زمانی که باراک اوباما به عنوان نخستین رئیس‌جمهوری «سیاه‌پوست» ایالات متحده به قدرت رسید، یک چهره‌ مشهور در میان «اپوزیسیون» رسمی و جمهوری‌خواه کارزاری را برای به پرسش‌کشیدن آمریکایی‌بودن او آغاز کرد. همان کسی که اکنون با شعار «اول آمریکا» در کاخ سفید زندگی می‌کند.

دونالد ترامپ ادعا کرده بود که اوباما مسلمان است و زاده کنیا و نه آمریکا؛ و خواستار انتشار مدارک تولد رئیس‌جمهوری وقت بود. او بعداً و زمانی که نامزد نهایی جمهوری‌خواهان در برابر هیلاری کلینتون بود، بدون عذرخواهی جدی به «اشتباهش» اعتراف کرد.

همان زمان داستان مشابهی در ایران در حال وقوع بود. کسی که بسیاری او را به خاطر نامه‌های جنجالی‌اش به علی خامنه‌ای، رهبر ایران یک مخالف سیاسی «جسور و شجاع» می‌دانستند، کارزاری علیه محمود احمدی‌نژاد، رئیس‌جمهوری وقت ایران به راه انداخت و مدعی شد که او «یهودی‌تبار» است. مهدی خزعلی اصرار داشت که یهودی‌بودن احمدی‌نژاد باعث شده تا او مخفیانه به نفع رژیم اسرائیل فعالیت کند.

مهدی خزعلی هم مثل آخوندهایی که از آنها انتقاد می‌کند، برای شرور جلوه دادن یک فرد او را یهودی‌تبار یا دارای خوی یهودی می‌خواند.
مهدی خزعلی هم مثل آخوندهایی که از آنها انتقاد می‌کند، برای شرور جلوه دادن یک فرد او به او برچسب داشتن تبار یهودی می‌زند.

مهدی خزعلی پسر ابوالقاسم خزعلی، از روحانیان ولایت‌مدار تندرو و نامحبوب اما پرنفوذ بود. او به خاطر پشت‌کردن به پدر و افرااشتن علم مخالفت فعالی «صادق» نیز دانسته می‌شود.

اما قراردادن داستان تلاش او برای یهودی‌ نشان‌دادن احمدی‌نژاد و ماجرای کارزار ترامپ برای مسلمان‌خواندن اوباما دست‌کم یک چیز را برجسته می‌کند: دیگری‌هراسی، و تلاش برای سوء استفاده از احساسات دیگری‌هراسانه علیه مخالفان سیاسی.

مهدی خزعلی در ادامه نامه‌های جنجالی‌اش این بار به صادق آملی لاریجانی، رئیس قوه قضائیه نامه نوشته[1]. و علاوه بر اصرار بر ادعای سابق ــ یهودی‌بودن احمدی‌نژاد به عنوان عاملی تحقیرکننده ــ آملی لاریجانی را نیز به یهودی‌بودن و به همین خاطر، به فساد و رانت‌خواری و استبداد متهم کرده است.

جمله پایانی این نامه چیزی کم از پروپاگاندای نازی‌ها در هر دو دوران اپوزیسیون‌بودن و دولت‌بودن‌شان در آلمان ندارد: « روز انتقام نزدیک است و منافقان، چاپلوسان، پاچه‌خواران و آنوسی‌ها باید منتظر آتش انتقام مردم باشند.» و این شباهت نه فقط در هم‌ردیف‌کردن «آنوسی‌ها» با «منافقان و چاپلوسان و پاچه‌خواران» بلکه در توسل‌جستن به کل یکپارچه و مبهمی به نام «مردم انتقام‌جو» است. مردمی کینه‌توز که برای مردم‌شدن، یعنی همگون‌شدن و طرد تمامی تفاوت‌ها، انگار باید به «راه‌حل نهایی» به‌آتش‌کشیدن مشغول شود.

آنوسی: یهود‌ستیزی در ایران

دقت در کلمه آنوسی به تنهایی خطوط نانوشته نامه خزعلی را آشکار می‌کند. آنوسی از واژه‌ای عبری با شکل لاتین Anús برای مرد و Anusáh برای زن به معنای «مجبورشده» می‌آید و به عبارتی در تلمود درباره «تخطی اجباری» اشاره دارد؛ تخطی اجباری از اعلام ایمان به دین یهود.

در واقع آنوسی نامی است برای اشاره به سرکوب. آنوسی‌ها کسانی هستند که به خاطر سرکوب یهود‌ستیزان در مثلاً ایران وادار به گرویدن به اسلام می‌شوند. در واقع تحت همان شرایطی که اسلام تقیه را مجاز می‌شمارد: یهودیان باید بین گرویدن به اسلام یا نابودی انتخاب می‌کردند.

و سرنوشت معنایی این واژه عبری کهن در عبری مدرن حقیقت دیگری از این سرکوب را آشکار می‌کند: امروز Anuism و شکل مونث آن Anusot برای اشاره به قربانیان تجاوز جنسی به کار می‌رود. سیر معنایی‌ـ‌تاریخی این واژه انگار جابجاشدن اجبار به در اختیار قراردادن روح با اجبار به در اختیار قراردادن بدن است. مهدی خزعلی اما چنین چیزی را در نمی‌یابد.

همزمان پدیده‌ای دیگر نیز در بخشیدن معنایی تحقیرکننده به آنوسی در ایران نقش دارد. صاحبان گفتارهای رسمی، چه حکومتی و چه غیرحکومتی، سالیان متمادی بدرفتاری با یهودیان را در ایران انکار کرده‌اند. حتی عبدالکریم سروش وقتی نسبت به یهودستیزی احمد فردید (به این موضوع بازخواهیم گشت) اعتراض می‌کند، در ادامه می‌افزاید که یهودیان در ایران به لحاظ تاریخی با مشکلی رویارو نبوده‌اند و همین حالا هم در «مجلس شورای اسلامی» نماینده دارند. [2]

مهدی خزعلی نیز در ابتدای نامه‌اش سعی می‌کند همان ابتدا خود را از دیگری‌هراسی مبرا کند: «ما با هموطنان یهودی هیچ مشکلی نداریم و آن‌ها را برادران هم میهن خویش می‌دانیم، مشکل ما با آنوسی‌هاست که با تظاهر به اسلام، می‌خواهند ریشه اسلام و مسلمین را بزنند، اگر صادق باشند و به دین نیاکان خود، یک خاخام یهودی شوند، آن‌ها را در آغوش گرفته و از حقوق شهروندی آن‌ها – حتی در برابر شما – دفاع خواهیم کرد! »

انکار مسئله دیگرهراسی و نژادپرستی در ایران در میان روشنفکران آن نتایج تأسف‌باری داشته. هنوز تاریخ برده‌داری در ایران انکار می‌شود، بسیاری از اجراهای نمایشی با صورت‌های سیاه‌شده بی‌ربط به نژادپرستی دانسته می‌شود، و نژادپرستی نظام‌مند علیه مهاجران افغان نادیده گرفته می‌شود. عده‌ای نیز نفوذ فرهنگ «اعراب» و «ترک‌ها» در حکومت‌های ایرانی را نشانه انحطاط «تفکر ایرانی» می‌دانند یا دفاع از حق آموزش به زبان مادری، همچون کردی و بلوچی و لکی را توهین به «پارسی» می‌دانند.

گایاتری اسپیواک، متفکر پسااستعماری میشل فوکو، فیلسوف فرانسوی را به خاطر نادیده‌گرفتن تاریخ استعمار در بررسی روابط قدرت دارای «جهلی مجازشمرده‌شده» می‌داند. بسیاری از روشنفکران ایرانی نیز در نادیده‌گرفتن رابطه قدرت هویت ایرانی با اقلیت‌های مختلف در آن به جهلی مجازشمرده‌شده گرفتارند.

یوسف شریفی در کتاب «درد اهل ذمه»[3] توضیح می‌دهد که در ۱۰۶۶ قمری (۱۶۵۶-۱۶۵۷) شاه عباس دوم صفوی فرمان می‌دهد که «تمام بهودیان ایران باید تغییر دین دهند و قبول اسلام کنند، در غیر این صورت از خانه‌های خود و شهرها اخراج خواهند شد» (شریفی، ۱۳۸۷، ۳۱). دلیل آن چیزی نبود مگر «نجس‌دانستن» یهودیان.

به گفته شریفی، حدود ۲۰ هزار خانواده یهودی در ایران آن زمان به اجبار به اسلام گرویدند. به آنها «جدید‌الاسلام» می‌گفتند.

تئوری توطئه یهودستیزانه

عبدالله شهبازی، یکی از راویان ولایت‌مدار تاریخ است که اتفاقاً دیدگاه یکسانی با خزعلیِ منتقد درباره «آنوسی‌ها» دارد. او سخنان علی خامنه‌ای درباره «پروژه نفوذ» را به «یهودیان مخفی» ربط می‌دهد و سپس روایتی از یهودیان مخفی مشهد تعریف می‌کند[4].

او می‌گوید که زمان سلطنت محمدشاه، مسلمانان مشهد ۲۸ تن از یهودیان را قتل عام می‌کنند، عده‌ای را مجروح می‌کنند، و سپس بقیه را به گرویدن به اسلام وامی‌دارند: حدود ۴۰۰ خانواده (البته شهبازی با نادیده‌گرفتن عمدی سرکوب، از اصطلاح «پیشنهاد» گرویدن به اسلام استفاده می‌کند و نه اجبار).

این «جدیدالاسلام‌ها» در متن شهبازی ــ یکی از چهره‌های اصلی تولید تئوری توطئه در ایران ــ به «فرقه‌ای» بانفوذ و ثروتمند و دسیسه‌کار و بازرگان تبدیل می‌شوند و همواره در عین یهودی‌ماندن به اسلام تظاهر می‌کنند. شهبازی تمام کلیشه‌های یهودستیزانه را در تاریخ‌نگاری خود وارد می‌کند تا تاریخ ستم بر آنوسی‌ها را پاک کند. عوض‌کردن جای جلاد و قربانی واقعی به نفع حفظ جایگاه جلاد و قربانی در روایت حکومتی.

اوج مضحک این تئوری توطئه در متون ناسیونالیست‌های «آریایی» ظاهر شد؛ رونوشتی از راست افراطی سفیدپوست اروپایی و استعمارگر که مخلوط غریبی از اخلاق بردگان و خودبرترپنداری نژادی است.

شکل مفصل این توهم در کتاب «آنوسی‌ها (دولت پنهان یهود)» جمع‌آوری شده است. کتاب با ارجاع به یوهان هردر، فیلسوف آلمانی آغاز می‌شود که نظریه‌‌پرداز ناسیونالیسم بود؛ به‌خصوص از مروجان یکپارچگی نژادی‌ـ‌فرهنگی فولک (مردم) و از تحقیرگران عثمانی به خاطر مسلمان‌بودن ترک‌ها و همچنین از الهام‌بخشان نازی‌ها در واقعیت‌بخشیدن به این فولک. و این ارجاع چنین است: «هردر فیلسوف معروف و نامدار آلمانی جهودان را به سان علف‌های هرزه‌ای می‌دانست که به تمامی کشورهای اروپایی (کل جهان) آویخته‌اند و شیره‌ی آنان را می‌مکند.»

هنگام ریاست‌جمهوری احمدی‌نژاد و همزمان با کارزار «حقیقت‌جویی» مهدی خزعلی درباره تبار آنوسی او، سایت‌های راست‌گرایان افراطی ایرانی نیز عکس‌هایی از شیوه حرکت دست‌های احمدی‌نژاد می‌گذاشتند و می‌نوشتند: «نمادهای شیطان‌پرستی فرقه کابالا از جمله نماد عقرب… نماد شیطان که احمدی‌نژاد به صورت خودآگاه و ناخودآگاه به بهانه‌های مختلف نشان داده است»[5].

کابالا البته شاخه‌ای از عرفان یهود است که متفکران بسیاری درباره آن نوشته‌اند و تأثیر متقابل مهمی بر بخشی از فلسفه غرب گذاشته‌است. عرفان اسلامی نیز از تأثیر عرفان یهودی برکنار نبوده.

مثال بالا از ناسیونالیست‌های افراطی ایرانی همزمان نشان‌دهنده فقر فکری مهدی خزعلی در این زمینه است؛ چهره‌ای که اکنون جایگاهی در اپوزیسیون داخلی جمهوری اسلامی دست و پا کرده.

احمد فردید، روشنفکر فاشیست ایرانی نیز عادت داشت تا فیلسوفان و متفکران را به «یهودی» و «غیریهودی» تقسیم کند. به باور او، یهودیت همچون غرب‌زدگی موجب انحطاط تفکر شده است.[6]

جبهه یکسان حاکم و منتقدش

شاید بزرگترین تناقض مخالف‌خوانی سیاسی مهدی خزعلی، دست‌کم بنا بر این نامه، قرارگرفتن او در جبهه یکسانی با خطاب انتقادهایش است.

محمدتقی مصباح یزدی، روحانی تندرو و بدنام ساکن قم در دی ۱۳۸۸ با فرماندهان سپاه پاسداران دیدار می‌کند و می‌گوید که «یهودی‌ها حیله‌گرترین افراد بشر در سیاست هستند»[7].

خبرگزاری «فارس»، نزدیک به سپاه پاسداران، ۱۱ اسفند ۸۷ مطلبی با نام «ترویج بابی‌گری و بهایی‌گری توسط یهودیان مخفی» منتشر می‌کند و توضیح می‌دهد که «پدیده “یهودیان مخفی” (انوسی‌ها) و نقش ایشان در پیدایش بابی‌گری و بهایی‌گری عامل مهمی در تحولات معاصر ایران است.»[8]

این مطلب اقلیت‌های یهودی و بهایی را کنار یکدیگر می‌گذارد. در مطالب دیگر هم‌جنس‌گرا و ماسونی و چیزهایی از این قبیل هم به فهرست نام‌های تحقیرکننده افزوده می‌شوند؛ همان نام‌های فی‌نفسه اتهام‌برانگیز که در مغز حاکم و منتقدش به یکسان رسوب کرده‌اند.

منتقدان و مخالفان دولت جمهوری اسلامی باید همواره نسبت به چنین متن‌هایی از چهره‌هایی که گاه آنها را نمایندگی می‌کنند، با همان شدتی واکنش نشان دهند که نسبت به جمهوری اسلامی نقد وارد می‌کنند. چنین متنی با اتکا به تئوری توطئه فریب می‌دهد، با احساسات عمومی از خلال عواطف دیگری‌هراسانه و نژادپرستانه بازی می‌کند، و ادعای «آزادی‌خواهی» و «برابری‌طلبی» دارد. صادق آملی لاریجانی به هزاران دلیل معتبر قابل نکوهش و حتی محکوم است. ‌اما کدام نقد معتبری می‌تواند دست به کار بازتولید موضوع نقد خود باشد؟

آنوسی‌ها و یهودیان گاه در متن‌های یهودستیزان با دولت‌مردان اسرائیل هم‌رده انگاشته شده‌اند. اما حمله به یهودیان، استفاده تحقیرآمیز از آنوسی و در یک کلام، یهودی‌ستیزی هیچ ربطی به نقد دولت اسرائیل به عنوان دولت استعماری آپارتاید ندارد. این مسئله طبعاً نیازی به توضیح اضافه ندارد. نویسنده این مقاله در پاسخ به یکی از طرفداران اسرائیل نیز مقاله‌ای از همین رسانه منتشر کرده‌بود.[9]


پانویس‌ها

۱ لینک.

۲ سروش، عبدالکریم؛ گفت‌و‌گو با داریوش سجادی؛ از نگاه میهمانان، تلویزیون هما، ۱۸ اسفند، ۱۳۸۴.

۳ شریفی، یوسف؛ درد اهل ذمه: نگرشی بر زندگی اجتماعی اقلیت‌های مذهبی در اواخر عصر صفوی؛ ۱۳۸۷.

۴ لینک.

۵ مثلاً نگاه کنید به: وب‌سایت درفش کاویانی، «حقایقی وحشتناک و تکان‌دهنده از احمدی‌نژاد، مصباح یزدی و حزب‌الله»، ۵ ژوئیه ۲۰۰۹

۶ برای آشنایی بیشتر، جالب است که توجیه‌گری یکی از طرفدارانش را بخوانید.

۷ لینک.

۸ به این لینک مراجع کنید.

۹ در دفاع از مارهای فلسطین، لینک.