آرمان نامدار- بخش سوم گفت‌و‌گوی من با ساقی قهرمان، رئیس سازمان دگرباشان جنسی ایران را می‌خوانید. خانم قهرمان در دو بخش پیشین از فعالیت‌های حمایتی‌اش در حوزه ادبیات دگرباش و وظیفه هم‌جنس‌گرایان در جامعه سخن به میان آورد. وی در این بخش نیز به رابطه هم‌جنس‌گرایان و خانواده‌ها و آگاهی رساندن به آن‌ها صحبت می‌کند.

پیش‌زمینه‌؛ هم برای خانواده‌ هم برای هم‌جنس‌گرا
 

دادن اطلاع به خانواده‌ها می‌تواند مشکل ناشناخته بودن هم‌جنس‌گرایان را حل کند. این اطلاع دادن از چه جایی باید شروع شود؟

ساقی قهرمان: بیست سال پیش در کانادا اتفاقی بدی افتاد که نشانه بی‌فکری و بچه‌گی کسانی بود که باعث آن شدند. مادری برای دیدن پسرش به ونکوور کانادا آمده بود. پسر از مادرش خواست که وی را به دوستانش که در رادیوی فارسی زبان ونکوور کانادا کار می‌کردند معرفی کند. در رادیو آن‌ها با مادر و فرزند و دوست پسرش که آن‌جا بود مصاحبه کردند. مجری برنامه سئوال می‌کرد: «از کجا آمده‌اید؟ چند وقت است که آمده‌اید؟ چقدر خوشحال هستید که فرزندتان را می‌بینید؟» مادر هم به سئوال‌ها جواب می‌داد. همان‌جا پسر این خانم که در کانادا هم زندگی می‌کرد به مادرش گفت: «من برای شما یک خبر غافلگیرکننده دارم. مادر من هم‌جنس‌گرا هستم و دوستم هم که کنارم نشسته است همسر من است.» این مادر دچار شوک شد، حالش بد شد و گریه کرد و برنامه به هم ریخت. آن مادر دیگر نتوانست آن فرزند را تحمل کند. خب! این کار بی‌فکر و خطرناکی بود. خیلی با آن مادر خشن برخورد شد. 

ساقی قهرمان

 
مسئله من آشکارگری برای خانواده نیست. مسئله این است که هم‌جنس‌گرایی که می‌تواند به عنوان کارمند مسئولیت خودش را انجام بدهد و از عهده خودش برآید و خانواده‌اش به آن شدت مذهبی و متعصب نیست که نتواند به هیچ عنوان با این مسئله کنار بیاید، شروع کند به تعلیم دادن به این خانواده. برای این‌کار باید حداقل شش‌ماه وقت بگذارد و این شش‌ماه برای این است که خانواده‌اش بپذیرند که می‌توانند او را حتی با یک گرایش ناشناخته، بپذیرند. با این شیوه سرمایه‌گذاری کردن، یک همجنسگرا دارای خانواده می‌شود. این مسئولیت این آدم به عنوان یک همجنس‌گراست. به همان اندازه‌ای که معتقدم یک هم‌جنس‌گرا باید در داخل ایران برای تحصیل و اشتغال برنامه‌ریزی کند، برای کار اجتماعی و شرکت در اجتماع، برنامه‌ریزی کند، به همان اندازه معتقدم باید برای نقش‌پذیری و پذیرفته‌شدن در خانواده هم برنامه‌ریزی کند. این وظیفه، وظیفه هم‌جنس‌گراست که به خانواده‌اش به شکل مثبت، بودن و چگونه بودن خودش را «اطلاع» بدهد و خانواده خودش را به حضور مثبت خودش آگاه کند.


هزینه‌هایی که باید بپردازم

حرف زدن با کسی که با خانواده‌ای زندگی می‌کند که به دلیل اعتقادات مذهبی با گرایش فرزند هم‌جنس‌گرایش تناقض پیدا می‌کند، سخت است. مثلاً من می‌شنوم که یک پدر بسیار بسیار مذهبی می‌تواند فرزندش را بکشد اگر متوجه گرایش فرزندش بشود. مادر فرزند هم مخالفتی نمی‌کند و این قتل را حتی به عنوان یک حرکت مفید می‌بیند. تصور این است که این فرزندی بود که منحرف بود و خانواده نمی‌تواند تحملش کند. دلیلی ندارد که یک انسان همجنسگرا با چنین هزینه‌هایی برود دنبال آگاه‌سازی خانواده. اگر این شخص بتواند از خانواده خودش دورتر بشود و برای خودش زندگی مستقلی جای دیگری درست کند و در چارچوب محدودیت‌های خودش زندگی ‌کند، قدم مثبت‌تری برداشته.

کسی که از طرف خانواده اجبار به ازدواج دارد چطور؟

ما زمانی این مشکل را در مبارزات زنان داشتیم. دختر جوانی که خانواده‌اش به او فشار می‌آورد ازدواج کن و او نمی‌خواهد ازدواج کند چه کار باید بکند؟ و یا زن جوانی که به دلیل مشکلاتی که درخانواده دارد می‌خواهد طلاق بگیرد و خانواده خودش اولین کسانی هستند که مخالف طلاق هستند باید چه کند؟

هزینه باید بدهد. شما از دستور و فشار خانواده سرپیچی می‌کنید و ازدواج نمی‌کنید. چه اتفاقی می‌افتد؟ خانواده هزینه‌های مادی شما را نمی‌دهد. خانواده حمایت اجتماعی به شما نمی‌دهد و شما این هزینه را، یعنی هزینه‌ منزوی شدن و محروم شدن را می‌پردازید. سعی می‌کنید جای دیگری خودتان را تقویت کنید. با تکیه به همین دلایل بود که جامعه زنان نیاز پیدا کرد بیشتر تحصیل بکند، حتما شاغل باشد، حتما بتواند تحرک داشته باشد. بتواند جدای از خانواده خودش را اداره بکند. اگر خانواده دیگر حاضر نشد به مهمانی دعوت‌اش کند، دیگر حاضر نشد موقعی که شب دیر می‌آید خانه، در خطرات خیابان، از او مراقبت کند، و دیگر حاضر نشد برایش پدری و مادری بکند، این زن بتواند بیرون به عنوان یک آدم تنها زندگی کند و یک محیط دیگر بسازد. یعنی شما مجبورید به عنوان یک زن روی پای خودتان بایستید و تنها باشید. انزوای تحمیل شده از سوی خانواده را تحمل کنید تا مجبور نباشید به اجباری که خانواده تحمیل می‌کند تن بدهید.

جامعه گی هم همین‌طور است؛ از دست می‌دهد و خانواده طردش می‌کند. با وی حرف نمی‌زند و هیچ جور حمایتی به وی نمی‌دهد. خب این جامعه گی باید بتواند روی پای خودش بایستد و درآمد خودش را داشته باشد. باید بتواند روی حلقه دوستانش تکیه کند. جامعه هم‌جنس‌گرای ایران هم به عنوان بخشی از این جامعه یک سری امکانات دارد، یک سری محدودیت‌ها دارد و یک‌سری مسئولیت‌ها را می‌تواند به عهده بگیرد.