عملکرد شورای انقلاب، همچون رشتهای، تمامی رخدادهای تاریخ اخیر ایران از پاییز ۵۷ تا تابستان ۵۹ را به هم وصل کرد. بررسی عملکرد درون شورای انقلاب به صورت مستقل روندهای تازهای را در ارتباط با بخشهای قبل روشن میکند. درگیریهای جناحی از پاییز ۵۷ تا تابستان ۵۹ در داخل حلقه قدرت شورای انقلاب صورت گرفته است. دوئل در رده دوم ساختار قدرت بین بهشتی و بنیصدر نیز در داخل حلقه قدرت شورای انقلاب صورت گرفت. بخش شورای انقلاب به دلیل طولانی بودن آن در دو قسمت عرضه میشود. قسمت اول (نوشته قبلی) شامل دوره آبان ۵۷ تا نیمه بهمن ۵۷ شد و قسمت دوم (نوشته حاضر) شامل دوره نیمه بهمن ۵۷ تا آخر تیر ۵۹ است.
حکم نخستوزیری دولت موقت به بازرگان- ۱۶ بهمن ۵۷
آیتالله خمینی در روز ۱۶ بهمن سال ۱۳۵۷، سه هفته بعد از صدور فرمان تشکیل رسمی شورای انقلاب، مهندس بازرگان را به نخستوزیری موقت منصوب کرد. در حکم نخستوزیری دولت موقت (در بهمن ۵۷) هم آیتالله خمینی به صراحت نوشت: «بنا بر پیشنهاد شورای انقلاب و برحسب حق شرعی و حق قانونی ناشی از آرای اکثریت قریب به اتفاق ملت ایران … جنابعالی را … مامور تشکیل دولت موقت مینمایم.» به خوبی دیده میشود که از نظر آیتالله خمینی مجوز و حقانیت او برای انتصاب بازرگان به نخستوزیری هم دو بعد داشت: اول بعد حق شرعی و دوم بعد حق قانونی/ سیاسی. آشکارا حق شرعی مقدم بر حق قانونی/ سیاسی ذکر شد. در مقایسه با حکم تشکیل شورای انقلاب به اضافه شدن لغت «حق قانونی» در بیانیه دوم دقت کنید.
به طوری که دیده میشود متن حکم نخستوزیری بازرگان و متن حکم تشکیل شورای انقلاب مشابه و از نظر تاکید بر حق شرعی یکسان هستند و تفاوت این دو حکم وجود عبارت «حق قانونی» در حکم دوم است که در حکم اول وجود ندارد. به این ترتیب حکم شورای انقلاب فقط بر مبنای حق شرعی است. در حالی که حکم نخستوزیری بازرگان بر مبنای ترکیبی از حق شرعی و حق قانونی است.
نقش شورای انقلاب در بالای این حکم/ فرمان قرار گرفته است. عملکرد کلیدی شورای انقلاب در روند سیاسی ایران از این زمان آشکار است. اعضای شورای انقلاب ابتدا در مورد مهندس بازرگان بررسی و او را پیشنهاد کردند؛ ولی در نهایت آیتالله خمینی او را به تشکیل دولت موقت مامور کرد. این روند عملکردهای بعدی در ساختار حکومتی جدید را مشخص کرد. در این رویه شورای انقلاب گروه برگزیده کارگزارن آیتالله خمینی را تشکیل میداد، ولی این رویه به آیتالله خمینی اجازه میداد که در سطحی متفاوت از بقیه ساختار سیاسی ایران عمل کند.
ساختار سیاسی ایران از همان زمان در عمل در دو رده قرار گرفت. آیتالله خمینی در راس ساختار قدرت قرار گرفت و اعضای شورای انقلاب حلقه قدرت را تشکیل داد که در رده دوم و با فاصله زیاد از راس ساختار قدرت قرار گرفتند. همین ادامه و تکوین یافت و همواره اعضای شورای انقلاب در رده دوم قدرت به عنوان کارگزاران آیتالله خمینی عمل میکردند. به این ترتیب دیده میشود ادعاهای بعدی برخی اعضای شورای انقلاب که عملکردهای خود را با رده عملیاتی آیتالله خمینی مقایسه کردهاند فاقد وجاهت تاریخی است و در عمل به قصد مخدوش کردن روند تاریخی صورت گرفته است.
اعتراض بنیصدر به حکم نخستوزیری بازرگان
آقای بنیصدر مدتها بعد، در خلال یک مصاحبه، مدعی شده است که او در ملاقات خصوصی به مهندس بازرگان و آیتالله خمینی در مورد اشاره آیتالله خمینی به نقش «حق شرعی» در حکم نخستوزیری بازرگان در روز ۱۶ بهمن ۵۷ ایراد کرده است: «من به (بازرگان) ایراد کردم که شما چرا (حکم نخستوزیری) را پذیرفتید. به آقای خمینی هم ایراد کردم که شما قرار بود که ولایت جمهور مردم باشید؟! آقای خمینی گفت: “این را برای بستن دهان بعضی از آخوندها بود که نوشتم.”…» (منبع: کتاب «درس تجربه»، در صحفه ۶۰، نسخه دیجیتال.)
آیتالله خمینی در متن تشکیل شورای انقلاب در روز ۲۳ دی ۱۳۵۷ بهطور صریح به حق شرعی فقیه (پایه ولایت فقیه) استناد کرد و او در نجف، پاریس، قم و تهران بر اساس حق شرعی فقیه عمل میکرد و پی اعمال نظریه ولایت فقیه بود. در بخش قبل نشان دادیم مطلبی که آیتالله خمینی در دوران اقامت در پاریس قرار بر «ولایت جمهور مردم» داشته است ادعای بیپایهای بیش نیست. او در نجف، پاریس، قم و تهران به دنبال برپایی ولایت فقیه بود.
متن بالا مبنی بر ایراد آقای بنیصدر به مهندس بازرگان و آیتالله خمینی، ادعای ثابت نشده باقی مانده است. به این دلیل که آقای بنیصدر برای آن ادعای خود شاهد یا حداقل قرینهای ارائه نداده است. کتاب «درس تجربه» ادعاهای ثابت نشده دیگری، همگی بر مبنای صحبتهای دو نفره و بدون شاهد، بسیار دارد. از جانب دیگر بازرگان و آیتالله خمینی هم که طرفهای دیگر این دو مدعا هستند، هیچگاه این ادعای بنیصدر راجع به طرح ایراد تایید نکردند. عدم تکذیب ان دو نفر بر این مورد صحت ادعا را ثابت نمیکند. به این دلیل که رویه آیتالله خمینی این نبود که ادعاهای افرادی را که دون رتبه خود میدانست تکذیب کند. مهندس بازرگان، با وجود کاستیهایی در رویههای سیاسی او، از نظر فردی شخصی با سعهصدر بود و او معمولا به صحبتهای ناروای دیگران در مورد خود توجه چندانی نمیکرد.
آقای بنیصدر مدعی است او با لحنی شماتتبار به آیتالله خمینی گفته است: «شما قرار بود که ولایت با جمهور مردم باشد.» و آیتالله خمینی با لحنی خجولانه و منفعل جواب داده است: «این را برای بستن دهان بعضی از آخوندها بود که نوشتم.» در ابتدای بخش قبل شرح نحوه برخورد آیتالله خمینی با تمامی اعضای شورای انقلاب آمد که بنیصدر گفته است: «آقای خمینی میزد توی دهن شورا.» آیتالله خمینی ابایی نداشت که توی دهن تمام اعضای شورای انقلاب بزند؛ به این ترتیب آیتالله خمینی هیچ ابایی نداشته است که توی دهن بنیصدر هم بزند. بنیصدر در بهمن ۱۳۵۷ حتی در سطح یک عضو شورا هم نبود. مقایسه دو روایت بنیصدر (نحوه عمل آیتالله خمینی با اعضای شورای انقلاب و نحوه عمل آیتالله خمینی با بنیصدر) به خوبی دوگانهنویسی او را در مورد رویه عملکرد آیتالله خمینی نشان میدهد. نمونه دیگری از دوگانهنویسی بنیصدر را در پیوند با لحن خجولانه آیتالله خمینی در مذاکره سال ۱۳۵۲ در رابطه با کتاب حکومت اسلامی (در بخش انقلاب فرهنگی) بررسی کردیم. در آن جا هم دیدیم که بنیصدر درباره همان موضوع ملافات در نجف و عملکرد آیتالله خمینی دوگانهنویسی کرده است.
در ضمن این دوگانهنویسی هنوز ادامه یافته و به تازگی او همان ادعای بیپایه را تکرار کرده است که آیتالله خمینی در پاریس «اسلامی را عرضه کرد که بیانگر استقلال و آزادی و حقوقمندی انسان و جامعه و ولایت جمهور مردم و میزان رأی مردم» بود. همانطوری که در بخش قبل دیدیم این چنین ادعاهایی پایههای تاریخی ندارند؛ بلکه مترجمان آیتالله خمینی در پاریس از طرف او صحبتهای دوگانهای را در جهت اهداف پنهانی خود اشاعه دادهاند و ادعای فوق هم بر پایه آن صحبتهای دوگانه مترجمان در جهت توجیه وضعیت حال آنها است.
مسلماً کسانی که در گذشته رویههای پنهانی داشتهاند (مثل موضوع ملاقاتی که در هشتم بهمن ۵۷ صورت نگرفت) و از عملکرد گذشته خود روایتهای دوگانه ارائه دادهاند (مثل نحوه دستبوسی در مراسم انتصاب به رئیس جمهوری)، ادعاهای حال آنها هم نمیتواند قابل اعتماد ارزیابی شود.
ولی فرض کنیم که «ایراد کردن» آقای بنیصدر به آیتالله خمینی و بازرگان در مورد تاکید بر حق شرعی در حکم نخستوزیری دولت موقت (صادر شده در ۱۶ بهمن ۵۷) صورت گرفته باشد. در این صورت در رابطه با ایراد فرضی بنیصدر به آیتالله خمینی در مورد متن حکم نخستوزیری دولت موقت دو نکته دیگر را باید مطرح کرد. نکته اول: چرا بنیصدر به حکم تشکیل شورای انقلاب (صادر شده در ۲۳ دی ۵۷) ایراد نکرد؟ نکته دوم: چرا بنیصدر یک ماه و نیم بعد از ایراد کردن به حکم نخستوزیری بازرگان خود عضویت در شورای انقلاب را پذیرفت؟
نکته اول آن است که متن حکم تشکیل شورای انقلاب (۲۳ دی ۵۷) و متن حکم نخستوزیری بازرگان (۱۶ بهمن ۱۳۵۷)، از نظر تاکید بر «حق شرعی» یکسان است و متن هر دو حکم هم در روزنامهها چاپ شد. آیا آقای بنیصدر در مورد وجود «حق شرعی» در حکم تشکیل شورای انقلاب که در تاربخ ۲۳ دی ۱۳۵۷ در پاریس منتشر شده بود هم اعتراضی داشت یا در این مورد ایرادی ابراز کرد؟ تفاوت «حق شرعی» در «حکم شورای انقلاب» و «حکم نخستوزیری بازرگان» چه بود که آقای بنی صدر در خاطرات خود به وجود دومی ایراد کرد، ولی او در خاطرات خود حتی به وجود اولی اشارهای هم نکرده است؟
آقای بنیصدر در ۲۳ دی ۵۷ جز معدود افرادی بود که با متن کتاب حکومت اسلامی/ ولایت فقیه آیتالله خمینی آشنا بود. او، به این ترتیب، متوجه نقش کلیدی حق شرعی و ولایت فقیه در ساختار تفکری آیتالله خمینی بود، ولی در نوشتههای او حتی به موضوع حق شرعی در حکم تشکیل شورای انقلاب اشارهای هم نمیشود. این موضوع در مصاحبههای بعدی او هم مسکوت گذاشته شده است، حتی استدلال خاص او که در آن دوران او در مرحله «قبل از تجربه بود» شامل موضوع حق شرعی در متن حکم تشکیل شورای انقلاب نشده است؛ بلکه در این مورد فقط سکوت شده است. برای کسانی که با کتاب حکومت اسلامی آشنا بودند اهمیت حق شرعی در حکم تشکیل شورای انقلاب و رابطه آن با نظریه ولایت فقیه واضح بود. ولی در آن دوران آنها که میدانستند سکوت کردند. در زمان انتشار حکم تشکیل شورای انقلاب در ۲۳ دی ۵۷ بر پایه حق شرعی، زمانی که آیتالله خمینی هنوز در پاریس بود، بنیصدر به ایرانیان هشدار نداد که آیتالله خمینی، با تکیه بر حق شرعی در حکم/ فرمان تشکیل شورای انقلاب، در مرحله نقض پیمان خویش است. او در این مورد حتی بعدها هم سکوت کرد.
عضویت بنیصدر در شورای انقلاب- ابتدای بهار ۱۳۵۸
آقای بنیصدر در ابتدای بهار ۱۳۵۸ (یا نیمه دوم اسفند ۱۳۵۷) از طرف آیتالله خمینی به عضویت در شورای انقلاب تعیین و منصوب شد. نکته دوم آن است که اگر او ایرادی به نخستوزیری بازرگان در رابطه با «حق شرعی» در حکم تشکیل دولت موقت داشت؛ در آن صورت توجیه عضویت خود او در شورای انقلاب که آن هم بر مبنای «حق شرعی» تشکیل شده بود و به همان رویه هم اعضای آن از طرف آیتالله خمینی منصوب و معین میشدند، چه بوده است؟ حکم نخستوزیری بازرگان با اشاره به حق شرعی و حق قانونی در نیمه بهمن ۱۳۵۷ صادر شد ولی حکم تشکیل شورای انقلاب که در روز ۲۳ دی ۱۳۵۷ صادر شده بود، فقط بر پایه حق شرعی بود. همانطور که در بخش قبل این مجموعه (بخش ۱۹) بررسی شد تمام اعضای شورای انقلاب توسط آیتالله خمینی و بر مبنای حق شرعی او تعیین شدند و از این نظر کارگزاران او بودند.
چه اتفاقی، در مدت شش هفته بین نیمه بهمن ۵۷ تا ابتدای بهار ۵۸ افتاد که موضوع حق شرعی در حکم نخستوزیری بازرگان موجب ایراد آقای بنیصدر شد ولی موضوع حق شرعی برای عضویت در شورای انقلاب موجب سکوت او شد؟ آیا ایرادی که او به مهندس بازرگان در مورد قبول حکم نخستوزیری گرفته بود، شامل عملکرد افرادی نمیشد که قبول عضویت در شورای انقلاب کردند؟ مدت ۱۶ ماهی که آقای بنیصدر عضو و مدتی هم رئیس شورای انقلاب بود او متوجه نبود که عضو یت او در شورای انقلاب برآمده از حق شرعی فقیه بود و تمامی عملکرد او به عنوان کارگزار فقیه صورت گرفته است؟ در بخش قبل دیدیم که بنیصدر، سه روز بعد از اتمام دوران عملکرد شورای انقلاب (در ۲۹ تیر ۵۹)، حتی مدعی شده بود که «من الان محبوبیتم بیش از مصدق است». اقدامهای او در دوران ۱۶ ماهه عضویت در شورای انقلاب منصوب آیتالله خمینی چه بوده است که در نهایت منجر به این تصور ذهنی در او شده بوده که «من الان محبوبیتم بیش از مصدق است»؟
انتصاب اولین رئیس جمهور اسلامی – ۱۵ بهمن ۵۸
انتخابات اولین دوره رئیس جمهوری در تاریخ پنجم بهمن ۱۳۵۷ صورت گرفت. شرح موضوعهای مختلفی که منجر به نتیجه نهایی در آن انتخابات شد در بخش ۱۴ این مجموعه تشریح شد. آیتالله خمینی در ۱۵ بهمن ۱۳۵۸، در حالی که شورای انقلاب هنوز فعال بود، طی حکمی آقای ابوالحسن بنیصدر را به پست رئیس جمهوری تنفیذ و منصوب کرد. در حکم رئیس جمهوری آقای بنیصدر هم به طور صریح به موضوع حق شرعی اشاره کرد. به عنوان رهبر سیاسی او رای ملت را تنفیذ کرد ولی سپس ادامه داد: «برحسب آن که مشروعیت آن باید به نصب فقیه جامع الشرایط باشد؛ این جانب به موجب این حکم … ایشان را به این سمت منصوب نمودم. لکن تنفیذ و نصب این جانب و رای ملت مسلمان ایران محدود است به عدم تخلف ایشان از احکام مقدسه اسلام و تبعیت از قانون اساسی اسلامی ایران». در این متن آشکارا «مشروعیت آن باید به نصب فقیه جامع الشرایط باشد» مربوط به حق شرعی است و لغت نصب هم به بخش شرعی مربوط می شود. در جمله آخر به تقدم احکام مقدسه اسلام بر قانون اساسی توجه میفرمایید. میبیینم که موضوع حق شرعی در حکم انتصاب رئیس جمهوری هم تاکید میشود. اگر چه موضوع حق شرعی در انتصاب رئیس جمهور در قانون اساسی پیشبینی نشده بود. در اصل ۱۱۰ قانون اساسی (اختیارات رهبر) بندی در مورد «امضای حکم رئیس جمهور» توسط رهبر وجود دارد، ولی در قانون اساسی در مورد حق شرعی فقیه در مورد نصب رئیس جمهوری موردی وجود ندارد. آقای بنیصدر در مورد اعمال حق شرعی فقیه در نصب رئیس جمهور هم سکوت کرد.
نقش حق شرعی در حکمهای آیتالله خمینی
موضوع «حق شرعی»، که در هر سه حکم (حکم تشکیل شورای انقلاب، حکم نخست وزیری بازرگان و حکم رئیس جمهوری بنی صدر) به شکل صریح به آن اشاره شده است، پایه نظریه «ولایت فقیه» است که نقش کلیدی آن در کتاب «حکومت اسلامی» نوشته آیت الله خمینی (چاپ شده در سال ۱۳۴۹) تشریح شده است.
«ولایت فقیه» برآمده از «حق شرعی» در سال ۱۳۵۸ محور قانون اساسی جمهوری اسلامی را ساخت. به این ترتیب نقش «حق شرعی» در کتاب حکومت اسلامی در سال ۱۳۴۹، زمانی که آیتالله خمینی در نجف بود، در حکم تشکیل شورای انقلاب در پاییز سال ۱۳۵۷، زمانی که او در پاریس بود، در حکم نخست وزیری بازرگان در زمستان سال ۱۳۵۷، زمانی که او تازه به تهران آمده بود، در حکم رئیس جمهوری بنیصدر در زمستان سال ۱۳۵۸، زمانی که تازه از قم برگشته بود دیده میشود. همان نظریه «حق شرعی» به صورت ولایت فقیه در قانون اساسی مصوب پاییز سال ۱۳۵۸ نیز دیده میشود.
این پیوستگی و تاکید بر نقش «حق شرعی» در نوشتهها و نیز حکمهای آیتالله خمینی در نجف، پاریس، تهران و قم باید مورد توجه افرادی قرار گیرد که آیتالله خمینی را به تغییر اساسی در نظر و حرفهایش در نجف، پاریس، قم و تهران متهم میکنند. این افراد، بر این مبنا و روال، او را به جفای عهد متهم کردند. نظرهای آیتالله خمینی در این شهرها عوض نشده بود، بلکه در این شهرها مترجمان او عوض شده بودند. همانطور که دیدیم مترجمان آیتالله خمینی در پاریس نظر های مطلوب خود و نه نظر شخص آیتالله خمینی را به خبرنگاران خارجی ارائه میدادند. همزمان توانایی ذهنی خود را دست بالا و زیرکیهای سیاسی آیتالله خمینی را دست کم گرفته بودند. همانطوری که در بخش قبل بررسی شد، باید رخدادهای تاریخی را با صراحت بررسی کرد. آیتالله خمینی سیاستمداری بسیار زیرک بود.
شایسته است واقعیتهای تاریخی را مقدم بر توجیهها قرار داد. تیتر بزرگ صفحه اول کیهان و نقش صریح حق شرعی در بیانیه تشکیل شورای انقلاب (در پاریس)، در حکم نخستوزیری دولت موقت (در تهران) و در حکم انتصاب به رئیس جمهوری (بعد از بازگشت از قم و اقامت مجدد در تهران) موردهایی نیستند که بتوان آنها را به سادگی انکار کرد.
با این وجود برخی افراد برای مدتی طولانی سعی در کم اهمیت نشان دادن نقش حق شرعی در نحوه تعیین اعضای شورای انقلاب توسط آیتالله خمینی داشتهاند. این افراد حتی مدعی هستند که نظر واقعی آیتالله خمینی در مورد روش کشورداری در نجف، پاریس و تهران مرتب تغییر کرده است. به تصور این افراد هربار به دلیل یک مسافرت کوتاه هوایی از نجف به پاریس یا از پاریس به تهران آیتالله خمینی در افکار خود تجدید نظر اساسی کرد. به تعبیر این افراد آیتالله خمینی در زمان اقامت در نجف، پاریس، قم و تهران اصول فکری بسیار متفاوتی داشت و به قول آنها او در پاریس دنبال چیزی به نام ولایت جمهور بود. منابع و اسناد تاریخی، به شرح بالا، دلالت بر چنین توجیههایی ندارند. باید اضافه کرد که آیتالله خمینی فردی بسیار زیرک بود و از امکانات به دست آمده به خوبی استفاده میکرد. بسیاری در آن زمان به زیرکیهای او توجه نکردند. موضوع نقش مترجمان آیتالله خمینی در استتار نظرات واقعی او در قسمت قبلی همین بخش بررسی شد.
ارتباط حق شرعی و حکم شرعی
موضوع اِعمال حق شرعی از طریق حکم شرعی صورت میگیرد. دو موضوع حق شرعی و حکم شرعی دست در دست هم دارند. وجود حکمهای شرعی را باید از نقطه نظر اعمال حق شرعی و در ساختار عملکردهای مکتب اصولی مورد بررسی قرار داد. حکمهای شرعی میتوانند به صورت علنی یا غیر علنی باشند. حکم شرعی حتی میتواند به صورت محرمانه هم صورت بگیرد، ولی با توجه به ساختارهای عملکرد مکتب اصولی وجود حکمهای شرعی الزامی است، حتی اگر فرایند آن مخفی صورت بگیرد. بسیاری از حکمهای شرعی حتی به صورت شفاهی و در خفا ابلاغ شدهاند. به دیگر سخن در مورد حکمهای شرعی برای اعمال حق شرعی نمیتوان استنتاج کرد که چون «سندی مکتوب» دال بر وجود آن حکمها در دست نیست، پس این چنین حکمهایی وجود ندارند. نقش حکم شرعی را باید در رابطه عملکرد حق شرعی مورد بررسی قرار داد. انجام این کار نیاز به مطالعه عمیق تکوین مکتب اصولی دارد.
بررسیهای تاریخی نشان میدهد که آیتالله خمینی در مورد تدوین حکمهایش در جهت اعمال حق شرعی منظم عمل میکرده است. بخشی از حکمهای شرعی او علنی بوده و منتشر شده است (برای مثال حکم تشکیل شورای انقلاب، حکم انتصاب آقای بازرگان به نخست وزیری دولت موقت، حکم روحانیون نباید رئیس جمهور شوند و حکم شرعی رئیسجمهوری آقای بنیصدر و البته تعداد زیادی حکمهای دیگر) ولی بخشی از این حکمها منتشر نشدهاند و حتی شامل حکمهای محرمانه بودهاند. برخی از آن حکمهای محرمانه در پاییز سال ۱۳۶۷ از طریق آیتالله منتظری به بیرون فرستاده شدند ولی دقت به نقش حق شرعی فقیه و ضوابط اجرای آن را میتوان در حکمهای علنی او به خوبی دید. حتی در فرمانهای سیاسی او هم موضوع «حق شرعی» تاکید شده است. به این ترتیب آنها حالت حکم/ فرمان به خود میگیرند. مثلاً در حکم/ فرمان تشکیل شورای انقلاب، در حکم/ فرمان انتصاب آقای بازرگان به نخست وزیری و همچنین در حکم/ فرمان رئیس جمهوری برای آقای بنیصدر هم تاکید بر نقش «حق شرعی» به روشنی دیده میشود. در «حکم روحانیون نباید رئیس جمهور شوند» و نیز در «حکم افرادی که در رفراندم شرکت نکردهاند شرکت در انتخابات را ندارند» موردهای دیگر حکمهای شرعی اوست که همچون فرمان عمل کردند. این روند بعدها به «حکم حکومتی» معروف شد.
عملکردهای موازی شرعی و قانونی
بهطوری که در قسمت قبل دیدیم آیتالله خمینی از همان پاییز سال ۱۳۵۷ برای عملکرد خود موقعیتی فراقانونی به وجود آورد. به این معنی که عملکرد آیتالله خمینی به صورتی بود که قانون از رویه او پیروی میکرد و نه برعکس آن. آیتالله خمینی از همان زمان تشکیل شورای انقلاب، نقشهایی دوگانه و بسیار مهم را اجرا میکرد: فقیه شرعی و رهبر سیاسی. آیتالله خمینی هیچگاه رابطه این نقشهای دوگانه را دقیقاً تبیین نکرد، ولی بهطور مشخص نقش رهبری سیاسی او خود ناشی از نقش فقیه شرعی او بود. به عنوان مثال اگر به هر سه حکم آیتالله خمینی در تشکیل شورای انقلاب، نخستوزیری موقت آقای بازرگان و رئیسجمهوری آقای بنیصدر نگاه کنید دیده میشود که موضوع حق شرعی مقدم بر حق قانونی/ سیاسی میآید.
نقش رهبری سیاسی/ قانونی آیتالله خمینی در قانون اساسی جمهوری اسلامی با اختیاراتی بسیار وسیع برای او مدون شده بود، ولی نقش شرعی آیتالله خمینی حتی در قانون اساسی هم تبیین نشده بود. آیتالله خمینی بین این دو نقش (شرعی و سیاسی) دیواری نمیدید و به راحتی از یکی به دیگری میرفت. به این ترتیب او هرگاه لازم میدید با استفاده از رویههای شرعی از بالای قانون اساسی (فراقانونی) عمل میکرد.
درک این موضوع که در هر لحظه او در کدامیک از آن دو نقش عمل میکند البته کار چندان آسانی نبود، مگر آن که کسی دقیقاً با ساختارهای ذهنی او که ریشه در آموزشهای مکتب اصولی داشت، آشنا باشد. در آن زمان به موضوع ساختار تفکری مکتب اصولی و نقش حق شرعی در آن روزها توجه کافی نشد و حتی تا امروز هم کمتر مورد یک بررسی تطبیقی قرار گرفته است. تاثیر این نقشهای دوگانه تا به امروز هم دیده میشود.
برای مثال آیتالله خمینی بر مبنای حق شرعی خود از نامزدی آقایان بهشتی، رجوی و فارسی برای شرکت در اولین دوره انتخابات رئیس جمهوری در سال ۵۸ به سه شکل مختلف جلوگیری کرد. در حالی که این کار زمینه قانونی نداشت، بلکه به صورت حکم شرعی صورت گرفت. به این ترتیب بهشتی و رجوی، دو چهره شناخته شده و در عین حال متعارض با یکدیگر، حتی قبل از شروع رسمی اولین دوره انتخابات رئیس جمهوری، با حکم آیتالله خمینی از عرصه انتخابات خارج شدند. این اول نظارت استصوابی بود؛ حتی وقتی که مقوله نظارت استصوابی هنوز ناشناخته و تدوین نشده بود. به این صورت اولین دوره انتخابات رئیس جمهوری که برنده آن آقای بنیصدر اعلام شد، حتی قبل از شروع آن شکلی دیگر به خود گرفت.
مثال دوم آن است که در سال ۱۳۶۶ آیتالله خمینی مجوز تشکیل «مجمع تشخیص مصلحت نظام» را صادر کرد. «مجمع تشخیص مصلحت نظام» ساختاری فرای مجلس و شورای نگهبان شد که به هیچوجه در قانون اساسی سال ۱۳۵۸ پیشبینی نشده بود و تشکیل آن نیاز به تغییر کلی در قانون اساسی را داشت. با یک حکم/ فرمان آیتالله خمینی مجمع تشخیص مصلحت نظام تشکیل شد.
باید در نظر داشت که این عملکرد دوگانه شرعی و قانونی به آیتالله خمینی منحصر نماد و به دیگر ردههای عملکرد حکومتی هم تسری یافت. گسترش نقش استنباطهای شرعی بر رویههای قانونی را حتی در سطحهای معمول جامعه هم دیده میشد. به عنوان مثال در آن زمان بسیاری از سخنرانیهای عمومی به هم ریخته میشد. آشکارا افرادی که جلسات گفتوگو را به هم میریختند احتیاج به مجوز قانونی نداشتند، بلکه توجیههای شرعی هر یک برای اجرای منظور کافی بود. همزمان جلسات سخنرانی افرادی که از این امکانات به عنوان سخنرانیهای پیش انتخاباتی خود استفاده میکردند و همزمان در جهت و همسو با توجیههای مورد نیاز حاکمیت بودند به صورتهای مختلف (ازجمله از طریق شبکه مساجد) پشتیبانی میشد. در این مورد هم توجیه شرعی کفایت میکرد.
با تشکیل کمیتهها و دادگاههای انقلاب اسلامی تسلط رویههای شرعی بر مبانی قانونی رایجتر شد. به این ترتیب در عمل کل ساختار حکومتی بر دو پایه موازی شرعی و اداری/ قانونی استوار شد که ساختار شرعی بر ساختار اداری/ قانونی مسلط شد. حتی در سر چهارراه یک جوان کمیتهچی به تشخیص خودش و بدون احتیاج به هیچ مجوز قانونی نوع موسیقیای را که شما مجاز به شنیدن آن بودید و نوار کاستی را که شما میتوانستید در ماشین خود داشته باشید، تعیین میکرد. تسلط این روش استنباطهای شرعی فردی بر رویههای اداری/ قانونی یادگار آن دوران، تا امروز دیده میشود.
پنج عضو پایهگذار شورای انقلاب- پاییز ۵۷
فهرست اعضای شورای انقلاب در زمان انتشار حکم تشکیل این شورا در دی ۵۷، و حتی مدتها بعد از آن مخفی بود. چند سال بعد روشن شد که پنج عضو بنیانگذار شورای انقلاب که از طرف آیتالله خمینی تعیین شده بودند، عبارت بودند از اقایان «مرتضی مطهری، محمد حسین بهشتی، عبدالکریم موسوی اردبیلی، اکبر هاشمی رفسنجانی و محمد جواد باهنر». شورای انقلاب بعد از بهمن ۵۷ توسعه یافت و اعضای جدیدی را جذب کرد، ولی آیتالله خمینی تمامی اعضای جدید شورای انقلاب را هم، بعد از معرفی و پیشنهاد گروه پنج نفره اولیه، معین و منصوب کرد.
آقای بهشتی (یکی از پنج عضو اولیه شورای انقلاب)، درباره تشکیل توسعه شورای انقلاب، گفته است: «افراد را امام تعیین میکردند به این معنی که اول امام به یک گروه پنج نفری از روحانیت مسئولیت دادند که برای شناسایی افراد لازم برای اداره آینده مملکت تلاش کنند. این عده عبارت بودند از آیتالله مطهری، هاشمی رفسنجانی، موسوی اردبیلی، دکتر باهنر و خود بنده. … قرار بود روی انها {افراد جدید} مطالعه کنیم و نظر نهاییمان را بدهیم و امام نیز تایید نمودند.»(مرجع: روزنامه اطلاعات – ۳۱ تیر ۱۳۵۹)
شورای انقلاب سازمانی بود که در عمده دوران عملکرد خود (حتی مدتها بعد از تشکیل و تثبیت جمهوری اسلامی) ساختار و عملکردی مخفی داشت و اطلاعات مدون محدودی از گردش کار آن منتشر شده است، ولی بعضی اعضای گروه اول تشکیلدهنده شورای انقلاب بعد در خاطرات خود اطلاعات مهمی در مورد روند تشکیل و نحوه عضوگیری شورای انقلاب به جا گذاشتهاند.
اگر با ساختارهای نظری، اجرایی و عملکردی مکتب اصولی آشنا باشیم، این متن اطلاعات بسیار مهمی را در دل خود دارد. این متن نشان میدهد اعضای شورای انقلاب در نهایت توسط آیتالله خمینی تعیین و منصوب شدند. با در نظر گرفتن تصریح حق شرعی در بیانیه تشکیل شورای انقلاب، این انتصابها هم بر پایه حق شرعی بوده است که یکی از پایههای مکتب اصولی است. بدون استفاده از حق شرعی فقیه، تعیین افراد عضو شورای انقلاب محمل شرعی ندارد.
توسعه شورای انقلاب- زمستان ۵۷ و بهار ۵۸
اکبر هاشمی، یکی از پنج عضو گروه اول تشکیلدهنده شورای انقلاب، در پیوند با روش تشکیل و توسعه شورای انقلاب گفته است: «امام اجازه داده بودند که افراد دیگری به اتفاق نظر این پنج نفر{اول} به شورای انقلاب اضافه شوند.» میدانیم که اجازه های شرعی مرجع تقلید هم بر پایه حق شرعی او صورت میگیرد. این گفته آقای هاشمی (یکی دیگر از پنج عضو اول شورای انقلاب) هم تایید گفته آقای بهشتی در مورد نحوه انتخاب اعضای جدید شورای انقلاب و روال توسعه آن بوده است. شورای انقلاب بعد از قیام ۲۲ بهمن و تشکیل جمهوری اسلامی توسعه یافت و افراد جدیدی از طرف آیتالله خمینی به عضویت شورای انقلاب تعیین شدند. به این ترتیب اجازه عضویتهای بعدی در شورای انقلاب هم، به همان صورتی که در اعلامیه تشکیل شورای انقلاب تصریح شده، بر مبنای حق شرعی آیت الله خمینی بوده است.
توسعه شورای انقلاب در چندین گروه متوالی صورت گرفت. گروه اول همان پنج نفر موسس شورای انقلاب در آبان ۵۷ بودند. گروه دوم شامل افراد جدیدی بود که بعد از آبان ۵۷ تا قیام ۲۲ بهمن ۵۷ به شورای انقلاب اضافه شدند. افراد گروه دوم به ترتیب اسم عبارت بودند از آقایان مهدی بازرگان، علی خامنهای، یدالله سحابی، احمد صدر حاج سیدجوادی، محمود طالقانی، ولیالله قرهنی، مصطفی کتیرایی، علیاصغر مسعودی و محمدرضا مهدوی کنی. بعد از تشکیل دولت موقت در نیمه بهمن ۵۷، آقایان بازرگان، سحابی، کتیرایی، حاج سیدجوادی و قرهنی از شورای انقلاب خارج و به دولت موقت منتقل شدند.
گروه سوم شامل افرادی بود که در اسفند ۵۷ (قبل از بازگشت آیتالله خمینی به قم) یا در اوایل بهار ۱۳۵۸ از طرف آیتالله خمینی به عضویت در شورای انقلاب تعیین شدند. گروه دوم به ترتیب اسم شامل افراد زیر میشود: ابوالحسن بنیصدر، حسن حبیبی، عزتالله سحابی، عباس شیبانی و صادق قطبزاده.
گروه چهارم شامل حبیبالله پیمان، احمد جلالی و میرحسین موسوی میشد که در اردیبهشت ۵۸، به دنبال ترور مرتضی مطهری، به عضویت در شورای انقلاب تعیین شدند. بعد از سقوط دولت موقت در نیمه آبان ۱۳۵۸، مجدداً تعدادی از اعضای قبلی شورای انقلاب مثل مهدی بازرگان و یدالله سحابی به شورای انقلاب بازگشتند. اطلاعات موجود حکایت از آن دارد که در فاصله نیمه آبان ۵۸ تا آخر تیر ۵۹ اعضای شورای انقلاب تغییر نکردند.
عضویت آیتالله طالقانی در شورای انقلاب- زمستان ۵۷
آیتالله طالقانی یکی از افراد مهمی بود که از طرف آیتالله خمینی به عضویت در شورای انقلاب تعیین شد. عزتالله سحابی در پیوند با نحوه تعیین افراد جدید و روند تشکیل و نحوه توسعه شورای انقلاب توسط آیتالله خمینی نکته جالبی را در یک مصاحبه مطرح کرده است. عزتالله سحابی، در مصاحبهای منتشر شده در مجله ایران فردا (شماره ۵۱، بهمن ۱۳۷۷)، اظهار داشته است در پی مذاکرهای، آیتالله خمینی به او گفته است که «شما {عزتالله سحابی} یک تلفن به مطهری بزن که از طالقانی دعوت کند و یک تلفن هم به طالقانی بزن که دعوت مطهری را بپذیرد.» این تلفنها انجام شد و به این ترتیب آقای طالقانی، با تصویب و تعیین آیتالله خمینی و بر پایه حق شرعی او، به عضویت شورای انقلاب درآمد.
ملاجظه میکنید که صدور حکم شرعی بر پایه رویههای اداری نیست؛ و در این مسیر رد و بدل کردن حکم شرعی همیشه از طریق مدرک کاغذی، شماره اندیکاتور و بایگانی و رونوشت صورت نمیگیرد. موضوع حق شرعی آیتالله خمینی البته در تمامی این مذاکرات از جمله دعوت آقای مطهری از آقای طالقانی برای عضویت در شورای انقلاب مستتر است. به وضوح حتی عضویت آیتالله طالقانی (که شخصیت سیاسی مستقل و بسیار شناخته شدهای داشت)، در شورای انقلاب هم منصوب و معین شده از طرف آیتالله خمینی بود. عضویت در شورای انقلاب برای دیگر افرادی که در جامعه ایرانی به کلی ناشناخته بودند (مثل آقایان قطبزاده، بنیصدر و حبیبی) بهطور آشکار نیاز به آن داشت که کارگزار آیتالله خمینی باشند و در همین رویه هم باقی بمانند. تبلیغات پیش انتخاباتی و پس انتخاباتی این افراد تغییری در این واقعیتهای تاریخی نمیدهند.
عضویت بنیصدر، قطبزاده و حبیبی در شورای انقلاب
صادق قطبزاده، ابوالحسن بنیصدر و حسن حبیبی که در پاریس جزو کارگزاران آیتالله خمینی بودند مدتی کوتاه بعد از بازگشت به ایران، هر سه در ابتدای بهار ۵۸، به عضویت در شورای انقلاب تعیین شدند. اطلاعات نوشته شده در این مورد این امکان را فراهم میکند تا بخشهای دیگری از فرایند تشکیل و عملکرد شورای انقلاب مشخص شود.
اکبر هاشمی در خاطرات خود بهطور مشخص نوشته است که «امام عضویت او {بنیصدر} را با توجه به موافقت ما، تایید کردند.»{منبع وبسایت آقای هاشمی) در جایی دیگر آقای هاشمی بهطور مشخصتری در پیوند با عضویت آقای بنیصدر به شورای انقلاب اظهار داشته است که «ما بایست پیشنهاد میدادیم که امام تصویب کنند تا بنیصدر به شورای انقلاب بیاید.» (منبع: «هاشمی رفسنجانی بدون روتوش» نوشته فرشته سادات اتفاقفر و صادق زیباکلام، انتشارات روزنه، صفحه ۸۵) این نقل قول در عمل مکمل نقل قول آقای بهشتی است.
نقل قول آقای هاشمی در عین حال گردش کار برای تعیین اعضای جدید شورای انقلاب را تبیین میکند. بر این مبنا نامزدهای جدید برای عضویت در شورای انقلاب ابتدا باید از صافی گروه موسس بگذرند و مورد تایید آنها باشند و در آن صورت گروه موسس نامزد جدید را به آیتالله خمینی معرفی و پیشنهاد میکردند؛ ولی در نهایت آیتالله خمینی فرد پیشنهادی را به عضویت در شورای انقلاب تعیین و منصوب میکرد. بر مبنای رویه مکتب اصولی این انتصابها همه بر پایه حق شرعی مجتهد و فقیه صورت میگرفته است. هاشمی در همان منبع به رقابت پیوسته بین اعضای گروه مترجمان آیتالله خمینی هم اشاره کرد و ادامه داده است که قطبزاده و بنیصدر چشم دیدن همدیگر را نداشتند.
بنیصدر که در ابتدای بهار سال ۱۳۵۸، به عضویت در شورای انقلاب منصوب شد، اظهار کرده که پیشنهاد اولیه در مورد امکان عضویت در شورای انقلاب از طرف آیتالله خمینی توسط آقای هاشمی رفسنجانی به او ابلاغ شده است.{منبع وبسایت آقای بنیصدر، فایلهای مصاحبه او در یوتیوب و صفحه ۷۵ کتاب «درس تجربه»} این روایت بخش دیگری از گردش کار در روند عضویت در شورای انقلاب را نشان میدهد. پیشنهاد اولیه برای عضویت افراد جدید در شورای انقلاب از طرف هیئت موسس شورای انقلاب به آیتالله خمینی ارسال و پس از تصویب اولیه آیتالله خمینی این امکان به فرد مورد نظر ابلاغ میشده است. در صورت قبول پیشنهاد، آن فرد به عضویت در شورای انقلاب تعیین و منصوب میشده است.
چهار رئیس شورای انقلاب
شورای انقلاب در دوران عملکرد خود به واقع چهار رئیس داشت. اولین رئیس شورای انقلاب آیتالله مطهری بود که در ضمن پایهگذار شورای انقلاب در پاییز ۱۳۵۷ نیز بود. آیتالله مطهری در یازدهم اردیبهشت ۱۳۵۸ توسط گروه فرقان ترور شد. دومین رئیس شورای انقلاب آیتالله طالقانی بود که که در روز ۱۹ شهریور ۱۳۵۸درگذشت. سومین دبیر اجرایی شورای انقلاب آیتالله بهشتی بود که تا ۱۵ بهمن ۱۳۵۸ در این موقعیت بود؛ اگرچه آیتالله بهشتی حتی در زمان حیات مطهری و طالقانی هم جلسههای شورا را در عمل اداره میکرد، ولی او هیچگاه نخواست بهطور رسمی رئیس شورای انقلاب شود. چهارمین و آخرین رئیس شورای انقلاب ابوالحسن بنیصدر بود که از ۱۵ بهمن ۱۳۵۸ تا ۲۹ تیر ۱۳۵۹ در این موقعیت قرار داشت. این موضوع در بخش ۱۴ از این مجموعه بررسی شد. در حالی که اکثریت نسبی اعضای شورای انقلاب در زمستان ۱۳۵۸ در رابطه با حزب جمهوری اسلامی بودند، بنیصدر که در اقلیت بود به ریاست شورای انقلاب انتخاب شد. این مصالحهای بود در جهت تخفیف تنش در درون شورای انقلاب، ولی در عمل به تعمیق تنش در شورای انقلاب منجر شد.
عملکرد و رویه اعضای شورای انقلاب
بعد از پیروزی قیام ۲۲ بهمن شورای انقلاب برای مدتی کوتاه نقشی مشابه یک مجلس قانونگذار را به خود گرفت، ولی این نقش چند هفتهای بیشتر دوام نیافت. در تیرماه ۱۳۵۸ شورای انقلاب و دولت موقت در هم تنیدند و پنج نفر از اعضای شورای انقلاب به مقام معاون وزیر منصوب شدند که در عمل نقش دوره کارآموزی پست وزارت را برای آنها داشت. این افراد چندماه بعد به وزیری رسیدند. در همین مرحله چند نفر از هیئت دولت هم به عضویت شورای انقلاب درآمدند.
پس از سقوط دولت بازرگان، در نیمه آبان ۵۸، شورای انقلاب اداره کامل قوه اجرایی را هم به حوزه اختیارات خود اضافه کرد، بدون آنکه حتی کسی را به عنوان مسئول قوه مجریه به مردم معرفی کند. گفته میشود، صادق طباطبایی (بدون آن که عضو شورای انقلاب باشد) در این دوران نقش اداری رئیس دفتر نخست وزیری را اجرا میکرده است.
به این ترتیب شورای انقلاب از نیمه آبان سال ۱۳۵۸ پس از ادغام کل ساختار دولت در خود، در عمل حلقهای بسته در ساختار قدرت شد. بنیصدر در فاصله ۱۵ بهمن ۵۸ تا آخر تیر ۵۹ رئیس شورای انقلاب بود. تمرکز تمامی قدرت در شورای انقلاب بود که زمینه درگیریهای بعدی بین دو جناح، دوئل در ساختار قدرت و در نهایت انفجار در ساختار قدرت در بهار ۱۳۶۰ را فراهم آورد. افرادی در میان اعضای شورای انقلاب قرار داشتند ولی در آن زمان عملکرد خود را به مثابه توحید و آزادی و رقیبانی را که کیلومترها از ساختار قدرت دور بودند قدرتمدار و سلطهطلب خطاب میکردند.
تکوین شورای انقلاب
شورای انقلاب نقشی بسیار مهم در عملکرد سال های اول انقلاب و نیز تاثیری بسیار عمیقتر در شکلگیریهای بعدی ارگانهای جمهوری اسلامی تا به امروز داشته است. دستور کار و ریز بحثهای ارگانهایی مثل مجلس خبرگان و شورای نگهبان، شبیه به عملکرد شورای انقلاب منتشر نمیشود.
بخشهای عمدهای از عملکرد شورای انقلاب هنوز هم منتشر نشده است. به دلیل کمبود اطلاعات شفاف از ساختار، گردش کار و عملکرد شورای انقلاب باید تصویر کلی را با توجه به نقطههای پراکنده موجود تکمیل کرد. آقای هاشمی گفته است که «تا قبل از پیروزی انقلاب، به خاطر مسائل امنیتی، شورای انقلاب کاملاً سری بود و به همین دلیل صورت جلسه تهیه نمیشد و هیچگونه اثر قابل استنادی به جا نمیگذاشتیم.»(منبع وبسایت آقای هاشمی) عملکرد مخفی شورای انقلاب بعد از تشکیل جمهوری اسلامی (که دیگر آن مسائل امنیتی دوران شاه را نداشت) هم دنبال شد. این رویه به اعضای شورای انقلاب امکان میداد تا بدون شفافیت دامنه قدرت را در بین حلقهای از خواص محدود کنند. رویهای که بعد از آن هم ادامه یافته است. پارادوکسی در همان زمان وجود داشت که دیده میشد رئیس شورای انقلاب که تمام قدرت را در ساختار خود متمرکز کرده بود، افراد دیگر را قدرتمدار بخواند و در مورد نقش خود در توسعه آزادی و دموکراسی خطابهها بگویند.
هر چه زمان میگذرد مدرکهای جدیدی منتشر میشود که تصویر روشنتری از فرایند انتخاب اعضای شورای انقلاب و گردش کار و نیز عملکردهای آن را به دست میدهد. با به دست اوردن این اطلاعات اینک میتوان، مانند باستانشناسان، با کنار هم قرار دادن قطعههای موجود این موزائیک تصویر و شمای کلی آن را ساخت، ولی این فرض که افرادی بدون انتخاب و تصویب آیتالله خمینی و بدون تمکین به حق شرعی او به منصب کلیدی عضویت در شورای انقلاب دست یافتهاند، به شرح آقایان بهشتی، هاشمی و بنیصدر و نیز با توجه به عملکرد مشخص آیتالله خمینی در پیوند با اعمال حق شرعی (مبتنی بر ساختارهای فکری و آموزشی مکتب اصولی) در تعارض آشکار است.
پایان رسمی شورای انقلاب- ۲۹ تیر ۱۳۵۹
شورای انقلاب که در عمل در پاییز سال ۵۷ تشکیل شده بود، ولی خبر تشکیل رسمی آن در روز ۲۳ دی ۵۷ در روزنامهها اعلام شد، بعد از ۲۱ ماه فعالیت در ۲۹ تیر سال ۵۹، با تشکیل مجلس اول به طور رسمی به کار خود پایان داد. اطلاعات موجود حکایت از آن دارد که اعضای شورای انقلاب در مرحله آخر ۱۲ نفر بودند: آقایان مهدی بازرگان، محمدجواد باهنر، ابوالحسن بنیصدر، حسین بهشتی، حسن حبیبی، علی خامنهای، عزتالله سحابی، عباس شیبانی، صادق قطبزاده، علیاکبر معینفر، عبدالکریم موسوی اردبیلی و علیاکبر هاشمی رفسنجانی. (منبع: کتاب «روزها و رویدادها»، منتشر شده در سال ۱۳۷۹)
سرنوشت اعضای شورای انقلاب
مرتضی مطهری اولین رئیس شورای انقلاب در اردیبهشت سال ۱۳۵۸ به دست گروه فرقان ترور شد و به این ترتیب نتوانست خاطرات خود را مدون کند. ترور او بعد از پایان یکی از جلسههای شبانه شورای انقلاب صورت گرفت. در بهار ۱۳۵۸ در حالی که حتی فهرست اعضای شورای انقلاب از جامعه ایرانی مخفی نگاه داشته میشد، افراد آن گروه تروریستی به خوبی از نقش، عملکرد و حتی جزئیات دقیق زمان جلسات آن شورای مخفی مطلع بودند. این گروه اقدام به ترور ناموفق آقای اکبر هاشمی، عضو دیگر شورای انقلاب نیز کرد.
به این ترتیب دیده میشود که مخفی بودن شورای انقلاب نتوانست امنیت اعضای آن را تضمین کند، ولی این رویه مخفیکاری از ابتدا شفافیت در فعالیتهای دولتی/ حکومتی را از بین برد و مانعی به وجود آورد بر نظارت مردم بر عملکرد ساختارهای دولتی. مخفیکاری در عملکردهای دولتهای بعد از انقلاب، همان یادگار شورای انقلاب، دوام یافته است. در کل عملکرد شورای انقلاب کمکی به نهادینه کردن دموکراسی در ایران نکرد. این نکته باید مورد توجه افرادی قرار گیرد که خود را مشعلدار آزادی در ایران معرفی کردهاند، ولی هنوز ریز عملکردهای خود در شورای انقلاب را همچنان در سایه نگاه میدارند.
آقایان مطهری، بهشتی و باهنر، سه نفر از پنج عضو اول شورای انقلاب، در طی سه سال اول بعد از انقلاب کشته شدند؛ و از آنها کتاب خاطرهای باقی نمانده است. از میان پنج عضو اول شورای انقلاب دو نفر دیگر یعنی آقایان اکبر هاشمی و عبدالکریم موسوی اردبیلی زندهاند. بسیاری از اعضای بعدی شورای انقلاب هم در سالهای بعد مغضوب شدند و برخی هم در سکوت روی در نقاب خاک کشیدند و برخی هم اطلاعات ناچیزی به جا گذاشتند.
آقایان قطبزاده، بنیصدر و حبیبی که از پاییز ۵۷ در پاریس به خدمت آیتالله خمینی درآمده بودند، از جمله افرادی بودند که در فرایند توسعه شورای انقلاب در ابتدای بهار سال ۵۸ از طرف آیتالله خمینی به عضویت آن تعیین و منصوب شدند. به این ترتیب این سه نفر دورهای طولانی و به طور همزمان در کنار هم در شورای انقلاب فعال بودند.
حسن حبیبی در پاییز سال ۵۷ در پاریس در گروه آیتالله خمینی فعال بود، ولی در ضمن در گروه سهنفره بنیصدر، یزدی و قطبزاده نبود. به این ترتیب حبیبی مسیری موازی آن گروه پیمود. حبییی در ایران ماند و هنوز به حالت نیمه بازنشسته عمل میکند. از او تاکنون یادداشت شخصی و کتاب خاطراتی در مورد عملکرد شورای انقلاب منتشر نشده است. آقای حبیبی در ۱۳۹۰ دچار یک حمله قلبی شد و مدتی را در قسمت مراقبتهای ویژه گذرانید.
قطبزاده در اولین حکم دولت بازرگان در روز ۲۳ بهمن ۵۷ رئیس سازمان رادیو و تلویزیون دولتی شد. قطبزاده در پاییز ۱۳۵۸ وزیر امور خارجه شد. صادق قطبزاده بعد مغضوب شد و در نهایت در ۲۴ شهریور سال ۱۳۶۱ به اتهام کودتا توسط حکومت اسلامی اعدام شد. از قطبزاده نوشتهای درباره چند و چون عملکردش در دوران عضویت او در شورای انقلاب منتشر نشده است.
بنیصدر در فاصله اول بهار ۵۸ تا آخر تیرماه ۵۹ به مدت ۱۶ ماه عضو و مدت شش ماه هم رئیس شورای انقلاب بود. با اینهمه در فهرست طولانی نوشتههایش، عملکرد خودش در شورای انقلاب کمتر مورد اشاره او قرار گرفتهاند. آقای بنیصدر در متن چهار صفحهای از شرح زندگانی خود فقط با یک جمله بسیار کوتاه هشت کلمهای به نقش خود در شورای انقلاب اشاره میکند: «در بهار ۱۳۵۸، وی عضو شورای انقلاب شد.» {مرجع «شرح زندگی بنیصدر- وبسایت آقای بنیصدر»}.
شرح عملکرد ابوالحسن بنیصدر در شورای انقلاب- منبع زندگی نامه بنیصدر
شرح زندگانی آقای بنیصدر نه تنها شامل هیچ یک از عملکردهای او در دوران شورای انقلاب نیست، بلکه حتی به موضوع مهم ارتقای او به منصب رئیسی شورای انقلاب در بهمن ۱۳۵۸ هم اشاره نمیکند. این فراموشی تاریخی در پیوند با موضوعی به این مهمی جای بسی تعمق و بررسی دارد.
با توجه به عملکردهای محرمانه آن شورا، اعضای هنوز زنده شورای انقلاب این دین تاریخی را به مردم ایران دارند که فرایند تشکیل، گزینش، عملکرد و کشاکش قدرت در داخل حلقه شورای انقلاب، به طوری که واقعاً اتفاق افتادند را برای ثبت در تاریخ بیان کنند.
پینوشتها
بخشهای قبلی این سری نوشته در وب سایت رادیو زمانه به شرح زیر قابل دسترس است:
سه روز تاریخساز – بخش اول: بررسی پیش زمینهها
بخش دوم: ماه پیشتاز – نیمه دی تا نیمه بهمن ۵۷
بخش سوم: آرایش نیروها پیش از رفتن شاه – نیمه دی ۵۷
بخش چهارم: بازآرایی نیروها پس از رفتن شاه – نیمه بهمن ۵۷
بخش پنجم: شورش در پادگان دوشان تپه – ۲۰ بهمن ۵۷
بخش ششم: شورش در شرق تهران – ۲۱ بهمن ۵۷
بخش هفتم: قیام مسلحانه در تهران – ۲۲ بهمن ۵۷
بخش هشتم: اعلام بیطرفی ارتش – ۲۲ بهمن ۵۷
بخش نهم: دیدار دیرهنگام – ۲۲ بهمن ۵۷
بخش دهم: آغاز مرحله پسانقلاب – اسفند ۵۷
بخش یازدهم: پایان بهار آزادی – تابستان ۵۸
بخش دوازدهم: حذف جناحی در ساختار قدرت – آبان ۵۸
بخش سیزدهم: دوئل در ساختار قدرت – آذر ۵۸
بخش پانزدهم: موازنه تقابلی در ساختار قدرت – اسفند ۵۸
بخش شانزدهم: حادثه طبس – اردیبهشت ۵۹
بخش هفدهم: انقلاف فرهنگی – فروردین ۵۹
بخش هژدهم: جدال بر سر تعیین نخست وزیر – تابستان ۵۹
بخش نوزدهم: شورای انقلاب (قسمت اول) – آبان ۵۷ تا بهمن ۵۷
ای-میل نویسنده:
اقا یا خانم he: سوال شما از ان ۶ نفری که با ان ها گفتگو کردید چی بود؟ و ان ها به شما چی گفتند؟
Anonymous / 14 August 2011
دوست عزیز بعد از سی سال تجربه همه می دونند که موضوع عضویت در شورای انقلاب یک محسناتی داشت که هیچ کس نمی توانست از ان دل بکند. با عضویت در شورای انقلاب شما در مرکز قدرت قرار می گرفتی بدون این که این عوام الناس فضول اصلا خبر داشته باشند. خوشبتخانه ان زمان ان عوام الناس انقدر از مرحله پرت بودند که متوجه موضوع حق شرعی فقیه در حکم شورای انقلاب اصلا نشدند. یک چند نفری هم که متوجه شدند خودشان شدند عضو شورای انقلاب. خوب این موضوع اصلا مشکلی بود؟ ان موقع نه خیر ولی بعدا یک کم مشکل شد. تا وقتی که این عوام الناس متوجه نبودند چی به چیه که که این کار اشکالی نداشت و بعد ها که موضوع برای این عوام الناس روشنتر شد شما می توانید کل عضویت خود در شورای انقلاب را بی اهمیت نشان بدهی مثلا بگویید درست است که من هم از طرف مرحوم خمینی به عضویت در شورای انقلاب تعیین شده بودم، ولی رای من در اقلیت بود. این مثل این بود که من اصلا عضو شورای انقلاب نبودم و به این ترتیب سعی کنی به قول معروف موضوع را ماست مالی کنی، برود پی کارش. ولی امان از دست این ادم های مزاحم و به قول معروف موی دماغ. بعد از سی سال هنوز ول کن معامله نیستند. یا موضوع عضویت در شورای انقلاب را بعد از سی سال علم می کنند. یا موضوع ان دستبوسی ناقابل در بیمارستان قلب را. خوب ما به دلایلی گفتیم خمینی را با صندلی چرخدار اوردند تا توجیه دستبوسی ما بشود. ولی در عمل خمینی با پای خودش به مراسم اومد. آیا توفیر این دو تا موضوع بی اهمیت انقدر است که شما به راوی بگوئید دروغگو؟ ان هم بعد از این که سی سال از ان داستان گذشته است. حالا این که سی سال قبل خمینی با پای خودش اومد به مراسم یا با صندلی چرخدار چه اهمیتی دارد؟ به هر صورت خمینی مرحوم شده و اگر هم صندلی چرخداری داشته ان هم هم زنگ زده است. امضا: همان نفری که سعی می کند که موضوع های خیلی جدی را با یک کم طنز و کنایه بنویسد.
Anonymous / 16 August 2011
واقعا که برای خودم ممتاسفم که وقتم را برای کسی گذاشتم تا حقیقت را همانگونه که هست متوجه شود نمی دانستم که این اقا همه اندیشه اش جز زور و قدرت نیست و بعد از اقای خمینی اشکال می گیرد کسی که یک ملت بزرگی را عوام الناس می خواند ملتی که یکی ازبزرگ ترین انقلاب قرن بیستم را انجام داده عوام می خواند و جز خورده فرمایشات خود چیز دیگری را جز قدرت که مشخصه اول اینگونه انسانها مطلق دیدن همه چیز است همه ملت عوام الناس هستند و فقط خودش فهمیده و دانا دوست عزیز برو اول قبل از که دیگران را نقد کنی خود را از این مطلق گرایی نجات بده و بدان همه انسانها دارای شعور و قدرت رهبریند و مورد احترام و حقوق / امید دارم همه ما از اندیشه زور مدارانه هر چه بیشتر فا صله بگیریم در غیر این صورت هر یک ازما اگر خود را از زور خالی نکنیم خود مستبد کو چکی هستیم در جامعه که تغییرش بسیار سخت است منظورم جواب به مهمان محترم 8/34 دقیق25/5/90 هست
Anonymous / 17 August 2011
موقعی که آقای خمینی دستور تشکیل شورای انقلاب را داد به جز اقلیتی کوچک ، مردم ایران رهبری او را پذیرفته بودند ، اعتصابات گسترده کشور را فرا گرفته بود و بسیاری از سربازان به دستور او پادگانها را ترک گفته بودند ، دولت و ارتش با نمایندگان وی برای رسیدن به توافق مذاکره میکردند ، و شاه و بختیار هر دو ابراز آمادگی کردند که به خواسته های او پاسخ دهند ، در چنین شرایطی بی تفاوت از اینکه آقای خمینی دستورات خود را مستند به شریعت میکرد یا نه ، تنها فردی بود که با توجه به پایگاه اجتماعی خود میتوانست حرفهایش را به کرسی بنشاند ، اگر کسانی مثل بنی صدر یا بازرگان جرات میکردند به او اعتراض کنند ، بخاطر اعتبار دینی آنها بود و نه موقیت سیاسی ایشان . حالا پس از ۳۲ سال بعضی شیر شده اند و برای آن زمان دستور العمل صادر میکنند . بهتر است که بجای خوردن حسرت گذشته ، کسانی که میتوانند برای حال چاره بیاندیشند .
Anonymous / 19 August 2011
من هم جز عوام الناس ایران هستم.
Anonymous / 19 August 2011
کاربر مهمان "چهارشنبه, 05/26/1390 – 22:28." این جا یک مکان عمومی است برای تبادل نظر بین تعداد زیادی. شما دارید با دیوار حرف می زنید؟ شما چه کسی هستید که فکر می کنید نظر شما "حقیقت را همانگونه که هست" می باشد و بقیه بعد در درک نظر شما متوجه "حقیقت همان طور که هست" بشوند"؟ یعنی هر نظر دیگری حقیقت همانگونه که نیست می باشد؟ در ضمن مشکل واژه "عوام الناس" چیست؟ عوام جمع عام است (در مقابل خاص و خواص). در لغت نامه دهخدا نوشته است: عوام: همه مردم و جمهور مردم. و ناس یعنی انسان ها و مردم. عوامل الناس یعنی مردمان عام! با به قولی "مردمان معمولی" حالا این اهانتی به کسی است؟ حالا استفاده از کلمه عوام الناس (مردمان عام / معمول) نشانه اندیشه زور و قدرت است؟ در این صورت من با کمال افتخار اعلام می کنم که جز ناچیز از دریای بی کران عوام الناس ایران هستم!*****
Anonymous / 19 August 2011
آنچه امثال آقایان خمینی ، بهشتی، آیت، رفسنجانی، خامنه ای، لاجوردی، باهنر، رجایی، وبسیاری دیگر از حزب جمهوری اسلامی، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، و بسیج و سپاه و هیات های موتلفه و فدائیان اسلام و … کردند و کشور را به این روز تیره دچار کردند را نمیتوان با راه انداختن این گونه ستونها و این جور نوشته ها توجیه کرد یا از خاطره ها زدود. باید فکر دیگری بکنید.*****. تهران ـ بهرام پیامی
Anonymous / 19 August 2011
**** تا موقعی که در اول کار که هنوز خمینی و بنی صدر در یک واگن بودند فقط توجیه کارهای خمینی. هر کاری که خمینی می کرد درست بود. او رهبر انقلاب بود. ولی بعد که بنی صدر و خمینی از هم جدا شدند همه کارهای خمینی نشانه دیکتاتوری است. بعد هم این ادعا ها عجیب و غریب. مثل این که "حقیقت را همانگونه که هست متوجه شود" یا این که "در همه انقلابات مرسومه وقتی مردم در خیا بانها کسی را بعنوان رهبری قبول دارند او هم برای انتقال قدرت سازکاری را انتخا ب می کند." حتی یک نمونه مثال دیگر هم لازم نیست که این ادعای بی پایه را ثابت کند. ولی حتی یک نفر به موضوع اصلی بحث عنایت نکرد که چرا بنی صدر (فرضا) به حکم نخست وزیر بازرگان ایراد کرد ولی در مورد حکم شورای انقلاب سکوت کرد. بین این دو تا حکم فقط 3 هفته بود.
Anonymous / 20 August 2011
برای من که به دنبال این نکته تاریخی هستم که چرا آیت الله خمینی اینقدر قدرت گرفت، چرا این جذبه را داشت که عدهای با توسّل به قدرت او به دنبال تغییر در ساختار سیاسی ایران بودند، مطالعه این مطلب فقط اشتباهها و کوتاهیهای شورای انقلاب و بنی صدر را روشن میکند و چیزی درباره خمینی نمیگوید.گویی هیچ عامل دیگری نبوده است.همه ی ۱۹ قسمت پیش را خواندهام ولی باز هم معمای فکرم را که بی پاسخ مانده میپرسم:چرا جامعه ما به یک نظام اسلامی سوق داده شد؟ چرا خمینی اینقدر پیش و پس از انقلاب قدرت داشت؟ چرا خمینی علیرغم تفکر شخصیاش که در اندیشه حاکمیت ولایت فقیه بود و نیز علیرغم وجود گروهها و جریانهای فکری دیگر، مرکز قدرت مخالفان رژیم پیشین شد؟ آیا گزینه دیگری نبود؟ (نتیجهای که تا به حال گرفتهام این است که “مردم ما ریشههای مذهبی دارند و به مذهب اعتماد کردند.مردم ما علیرغم انکار همه شان، مذهب را میخواستند و یک نظام مذهبی با قدرت سیاسی در تاریخ ما گریز ناپذیر بود.)
Anonymous / 23 August 2011
دوست عزیز 23/29 حتمااطلاع دارید که در هر گفتگویی چیزی که خطا را از باطل مشخص می کند منطق است ومنطق هم برای این امر اصولی را تعریف می کند مثلا هر لفظ مصداق خارجی دارد مانند اینکه اقای خمینی میزند تودهن دیگری این بیانش اینست که یک معنی تحت الفظی داردیا بصورت یک اصطلاح مطرح شود در موارد مختلف یقینا وقتی یک فوتبالیست می گوید ما دهن حریف را سرویس می کنیم مشخص است که منظورش پیروزی در مقابل حریف است و حرف اقای بنی صدر قطعا این نبود که هر کس حرفی می زد اقای خمینی با مشت می زد تو دهنش و دهنش را خونی مالی می کرد{هرچند در دهه شصت هزارا جوان را بی جان کرد) ولی اینجا یقین بدانید که جلو گیری از اظهار نظر بود بقیه رو می گذاریم به قضاوت مردم با تشکر از شما دوست عزیز که موجب این شدید که کمی مبا دله افکار کنیم
Anonymous / 11 August 2011
کسانی که سی سال است سرشان مثل کبک توی برف مانده است! سن جو، متفکر چینی، متولد قرن ششم قبل از میلاد گفته است: “اگر دشمنت را بشناسی و خودت را بشناسی، در صد جنگ شکست نخواهی خورد. اگر نه دشمنت را بشناسی و نه خودت را بشناسی، در هر جنگی شکست خواهی خورد.”
Anonymous / 12 August 2011
سلام جناب سپهری
من مدتی است مجموعه مقالات شما درباره انقلاب را دنبال می کنم، و از زحمات شما در تحقیق و به خصوص تلاش تان برای مستند-سازی، که امری بسیار زمانگیر است، سپاسگزاری می کنم. به هر ترتیب، می خواستم به عنوان کسی که خود دستی در کار تحقیق دارد، نکته ای را یادآور شوم: من که دانه به دانه مقالات شما را خوانده ام، متوجه شده ام که بعضی وقتها در جریان بیان وقایع انقلاب، تکرر و تمرکز شما بر پاسخگویی به ادعاهای مطرح شده توسط آقای ابوالحسن بنی صدر، مقاله را از قصد اصلی اش که روایت و تحلیل وقایع انقلاب است دور می کند، و بعضا به حاشیه می برد. البته منظور من این نیست که نباید ادعاهای بنی صدر را بی پاسخ گذاشت، اما باید این نکته را هم در نظر گرفت که هدف این سری مقالات – با استناد به نوشته های خود شما – روایت وقایع انقلاب است؛ و اگر قرار است به بنی صدر پاسخگویی شود، بهتر است این امر در مجموعه مقالاتی جداگانه که با همین هدف نوشته می شوند انجام شود، تا به تمرکز تحقیقی مجموعه مقالات حاضر ضربه نزند.
ارادتمند
رضا پرچی زاده
Anonymous / 12 August 2011
بنی صدر فقط به این خاطر دشمن خمینی شد که امام او را با اردنگ از در بیرون انداخت.
این جمله با بکار بردن کلمه “امام ” نشان می دهد ، که به قلم یک پیرو خط امام نوشته شده است ، پس چرا این فرد به بوسیدن دست خمینی ایراد میگیرد !! چون بنی صدر را برای ادامه کار این نظام ضد اسلامی خطرناک مییابد. مشکل او بنی صدر است نه بوسیدن دست .
Anonymous / 13 August 2011
وای برما که انجان استبداد ما را بقول محروم شریعتی الینه کرده که با تقدس زوردر ذهن و عمل کشوررا به پرتگاه نا بودی کشاندهایم و بجای دفاع از انهایی که همه زندگی خود را در راه ازادی گذراندانهارا اینگونه مورد بی مهری قرار می دهیم و حتما نظر مان اینست که مردم بپا خیزند کشته بدهند زندان بروند و سالها زندگی در ترور را بر خورد بخرند و اینگونه مورد تفقد قرار بگیرند شما را بخدا یک مقدار فکر کنید ببینید این بحثها ان هم به دروغ چه روانشناسی را بر جامعه حاکم می کند اما دوست عزیز چقدر زیبا از مرحوم خمینی دفاع می کنید که با اردنگی ریس جمهور یک ملت را بیرون انداخت و ان همه انسانها را به چوبه دار اویخت و بعد هم در سال 67 زندانی هایی را که به حکم قانون همان حکومت به چند سال زندان محکوم شده بودند وتقریبا اکثر شان پا یان دوره زندانیشان بود تیر باران کرد چند نمونه این نوع وحشی گری در تاریخ مشاهده شده بنی صدر تنها کسی بود که یک تنه از زمانی که متوجه شد مرحوم خمینی از خط ازادی تخطی می کند در مقا لات در سخنرانیها در رسانه ها به افشائ گری خط استبداد پرداخت وچماقدارا حزب جمهوریدر14 اسفند…و افشائ کامل انها؟؟ کمی انصاف داشته باشید………..اما بوسیدن دست مرحوم خمینی اودست کسی را بوسید که هنوز از استقلال و ازادی دفاع می کردو ثا نیا این امر یک احساس شخصی در شرایط خاص بود و از زمانی که متوجه شد او در پشت این قبای عرفانی اندیشه زور مدارانه را اهسته اهسته بروز می دهد مردانه در مقابل افریط استبداد ایستاد و هنوز استوار و مقا وم با هدف ازادی به یاری همه انهایی که در ایران در خط ازادی و استقلال مبارزه می کنند به پیش می روند
Anonymous / 13 August 2011
حالا که سر و ته داستاندستبوسی بنی صدر روش شده است همه اجازه بدهید ان را بایگانی کنیم. خلاصه این داستان برای بایگانی این است. بنی صدر یک روایت دروغی از نوع دستبوسی خود در بیمارستان قلب در روز 15 بهمن 1358 سر هم کرد بعد هم ان دروغ را مرتب تکرار کرد. غافل از این که بعد از سی سال یک دستگاهی به نام اینترنت بیرون می اید که هم عکس و هم فیلم ان مراسم دستبوسی را از ته بایگانی ها بیرون می کشد. به این ترتیب دروغ سی ساله بنی صدر اشکار شد و همه از ته و توی قضیه دستبوسی و دروغ بعد از ان سر در اوردند. من پیشنهاد می کنم که بنی صدر قول بدهد دیگر این دروغ را تکرار نکند و بقیه هم از تقصیر او بگذرند و دیگر این دروغ را توی چشم او نکنند. قبول؟
Anonymous / 13 August 2011
در اشاره به نوشته کاربر مهمان در روز یکشنبه. مرحوم خمینی با همان اعلامیه تشکیل شورای انقلاب در پاریس و موضوع حق شرعی نشان داد در چه راهی است. او از همان زمان در پی تشکیل حکومتی بر پایه حق شرعی (ولایت فقیه) بود. این ها همه که شما نوشتید تبعات این نوع حکومت است. بنی صدر این موضوع را در پاریس دید ولی جیک نزد. خمینی این مسیر را در حکم نخست وزیری باززگان و حکم رئیس جمهموری بنی صدر و متن قانون اساسی جمهوری اسلامی هم ادامه داد. در تمامی ان دوران این بنی صدر بود که عملکردهای حکومت اسلامی را توجیه می کرد. لطف کنید یک کم کمتر احساساتی برخورد کنید. انان که از تاریخ پند نمی گیرند مجبور به تکرار ان هستتند. در موضوع دستبوسی هم نحوه دروغ گفتن در این مورد ان است. بنی صدر به طور خلاصه در مورد نحوه دستبوسی خمینی دروغ گفته است. انتقاد از عملکردهای بنی صدر به معنی تایید عملکردهای خمینی نیست. فرق این است که بنی صدر سی سال است که دارد سعی می کند وقایع تاریخی را به شکل دیگر نشان بدهد.
Anonymous / 14 August 2011
دوست عزیز بعد از سی سال تجربه همه می دونند خمینی منظورش چی بود و یا تفکر زورمدارانه گروههای موجود در کشور که امروز ازادی خواه شدند اورا به طرف استبداد صالحین سوق نداده البته بقول خودشان شما گویا بجای کشف حقیقت دنبال حاکم و محکوم می خواهید عوض کنید بله درست است زمانی که مرحوم خمینی به ایران امد جز مبارزان قدیمی کسی بنی صدر و دیگر مبارزان راه ازادی را نمی شناخت چون انقدر سا نسور کامل بود که همه دیوار ها موش داشتند ثا نیا همیشه رهبری فرایند اندیشه های نیروی جامعه است در ان رور 80 درصد گروهها از چپ و راست جز قدرت نمی شناختند و لطف کنید نشریات ان سالها را بخوانید ومنصافا نه چه کسانی در رابطه با اندیشه راهنما ازادی فعالیت کردند چه کسی در مجلس خبر گان همه فعالیتش را در نا ظر بودن فقیه بکار بود و چه در روزنامه ها و مناظره ها پیوسته از حقوق مردم حرف می زد و اصلا بنی صدر چرا از فرماندهی کل و ریس جمهوری پس بستند کلییه نشریات برکنار شد اگر بنی حرفی نزده بود که نیاز به بر کناری بعد هم کشار مقاومت مردم نبود لطف کنید بگویید بنی صدر کدام واقعه تاریخی را دگر گون نشان داد اگر اهل تحقیقید این روشی ست برای محکوم کردند یک فرد با یک سری کلی گویی اما اگر اهل انصاف و دنبال حقیقتید و با ذهن ازاد مسایل واقع شده را برسی می کونید هر حرفی می زنید شرایط زمانی و مکانی او را در نظر بگیرید و ثا نیا کجا اقای خمینی در پاریس بحث ولایت فقیه را مطرح کرد در رابطه با دستور شورای انقلاب این در همه انقلابات مرسومه وقتی مردم در خیا بانها کسی را بعنوان رهبری قبول دارند او هم برای انتقال قدرت سازکاری را انتخا ب می کند و این نشانه زورمداری اقای خمینی بود من نمی دانم شما که اینقدر به مسایل اتفاق افتاده وتجربه شده دیگران را محکوم می کنید گویا قدرت اینده نگری شما قویست لطف کنید یک تحلیلی از شرایط امروز ایران و گروههایی که خود را در حال مبارزه می دانند بفر مایید که بنده خیلی خوشحال می شوم
Anonymous / 14 August 2011
شما اگر توانستید جمله خنده دار پیدا کنید: “زمانی که متوجه شد او در پشت این قبای عرفانی اندیشه زور مدارانه را اهسته اهسته بروز می دهد/” به قول معروف دوزاری ایشان یک چند سالی دیر افتاد. ایشان همان 24 بهمن 58 که اعدام ها را شروع کرد، چهره خود را نشان داد. این کار را هم اهسته اهسته انجام نداد. فقط دوزاری دانای دهر بود که اهسته اهسته دیر افتاد.
Anonymous / 14 August 2011
مثل گذشته اشتباه میکنید یا بر دروغ گفتن و تهمت زدن اصرار دارید ، تا کنون با ۶ نفر از حاضرین این مراسم گفتگو داشته ام ، اما هنوز به نویسنده برای جبران اشتباه فرصت می دهم ، حرف ، بر اساس تحقیق زدن وظیفه نویسنده است . ببینیم بلاخره به خط انصاف نزدیک میشود یا نه ! he
Anonymous / 14 August 2011
اقای دوستدار بالاخره این دیدگاه موافق بنی صدر را کی می نویسد؟ مخالف ها می نویسند یا موافق ها؟ متن خود شما را کی نوشته است؟ ولی در این میان سوال های خود مقاله بی جواب مانده است. چرا بنی صدر در مورد نقش خود در شورای انقلاب از ابتدا تا انتها سکوت کرده است؟ دلیل سکوت سی ساله او در این مورد چیست؟ اگر کسی برای این سوال کلیدی جوابی پیدا کرد لطفا این جا بنویسد.
Anonymous / 08 August 2011
این داستان “که خمینی گفت “اگر 35 ملیون نفر بگویند بله من می گویم نه” یک داستان دیگر مثل دستبوسی است که یک نفر باید ریشه ان را دراورد. ظاهرا بررسی این داستان در در رادار radar اقای سپهری نیست. به عنوان یک شاهد ان زمان باید بنویسم که روز 12 بهمن 57 که بنی صدر همراه خمینی به ایران برگشت 500 نفر هم در تمام ایران او را نمی شناختند. بنی صدر از اول کار دست پرورده خمینی بود و در بهمن 57 بنی صدر نقش خدمتگزار خمینی را داشت و توجیه کننده حکومت اسلامی بود و البته مورد حمایت و عزیز رژیم هم بود. خمینی هم تا موقعی بنی صدر را تحمل می کرد که خدمتگزار او بود. ولی خمینی و بنی صدر هیچ وقت در یک level (سطح) نبودند که بنی صدر بخواهد از طریق رفراندم موضوع را حل کند. تازه مگر رفراندم اولی به چه منظوری انجام شد؟
ظاهرا بنی صدر این موضوع را که نقش او خدمگذاری خمینی بود را متوجه نبوده و هنوز هم متوجه نشده است. یا این که سعی می کند این مسایل روشن را هم پنهان کند. او خدمتگزار خمینی بود و تا وقتی در این حد بود خمینی او را تحمل می کرد. بنی صدر اولین نفری نبود که توسط خمینی تصفیه شد و اخرین نفر هم نبود. اگر قطب زاده هم زنده بود به طور مسلم کتاب ها در مورد رفتار های دیکتاتوری خمینی می نوشت. ولی با تکرار این قصه که “اگر 35 میلیون بگویند بله من می گویم نه” توجیه مخدوش کردن تاریخ ایران را نمی کند. او سی سال است داستان خمینی گفت “اگر 35 ملیون نفر بگویند بله من می گویم نه” را تکرار می کند و در مورد جزییات داستان عضویت خودش در شورای انقلاب ساکت است.
Anonymous / 09 August 2011
ایکاش همه مشکلات سیاسی این مملکت دست بوسی اشخاصی چون بنی صدر باشد دوستان عزیز ان همه نامه هایی که بنی صدر در جهت خط ازادی و استقلال نوشت انهمه سخنرانی که در حضور مردم در دفاع از ازادی نمود و ان همه مطالب که در روزنامه انقلاب اسلامی در دفاع از ازادی نوشت و در اخر وقتی بنی صدر اعلام کرد برای پا یان دادن به نظریه یک سری افرادی که جز به استبداد فکر نمی کردند و گروه اندکی نیز بیش نبودن تقا ضای رفراندوم نمود اقای خمینی گفتند اگر 35 ملیون نفر نظری را قبول کنند من نمی پذیرم و بعد دستور بستن همه روزنامه ها و پس از راهپیمایی ارام 30 خرداد در شب 30 خرداد در همه شهر های ایران چند نفر را بدون محاکمه اعدام کردند همه اینها جز درستی حرفها بنی صدر بود که همیشه از مردم می خواست همیشه در خط ازادی استادگی کنید حال انسان است موجود نسبی شما خود برای ازادی ایران چه کار کردید بله میشود بدون در نظر گرفتن زمان هر حرفی حا لا زد بزرگ ترین جرم بنی صدر در مجلس ضد ولایت فقیه بودن و دفاع از ازادی ودفاع از حقوق انسان هایی بود مثل فروخرو پارساو……در خارج کشور نشسن و حرف زدند خیلی راحته می دانید چه انسا نهایی برای دفاع از خط ازادی و استقلال بهترین سا لهای عمرشان را در زندان گذراندن و یا شهید شدند وقتی کسی را نقد می کنید اول همه مطالبی که ان شخص نوشت مطالعه بفرمایید بعد اظهار نظر کنید دز انجایی هم که اقای سپهری گفتند اقای بنی صدر گفتند اقای خمینی شورای انقلاب را تخته میکرد منظورش این بود که هر کاری دلش می خواست می کرد نه اینکه دهن اعضای شو رای انفلاب چون مرحوم طالاقانی را می بست در رابطه با مهندس بازرگان دوست عزیز مهندس بازرگان در زمان نوشته های بنی صدر زنده بود و هیچ نظر ردی بر حرفهای بنی صدر مطرح نکرد
Anonymous / 08 August 2011
دوست عزیری که برای جناب سپهری پیغام گذاشتی. من وکیل مدافع سپهری نیستم ولی من هم شاهد همان دوران انقلاب هم بوده ام. یاد دارم ان دورانی را که اقای بنی صدر مسجد به مسجد می رفت و حکومت جدید را توجیه می کرد و محبوب خمینی هم بود. همان دورانی که ایشان قدر قدرت بود را هم به خوبی یاد دارم. این بخش از نوشته مربوط به یک سوالی است که تا به کنون کمتر کسی مطرح کرده است و ان هم عملکرد های اقای بنی صدر در دوران عضویت ایشان در شورای انقلاب است. یک نفر دیگر هم پرسیده است که چرا اقای بنی صدر برای سه دهه در مورد نقش خودشان در شورای انقلاب سکوت کرده اند؟ (برای مثال این جمله. «در بهار ۱۳۵۸، وی عضو شورای انقلاب شد.» چه اطلاعاتی می دهد؟)
در ضمن من هم هم فیلم دستبوسی در بیمارستان را دیده ام و متن خاظرات اقای بنی صدر از همان مراسم را خوانده ام. شما فرق واضح بین این دو روایت (فیلم و خاطره) را چه چیزی غیر از دروغگویی تعبیر می کنید. یا ان دو تا داستان بسیار متفاوت مرتبط با قضیه دیدار در نجف در سال 1352. یا اصرار اقای بنی صدر در به هم ریختن ملاقات بین بختیار و خمینی که بازرگان از تهران ردیف کرده بود. بعد هم سعی در این موضوع که گناه از هم پاشیدن ارتش را گردن بختیار انداختن. در این مورد برای مثال به مصاحبه اخیر او با بی بی سی مراجعه کنید. بختیار صد تا عیب و ایراد داشت ولی موضوع از هم پاشیدن ارتش را نمی شود به او چسباند.
در ضمن در تمام سیستم ها قدرت بسته بالاخره بعد از مدتی مبارزه قدرت در می گیرد و داستان سال های 58 تا 60 در ایران هم استثنا نبود. خوب شما می توانید همین سوال برای درگیری در قدرت در مورد قطب زاده هم بکنید. قطب زاده هم می توانست بشود سفیر ایران در فرانسه ولی خوب او ماند و در درگیری قدرت شکست خورد و بقیه داستان. به نظر می رسد که خاصیت قدرت این است که وقتی که مزه اش زیر دندان کسی رفت بیشترش را می خواهد. ولی قطب زاده ان قدر خوش شاننس نبود که بتواند از ایران همراه رجوی خارج شود.
برنده شدن در انتخابات سال 1358 ربطی به ارائه اطلاعات غلط (برای این که نگویم دروغگویی) بعدی ندارد. شما فراموش نکنید که همه رئیس جمهور های امریکا از انتخابات بیرون امده اند. حتی اقای ریچارد نیکسون و اقای جرج دبلیو بوش. خلاصه لطف کنید و مقوله های بی ربط را هم مخلوط نکنید.
Anonymous / 08 August 2011
دوست عزیزی که راجع به اینکه بنی صدر از حکومت جدید دفاع کرد مگر بنی صدر می گوید من از انقلاب و حکومتی که بعد از ان در حال شکل گرفتن بود دفاع نکردم بنی صدر بارها گفته که این انقلاب نتیجه همه عمر ما بود ولی انچیزی که بنی صدر بعنوان پیام انقلاب از ان دفاع می کرد استقلال ازادی و اسلامی که بیانگر این دو باشد نه حکومتی که نوع جدیدی از استبداد را بازسازی کند و نظرش درست بود که مردم به نظریاتی که بنی صدر از ان دفاع می کرد رای دادند و تا سال 60 تقریبا ازادی مطبو عات تظا هرات حتی ازادیها اجتمایی مثل تفریحات مردم در سواحل دریا خزر و نوع پوشش نه صددر صد ولی ازاد بود وقتی طرفداران نظریه استبداد فقیه فهمیدند در فضای ازاد حریف مردم نیستند دست به سانسور کامل مطبو عات وان کشتار دهه شصت زدند هر چند بنی صدر هم اشتبا هاتی داشت ولی مسیر حرکتش درست بود در رابطه با عضویت بنی صدر در شورای انقلاب همانطوری که با رها گفت در اقلیت بود وتا توانست در هر فرصتی از خط ازادی دفاع کرد زمانی دروزارت اقتصاد و داریی بود و چند صباحی هم در وزارت امور خارجه طوری صحبت نکنید که گویا شورای انقلاب کاملا در اختیار بنی صدر بود نه عزیز اون هم عضوی از اعضاء بود و چون در اقلیت بود بیشتر مواقع نظراتش رای نمی اورد اگر منظور خاصی نظرتان هست بیان کنید تا اقای بنی صدر جواب دهند در رابطه با مرحوم شاپور بختیار اولا برید مطالبی که در رابطه با جبهه ملی چاپ شده بخوانید و بنی صدر تا قبل از نخست وزیری مرحوم بختیار از دوستان نزدیک او بود شاید افرادی که الان از ان مرحوم دفاع می کنند خیلی دور تر از اقای بنی صدر با اقای بختیار بودند بنی صدر در جواب خبر نگار بی بی سی گفتند ایشان در این دنیا نیستند ولی ان مدارکی که از طریقاسناد انگلیس و همچنان مدارکی که اقای تفرشی بعنوان یک محقق تاریخ در رابطه با اقای بختیار ارایه دادند من چه می توانم بگویم شما خود قضاوت کنید
Anonymous / 09 August 2011
کاربر گرامی مورخ تاریخ سه شنبه, 05/18/1390 – 01:08. اگر وقت فرمودید یک سری به کتاب درس تجربه بزنید تا ببینید که اقای خمینی با اقای طالقانی هم رفتار بهتر از بقیه اعضای شورای انقلاب نداشت. در همان صفحه 76 کتاب و در ادامه ان بخش که اقای بنی صدر گفتتند “اقای خمینی می زد توی دهن شورا” اقای بنی صدر ادامه داده اند که “خمینی ملاحظه او (طالقانی) را هم نمی کرد. وقتی اقای طالقانی شروع می کرد به حرف زدن، غالبا می زد توی دهنش. خیال نکیند ملاحظه او را می کرد. ابدا”. شما اگر وقتی کردید ان کتاب درس تجربه را بخوانید. و بعد نوشته خودتان را هم بخوانید که نوشته اید “وقتی کسی را نقد می کنید اول همه مطالبی که ان شخص نوشت مطالعه بفرمایید” شما هم کتاب درس تجربه را یک بار هم شده درست بخوانید. و بعد ادعا می کنید که “قای بنی صدر گفتند اقای خمینی شورای انقلاب را تخته میکرد منظورش این بود که هر کاری دلش می خواست می کرد نه اینکه دهن اعضای شو رای انفلاب چون مرحوم طالاقانی را می بست.” در ضمن ادم زنده که وکیل وصی نمی خواهد شما دارید حرف های اقای بنی صدر تاویل می کنید. اگر اقای بنی صدر به این نوشته ها ایراد دارد خودش می تواند توضیح بدهد و ایراد کند. در ضمن اقای بنی صدر هم شخصا تا کنون در این مورد ها هیچ نظر ردی ننوشته اند. پس بر مبنای همان استدلال خودتان ما باید چه نتیچه ای بگیریم؟
Anonymous / 09 August 2011
دوست عزیز بنده نه تنها یک بار بلکه چندین بار مطالعه کردم واقعا شما فکر می کنید نظر اقای بنی صدر این بود که می زد تو دهن شورا اول اینکه شورا یک شخصیت حقوقیست کسی نمی تواند بزند تو دهنش اگر قبول ندارید که منظور تخته و جلو گیری از افکار بود حتما از اقای بنی صدر سوال خواهد شد از طریق فسبوک
Anonymous / 10 August 2011
کاربر گرامی مورخ چهارشنبه, 05/19/1390 – 21:35. بنده ان چه را بخوانم به صورتی که نوشته شده است درک می کنم. شما هم البته حق دارید که هر چه را خواندید به هر روشی که دوست دارید تاویل کنید. فراموش نکنید که در بازگشت از فرانسه هم اقای خمینی در بهشت زهرا گفت «من توی دهن این دولت می زنم.» شما فکر می کنید برای روشن شدن این موضوع که منظور اقای خمینی از جمله (من توی دهن دولت می زنم) چی بوده است هم باید به فیسبوک اقای خمینی مراجعه کرد؟ در ضمنی متن ان کتاب درس تجربه روشن است: اقای بنی صدر گفتتند “اقای خمینی می زد توی دهن شورا” و بعد ایشان ادامه داده اند که “خمینی ملاحظه او (طالقانی) را هم نمی کرد. وقتی اقای طالقانی شروع می کرد به حرف زدن، غالبا می زد توی دهنش. خیال نکیند ملاحظه او را می کرد. ابدا”. می بینید که اقای خمینی با اقای طالقانی رفتاری متفاوت از بقیه نداشت و توی دهن او هم می زد مثل بقیه اعضای شورای انقلاب. با این شرایط حالا شما فکر می کنید که اقای خمینی در حضور اقای بنی صدر یک دفعه خجالتی می شد و شروع می کرد به توجیه کردن و بهانه اوردن؟ من گمان کنم که اگر چنین مذاکره ای به صورتی فرضی صورت گرفته باشد، اقای خمینی توی دهن اقای بنی صدر هم می زد، به صورتی که او قبلا توی دهن دولت (بختیار) زده بود و توی دهن طالقانی هم می زد (به روایت اقای بنی صدر).
Anonymous / 10 August 2011
من همان هستم که مرا با لطف مورد محبت قرار دادید که “اینان که با طنز و کنایه می نویسند”. من یک سوال از شما دوست عزیری که صحبت های اقای بنی صدر را تفسیر می کنند، دارم. اگر وقت کردید این جمله را هم به روش خودتان تفسیر کنید: ««من الان محبوبیتم بیش از مصدق است» لطفا به روش خودتان بفرمائید که منظور از این جمله چه بوده است؟ چون هر ادمی که یک ذره با تاریخ ایران اشنا باشد می داند که این ادعای موهوم در بهترین حالت یک اغراق انتخاباتی است. شاید منظورشان این بوده است که بنی صدر از یک مصدق دیگر محبوبتر بوده است؟ مثلا ان مصدقی که هنرپیشه سینما بود. (جوان های قدیمی یادشان هست.) شاید که در این ادعای محبوبیت از روش محاسباتی خاصی استفاده شده است؟ مثلا ار روش محاسبه برای ریاضیات اعداد موهومی؟ در ضمن سوال های من جدی است اگرچه با طنز می نویسم.
Anonymous / 10 August 2011
آن ها که برای بنیصدر در این دیدگاه ها سینه می زنند بهتر است بدانند که بنی صدر فقط وقتی مطمئن شد که جایی در دستگاه خمینی ندارد عقب نشست. او برای حفظ موقعیت خودش حاضر به هر کاری بود ولی خمینی دیگر بنیصدر را می خواست. آقای بنیصدر هم چشم بر اعدام ها که از دوره آغاز کار شورای انقلاب شروع شد بست و هم به بساط چماقداری در خیابان ها که در دوران پیش از ریاست جمهوری ایشان به راه افتاده بود روی خوش نشان داد هم به قانون اساسی حکومت اسلامی رأی داد هم بالای دیوار سفارت رفت و از سربازان امام زمان سان دید و هم قرارداد کنسرسیوم را تأیید کرد و هم مجلس خبرگان که قرار نبود تشکیل شود مورد تأیید ایشان بود و هم همه چیزهای دیگر. بنی صدر فقط به این خاطر دشمن خمینی شد که امام او را با اردنگ از در بیرون انداخت. حالا بهتر است برای دست بوسی از خمینی دلیل بهتری ارایه بدین.
Anonymous / 12 August 2011
کاربر میهمانی که برای افراد به سلیقه خود level تعریف میکند ، ذهنیت خود را لو میدهد ، برای رای مردم ارزش قائل نیست . بیش از ۷۰% مردم به رییس قوه مجریه رای میدهند تا از حقوق ملت ایران دفاع کند ، او در مقابل کارهای خلاف این حقوق ایستادگی میکند ، و آقای خمینی بر خلاف قانون اساسی و قولی که به مردم داده بود که روحانیت قصد تسخیر دولت را ندارد ، با دخالت های پی در پی در وظایف او کارشکنی میکند . حالا شما تصور میکنید با کارگزار یا مترجم نامیده او میتوانید خدمت وکیل ملت را بی ارزش جلوه دهید . حتی شما نه تنها شخصیت پرستی را تبلیغ میکنید ، که فکر میکنید تنها رهبر کشور آدم است و بقیه شهروندان در مشاغل و مناسب دیگر بی ارزش و شایسته تحقیر هستند . *****
Anonymous / 11 August 2011
دوست عزیز جناب سپهری حد اقل فکر کنید چند ملیون از انهایی که در سال 57 زندگی می کردند هنوز زندهاند و اکثر شون دارای سواد واهل مطا لعه هستند دوست عزیز هیچکس نمی گوید بنی صدر اشتباه نداشت ولی بنی صدر دروغ نمی گوید و به همین دلیل 11 ملیون رای اورد و به همین دلیل کهبارها شما هم فیلمش را دیدید در سخنرانیها گفت قرار نبود ماشنکنجه کنیم قرار نبود چندین زندان داشته باشید حتما فیلمش را دیدید و مصاحبه های اقای خمینی در پاریس را شنیدید و یا خواندید کجا بحث ولایت فقیه بود کمی انصاف داشته باشید اگر اقای بنی صدر راست نمی گفت و د جلوی استبداد اقای خمینی نیستاده بود چه نیاز به بستن همه رو زنامه ها و ان کشتار بود واگر اقای بنی صدر دنبال قدرت بود با همکاری با اقای خمینی به همه چیز می رسید کمی انصاف داشته باشید و از مقا ومت کسانی که دزر مقابل استبداد وایستادند درس بگیریم
Anonymous / 07 August 2011
مثل این که باید دو باره لینک ویدئوی دستبوسی خمینی توسط بنی صدر را این جا گذاشت تا مشخص شود اول این خمینی را با صندلی چرخدار نیاوردند او با پای خودش امد و با پای خودش هم از مراسم رفت. دوم خمینی دستش را برای بوسیدن جلو نیاورد بلکه اقای بنی صدر بلند و دست او را خیلی رسمی بوسید و دو بار هم بوسید یکی اول مراسم و دیگری در اخر مراسم. بنابرین خاطرات او به طور عمدی نادرست است. این یادداشت را برای هر دو نفری نوشتم که اولی پرسیده است که “دست دراز شده خمینی رو باید با لگد جواب میداد؟” و دومی پرسیده است چرا این داستان را کش می دهیم. مشکل اصلی دستبوسی بنی صدر نیست. مشکل اصلی دروغ گفتن او است. وسلام.
Anonymous / 07 August 2011
هیچ شکی نیست که این دیدگاه های مخالف را یک نفر می نویسد تا برای این سایت توجه جلب کند. حتی بعضی موقع ها خود را به حالت موافق اقای بنی صدر در می اورد. مثل دیدگاه اول و دوم و ششم و هفتم و هشتم. اگر هر نفر اسم خود را درست بنویسد معلوم شود که چند نفر این دیدگاه ها را نوشته است. ولی حالا موقع این نیست که بحث کنیم که اگر بختیار و خمینی ملاقات کرده بودند اوضاع چقدر تفاوت می کرد. این مشخص نمی شود چون هر دو نفر زنده نیستند. نمی شود گناه ان را گردن اقای بنی صدر انداخت چون او در ان زمان در حکومت نبود. به هر صورت ما باید از اشتباهات گذشته درس بگیریم. از ان دوران فقط اقای بنی صدر زنده مانده اند. و بهترین حالتش هم این است که مصاحبه های هفتگی او را گوش کنیم که او اشتباه های خودش و بقیه را مشخص می کند. سر چشمه همه اشتباه ها از این جا است که در شرایط خلا زور فضا را پر می کند. دوستدار.
Anonymous / 07 August 2011
مثل این که این داستان دستبوسی بنی صدر از خمینی تمامی ندارد. خوب حالا یا بوسید یا نبوسید چرا این داستان را انقدر کش می دهید. از کجا معلوم که خود خمینی دستش را پیش نیاورد تا بنی صدر دست او را ببوسد. خوب همه می دانند که در ان زمان بنی صدر در مرحله قبل از تجربه بود و در حالتی که خمینی دستش را جلو اورده بود اگر بنی صدر که حالت پسر معنوی او را داشت اگر دست او را نبوسیده بود حالت عدم صداقت خود را نشان می داد. تازه خود بنی صدر هم نوشته است که خمینی را با صندلی چرخدار اوردند و خمینی خیلی حالت غمگین داشت و او به همین دلیل دست او را بوسید. خوب حالا با توجه به ان شرابط اشکال دستوبسی خمینی چی بوده است که بعضی ها این داستان را انقدر کش می دهند.
Anonymous / 07 August 2011
اگر نویسنده عقل ازاد داشت متوجه می شد که زمان و مکان زور صفر و زمان و مکان ازادی بی نهایت است. عقلی که تابع زور است زمان و مکان واقعی ان صفر یا نقطه است. زیرا زمان و مکان را ذهن قدرتمدار معین می کند. اگر نویسنده عقل ازاد داشت موازنه عدمی را اصل راهنما قرار می داد. چون عقل ازاد رها از تناقض ولی عقل قدرتمدار گرفتاد تناقض و تضاد است. برای همین هم نویسنده دچار عدم صداقت شده است و بر روی چیز هایی تاکید می کند که اصلا اهمیتی ندارد. عقل قدرتمدار قدرت تشخیص واقعیت های تاریخی را ندارد. در حالی که وقتی عقل ازاد که بر موازنه عدمی می بیند می تواند دو ضد را در واقعیت خود ببیند. برای همین هم نویسنده فکر می کند که مردم کورکورانه از خمینی پیروی کردند. در حالی که اگر او عقل ازاد داشت متوجه می شد که حرکت بختیار اصلا سنجیده نبود.
Anonymous / 07 August 2011
در این قسمت هم نویسنده بدون توجه به جو عمومی و اوضاع سیاسی اوائل انقلاب و بدون اینکه بتواند اطلاعات تازه و مفیدی به خواننده بدهد ، بنظر میرسد فقط یک هدف را دنبال می کند و آن هم کوبیدن آقای بنی صدر است . شاید بهتر بود تیتر مطلب را هم طوری انتخاب می کرد که با این هدف ارتباط داشته باشد . در آنصورت عدم صداقت اینقدر به وضوح دیده نمیشد . احکام خمینی بعنوان حکم شرعی و ایرادات به آن حالا دیگر برای همه روشن شده است و خود اقای بنی صدر هم در این زمینه بسیار گفته اند و نوشته ها و گفته های او پر است از تلاش برای جلوگیری از استمرار و تکرار اینگونه اشتباهات . آنان که فقط با هدف کوبیدن او قلم میزنند نه تنها کمکی به رفع اینگونه موانع در مسیر آزادی ایرانیان نمی کنند بلکه نسل بعد از انقلاب را در انتخاب راه درست واستفاده ار تجارب گذشته مردد خواهند کرد .
Anonymous / 06 August 2011
**** خود اقای بنی صدر هم ایراد های حکم بازرگان را اعلام کرده اند. این در شرایطی بود که هیچ کس از بازرگان ایراد نمی گرفت ولی اقای بنی صدر این کار را کرد چون این طور صلاح می دانست. نویسنده ایراد می گیرد که چرا اقای بنی صدر در مورد حکم شورای انقلاب چیزی بیان نکرده اند. خوب حتما ایشان این طور صلاح می دانستند. آیا نباید به کسی که 11 میلیون رای ایرانی را در اختیار دارد اجازه داد که در موردهایی که صلاح می دانند مطابق نظر خود عمل کنند. در پاریس اقای دکتر در مرحله قبل از تجربه بودند و به این ترتیب صلاح نمی دانستند که با خمینی به شکل رو در رو قرار گیرند چون شاه و بختیار هنوز سر کار بودند. ولی در تهران دیگر شاه و بختیار رفته بودند و ان زمان صلاح دانستند که این موضوع حکم بازرگان را محترمانه به خمینی گوشزد کنند تا او قرار خود در پاریس را فراموش نکند. که البته خمینی دیگر گوشش به این حرف های بدهکار نبود. برای همین هم از اقای بنی صدر دعوت کرد تا عضو شورای انقلاب شود. که با توجه به شرایط اوائل انقلاب ایشان صلاح دانستند و این دعوت را قبول کردند. اگر این کار را نمی کردند عدم صداقت بود. به هر صورت انان که با هدف کوبیدن اقای بنی صدر می نویسند هیچ کمکی به حرکت ایرانیان در مسیر ازادی نمی کنند چون فقط راه اقای بنی صدر به استقلال و ازادی ختم می شود و بقیه راه ها بسته است.
Anonymous / 06 August 2011
نسل بعد از انقلاب دقت کنید. اگر تا حالا متوجه نشده اید و حواستان نبوده است این اقای سپهری دارد سعی می کند که شما مردد کند.
Anonymous / 06 August 2011
ببخشید بنی صدر اگر جلوی هزار تا چشم دست خمینی رو نمی بوسید مثلا دست دراز شده خمینی رو باید با لگد جواب میداد؟
تو هم باشی جو گیر میشی می بوسیدی
Anonymous / 07 August 2011
کاربر شنبه 11:41 توضیح ندادند که راه درست کدام است که این نوشته ها افراد را در انتخاب آن مردد می کند؟ ایا راه درست به ادرس منزل اقای بنی صدر در پاریس ختم می شود؟
Anonymous / 06 August 2011
پس از واکاوی حوادث مسلم است که حمله به بنی صدر از هر نوع ادامه کودتا علیه او است. این واقعیت تاریخی است و غیر قابل انکار. ان ها که هنوز قدرت و نه آزادی برایشان اصل است عقل آزاد ندارند بلکه عقل قدرتمدار دارند و بنا بر این هدف، برایشان وسیله را توجیه میکند. ان ها از طریق سعی در ترور شخصیت اقای بنی صدر سعی کردهاند که نوع دیگری از سانسور شدن را بر ایشان تحمیل کنند. ولی همان طوری که در مورد گنجی قبلا مشخص شد این روش دیگر کار نمی کند. خود اقای بنی صدر هم امارهایی را که نشان می داد ایشان در روزهای قبل از کودتا با 76 در صد محبوبیت از خمینی جلو تر بوده اند را به اریک رولو نشان داد. این بهترین دلیل است که امروزه اشکار شده است که بنی صدر بعد از مصدق محبوب ترین شخصیت در بین ایرانیان است. نویسنده این مقاله با حمله به آقای دکتر بنی صدر فقط عرض خود می برد. چرا نویسنده زوم کرده است روی بنی صدر. این موضوع عدم صداقت او را نشان می دهد.
Anonymous / 07 August 2011
فقط ادم های زورپرست مدعی می شوند که، نزاع در حکومت جز نزاع بر سر قدرت نبوده است. درست است که هم اقای بنی صدر و هم اقای بهشتی در شورای انقلاب بودند و هر دو هم از طرف آقای خمینی به این کار مامور شده بودند ولی فرق های خیلی مهمی بین ان دو نفر بود که نویسنده به دلیل عدم عقل ازاد ندیده است. بهشتی عقل قدرتمدار داشت در حالی که بنی صدر به دنبال موازنه عدمی بود. به همین دلیل مقایسه کارهای این دو نفر نشان می دهد که نویسنده کتاب عقل ازاد را نخوانده و نتوانسته تفاوت واقعی بین ان دو نفر را تشخصی بدهد. اگر کسی کتاب عقل آزاد را بخواند در آنجا ۱۴۴ روش از روشهای که عقلهای قدرت مدار بکار میبردند را توضیح داده شدهاند و خوانندهای که این کتاب را بخواند هم روشهای عقل آزاد را میآموزد برای اینکه خود آزاد و مستقل زندگی کند و هم روشهای قدرت مدارها را شناسای میکند و نمیگذارد که کلاه بگذارند سرش.
Anonymous / 07 August 2011
اینان که با طنز و کنایه می نویسند توجه داشته باشند که آنچه مهم است در حال حاضر درس گرفتن از تجربه های گذشته است . اگر به این سلسله نوشته های آقای سپهری و آنچه بعضا در شکل نظریه می آید توجه کنید انقلاب 57 را حرکتی کور می نامد که مردم کورکورانه از خمینی پیروی کردند . از طرفی هم اصرار زیاد دارند که از حرکت اقای بختیار در قبول نخست وزیری شاه دفاع کند و معتقد است که سایر انقلابیون می بایست با او همکاری می کردند . این آقا از خودش سوال نمی کند که اگر آن حرکتهای بقول ایشان کور مردم نبود اصلا آقای بختیار در جامعه مطرح می شدند یانه ! و اگر همان طور که ایشان می خواستند خمینی بختیار را با سمت نخست وزیری می پذیرفت آنوقت حرکت مردم کور نبود ؟! در آنزمان هر آدم عاقلی میتوانست متوجه شود که ایستادن در مقابل مردمی که رهبری خمینی را در ذهن داشتند فایده ای نداشت . حتی اگر ارتش هم حاضر بود از بختیار تا آخر حمایت کند با خونریزیهای وحشتناک مواجه میشدیم با نتیجه ای نا معلوم . پس قبول کنید که حرکت بختیار اصلا سنجیده نبود . اگر خیلی خوش بین باشیم باید آنرا هم یکی از اشتباهاتی بدانیم که انقلابیون مرتکب شدند . حالا بیایید بجای این حرفها از همه این اشتباهات درس بگیریم و ببینیم حالا باید چه کنیم . متاسفانه آقای بختیار که ناجوانمردانه ترور شدند و در بین ما نیست . چرا بجای اینکه سایر افراد موثر در انقلاب را هم تخریب کنیم آنانرا سین جیم نکنیم تا برایمان درسی شود . البته اگر مخالف کل انقلاب هستید و ترجیح میدادید همان دیکتاتوری شاهنشاهی ادامه حیات میداد موضوع متفاوتیست .
Anonymous / 07 August 2011
سلام دوست عزیز من یه خواهش ازتون دارم
میشه یه دعوتنامه واسه بالاترین بهم بدید ؟
اگه این کار رو بکنید سپاس گذارتون میشم
این آدرس وبلاگمه : http://mahvareh-news.blogsky.com/
اینم ایمیلم :[email protected]
لطفا تو وبلاگم جوابمو بدید
Anonymous / 07 August 2011