اکبر فلاحزاده – نویسندگان انساندوست و مبارز کم نداریم. اما کمتر نویسندهای را در جهان میشود یافت که به او بزرگمرد هم بشود گفت. چخوف بزرگمرد بود. کدام نویسندهای را سراغ داریم که خودش به بیماری شدید سل مبتلا باشد، اما به آن بیاعتناء باشد و برود سایر بیماران را رایگان درمان کند؟
چخوف پزشک بود. برای معالجه بیماران با تحمل مشکلات فراوان در سرمای وحشتناک روسیه به مناطق دوردست سفر میکرد تا به داد مردم برسد. سفر دور و دراز او به اردوگاه مخوف «ساخالین» و دفاع جانانهاش از زندانیان معروف است. تا آنجا که ممکن بود به درد و بیماری خودش بیاعتناء بود و تنها با اسکان در مناطق نسبتاً گرمتر میکوشید بیماریاش را اگر نه معالجه، دستکم قابل تحمل کند. درد دیگران نمیگذاشت به درد خودش برسد. به کتابخانهها کتاب میداد و برای گرسنگان و یتیمان اعانه جمع میکرد و مدرسه و بیمارستان میساخت. مرکز درمان بیماری سل در یالتا را چخوف بنیان گذاشته است.
روسیه تزاری در زمان چخوف پر از ظلم و بیداد بود و در آستانه انقلاب قرار داشت. چخوف فقط زندگی و مردم را میدید و به آنها میرسید. تحمل آن همه رنج و صرف آن همه وقت و انرژی برای کمک به مردم محروم بدون اتکا به آرمانهای انسانی ممکن نبود.
نمایشنامه «مرغ دریایی» چخوف بیش از هر اثر دیگر او به آرمانهای انسانی و اصالت هنر و هنرمند میپردازد. او در این اثر ابتذال و اعتلا در هنر را، با مقابل هم قرار دادن نمایندگان آنها، روبروی هم قرار میدهد: در این نمایش هنرمندان گمنام با روح ظریف و حساس انسانی، درمقابل هنرمندان متفرعن و دروغگو، اما معروف و اسم و رسمدار قرار میگیرند.
«مرغ دریایی» در زمان روسیه تزاری و در املاک اربابی میگذرد: ترپلف (Treplev) پسر یک زن بازیگر، جوان حساس و با استعدادیست که شور و شوق زیادی به نوشتن دارد. او نمایشنامهای نوشته که آن را گوشهای از باغ با دکوری ساده برای مادر و مهمانان خانوادگی اجرا میکند. نینا همسایه ترپلف نیز که دوست دارد بازیگر شود و ترپلف هم او را دوست دارد، در نمایش بازی میکند. آرکادیا مادر ترپلف که زن خودخواهی است، پسرش را به جای تشویق، تحقیر میکند. از جمله علل این رفتار، نویسنده جاافتادهای به نام تریگورین Trigorin است که با مادر ترپلف دوستی دارد و رفتار او را کنترل میکند. هنگامی که مادر به همراه همین تریگورین عازم مسکو میشود، نینای جوان که مجذوب تریگورین شده، به عشق بازیگری و کسب شهرت به مسکو میرود. ترپلف که تنها میماند رفته رفته نویسنده موفقی میشود، اما نینا در مسکو سرش به سنگ میخورد و بعد از دو سال به زادگاهش بر میگردد. او در این مدت بچهدار شده و بچهاش مرده است.
اشخاص «مرغ دریایی» همه خسته و افسردهاند. ماشا، دختر مباشر، که سیاهپوش است، به قول خودش در عزای خودش نشسته است. ترپلف در ابتدای نمایش یک مرغ دریایی را از روی تفنن میکشد و بعد از یک خودکشی ناموفق، در پایان نمایش هنگامی که از عشق نینا به کلی ناامید شده، با شلیک گلوله به زندگی خود پایان میدهد. (عکس: نمایی از «مرغ دریایی» چخوف به کارگردانی محمد حسن معجونی در تهران)
سرخوردگی او از زندگی و بازیگری در مسکو چنان است که به عشق صادقانه و پرشور ترپلف هم اعتناء نمیکند. با این حال چون به هنر و اعتلای انسان ایمان دارد، وانمیدهد و به عنوان بازیگر در شهرستان به کارش ادامه میدهد. اما ترپلف که دیگر تحمل تنهایی و نومیدی را ندارد، با شلیک گلوله خود را میکشد.
چنانکه رسم چخوف است، اتفاقات مهم همه خارج از صحنه روی میدهند و روی صحنه تنها از آنها حرف زده میشود. حرفها عادی، ساده و روزمره است. اما از خلال همین سادگیها مسائل پیچیده مطرح میشوند.
آگوست استریندبرگ، نمایشمامهنویس سوئدی، هنریک ایبسن، نمایشنامهنویس دانمارکی و آنتون چخوف، نمایشنامهنویس و داستاننویس روس در آستانه قرن بیستم هنر تئاتر را متحول کردند. آنها بر خلاف تئاترهای باشکوه گذشته زندگی عادی مردم را روی صحنه تئاتر آوردند.
چخوف در همین مورد در نامهای مینویسد: «ظاهراً آنچه که از نمایش میخواهند این است که قهرمان، چه زن و چه مرد به شکلی دراماتیک مؤثر باشد. اما حقیقت این است که مردم در زندگی واقعی مدام وقت خود را به کشتن یکدیگر، حلقآویز کردن خود و یا اعتراف به عشق نمیگذرانند، تمام وقت خود را صرف گفتنِ حرفهای هوشمندانه و متفکرانه نمیکنند. آنها بیشتر سرگرم خوردن، نوشیدن و یا حرف زدن درباره چیزیهای پیشپاافتادهاند. این چیزهاست که باید روی صحنه نشان داد. زندگی باید همانطور که هست باشد».
در «مرغ دریایی» که در محیطی پررخوت میگذرد، با چند رابطه چندجانبه و چند عشق ناکام سر و کار داریم. یکی آن یکی را دوست دارد، اما آن یکی یکی دیگر را دوست میدارد. مانند نویسنده جوان ترپلف که نینا را دوست دارد، اما نینا به نویسنده مشهور تریگورین دلبسته است. و تریگورین به نوبه خود معشوق مادر ترپلف است. یا ماشا دختر مباشر که به ترپلف علاقه دارد، اما خودش از سوی کس دیگری (معلم) دوست داشته میشود. چخوف زمانی که مشغول نوشتن «مرغ دریایی» بود درباره آن برای یکی از دوستانش نوشت: «در نمایش سخنان بسیاری درباره ادبیات هست. بازی در آن کم است و خروارها عشق در آن است».
در «مرغ دریایی» که در محیطی پررخوت میگذرد، با چند رابطه چندجانبه و چند عشق ناکام سر و کار داریم.
اشخاص نمایش همه خسته و افسردهاند. ماشا، دختر مباشر، که سیاهپوش است، به قول خودش در عزای خودش نشسته است. ترپلف در ابتدای نمایش یک مرغ دریایی را از روی تفنن میکشد و بعد از یک خودکشی ناموفق، در پایان نمایش هنگامی که از عشق نینا به کلی ناامید شده، با شلیک گلوله به زندگی خود پایان میدهد. به گفته نینا تنها با داشتن ایمان تحمل رنج میسر است: «برای ما هنرمندان و نویسندگان مسئله اساسی شهرت نیست. شکوه و جلال و آنچه را من روزی در آرزویش بودم نیز نیست. مسئله اساسی قدرت تحمل است. این است که بدانیم چگونه صلیب خود را بر دوش کشیم و ایمانمان را از دست ندهیم. من ایمان دارم و کمتر رنج میکشم.»
عجیب اینجاست که چخوف خود این نمایشنامه سرا پا رنج و حرمان را کمدی نامیده. نه کمدی از نوع معمول، بلکه یک جور کمدی انسانی، چنانکه نزد بالزاک میشناسیم.
از پیچیدگیهای کار چخوف که طبقهبندی آثارش بین کمدی و تراژدی را دشوار میکند، هنر او در نمایش ضعفهای انسانی است. ضعفهایی که داشتنشان دردآور اما تماشایشان خندهآور است. اجرای نمایشهای چخوف به علت داشتن این ویژگی و سایر ظرایف نمایشی که با روح و روان انسانها سروکار دارند، کار دشواری است و معمولاً کمتر کسی به خوبی از عهده آن برمیآید.
چخوف «مرغ دریایی» را هنگامی نوشت که نوشتههایش در روسیه پرخواننده شده بود. در سال ۱۸۹۲ بعد از سفر به اروپا در نزدیکی مسکو خانهای خریده و «مرغ دریایی» و «دایی وانیا» را هم در همین خانه نوشت.
«مرغ دریایی» در سینما و تئاتر
چند ماه بعد از انتشار «مرغ دریایی» در مسکو، اجرای نخست آن در سال ۱۸۹۶در سن پترزبورگ شکست خورد و چخوف گویا در دومین شب اجرای نمایش سالن را با ناراحتی ترک کرده بود. یک سال بعد نسخه اصلاحشدهای از نمایشنامه باز هم در مسکو منتشر شد. استانیسلاوسکی کارگردان مشهور و صاحبسبک روسی سال بعد نمایش را از روی همین نسخه اجرا نمود. هر چند اجرا بسیار موفق بود، اما چخوف راضی نبود. به عقیده او نمایش کمدی، و به عقیده استانیسلاوسکی تراژیک بود.
نینا، یکی از شخصیتهای «مرغ دریایی»: «برای ما هنرمندان و نویسندگان مسئله اساسی شهرت نیست. شکوه و جلال و آنچه را من روزی در آرزویش بودم نیز نیست. مسئله اساسی قدرت تحمل است. این است که بدانیم چگونه صلیب خود را بر دوش کشیم و ایمانمان را از دست ندهیم. من ایمان دارم و کمتر رنج میکشم.»
«استانیسلاوسکی» که «مرغ دریایی» را در سال ۱۸۹۸ در تئاتر هنر مسکو اجرا کرده، درباره آن نوشته: «اجرای این نمایش کاری بسیار دشوار است و با نهایت شرمندگی اعتراف میکنم که در ابتدا این نمایش را نفهمیدم. در مسیر کار و تمرینها بود که بدون آنکه خود متوجه باشم، رفتهرفته به زوایای آن پی بردم و به آن علاقهمند شدم. این از ویژگی نمایشنامههای چخوف است، وقتیکه به ظرافتها و جذابیتهای آنها پی ببریم متوجه میشویم که میتوانیم در آنها غوطهور شویم و رنگ و بوی آنها را تنفس کنیم.»
این اختلافات با کارگردان در مورد نمایش «باغ آلبالو» هم وجود داشت. سال ۱۹۰۴، چخوف در نامهای به همسرش نوشت: «چرا دائماً در پوسترها و روزنامهها، نمایشنامه مرا درام مینامید؟ دانچنکو و استانیسلاوسکی، در نمایشنامه من چیزی پیدا کردهاند که مطلقاً به آنچه من نوشتهام شباهتی ندارد، و من شرط میبندم که هیچکدام از آنها، برای یکبار هم که شده، نمایشنامه مرا با شیفتگی تا به آخر نخواندهاند.»
از روی نمایش «مرغ دریایی» تاکنون پنج فیلم سینمایی ساختهاند، از جمله فیلمی که سیدنی لومت ( Sidney Lumet ) سال ۱۹۶۸ ساخت و فیلم دیگری در سال ۱۹۷۰ به کارگردانی یولی کاراسیک ( Juli Karassik) روس. این دو فیلم به متن و فضای نمایش وفادارند. اما فیلمهایی هم بر اساس نمایش ساخته شده، از جمله آخرین آنها در سال ۲۰۰۷ در آلمان.
محمد حسن معجونی، کارگردان «مرغ دریایی»: ما مدام در حال گرفتن مجوزهای ۱۵ روزه هستیم، اگر روزی دلشان نخواهد که به ما مجوز بدهند، چه بلایی به سر گروه میآید؟
«مرغ دریایی» از جمله پر اجراترین نمایشها در تاریخ تئاتر است. این اثر تقریباً هر ماه در شهرهای اروپا و آمریکا اجرا میشود. گذشته از اجراهای وفادار به متن، عده زیادی از کارگردانان نوجو دست به اجراهای تجربی هم زدهاند. از جمله آخرین نمونهها میتوان به کارگردان برزیلی انریکه دیاز( Enrique Diaz) اشاره کرد، که بعد از اجرای تجربی و پر از نوآوری «هملت»، «مرغ دریایی» را نیز با یک صحنهپردازی ویژه و بهکارگیری تصاویر ویدیویی اشخاص نمایش در پسزمینه اجرا کرد.
سالن نمایش همپ استد در لندن هم اخیراً در بزرگداشت صد و پنجاهمین سالگرد تولد چخوف، شاهد چند اجرای تجربی جالب بود.
میلان پشل ( Milan Peschel ) کارگردان آلمانی نیز دو ماه پیش در سوئیس یک اجرای تجربی از «مرغ دریایی» را با عنوان «مرغ دریایی منهتن» با استفاده ترکیبی از اشخاص فیلمهای وودی آلن و اشخاص نمایشنامه چخوف اجرا کرد. او میخواست به قول خودش نشان بدهد چنانچه روشنفکران امروز نیویورک به جای روشنفکران نمایش چخوف میبودند، چه میکردند. اینان در این نمایش فقط حرف میزنند و غالباً به خلاف خواستههای خودشان میرسند.
اجرای آثار نمایشی چخوف در ایران
چخوف در ایران خوب ترجمه شده، اما به جز یکی دو استثناء خوب اجرا نشده است.
اجراهای چخوف در ایران سابقهای طولانی دارد. نخستین بار شاهین سرکیسیان در سال ۱۳۴۲ نمایشنامه «دایی وانیا» را به زبان ارمنی و در جمعی محدود اجرا کرد. ده سال بعد از آن در سال ۱۳۵۳ آربی اوانسیان، به مناسبت افتتاح «تئاتر شهر» در تهران «باغ آلبالو» را اجرا کرد و توفیق زیادی کسب نمود. در سالهای بعد «مرغ دریایی» به کارگردانی حمید سمندریان و «سه خواهر» به کارگردانی مهین اسکویی به روی صحنه رفت.
بعد از انقلاب نیز آثار چخوف و از جمله «مرغ دریایی» چند بار، از جمله یک بار در اواسط دهه هفتاد اجرا شد. چهار سال پیش هم محمدرضا خاکی آن را با ترجمهای از کامران فانی در سالن اصلی تالار مولوی اجرا کرد.
استانیسلاوسکی درباره «مرغ دریایی» چخوف: «اجرای این نمایش کاری بسیار دشوار است. این از ویژگی نمایشنامههای چخوف است، وقتیکه به ظرافتها و جذابیتهای آنها پی ببریم متوجه میشویم که میتوانیم در آنها غوطهور شویم و رنگ و بوی آنها را تنفس کنیم.»
آخرین کارگردان «مرغ دریایی» محمد حسن معجونی است، که دو ماه پیش با گروه تئاتری «لیو» دو نمایش «دایی وانیا» و «مرغ دریایی» را بلافاصله پس از «جشنواره تئاتر فجر» به طور هم زمان اجرا کرد. همزمانی این دو اجرا سؤالبرانگیز شد. سؤال این بود که چگونه یک نفر بدون صدمه زدن به متن و فضای نمایش میتواند دو اثر سنگین چخوف را همزمان و به موازات هم در عرض چند هفته اجرا کند. این موضوع با انتقادات زیادی در محافل هنری تهران روبرو شد. از پاسخ کارگردان به این انتقادات معلوم شد که این کار بیشتر به دلیل کمبودهای فنی و تنگناهای مالی و سختگیریها بوده است. کارگردان نمایش در این مورد به رسانهها گفت: «دو اجرای همزمان بسیار سخت است و تحت هیچ شرایطی در آینده چنین کاری را نخواهم کرد. من این وضعیت را انتخاب نکردم، قرار بود یکی از این دو اثر چند ماه پیش اجرا میشد که به دلیل بروز مشکلات با حامی آن اثر این اتفاق در آن برهه زمانی صورت نگرفت. هنگامی که قرار شد اثر دیگر را در مجموعه ایرانشهر اجرا کنم، در مورد اثر قبلی نیز به توافق رسیدم و این اجرا نیز شکل گرفت. عمدهترین سختی این مسئله این است که بازیگران دو اثر مشترک هستند و شاید تنها سرمایه من جوان بودن و پر انرژی بودن بازیگران من در این آثار است.»
کارگردان نمایش در جلسه نقد و بررسی نمایش در مورد علت انتخاب «مرغ دریایی» برای اجرا گفته که شخصاً «باغ آلبالو» و «سه خواهر» را بیشتر دوست میداشته، ولی از آنجا که «مرغ دریایی» در مورد تئاتر حرف میزند، نسلهای گذشته و حال تئاتر را مقابل هم قرار میدهد، و به نوعی زندگی واقعی بچههای تئاتر را به تصویر میکشد و پیونددهنده زندگی واقعی دستاندرکاران تئاتر است، که به صحنه نمایش درمیآید، تصمیم به اجرای آن گرفته است.
به معجونی، کارگردان نمایش همچنین ایراد گرفتهاند که نمایش را بیروح اجرا کرده. بعضی منتقدان هم پرسیدهاند که چرا اجرای نمایشنامه «مرغ دریایی» با شوخی بسیار همراه شده و با نسخه اصلی در تضاد است. معجونی گفته: «در نمایشنامه «مرغ دریایی» آدمها گرفتار تعریف زندگی ناکام خودشان هستند، در اصل نمایش تراژیکی است که بهصورت کمیک ارایه میشود، اصولاً آثار چخوف به مانند آثار کمدی شکسپیر شوخی نیست در واقع مناسبات کمیکی است که باید بهصورت جدی اجرا شود.»
وی همچنین به این نکته اشاره کرده که: «ما در کشوری هستیم که مردممان دوست دارند بخندند و این خندیدن بدین معنا نیست که ما مردم جلفی داریم، بلکه نیاز به خندیدن است که این روند را بهوجود میآورد.»
او در گفتوگو با رسانهها به مشکلات بنیادینی نیز اشاره کرده، از جمله اینکه «مشکل اصلی و اساسی امروز تئاتر، خود تئاتر نیست، بلکه ماجراهایی است که پشت پرده اتفاقات سیاسی در جامعه اتفاق میافتد. متأسفانه هیچ چارچوب مشخصی در قبال تئاتر نیست، این مسئله نشاندهندهی آشفتگی عجیب پشت پرده مسایل سیاسی است، در واقع تئاتر همانند انسان امروز قربانی مناسبات سیاسی است. شرایط جامعه را همه میدانیم و متوجه هستیم که چه نکاتی را باید بیان و از چه نکاتی صرف نظر کرد، با این وجود دلمان نمیخواهد این قدر نظارت بر کار صورت گیرد. ما مدام در حال گرفتن مجوزهای ۱۵ روزه هستیم، اگر روزی دلشان نخواهد که به ما مجوز بدهند، چه بلایی به سر گروه میآید؟»
معجونی در مورد نقد تئاتر نیز گفته: «به نظر من نقد تئاتر آشفته است، نمیتوان منتقدان را مقصر اصلی دانست، بیشک هیچگاه نمیشود از یک تئاتر صحبت کرد و از مناسبات اجتماعی سخن نگفت. محدودیت برای اجرای آثار مناسب با اتفاقات روز جامعه، هم دست و پای هنرمند را و هم دست و پای منتقد را برای پرداختن به نقد اصولی بسته است.» به گفته وی «تا زمانی که صراحت در فرهنگ جامعه ما وجود نداشته باشد و نتوانیم از همدیگر انتقاد کنیم، باید قید نقد را بزنیم. شاید یکی از دلایل استفاده از آثار خارجی در تئاتر کشور نبود صراحت در آثار ایرانی است.»
باغ آلبالو رو بيشتر دوست دارم. مخصوصا پايانش رو كه چخوف با استادي رقم زده. صحنه خالي موندن خونه رو به ندرت ميشه توي هيچ نمايشنامه ديگه اي پيدا كرد. بدون شك چخوف از اساتيد بلامنازع صحنه نمايشه.
کاربر مهمان / 15 August 2011
استاد هنریک ایبسن نروژی بود نه دانمارکی.
کاربر مهمان / 16 August 2011
مرسی آقای دکتر فلاح زاده. لذت بردم از این تحلیل. من از عاشقان سبک چخوفم.
کاربر مهمان / 14 August 2011
” نویسندگان انساندوست و مبارز کم نداریم. اما کمتر نویسندهای را در جهان میشود یافت که به او بزرگمرد هم بشود گفت. چخوف بزرگمرد بود. کدام نویسندهای را سراغ داریم که خودش به بیماری شدید سل مبتلا باشد، اما به آن بیاعتناء باشد و برود سایر بیماران را رایگان درمان کند؟ ” ++++++
این پاراگراف محشره، واقعن دست نویسنده اش درد نکنه.
محسن / 22 March 2012