایستادند همتراز با دیگران، نه بالاتر از دیگر روشنفکران درون نحله روشنفکری. مهم تر اینکه، پروژه روشنفکری دینی پروژهای است ناتمام و بسیاری از مفاهیم و تعابیر همچنان نیاز به اصلاح و آناکاوی دارد و تا رسیدن به مقصود مطلوب راه بسیاری در پیش است. در نتیجه ما در مورد این جریان نمیتوانیم حتی قضاوت و نگاهی تاریخی داشته باشیم و بخواهیم آن را از نگاه بالا به پایین مورد واکاوی قرار دهیم.
نکته دیگر اینکه، این جریان بویژه روشنفکری دینی پس از انقلاب، که خود مسبب دامن زدن و آغاز اینچنین بحثهایی شد، جریان نوپایی است و عمری درازی از آن نگذشته که بخواهیم به این زودی به برخی از متفکران این نحله برچسبهای ایدئولوژیک بزنیم و از این راه، خواسته یا ناخواسته بال و پر اندیشه را ببندیم. اگر تا الان نگرانی از دستگاه روحانیت رسمی و دولتی هراس در دل روشنفکران پدید آورده بود و آنها را مجبور به جلای از وطن کرد، در حال حاضر خود روشنفکران اسباب تشویش و خاطر پریشی یکدیگر را فراهم کرده و سبب جلای از تفکرِ هم سنگران خود میشوند. البته این نگاه از نگاه قاطبهی مردم نشأت میگیرد که چون به سرعت خواهان به نتیجه رسیدن اصلاحات هستند در نتیجه زود از جریان اصلاحات خسته میشوند.[12]
مشکل بودن امر اصلاح
حقیقت آن است که اصلاحات امری است زمانبر و باید صبور بود تا بتوان اصلاحات را انجام داد و لازمه آن صیقل دادن بسیاری از مفاهیم گذشته و ابداع روشهای جدید برای تفسیر سنت و حرکت در مسیر آزادیست. و این اتفاق خجسته نیاز به تحمل انواع و اقسام آرا دارد تا به مرور زمان آرای صحیح ماندگار شده و مفاهیم و نظرات سره و ناسره از هم بازشناخته شوند. در طول تاریخ هم کم نبودند نظرات شاذی که اول مهر ارتداد خوردند و بعد سبب جریان سازی شده است. به گفته سروش دباغ کفر دیروز ایمان امروز است.
بر این سیاق، تفکیکهایی مانند هسته سخت و نرم یا تدقیق دقق مانند در جریانهای نواندیشی[13] سبب تاریک اندیشی بیشتر میشود. این چنین مرزبندی کردن درون این نحله تنها از کسی یا کسانی ساخته است که یا در مرز روشنفکری دینی ایستاده و یا آن را تمام شده میدانند و در نتیجه از بالا به پایین یا از منظر تاریخی در آن نظر میکنند. بنظر نگارنده این سطور این مباحث بیشتر به کار بررسی روشنفکرانی میآید که یا در مرز ایستاده و یا اصلا خود را روشنفکر دینی نمیدانند (مانند محمدرضا نیکفر) و این به شرطی انجام شدنی است که آن را پروژهای تمام شده بدانیم تا بتوانیم برای وضوح بیشتر آن را موشکافانه بررسی کنیم نه اینکه اگر ادعای حضور درون مرز را داریم و یا حتی آن را تمام شده نمیانگاریم، شروع به تفکیک و مفهوم سازی کنیم.
در حقیقت باید گفت دغدغه بسیاری از روشنفکران تدقیق در خصوص مباحث و موضوعات «نااندیشیده » و «نااندیشا » در تفکر کلاسیک و مدرن اسلامی بوده است، که همین تغییر جهت سبب چرخش از «بازاندیشی سنت » یا حتی «بازاندیشی قرآن » به «بازاندیشی اسلام » شده است. موضوعاتی مانند وحی، سرشت قرآن، دموکراسی و انسان محوری به سبب دیدگاه غالب متعصبانه در تاریخ فرهنگ اسلامی، همه از زمره موضوعات نااندیشیده و نااندیشا بودهاند.[14] در نتیجه غریب نیست اگر روشنفکران ما در این وادی پرخطر وارد شوند و حاصل تفکرات خود را بیان کنند.
نکتهای که مایلم توجه را به آن جلب کنم این است که در تاریخ تفکر دینی و بویژه نواندیشی دینی بسیاری از اندیشمندان مرتد و یا تکفیر شدهاند[15] و در خصوص مباحثی غور کردند که منتج به نتایج شاذ شد. کم نبودند کسانی که به دلیل تفکراتشان متهم به ارتداد شدند. از مهمترین و شناخته شدهترین این اشخاص اعلام تکفیر ابوزید از مصر، عبدالکریم سروش و محرومیت امین خولی و طه حسین و… بودند.
در نتیجه طرح این مباحث لزوما به معنی دین آوری نیست و هر چقدر که بخواهیم در این زمینه صحبت کنیم و معیارها را تنگ تر نماییم عملا به سمت بسته شدن مرزهای روشنفکری وارد شدیم که اتفاقا نتیجه آن خروج سریع بسیاری از اندیشمندان از این پروژه و در نتیجه راحت تر شدن برچسب زدن به آنها میشود و عملا میدان برای جبهه مخالف این نحله باز میشود. به گفته سروش دباغ قصه بازسازی اندیشه دینی از نوع سخنان غیرمتعارف است اما همچنان ذیل سنت دینی جای میگیرد. خیلی مواقع کفر دیروز، ایمان امروز است. در واقع به تعبیر ایشان باید بتوان منطقا نشان داد که پارهای از سخنان غیر متعارف متضمن خروج از دیانت است والا سیالیت در ذیل سنت نواندیشی دینی وجود دارد.[16]
پر واضح است که روشنفکران دینی در برابر این اتهامها از خود دفاع نمایند و عوامل و پارامترهایی را برای دیندار بودن روشنفکر دینی بیان میکنند که البته هیچ کدام راهی به دهی نمیبرد. از نظر سروش دباغ سنجههای دین آوری مراجعه مکرر به کتاب و سنت، استشهاد به کتاب و سنت و اذعان خود فرد که همچنان ذیل این سنت میباشد.
همچنین عبدالکریم سروش بر اين نكته پا مي فشارد كه «معيار دين داري مراجعه به كتاب و سنت و فهم آن است؛ همين و بس… اينست كه ميگويم معيار دينداري اين است كه شما مستمرا به كتاب و سنت مراجعه كنيد، مرجع تان آن باشد. اما نتيجهاي اين مراجعه چيست، همه چيز ميتواند باشد؛ مادامي كه مدلّل و موجّه وروشمند باشد…. روشنفكران ديني در ايران مرجعشان وحجّتشان كتاب و سنّت است.»[17]
ملاک نیت
حقیقت امر این است که همانند ابوزید که معتقد است «مفهوم چپ با فرض نقیض خود یعنی راست اسلامی وارد میشود»[18] باید پذیرفت که روشنفکری دینی هم آرا و مفاهیم خود را عمدتا از مقابله با جریان مقابل خودش مطرح میکند، و باید دقت کرد که هر دوی آنها در مبانی از شالودههای معرفت شناختی یکسانی بهره میگیرند که متون دینی مطرح میکنند. در نتیجه از این زاویه روشنفکران هم منابعشان به حوزهی اندیشه دینی تعلق دارد هر چند که در آرای خود از مکانیسمهای گفتمان فلسفی هم بهره بگیرند، باز هم روشنفکر دینی باید تلقی شوند. روشنفکران دینی هر چه بیشتر در پی تبیین مرز باشند به همان اندازه در ورطهای گرفتار میشوند که قصد فرار از آنجا را دارند. و ملاکها به سمت و سوی نیت خوانی سوق پیدا میکند. بی جهت نیست که حسین دباغ برای دفاع از روشنفکران دینی معیار نیت را هم دخیل میداند و آن را به عنوان معیاری قابل دفاع بیان میکند[19]. این سبب میشود معیارها بیش از پیش انتزاعی شده و نتیجتا به آلوده شدن آب روشنفکری بیانجامد و راه را برای تکفیر و ارتداد به آسانی باز میکند و تکفیر را سهل الوصول تر میکند و هدف خود را که شفاف سازی است و رفع اتهام است را باطل میکند.
اتفاقا اگر نیت را بتوان ملاک گرفت، تنها و تنها در خصوص دین آوری و اعلام پیغمبری و آوردن دینی جدید است. چون بدون آن دینآوری شاید معنایی نداشته باشد. همچنین همانگونه که توماس کوهن در کتاب پرآوازه خود “ساختار انقلابهای علمی” تبیینی از تغییر فرضیات علمی بر پایهی مفهوم پارادایم ارائه داد و بر اساس آن به تشریح علل تغییر پارادایمهای علمی پرداخت، در این مورد با الهام از نظریات کوهن در خصوص تحول پارادایمهای علمی میتوان به علت تغییر دین در جامعه عربستان و پیدایش اسلام بر اساس قرآن و کتب مقدس دیگر ادیان پرداخت و مدعی شد که بر اساس مدل کوهن میان تغییر پارادایمهای علمی و تغییر دین مشابهتهای بسیاری وجود دارد.[20] در نتیجه در حال حاضر بعید مینماید پارادایم دین آوری امکان وقوع داشته باشد و صِرف غور در مفاهیم دینی و ارائه نظریات بدیع نمیتوان آن را ملاکی برای دین آوری دانست.
حقیقت و قدرت
دست آخر اینکه، دغدغه افرادی مانند آقای علیجانی که گمان دارند نواندیشی دینی از یک جریان روشنفکری در حال استحاله به جریان الهیاتی – فیلسوفانه است، بی مورد است. زیرا اولا باید پرسید جریان روشنفکری چیست؟ مگر جریان روشنفکری مستقل از مباحث فیلسوفانه – الهیاتی، سیاسی و جامعه شناسی وجود دارد؟ اینکه روشنفکری را بیضی دوکانونه بدانیم که بین حقیقت و قدرت و تغییر قرار دارد به نوعی تعبیر دیگری از همان بیان محمود صدری است، اما اینکه روشنفکران در این یک دهه بیشتر در کانون حقیقتاند و آن را نگران کننده میدانند، فی نفسه در آن ایرادی وجود ندارد. این درست است که به گفته صدری حدود تفسیر دین وسیع است اما بی نهایت نیست و اینکه چارچوبهایی گفتمانی در مورد گفتمان دینی وجود دارد؛ اما این چارچوب از کجا تعیین میشود؟ آیا ثابت است؟
در حقیقت باید به این نکته نظر داشت که اندیشه در خلا رشد نمیکند و شرایط جامعه و باورهای آن نقش موثری در شکل گیری و ترویج یک فکر دارد. در نتیجه نمیتوان بر اساس شاذ بودن عقیده یا نظری آن را دین آوری یا بدعت قلمداد کرد و یا حتی آن را بی مورد و جدا از دغدغه جامعه دانست، هر چند که واژه بدعت واژهای به شدت سیاسی است و بار معنایی منفی دارد.
پانویسها
[1] درباره اخلاق و دین – ویتگنشتاین – ترجمه مالک حسینی و بابک عباسی – نشر هرمس- چاپ اول ۱۳۸۸.
[2] – مبانی روشنفکری دینی در گفتگو با دکتر سروش: ما، هم به قرآن نگاه نقدی داریم و هم به پیامبر
– گفتمان بازسازی و بهسازی دینی:نواندیشی دینی در منظر رسالت روشنفکری (۱) – دکتر محمود صدری
– روشنفکران دینی، بازسازی فکر دینی یا دینسازی؟- یاسر میردامادی
– محمود صدری: احیاگر و اصلاحگر میتوانند به یکدیگر بپیوندند – دکتر محمود صدری
– گفتوگویی انتقادی دربارهی یک پروژهی فکری؛ سروش دباغ: عبدالکریم سروش در پی عبور از دین نیست – دکتر سروش دباغ
– بالندگی و باروری اندیشه اصلاح دینی: نو اندیشی دینی در منظر رسالت روشنفکری (۲) – دکتر محمود صدری
– نواندیشی دینی در سه پرده – دکتر آرش نراقی
– اصلاحِ اصلاح دینی – دکتر حسین دباغ
میزگرد برنامه پرگار:
– اصلاح دینی یا فراتر از آن – بخش ۱ و بخش ۲
– روشنفکران دینی و غیر دین، چه تعاملی؟
[3] روشنفکران دینی، بازسازی فکر دینی یا دینسازی؟ – یاسر میردامادی
[4] مقالات
[5] محمود صدری- نواندیشی دینی در دو حرکت
– اصـلاح دینـی و «تابـش اندیشی» اقبال لاهوری
– راه اصلاح
– شرایط و شروط باز نگری در باورهای دینی
– نواندیشی دینی در دو حرکت
[6] گفتمان بازسازی و بهسازی دینی – نواندیشی دینی در منظر رسالت روشنفکری (۱)
[7] محمود صدری: احیاگر و اصلاحگر میتوانند به یکدیگر بپیوندند
[8] محمود صدری احیاگر و اصلاحگر میتوانند به یکدیگر بپیوندند
[9] اصلاحِ اصلاح دینی – حسین دباغ – منتشر شده در سایت 3danet.ir
[10] مفهوم شناسی بدعت و بدعت گذاران نزد عالمان شیعی و سنی-ملانوری، محمدرضا؛ هفت آسمان تابستان ۱۳۹۲، سال پانزدهم- شماره ۵۸
[11] فرهنگ و ارزش، لودویگ ویتگنشتاینش ترجمه ی امید مهرگان،گام نو، چاپ دوم ۱۳۸۳،
[12] بویژه در جریان سیاسی کشور نتایج این عجول بودن و انتظار سریع داشتن را می توان ملاحظه کرد.
[13] نواندیشی دینی در سه پرده ،آرش نراقی
[14] اصلاح اندیشه اسلامی (تحلیل تاریخی – انتقادی) ، نصرحامد ابوزید، مترجم یاسر میردامادی، موسسه توانا
[15] در خصوص مطالعه شماری از این روشنفکران رجوع شود به مرجع پیشین
[16] سروش دباغ، برنامه پرگار
[17] مصاحبه با زيتون : بازخواني مباني روشنفكري ديني
[18] نقد گفتمان دینی، نصر حامد ابوزید، ترجمه یوسف اشکوری و جواهر کلام، نشر یادآوران
[19] اصلاحِ اصلاح دینی ، حسین دباغ ، منتشر شده در سایت 3danet.ir
[20] بحث مبسوط در این خصوص در مقالهای به قلم نگارنده در حال نهایی شدن و انتشار است.
روشنفکر دینی، ماله کش قهاری است که به زور استدلال و سفسطه میخواهد دیوار کاهگلی دین را با رنگ و لعاب زندگی مدرن تزیین و دکورایزه، منطبق و توجیه یا به عبارتی به روز کند. ریزش دیوار در هرصورت به زمان بستگی دارد و فرو خواهد ریخت ! اگر امروز افرادی قرآن را حاصل رویاهای ملکوتی حضرت “محمد” میدانند، شاید نسل آینده اینگونه مومنین با کاوش در تاریخ مبدأ اسلام، به این کشف فاجعه آمیز اسلامی برسند که “محمد” یک مسیونر مذهبی بود که از طریق راهبی بنام “بحیرا” به تبلیغ یک فرقه مسیحی مشغول بود، در برهه ایی از تاریخ خاورمیانه از طرف حاکمین سیاسی- نظامی و کاتبان درباری یهودی آنها، برای انسجام توده مردم و اهداف جهان گشایی، یک باور دینی بنام “محمدی ها” شکل گرفت و بعدها از جانب دستگاه پر قدرت مافیایی واتیکان به یک دین مستقل بنام “اسلام” نامگذاری شد !
ایراندوست / 11 September 2017