پس از انقلاب بهمن ۵۷ خیابان آریامهر تهران به نام حسین فاطمی نامگذاری شد. جانمایی نامی از حسین فاطمی بر سینهی دیوار خیابانی در تهران به سهم خود تاریخی است که بهتر است ماجرای این نامگذاری نیز در شرح زندگانیِ او انعکاس یاید. چون باقیماندههایی از تروریستهای فداییان اسلام تا سالهای سال همچنان تلاش میورزیدند که در این نامگذاری تجدید نظر به عمل آید. صادق خلخالی و محمدمهدی عبدخدایی بیشتر از دیگران در این آشوب و ماجرا سهم میبردند.
شکی نیست که حسین فاطمی از قربانیان ترور مذهبی شمرده میشود. چون او پیش از اعدام نیز در سال ۱۳۳۰ خورشیدی یکبار از سوی فداییان اسلام هدف قرار گرفت. اما از زخم گلولهی این ترور جان به در برد و سلامتی خود را بازیافت. فداییان اسلام محمدمهدی عبدخدایی را که تنها پانزده سال داشت، جهت ترور به سراغ حسین فاطمی فرستاده بودند. پس از کودتای شاهانه نیز در دستگیری فاطمی نمونهی روشنی از قدارهکشی اوباش به نمایش گذاشته شد. چون پلیس دست اوباش “آتش به اختیار” دولتی را بازگذاشت تا زخم چماق و چاقوی خودشان را بر هر جایی از بدنش که بخواهند بنشانند. در این ماجرا سلطنتخانم خواهر حسین فاطمی آگاهانه بخشی از زخمها را به جان خرید. او بود که خودش را روی برادر انداخت تا شاید بدن زخمی و خونآلود دکتر فاطمی را از چاقوی اوباش شاهِ کودتاچی بازدارد. در نتیجه نام سلطنتخانم هم به همراه نام برادرش در تاریخ جاودانه ماند.
این سو و آن سوی خیابان فاطمی
بخشی از اهمیت خیابان فاطمی به استقرار اداری وزارت کشور در ساختمانی از آن بازمیگردد. این ساختمان زمانی محل استقرار حزب رستاخیز “اعلیحضرت همایونی” شمرده میشد که همهی شهروندان ایرانی بنا به دستور او مجبور میشدند تا عضویت در آن را بپذیرند. در نمای آجری کاخ وزارت کشور هرچند به ظاهر نمونهای از معماری ساختمانهای ایرانی را به کار گرفتهاند، ولی در طرح عمومی و نمای بیرونی و داخلی این ساختمان هیچ نشانی از سازهای ایرانی به چشم نمیآید. ساختمان وزارت کشور یکی از بزرگترین سالنهای شهر تهران را در اختیار دارد که ظرفیت آن به سه هزار نفر میرسد. با این همه پارکینگی برای تجمعات سه هزار نفری این ساختمان پیشبینی ننمودهاند. مدیران وزارت کشور هم نسبت به اجاره دادن آن اقدام میکنند بدون آنکه به آسیبهای ترافیکی آن در سطح خیابانهای اطراف بیندیشند. چراکه تنها به پولسازی خود از این ماجرا رضایت میدهند.
کمی آنسوتر از کاخ وزارت کشور، میدان دکتر فاطمی قرار گرفته است. میدانی که فقط شهروندان تهرانی آن را به همین نام میشناسند. چون برخلاف خواست و ارادهی مردم در تابلوهای شناسایی شهرداری این میدان را “جهاد” مینامند. علت این نامگذاری به ساختمان شیشهای بلندی بازمیگردد که در ضلع شرقی میدان خودنمایی میکند. همین ساختمان هرچند روزگاری به جهاد سازندگی اختصاص داشت، ولی اکنون بخشی از مجموعهی وزارت جهاد کشاورزی شمرده میشود. زمانی که حسنعلی منتظری بر کرسی قائم مقامی روحالله خمینی تکیه داشت، تصویری از او را به همراه تصویر “امام راحل” بر بلندای همین ساختمان نشانده بودند. ولی پس از برکناری حسنعلی منتظری تصویر او نیز خیلی زود از سینهی ساختمان یادشده محو گردید. چون جمهوری اسلامی چنان میپنداشت که خواهد توانست تا تاریخ را ضمن به حاشیه راندن مردم آنگونهای که خود میخواهد بنویسد.
در منتهیالیه شرقی خیابان دکتر فاطمی، پشت ساختمان جهاد کشاورزی، ایستگاهی از متروی تهران را جانمایی کردهاند که مدیران شهرداری این ایستگاه را هم به نام جهاد میشناسند. یعنی شهرداری تهران با اقتدار تمام ضمن سودجویی از نام جهاد به ستیز و چالش با نام دکتر فاطمی روی میآورد. همچنان که لازم نمیبیند در جایی از خیابان دکتر فاطمی تندیس و یا سردیسی از او را بنشاند. آخر در نظام مدیریتی جمهوری اسلامی با نصب تندیس دکتر فاطمی که نمیتوان به آلاف و الوف رسید! عقل معاش مدیران دولتی هرگز چنین دیدگاهی را برنمیتابد.
خیابان دکتر فاطمی خیابانی است که خود را از شرق به غرب میگستراند. در ضلع حنوبی پهنهی میانی خیابان چشممان به هتل لاله میافتد. هتلی که در ضلع شمالی بوستان لاله قرار گرفته است و به همین دلیل هم نام لاله را برایش مناسب یافتهاند. روزگاری در دعوای نامگذاری اماکن و معابر تهران، مردم این بوستان را که فرح پهلوی نام گرفته بود، بوستان خسرو گلسرخی نامیدند. اما جمهوری اسلامی در جهانی از خودبینی و قشریگری سیاسی هرگز نام گلسرخی را تاب نیاورد.
هتل لاله در ذهن سیاسی مردم با نام مکفارلین امریکایی پیوند میخورد. چون در زمان اقتدار اکبر رفسنجانی گروه آمریکاییهایی که پنهانی به ایران دعوت شده بودند، در همین هتل سکنا داشتند. اما با تظاهرات گروههای معارض درونحکومتی خیلی زود ماجرا برملا گردید و میهمان را به ترک میهمانی مجبور کردند. جدای از این اسناد کافی در اختیار است که ثابت میکند مأموران اطلاعاتی و امنیتی جمهوری اسلامی ظرف چهار دهه همواره از طبقهی فوقانی همین هتل جهت بازجویی از شکارهای خیابانی خودشان سود بردهاند. اکنون نیز در همان طبقهی آخرِ ساختمان، سالنی را سامان بخشیدهاند تا خانمهای متمولِ همسو با حکومت بتوانند از فضای آن جهت برپایی میهمانیهای خصوصی زنانه استفاده به عمل آورند. در این میهمانیها خانمها حق خواهند داشت که بدون حجاب ظاهر شوند. این هم از ابداعات جمهوری اسلامی است که لابد مدیران دولتی در فرآوری آن رفاه و آرامش زنان جامعه را در نظر داشتهاند.
چند صد متر جلوتر از هتل لاله موزهای برای فرش بنا نهادهاند که زمان احداث آن به اواخر دورهی پهلوی دوم بازمیگردد. در موزهی فرش بیشتر توریستهای خارجی آمدوشد دارند. بدون تردید توریستهایی که در هتل لاله سکنا گرفتهاند، بیش از دیگران از این ماجرا سهم میبرند. ضمن آنکه ایرانیان کمتر از خارجیها به بازدید از موزههای تهران رغبت نشان میدهند. موزهی فرش نیز از این بیتوجهی برکنار نمیماند.
خیابان فاطمی پس از طی چهاراه کارگر به سفارت جمهوری اسلامی پاکستان میرسد. کشوری که همانند ایران و افغانستان به نام “جمهوری اسلامی” دل باخته است. اما نمونههایی دموکراتیک از جمهوری اسلامی را هرگز نمیتوان در جایی از کرهی زمین سراغ گرفت. اکثر شهروندان پاکستانی که در ایران حضور دارند همین محدودهی سفارت را برای سکنای خویش برمیگزینند. پاکستانیها با رنگ چهره و پوشش ظاهریشان به آسانی در خیابانهای تهران شناخته میشوند. اما در رفتار اجتماعی ایشان هیچ نشانی از خشونت و یا جدالهای سیاسی حکومت پاکستان به چشم نمیآید.
در منتهیالیه غربی خیابان دکتر فاطمی فضایی گسترده در اختیار پادگان جمشیدیه قرار دارد. پادگانی که قریب هشتاد سال قدمت دارد و همواره در تاریخ معاصر ایران نامی هم از آن به میان میآید. ولی روزگارِ امروزی پادگان به حال و روز جمعهبازارهای شمال ایران شباهت دارد. چون تنها بخش کوچکی از آن به دژبانی ارتش اختصاص مییابد. بخش دیگری از آن هم از گذشته به بهداری ارتش اختصاص داشت که اینک در همان مکان کلینیکی برای پذیرش بیماران عمومی (جدای از کادر نظامی) راه انداختهاند. اما تجارت ارتش به راهاندازی این کلینیک همگانی محدود نمیگردد چون در گوشهای دیگر از کلینیک شعبهای از بانک حکمت ایرانیان نیز دیده میشود که فرماندهان ارشد ارتش بر سیاستهای کلی این بانک چیرگی دارند.
در فضای بیرونی بانک و بهداری با ناباوری بازارچهای را برای فروش میوه و ترهبار سامان بخشیدهاند. گویا ارتش از هر سوراخ سنبهای برای مدیران خودش پول میسازد. در همین راستا فضای میانی پادگان هم به ساخت چندین تالار و استخر اختصاص یافته است که همین استخرها و تالارها را جهت تجارت به مردم عادی اجاره میدهند. اما تجاریسازی پادگان جمشیدیه به همینجا پایان نمیپذیرد. چنانکه در ضلع غربی پادگان نیز همین ماجرا بیکم و کاست ادامه مییابد. اینجا هم فرماندهان ارتش بازارچه و پاساژ تجاری راه انداختهاند. خلاصهی کلام ارتش جمهوری اسلامی در فضای پادگانهای شهری به اقدامات تجارتمآبانهای دست مییازد که تمامی این ساختوسازهای بیرویه حتا پشتوانهی مدیران شهرداری را هم به همراه دارد.
زندان جمشدیه
ضمن نگاهی به گذشته گفتنی است که پس از ماجراآفرینی ترور شاه در بهمن ۱۳۲۷ خورشیدی بسیاری از متهمان ترور را در زندان جمشیدیه به بند کشیدند. اعضای کادر رهبری حزب تودهی ایران نیز از این اتهام و دستگیری برکنار نماندند. تا آنکه عبدالحسین نوشین، نورالدین کیانوری و تعدادی دیگر از رهبران حزب به اتکای عملیات مخفیِ سازمان نظامی از همین زندان گریختند. جدای از این در روزهای انقلاب بهمن هم زندانیان سیاسی را به این زندان میسپردند. چنانکه بیست و دوم بهمن ماه گروهی از همین زندانیان موقع را مناسب یافتند و از بالای دیوار پادگان پا به فرار گذاشتند. با تمامی این احوال کم نبودند افرادی که حین فرار از دیوار پادگان جمشیدیه با گلولههای نظامیان شاه جان باختند.
اکنون معلوم نیست که برای زندان جمشیدیه چه پایانی رقم خواهد خورد. چون جمهوری اسلامی در سازوکارهای بگیروببند و گسترش زندانها از پهلوی دوم چیزی کم نمیآورد.
فاطمی و مصدق
خیابان دکتر فاطمی از دو سوی شرق و غرب به خیابان ولی عصر و اتوبان مصطفا چمران میپیوندد. اما فاطمی را هرگز با ولی عصرهای موهوم و چمرانهای مشکوک میانهای نبوده است. بدون تردید اندیشهی حسین فاطمی به شاهراهی مردمی راه میبرد که این شاهراه به حتم با نام جاودانهی محمد مصدق تزیین میشود.
غلامحسین مصدق فرزند محمد مصدق در کتاب خاطراتش مینویسد که پدرم جهت ثبت و ضبط در تاریخ همواره اصرار داشت بنویسند که فکر و اندیشهی ملی کردن صنعت نفت به حسین فاطمی بازمیگردد و او این راه را پیش پای مصدق گذاشته است.
باز غلامحسین مصدق از قول حسین فاطمی در گزارش آخرین دیدارش با محمد مصدق مینویسد که او به من گفت: پدرت این لحظهی تاریخی را درنمییابد و سرآخر همهی ما را به کشتن خواهد داد، چون با اعلام جمهوری موافق نیست (نقل به مضمون).
اینک مشقهای نانوشتهای از جنبش ملی همچنان فراروی ماست. در این مشقها نام حسین فاطمی نه به نام امام زمانهای موهوم پیوند میخورد و نه به نامهای سراپا مظنون و مشکوک امثال مصطفا چمران. چنانکه تصور یاد و نام دکتر فاطمی بدون ترسیم درست و دقیق نامی از دکتر محمد مصدق ناممکن مینماید. پیداست همانهایی که روزگاری نام حسین فاطمی را بر سینهی دیوار خیابان آن نشاندند سرآخر هم نام او را به شاهراهی با نام پرآوازه و جاودانهی محمد مصدق پیوند خواهند زد.
از تمام بناهای جالب و تاریخی که نام بردید مهر پهلوی و فرح دیبا به آن خورده است و با این زنجموره ها و سیاه نمایی های شما هم تاریخ را نمیشود تحریف کرد.
یادش بخیر خیابان زیبا و خوشگل آریامهر. میدان زیبا و خوشساخت آریامهر. مدرسه راهنمایی مرجان که من به آن میرفتم در کنج آن بود. از شوخی روزگار رییس مدرسه یک توده سابق یعنی پرویز شهریاری. محله خوب، مدرسه خوب، زندگی خوب. کافه های و ساندیچ فروشی ها و بوتیک هایی دور میدان که بعد از مدرسه میرفتیم به آنجا و چقدر میخندیدیم. هتل زیبا و باشکوه کنتیننتال که مادرم بارها من و دوستانم را برای تماشای نمایشگاه های نقاشی بزرگان تاریخ نقاشی ما مثل زنده رودی و شیشه گران به آنجا برده بود. قهوه خانه شیک و زیبای هتل با نور پردازی آرام بخشش که نشستن در آن کیف داشت. موزه فرش یادگار بی نظیر شهبانو فرح. تنها موزه فرش در کشوری که هزاران سال است فرش به دنیا صادر میکند و دومی ندارد. بعد از انقلاب درب و داغون شده و هیچ دومی هم هیچ کجا نساختند، نه در نایین نه در کاشان، نه در قم نه در کرمان و تبریز و همه مراکز هزار ساله فرش ایران. پارک زیبای فرح با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان باز محصولی بی نظیر از شهبانو فرح عزیز با موزه هنرهای زیبایش با طرح خود فرح عزیز در کنار آن این مجموعه پارک موزه در قلب تهران، بهترین آدرس زمان شاه.به انصاف و حق که پارک را هم بنام فرح عزیز گذاشته بودند. یادش بخیرآن دوران خوب و درخشان. حیف که بعضی ها هنوز در بغض و کینه و سیاه نمایی سال پنجاه و هفت هنوز یخ زده اند. حتی بعد از اینکه این انقلاب دمار از روزگار خودشان هم درآورد و مردم زیادی را هم قربانی نا کجا آبادهای خود کردند.
راستی همسر حسین فاطمی هم همین چند سال پیش آمد ایران دستبوس احمدی نژاد و یک چیزهایی هم از نامه های او را بخشید بهش. پسرش که در خارج به خرج شاه تحصیل کرده و دیگر هرگز پایش را هم به ایران نگذاشت. عقل و شعورش اقلا بالاتر از بوسیدن دست احمدی نژاد بود.
مینا جان / 18 August 2017