انتشار عکس‌هایی بی‌حجاب از یک مجریِ تلویزیون در روزهای اخیر ما را برمی‌انگیزد که دیگر بار مسئله‌ی حجاب و پوششِ زنان در جامعه‌ی ایران را درنگریم، مسئله‌ای پیچیده و چندسویه که باید به طور جدی و فارغ از هر گونه ‌سوگیری واکاوی شود.

این نوشتار کوششی در این راستاست.

شکی نیست که حجاب در ایران یک مسئله است و عمرِ این مسئله هم از عمرِ انقلاب اسلامی طولانی‌تر است، گرچه بی‌تردید پس از انقلاب اسلامی مسئله‌ی حجاب پیچیده‌تر و جدی‌تر شد. اما وقتی از حجاب سخن می‌گوییم دقیقاً از چه چیز سخن می گوییم؟

پدیده‌شناسیِ حجاب

آن نوع از پوشش که با عنوان «حجاب» شناخته می‌شود امری یگانه و مشخص نیست بلکه می‌توان آن را در چندین سویه یا لایه‌ تحلیل کرد. در ادامه برخی از این سویه‌ها یا لایه‌ها را بازگو می‌کنیم:

۱. همچون هر نوعِ دیگری از پوشش، حجاب نیز به‌ خوبی ممکن است امری شخصی و سلیقه‌ای باشد بدون هر گونه لحاظ ایدئولوژیک یا سیاسی. و یک نکته‌ی مهم این است که در ایران حجاب برای برخی از بانوان به‌واقع همین طور است: صرفاً نوعی پوشش است بدون هر گونه ملاحظه‌ی ایدئولوژیکی یا اقتصادی یا سیاسی.

در دوران جدید بسیاری به‌ ویژه در رویکرد زنانه‌نگر (فمینیستی)، حجاب را صرفاً امری دانسته‌اند که بر زنان تحمیل شده، نه‌ تنها بر تن‌های آنان بلکه گاهی بر ذهن‌هایشان هم. در نظر این گروه، حجاب نمی‌تواند امری کاملاً شخصی تلقی شود که بر اساس انتخاب فرد استوار است بلکه همیشه امری تحمیلی است. چنین نظری وقتی به طور مطلق طرح شود پذیرفتنی نیست.

وقتی درباره‌ی حجاب سخن می‌گوییم نمی‌توانیم آزادی را به طور مطلق نفی کنیم چرا که در این صورت بی‌حجابی را هم می‌توان صرفاً تحمیل فرهنگی دیگر به حساب آورد.

پوستر تبلیغ حجاب، با این گفته از علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی: «با حجابِ زنِ سملمان، هم خود زن مسلمان امنیت پیدا می‌کند و هم مردان مسلمان امنیت پیدا می‌کنند.»
پوستر تبلیغ حجاب، با این گفته از علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی: «با حجابِ زنِ مسلمان، هم خود زن مسلمان امنیت پیدا می‌کند و هم مردان مسلمان امنیت پیدا می‌کنند.»

۲. حجاب یک پدیده‌ی فرهنگی هم هست: پوششِ بانوان جنبه‌ای از برخی از فرهنگ‌هاست. لازم است در این نکته هم باریک شویم. وقتی می‌گوییم حجاب یک پدیده‌ی فرهنگی هم هست، نباید به‌ سادگی در دامِ تحلیل‌های واکاستی بیفتیم. ضرورتاً چنین نیست که اگر بانوان در یک فرهنگ خاصی پوشیده‌تر باشند آن فرهنگ مردسالارتر است به این معنا که ستمِ بیش‌تری بر زنان روا می‌دارد. آنچه در واژه‌ی سادهی «فرهنگ» فشرده شده به‌واقع شبکه‌ای پیچیده از پدیده‌ها و کنش‌ها و نگرش‌هاست. یک مثال ساده می‌تواند روشنگر باشد. طبیعی ست که در هر فرهنگی مردانی هستند که از نگاه کردن به زنان لذت می‌برند و نمی‌توان آنان را از این کار بازداشت. اما اگر زنی، به هر دلیلی، دوست نداشته باشد مردان چنین لذتی از او ببرند ممکن است خود را بیش‌تر بپوشاند. ممکن است شمار زنانی که چنین ترجیحی دارند در یک فرهنگ نسبت به فرهنگ دیگر بیش‌تر باشد.

۳. حجاب به‌ آسانی ممکن است با نگرش‌های ایدئولوژیک همراه شود و در ایران هم تا اندازه‌ی بالایی چنین شده است. امروزه در ایران پوشش زنان را با ایدئولوژیِ مذهبی گره زده‌اند چنان که گویی زنی که بی‌حجاب است سنخیت کم‌تری با دین اسلام دارد. برای آنکه از تاریخ درسی بیاموزیم، این نیز گفتنی ست که پیش از انقلاب اسلامی هم بی‌حجاب بودن با نوعی ایدئولوژی‌های سکولار گره خورده بود.

۴. در ایران حجاب به امری سیاسی هم بدل شده است، به‌ویژه از طریق ایدئولوژیک شدنش. نه فقط اینکه نظام سیاسیِ حاکم در ایران باحجاب‌ها را به خود نزدیک‌تر می‌شمارد، بلکه اساساً حجاب از طریق قانون اجباری شده است. در مقام مقایسه، در نظام سیاسی ماقبل انقلاب اسلامی هم در برهه‌ای حجاب به‌ نحوی خلاف قانون تلقی می‌شد ولی در مجموع در آن زمان هم نظام سیاسی بی‌حجاب‌ها را به خود نزدیک‌تر می‌دانست.

۵. با ایدئولوژیک و سیاسی شدن، طبیعتاً حجاب به ابزاری برای بهره‌وری و ویژه‌خواری هم بدل می‌شود. و در ایران چنین شده است. فقط مجری‌های تلوزیون نیستند که ممکن است از طریق باحجاب بودن بیش‌تر قدر ببینند و بهره‌مند شوند. در بسیاری از دیگر مشاغل و مناصب هم وضع به همین سان است. در بسیاری از استخدام‌ها نوعی تبعیض مثبت به سود باحجاب‌ها هست. واکنش‌ها به عکس‌های مجریِ نامدار هم تا اندازه‌ای از همین نظرگاه مایه می‌گیرد.

پذیرفتنی نیست که کسی به این دلیل که چادری است از امتیاز ویژه‌ای برخوردار شود اما بدتر این است که آن شخص به‌ واقع هم چندان اعتقادی به حجاب نداشته باشد و وقتی فرصتی، مثلاً در خارج از کشور، به دست بیاورد خود را از شر حجاب خلاص کند! ظاهراً در نظام سیاسیِ پیش از انقلاب اسلامی هم تبعیضی از این دست اما در جهت معکوس در کار بوده است. البته، از آنجا که در ایران امروز حجاب امری اجباری است، همه‌ی زنان خواه‌ناخواه مجبورند آن را در حدی رعایت کنند، به‌ویژه وقتی می‌خواهند شغلی دولتی داشته باشند. برای همین، تبعیض مثبت به سود باحجاب‌ها در واقع از مسئله‌ی حجاب داشتن هم فراتر می‌رود و نوعِ حجاب اهمیت می‌یابد؛ امروزه در ایران تبعیض مثبت در واقع به سود باحجاب‌های چادری است. این نظر البته در مورد مناصب و مشاغل رده‌‌ بالای حکومتی در کل بلاموضوع است؛ درمورد این مناصب فعلاً بحث بر سر امکانِ حضورِ زنان است!

۶. در ایران حجاب با طبقه‌ی اقتصادی هم بی‌ارتباط نیست. بی‌شک زنانی که از نظر اقتصادی در طبقه‌های متوسط و فرادست جای دارند نسبت به زنانی که در زمره‌ی محرومان هستند به طور معمول از آزادیِ بیشتری برخوردارند. از همین رو، زنان طبقه‌ی متوسط و فرداست امکان‌های بیش‌تری برای آزادی از حجاب دارند.

یکی از امکان‌های آزادی حجاب برای زنان ایرانی سفر به خارج است اما بسیاری از زنان ایرانی که از نظر اقتصادی در طبقه‌ی فرودست هستند در سرتاسر عمر خود یک بار هم نمی‌توانند به خارج سفر کنند. جالب است طبقه‌ی اقتصادی هم در ایران تا اندازه‌ی زیادی از راه نزدیکی یا دوری از حاکمیت تعیین می‌شود. برای همین است که اگر آقازاده‌ای در خارج از کشور بدون حجاب ظاهر شود واکنش دیگران را بر می‌انگیزد چرا که او این آزادی را از راه نزدیکی به حاکمیتی به دست آورده که همین آزادی را از دیگران سلب کرده است.

از این که بگذریم، وقتی نسبتی را که حجاب با طبقه‌ی اقتصادی دارد در نظر داشته باشیم، در نقد حجاب احتیاط بیش‌تری به خرج خواهیم داد. واقعیت این است که جامعه‌ی ایران هیچ‌گاه از نظر اقتصادی جامعه‌ای عادلانه نبوده بلکه ثروت همواره به شکل بسیار ناعادلانه‌ای در میان ایرانیان توزیع شده است. از این رو، گاهی نقد حجاب در واقع عبارت از این است که کسانی که از منابع این کشور بهره‌ی فزون‌تری برده و از این راه در کشور دیگری به «آزادی» رسیده‌اند حجاب بی‌نوایان ناآزاد را به سخره می‌گیرند.

گذشته از همه‌ی اینها، با توجه داشتن به نسبت میان حجاب و طبقه‌ی اقتصادی، شاید کم‌کم به این نکته التفات یابیم که یک پیش‌نیاز برای حل مسئله‌ی حجاب در ایران توزیع عادلانه‌‌ی ثروت است.

۷. سرانجام، گاهی حجاب با ارزش‌گذاری‌های فردی هم گره می‌خورد یعنی برخی باحجاب بودن را برای زنان خوب/بد می‌شمارند. نگاه ارزشی به حجاب ممکن است تحت تأثیر ایدئولوژی‌ها یا فرهنگ‌ها یا نظام سیاسی یا طبقه‌ی اقتصادیِ فرد باشد. امروزه نگاه ارزشی به حجاب را در بسیاری از ایرانیان می‌توان دید. برخی حجاب را ارزش می‌دانند چرا که مثلاً آن را نشانه‌ی عفت و پاکدامنی می‌شمارند. در مقابل، دیگرانی هم هستند که به حجاب نگاهی منفی دارند چرا که مثلاً آن را نشانه‌ی عقب‌ماندگی و اُمل بودن می‌شمارند.

برآیند

از تحلیلی که در بالا انجام شد چه نتیجه‌ای درباره‌ی مسئله‌ی حجاب می‌توان گرفت؟ بر اساس تحلیل بالا، چگونه باید به این مسئله نزدیک شد؟ یک نتیجه‌گیریِ مهم این است که در رهیافت به مسئله‌ی حجاب باید لایه‌ها و سویه‌های گوناگونی را به طور همزمان در نظر داشت چرا که حجاب درمورد/برای همه‌ی زنانی که حجاب دارند/ندارند معنای واحدی ندارد.

در رهیافت به مسئله‌ی حجاب لازم است بکوشیم تا جای ممکن خود را از لایه‌ها یا سویه‌هایی که مسئله‌ی حجاب دارد بیرون آوریم و همه‌-سو-نگرانه به مسئله توجه کنیم. مهم‌تر از همه اینکه رهیافت ما به مسئله‌ی حجاب باید از نگاه ارزشی تهی باشد. ایرادی که در رهیافت بسیاری از ناقدان می‌توان دید این است که آنان خود پیشاپیش یکی از دو سو را ارزش شمرده‌اند.

شکی نیست که لازم است حجاب اجباری و تبعیض‌هایی که بر اساس پوشش هست نقد شوند اما مهم این است که هر گونه نقدی درباره‌ی حجاب باید بر پایه‌ی نقد ستم و تبعیض استوار باشد و نه بر پایه‌ی نگاهی ارزشی. فقط زمانی می‌توانیم حقیقتاً ستم بر زنان را نقد کنیم که از نگاهی ارزشی در این باره تهی باشیم. با نگرشی ارزش‌گذارانه ما کاری نمی‌کنیم جز اینکه راه را بر شکل دیگری از ستم می‌گشاییم یا اینکه یک سو را در مقابل سوی دیگر به واکنش وا داریم.

تهی شدن از نگاه ارزشی از قضا پاسخی به مسئله‌ی حجاب در جامعه‌ی ایران هم هست. حجاب فقط زمانی دیگر یک مسئله در ایران نخواهد بود که برای ایرانیان از بار ارزشی تهی شده باشد.


در همین زمینه