آزاده دواچی – در جوامعی که محدودیت در بیان آراء و دیدگاههای اکثریت افراد جامعه به عنوان منتقدان یک دولت و یا خط مشیهای یک حکومت وجود دارد، ادبیات نقش حساسی ایفا میکند. در چنین جامعهای ادبیات به ابزار قوی برای بیان خواستها و رویکردهای سیاسی و اجتماعی تبدیل میشود و فرصت و بیان نقد را به نویسنده و مخاطب اثر میدهد.
ادبیات زنان نیز از این قانون مستثنی نیست.
ادبیات زنان در طول دهههای گذشته ایستادگی در برابر مرزهای تن و مقاومت در برابر محدودیتهایی را تجربه کرده که به عنوان یک زن بر شاعران و نویسندگان اعمال شده است. بنابراین آثار ادبی زنان از این جهت اهمیت دارد که از یک سو آنها را درنقد گفتمانهای مذهبی و اجتماعی آزاد میگذارد و از سوی دیگر به آنها اجازه میدهد تا به فضای خارج از کنترل بر بدنشان قدم بگذارند و در برابر قوانین نابرابر که آنها را به حاشیه میرانند، مقاومت کنند. ادبیاتی که در این فضا شکل میگیرد از سویههای مشخصی از ادبیات اعتراضی برخوردار است؛ گونهای از ادبیات که اعتراضش تنها به قوانین موجود معطوف نیست، بلکه به کنترل تن، به قوانین نابرابر، به تیرهگیها و واقعیتهای پیچیده و پنهان در متن روابط مردسالار در جامعهی ایرانی و به طور کلی بر تسط بر رفتارهای او به عنوان یک زن در جامعه معترض است. ادبیات به زنان این فرصت را میدهد تا زبان خاص خود را انتخاب کنند و با خلق استراتژیهای متفاوت به بیان مطالبی بپردازند که روان جمعی آنها را آزرده است. شعر نیز از این رویکرد ادبی جدا نیست با این تفاوت که زبان استعاری و رمزآلود شعر میتواند در لایههای پیچیدهاش از زوایای پنهان مردسالاری پرده بردارد.
نقد رویکردهای تبعیضآمیز در شعر دههی ۷۰
از نقطه نظر نقد ادبی فمینیستی و همچنین سیاست مقاومت در ادبیات فمینیسم، آن دسته از ادبیات زنان حائز اهمیت است که به گونهای مشخص و آشکار به گسترش گفتمانهای انتقادی در زیرساختهای ادبی با هویت زنانهی خود بپردازند واین زیرساختها را در رویارویی با کنترل تن زن دارای معنی کند. شعری که چه در محتوا و چه در کارکردهای زبانی از این امتیاز استفاده کند و در نهایت به نقد اجتماعی بپردازد که تن زنان به عنوان ابزاری برای گسترش کنترل سیاسی بر رفتارهای تمامی افراد یک جامعه مبدل شده است، از منظر سیاست فمینیستی دارای اهمیت ویژهای است. مجموعه شعرهایی که در سالهای بعد از انقلاب و به ویژه دردههی ۷۰ خورشیدی در ادبیات زنان پدید آمد دارای این ویژگیها بود زیرا که زنان در ادبیات این فرصت را یافتند که فرای متن و تنِ خود، جامعهای را نقد کنند که یکی از اصول آن نابرابری و تبعیض جنسیتی بود. از سوی دیگر سانسور شدید در ادبیات، جداسازیهای جنسیتی، قوانین نابرابر و سختگیریها در پوشش زنان از عواملی بود که انگیزهی بسیاری از زنان شاعر را برانگیخت تا خواسته یا ناخواسته این رویکردهای تبعیضآمیز را نقد کنند. یکی از شاعران تأثیرگذار در این حوزه گراناز موسوی است.
گراناز موسوی: شاعر سینماگر و سینماگر شاعر
گراناز موسوی شاعر و فیلمساز در بهمن ماه ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. در ۱۲ سالگی برندهی جایزهی شعر دانشآموزی منطقه ۳ تهران شد و در ۱۷ سالگی اولین آثارش را در مجلههای آدینه، دنیای سخن، و چاووش به چاپ رساند. فقط ۱۸ سال داشت که به عنوان ویراستار در مجلهی دنیای سخن آغاز به کار کرد و پس از چندی صفحهی معرفی و نقد کوتاه کتابهای رسیده به وی سپرده شد. در سال ۷۶ تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته شیمی دانشگاه الزهرا رها کرد و در رشته سینما در دانشگاه فلیندرز و سپس در مدرسهی فیلم استرالیا به ادامه تحصیل پرداخت.
از گراناز موسوی تاکنون سه مجموعهی شعر در ایران به چاپ رسیده است. «خط خطی روی شب» در تیراژ محدود در سال ۷۶ دست به دست گشت و توجه اهل قلم و جامعهی ادبی ایران را به خود جلب کرد. همان سال، م. آزاد، شاعر و منتقد برجسته، در نقدی بر این مجموعه در مجلهی آدینه از کشف استعدادی تازه در شعر معاصر خبر داد و پس از آن ترجمههای شعر گراناز به زبانهای فرانسه و انگلیسی زمینهساز شعرخوانی و سخنرانیهای برون مرزی این شاعر شد و شعر او را به خوانندگان غیر فارسی زبان شناساند. از آن جمله درسال ۲۰۰۳ در دانشگاه سوربن پاریس پژوهشی در بررسی ویژگیهای شعر گراناز موسوی توسط اتین فرژه ارائه و دفاع شد. او هماکنون در حال به پایان بردن دورهی دکتری سینما با موضوع سینمای شاعرانه در دانشگاه وسترن سیدنی و تدریس پارهوقت در دو دانشگاه در استرالیاست و پس از چند تجربهی فیلم کوتاه و بازیگری سینما نخستین فیلم بلندش «تهران من حراج» را در تهران ساخته است.
تلاش برای برگذشتن از روایتها و گفتمانهای رایج
گراناز موسوی در مجموعههای شعر خود نشان داده است که توانایی مقابله با روابط پیچیدهی مردسالاری را از طریق شعر دارد. در جامعهی بسته و در سنت مردسالاری که زنان عموماً به واسطهی فشارهای مذهبی و سنتی توانایی حضور برابر در عرصه نقدهای اجتماعی را ندارند، گراناز موسوی با فضاسازیها و فراهم کردن بستر اعتراضی در شعر امکان این نقد را فراهم میآورد.
حتا تمام ابرهای جهان را به تن کنم
باز ردایی به دوشم میافکنند
تا برهنه نباشم (پابرهنه تاصبح، ص ۹)
آزاده دواچی – گراناز موسوی با استفاده از کلماتی که بیانگر خاطرات مشترک او با دیگر زنان ایرانیست، به سرنوشتش به عنوان یک زن ایرانی اعتراض میکند. او در اشعارش مرزهای تن را میشکند. روایتهای کلیشهای در شعرهای او جایی ندارند، بلکه برعکس، شاعر اصرار دارد از چنین روایتهایی بگذرد. او در اشعارش خاطرههایی را بازگو میکند که میراث مشترک نسلی رنج دیده است. موسوی مرزهای تن را میشکند و گفتمان تازهای را در میان کلمات و نحوهی انتقال آنها به مخاطب باز میکند. (عکس: آزاده دواچی، شاعر و منتقد ادبی)
شاعر با استفاده از کلماتی که میان او و دیگر زنان سرزمینش دارای حافظه و خاطرهای مشترک است، به سرنوشتش اعتراض میکند. میتوان گفت که بعد از فروغ فرخزاد که از مرزهای تحمیل شده بر تن فراتر رفت، بسیاری از شاعران زن با تکنیکهای متفاوت راه را برای مبارزه با هنجارهای (نُرم) جامعهی مردسالار باز کردند. گراناز موسوی نیز در اشعارش مرزهای تن را میشکند. روایتهای کلیشهای در شعرهای او جایی ندارند بلکه آنچه مانده است اصرار بر گذر کردن از این روایتهاست:
تا به اداره برسم
به مدرسه
به مغازه
به جایی که هیچ کجا نیست
به خانهای بیپلاک
هزاربار گم شدن را جیغ میکشم
تو اینجا را نمیشناسی
کوچه سهم پسرهاست
سهم ما در ادامهی صفهای خستگی
کوچه را به انتها میرساند
به جایی که کلاغهای حاشیهی عصر
با تردید به شباهت دخترهای مدرسه
نگاه میکنند (همان کتاب ص ۱۵)
در این شعر نیز عبور از گفتمانهای رایج دیده میشود. شاعر با زیرکی در سطرهای شعری به پوشش دختران در زمان مدرسه رفتن اعتراض میکند. شاعر کوچه را سهم پسرها میداند و سپس به گونهای که شعریت و فضای شعر دستنخورده نماند، اعتراضش را به محدودیت در فضاها ابراز میکند. فضاسازی کلمات همراه با گسترههای معنایی مخاطب را به سرمنزل مقصود میرساند. در شعرهای گراناز موسوی خاطرات مشترک هر زنی که در روان هر کسی که در ایران زیسته باشد، به تصویر کشیده میشود. شاعر اما خودش را فقط به یک قلمرو جغرافیایی محدود نکرده است، بلکه زیستن و حضور در فضاهای متفاوت جغرافیایی به او این فرصت را داده است تا فضای بیشتری از اشعارش را به نقد این خاطرهها اختصاص بدهد:
آنجا
زنگ یعنی بازرسی زنگها و موهایی که پنهانی
به تماشای آفتاب میرفتند
یعنی مرگ دستهجمعی دستهای خط خطی
و آنکه سنگ به قطار میپراند
جیغ زنگی بلندگوی ناظم بود
یعنی نه!
رنگ یعنی فقط سیاه سرمهای (پابرهنه تاصبح، ۲۲)
وجه اعتراضی در این اشعار به خوبی میتواند با مخاطب ارتباط چندگانهای برقرار کند. شاعر خاطرههایی را بازگو میکند که میراث مشترک نسلی رنج دیده است. این بار اما این خاطرات در زبان شعری هویدا میشوند. شاعر مرزهای تن را میشکند و گفتمان تازهای را در میان کلمات و نحوهی انتقال آنها به مخاطب باز میکند. زبان شعر یکدست و روان است و در عین حال در بیان کردن پیچیدگیها و معضلات اجتماعی موفق عمل میکند. فضای روایی کلامی ساده است، اما با این حال شاعر با موفقیت اعتراضش به رویکردهای محدودکنندهی اجتماعی را بیان میکند.
آنجا
دوچرخه همیشه سهم پسرها بود
حالا تمام آن پسرهای نمرهی چهار
مردانی که پنچری روزهایشان را میگیرند
حالا تمام آن گیسوان بافته
پشت شبهای پنجره
کنار اجاقهای سلام و خداحافظ
و انتظار زنگ دری که هیچ کس آن سوییش نیست (پابرهنه تا صبح؛ ۲۳)
صدای ببرهای گمشده در طول تاریخ
در تاریخ ایران، همیشه زنان بهطور مشخص از گفتمانهای غالب سیاسی و اجتماعی به حاشیه رانده شدهاند. بازتاب حرکت و مقاومت زنان در طرد شدن و در به حاشیه رفتن و همچنین در درک حقایق انکار شدهی اجتماعی در ادبیات و شعر نتیجتاً شعری را به وجود میآورد که معترض است. این اعتراض در متن اتفاق میافتد، شاعر با روایتهای مقاومت و اتوریته در روایتِ کلام از تن سانسور شدهاش میگذرد و وارد خاطرات مشترک زندگی میشود که مثل همهی زنهای دیگر تجربهاش کرده است. شاعر با روایتسازی که عموماً زنانه است و با در دست گرفتن انحصاری و فضاسازیهای زبانی به حوادث اجتماعش نقب میزند. هیچ پدیدهی شومی از دید او خارج نیست؛ او زاویهی دیدش را با ظرافت انتخاب میکند و در شعرش از فرصت به دست آمده نهایت استفاده را میکند.
ساعت ۹دختر سوار شد
بیایان نی نداشت و چوپان هم
پیکان سفید بود و جیغ
تمام رنگهای زمین. (پابرهنه تا صبح، ۳۲)
گراناز موسوی در شعر «گزارش» به زیبایی تصویری از یک تجاوز و آزار و اذیت جنسی را که به راحتی اتفاق میافتد به تصویر میکشد و در نهایت به این نتیجه میرسد که دادگاهی این جنایت را پیگیری نمیکند. اعتراض به نابرابریهای اجتماعی نیز از دیگر تمهای موجود در اشعار گراناز موسوی است. مخاطب درگیر دریافت معنی شعر میشود در عین حال فضای چندلایه شعر بیانگر یک رویداد اجتماعی و نقد شاعر به این رویکردهاست:
من از موهای سپید آینه میترسم
ازکوههای تعطیل
مسافرخانهای که راهم نمیدهد
و شهادت من به اتفاق پنجرهها رسمی نیست
نه!
آنکه باور نمیکند منم
و تقویم کوچکم پر از صدای ببرهای گمشده است (پابرهنه تا صبح، ۳۹)
از دیگر مشخصههای ادبیات زنان در دورهی بعد از انقلاب اعتراض به حجاب اجباری در ادبیات است. این اعتراض که با بیان کلمات و به صورت استعاری بیان میشود، نشاندهندهی حساسیت شاعران زن به اجباری بودن کنترل برتن آنهاست که در نتیجه به شکل سوژهای مشخص و در عین حال پیچیده در روابط متنی اشعار و به صورتهای مختلف بیان میشود.
گراناز موسوی نیز در اشعارش با استفاده از استعارهها و برقراری ارتباط و بهکارگیری کلماتی که از یک سو بر این روایت تکیه میکنند و از سوی دیگر اعتراضش را نشان میدهد، و به «حجاب» به عنوان یک مشکل اجتماعی را اعتراض میکند. کلماتی مثل «زن»، «دختر» و «روسری» از اعتراض او نشان دارند و در این میان شاعر هم به خوبی ارتباط منطقی میان آنها برقرار میکند. زبان شاعر در عین معترض بودن با ارائهی دامنهی کلمات مربوط و مرتبط به هم از ماهیت اعتراضیاش به حجاب اجباری پرده برمیدارد.
گیلاسها
به چاهها میگریزند
دختران
به گلهای ریز روسری
باقی
سیب نیمخورده را رها
در پنجره گم
از ایوان پرت
ستارهای کوچک میشوند وشب را جیغ میکشند
خورشید
در کمدی که هرگز نرقصید
به گوشم میگوید:
دیگربیرون نمیآیم (پابرهنه تا صبح، ۴۱)
کلماتی چون «خورشید» و «پنهان شدن» و یا در مقابل آن «رقصیدن» به حقیقتی پنهان و یأسی نهفته در تجربههای زنانهی شاعر در اجتماع اشاره دارد. «خورشید» در شعری دیگر از همین شاعر اما خصلتی مردانه به خود میگیرد. میتوان گفت که یکی دیگر از خصوصیات اشعار گراناز موسوی تخصیص دادن فضا به کلماتی چون «آفتاب»، «خورشید» و «ماه» و جابجایی معنایی کلمات برای بیان قویتر اعتراض است. شاعر با آشنازدایی از کلماتی که عموماً با یک ویژگی کلیشهای شناخته شدهاند به نفع کلام روایی خود بهره میبرد. زبان اعتراضی او با آشنازدایی از کلمات قویتر پیش میرود و شاعر به خوبی میتواند میان این روابط معنا برقرار کند:
ای آفتاب نر که دنیا را
از پشت روبندهی مشبک نمیبینی
آبتر از دریا
از خاک خوابهایم موجی ببر
برهنهتر از جنگل
بگو باد برگی بیاورد (همان ۵۱)
برهنهتر از جنگل
اما وجه اعتراضی شعرهای گراناز موسوی جدا از رویکردهای اروتیکی در شعر که گاهی به صورت استفاده از کلمات و بازیهای زبانی و گاهی کاملا به صورت مشخص و صریح است، همانا نقد شرایط حاضر در اجتماع است که از منظر نقد فمینیستی بسیار اهمیت دارد. در واقع بیان عاشقانه و نگاه اروتیکی به صورت استعاری در اشعار زنان ایرانی بعد از انقلاب به نوعی اعتراض به سیاستهای پوششی و به طور کلی کنترلی است که بر تن زنان شده است. رویکردهای عاشقانه و بیان محرز احساسات که به طور عادی در جامعهی ایرانی تابو به شمار میآمده است از آن جهت در اشعار زنان اهمیت دارد که به نوعی مجوز ورود آنها را به این فضا میدهد.
بیان واقعی احساسات و عواطف زنانه و دوست داشتنها و عشثقهای ممنوعه نیز از دیگر ویژگیهای اشعار گراناز موسوی است. نگاه شاعر به اکثر روابط عاشقانه، نگاهی تلخ و انتقادی است. و همین نگاه شعر او را از کلیشههای همیشگی اشعار اروتیکی زنانه جدا میسازد.
هر خروسخوان از آینه میآیم
سایهی نیمه خشکم را برمیچینم از نردههای مهتابی
روحم را اتو میکشم
و پنجرهای را که قرار است بیاوری
باز میکنم (خط خطی روی شب ص ۸۶)
در جامعهای که زن بودن و صحبت از احساسات و عواطف زنانه تابو محسوب میشود، شاید این نوع بیان آشکار احساسات به مذاق عمومی جامعه خوش نیاید، از سوی دیگر شعرهای گراناز موسوی به سنتهای موجود در متن نیز وفادار نمیماند و تماماً بیان ایدهآلهای زنانهی او میشود. سیاست اعتراضی او با فضای روایی و نحوی زبانی میآمیزد و شعری یکدست و معترض ایجاد میکند. اعتراضی که باز درچند لایههای شعری به خوبی قابل ملاحظه است:
سیم خاردار جهیزیهی مادرم بود
در مرزجادهای که به ماه تلخ میرسید
من بیمهر با تو میخوابم
عاشقتر اما بر میخیزم (خط خطی روی شب؛ ۸۸)
ادامه دارد
بخش دوم و پایانی این جستار فردا، شنبه، ۳۰ جولای ۲۰۱۱ (۸ مرداد ماه ۱۳۹۰) در دفتر خاک منتشر میگردد.