پس از دوازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوی ایران بحث در مورد گذشته جمهوری اسلامی و سوابق مسئولان آن بالا گرفته است. به نظر می‌رسد خط رسمی حکومت در تحریف تاریخ موفق نبوده که اینک بنا را بر تشدید فعالیت در راستای آن نهاده‌اند. به همین جهت هم بر روی فیلم سینمایی «ماجرای نیمروز» که روایتی حکومتی از درگیری‌های اوایل سال‌های دهه ۶۰ است تبلیغ ویژه‌ای انجام می‌شود.

نمایی از «ماجرای نیمروز»: زندانیان در انتظار بازجویی – با عطوفت و ملاطفت

بهروز شیدا، پژوهشگر و منتقد ادبیات و هنر در گفت‌وگو با رادیو زمانه با نگاهی به این فیلم درباره ویژگی‌های یک اثر تبلیغی می‌گوید:

«در یک اثر تبلیغی همه دستور زبان سینما، نماها، صحنه‌ها، سکانس‌ها، زاویه فیلمبرداری، کادربندی، حرکت دوربین، میرانسن و تدوین همه در خدمت تبلیغ یک گفتمان قرار می‌گیرد: تبلیغ گفتمان اسلامی به روایت جمهوری اسلامی و تبلیغ قدرتمداران حاکم. ماجرای نیمروز بیش از هر چیز فیلم بودن خودش را به نفع خلع واقعیت و روایتی که پایانش هم از نخست پیداست منتفی می‌کند. اثر تبلیغی گفتمانی را تبلیغ می‌کند که از پیش به آن اندیشیده شده و واقعیتی را روایت می‌کند که آن گفتمان را به عرش می‌رساند.»

«ماجرای نیمروز» با سرمایه سپاه پاسداران و با تهیه‌کنندگی محمود رضوی، مشاور محمد باقر قالیباف ساخته شده است. جعفر پناهی در جشن منتقدان سینمایی از اعطای دیپلم افتخاری این جشنواره به محمد حسین مهدویان، کارگردان این فیلم که مستند انتخاباتی حسن روحانی را هم ساخته است خودداری کرد.

تشر علی خامنه‌ای رهبر جمهوری اسلامی که گفته بود جای جلاد و شهید عوض نشود و مصاحبه مفصل با علی فلاحیان که که سابقه‌ای طولانی در سرکوب مخالفان از جمله در قتل‌های زنجیره‌ای دارد، بخش دیگری از فعالیت تبلیغی حکومت است برای یکسره کردن کار تاریخ در دهه نخست انقلاب.

بعد از نمایش «ماجرای نیمروز» در جشنواره فیلم فجر، خامنه‌ای هم این فیلم را دید و از محمد حسین مهدویان خواست که فیلمی درباره اسدالله لاجوردی بسازد.

«انشاالله یک کاری هم برای آقای لاجوردی بکنید. ایشان از آن شخصیت‌هایی است که شایسته است برایشان کار انجام بشود. در این فیلم اسمش بود اما لاجوردی کسی است که از قبل از انقلاب ما به او می‌گفتیم “مرد پولادین” .»

بهتر از این نمی‌توان شکافی را که در روایت رسمی و روایت تبعیدی در فرهنگ معاصر ایران وجود دارد بیان کرد: چه کسی جلاد بوده است و «شهید» کیست؟

بهروز شیدا در گفت‌وگو با زمانه بخشی از واقعیت ناگفته مانده در فرهنگ و ادبیات رسمی ایران را آشکار می‌کند:

«دیوارهای متن ادبیات در تبعید پر از شماره تلفن‌هایی است که از زندانی دیگر می‌خواهد خبر اعدام او را به خانواده‌اش خبر بدهد. متن ادبیات زندان تبعید پر از بدن‌های سوراخ شده‌ای است که بر سینه سرخم کرده‌اند، پر از جرثقیل‌هایی است که طناب دار به آنها آویزان است. فضا از گوشت تن زغال شده پر است. پاهایی که تا زانو ورم کرده. زنانی که به آنها تجاوز شده. تیرهای خلاص…»

در مجموعه‌ای از پنج برنامه این پرسش‌ها را با گروهی از صاحب‌نظران در میان گذاشتیم:

• روایتی که ادبیات تبعیدی‌ ایران، به‌ویژه ادبیات داستانی، از زندان‌های جمهوری‌ اسلامی در دهه‌ی نخست انقلاب به دست داده، چه تفاوتی دارد با روایت رسمی از این دهه‌ سرنوشت‌ساز؟

• فیلم «ماجرای نیمروز» را چگونه می‌توان ارزیابی کرد؟ رابطه‌ «کیفیت هنری» این فیلم با تصویری که از زندان‌های جمهوری‌ اسلامی در دهه‌ی نخست انقلاب به دست می‌دهد، چیست؟

‌• آیا جمهوری‌ اسلامی موفق خواهد شد، تاریخ دهه‌ اول انقلاب اسلامی، از آن میان مفهوم جلاد و شهید، را به گونه‌ای بنویسد که خود می‌خواهد؟ یا روایت دیگری در تقابل با روایت جمهوری‌ اسلامی نوشته شده است؟

نخستین گفت‌وگو از این مجموعه را با بهروز شیدا می‌شنوید: