امین ریاحی − تجدد جدای از عقل ابزاری و نمود تکنولوژیک، ساختار فرهنگی معرفتی خاص خود را داراست که ممکن است ارکان فرهنگی معرفتی میزبان را از هم بپاشد یا آن‌ها  را استحاله کند و یا در یک رابطه دیالکتیکی برهمنهاد متعالی‌تری را فراهم آورد. این واقعیت زنگ خطری است برای هر قومی که سودای آمیزش با تجدد را در سر می‌پروراند.

 
درون تجدد انبانی است از بنیان‌ها ی معرفتی انسان محور، خردباور و فردگرا که با اصول عموم سنت‌های میزبان سر ناسازگاری دارد. در این میان شاکله فرهنگ ایرانی را دین، ایران باستان و عرف ساخته است. اما برای شناخت فرهنگ ایرانی جست و جوی دین یا تمدن کهن ناب، چنان که بودند کافی نیست بلکه دین یا ایران باستان را چنان باید شناخت که امروز توده‌‌های مردم می‌شناسند، هر چند برای مهندسی اجتماعی – به معنای پوپری آن – می‌توان برخی آموزه‌‌های دینی را هوشمندانه تقویت یا تضعیف کرد. در واقع می‌بایست هدف اولیه پژوهش، شناخت سنت زنده ایرانی باشد، سنتی که در پی ریزی ساختار واقعیت سهم دارد.
 
تقویت یا تضعیف بخش‌هایی از سنت نه تنها فریب کاری نیست که پدیده‌ای است که همواره رخ می‌دهد و اگر عقل بشر بر آن مسلط نباشد و این دگرگونی را کنترل نکند، ناآگاهانه روی خواهد داد.
 
 سنت یک «کل» است، اما نه یک کل خودبنیاد. «کل» است به این معنا که دارای نظام فکری و روح خاص خود است و در چارچوب همین نظام فکری به تامل و عمل در هستی می‌پردازد و نمی‌توان به شناخت صحیحی از اجزای آن به صورت منفک رسید. اما خودبنیاد نیست، به این معنا که تاریخی است و در طول تاریخ ساخته می‌شود و ممکن است نه تنها در عوارض که در ذات نیز دچار تحول شود و تغییر ماهیت یابد. در واقع تاریخی بودن بر نظام مند بودن آن مقدم است و می‌تواند نظام آن را از هم بپاشد. لحظه نزول وحی، آغاز نزول معنایی آن از وجود نامتناهی (خداوند) به وجود متناهی (پیامبر) است و لحظه ابلاغ آغاز قرار گرفتن معنای وحی در ظرف زمان و مکان و در نتیجه آغاز فرایند تاریخی دین است. بنابراین تاریخی بودن دین بر کل بودن آن مقدم است و فرد حق دست زدن به انتخاب دارد.
 
به همین دلیل است که تقویت یا تضعیف بخش‌هایی از سنت نه تنها فریب کاری نیست که پدیده‌ای است که همواره رخ می‌دهد و اگر عقل بشر بر آن مسلط نباشد و این دگرگونی را کنترل نکند، ناآگاهانه روی خواهد داد. تغییرات آگاهانه سنت می‌تواند از شدت توجیه وضع موجود و مشروعیت بخشی به قدرت که تمایل عمومی سنت است در راستای مطلوب زندگی بشر بکاهد.
 
به تکرار عنوان می‌گردد که تاریخی بودن دین، تغییر را جزء جدایی ناپذیر آن می‌کند و این تغییر بنا بر تمایل ذاتی سنت به تأمین مشروعیت قدرت می‌پردازد. در واقع بخش اعظم تحول سنت با گسست، دفعی و در استقلال از قدرت شکل نمی‌گیرد، بلکه تغییر سنت در کلیت آن ناشی از تحول در ساخت قدرت است. از آنجایی که تغییر جزء جدایی ناپذیر امر تاریخی است و دین نیز امر تاریخی است، رگه‌ای از روشنفکری دینی می‌تواند به جرح و تعدیل آگاهانه دین به نفع مطلوب‌تر کردن زندگی بشر دست بزند و این امر را نمی‌توان فریب کاری دانست.
 
از آنجایی که تغییر جزء جدایی ناپذیر امر تاریخی است و دین نیز امر تاریخی است، رگه‌ای از روشنفکری دینی می‌تواند به جرح و تعدیل آگاهانه دین به نفع مطلوب‌تر کردن زندگی بشر دست بزند و این امر را نمی‌توان فریب کاری دانست.
 
دست زدن به این عمل نه برای خود روشنفکر دینی و نه برای مخاطبان وی به منزله ارائه آگاهی کاذب یا ایدئولوژی پردازی نیست. در واقع روشنفکر دینی با تاکید بر تاریخی بودن، به جای نمایش وارونه سنت برای خود یا مخاطبان خود، ضمن پذیرش و عنوان کردن ناسازگاری‌های سنت با زندگی متجدد به انتخاب در سنت دست می‌زند. بنابراین روشنفکر دینی همچون ایدئولوگ، مانع معرفتی در شناخت سنت یا تکوین اندیشه تاریخی ایجاد نمی‌کند و پرده آگاهی کاذب را بر واقعیت تاریخی نمی‌کشد.
 
روشنفکر دینی سنت را مؤید تجدد نمی‌داند و آن را به عنوان مؤید تجدد معرفی نمی‌کند و از این طریق به تحمیل تجدد به سنت نمی‌پردازد، بلکه به بررسی موانع و لوازم تجدد در سنت و توضیح نسبت سنت و تجدد پرداخته و با دعوت مخاطب به شناسایی دین به عنوان امر تاریخی، از او می‌خواهد با خرد انتقادی به غور در سنت پرداخته و این موانع و لوازم را تشخیص دهد.
 
هر چند بنا بر تقدم تاریخیِ بودن بر کل بودن سنت، دست زدن به انتخاب در سنت فی نفسه ممکن است اما این انتخاب اگر منجر به گسست شود می‌تواند این کل را خالی از معنا نماید یا چون آوار بر مسیر تجدد ویران کند.
 
سنت هم به عنوان جزئی از واقعیت و هم به عنوان ابزار شناخت واقعیت در درون خود موانع و لوازم تجدد را داراست. بر عهده انسان متجدد است که این موانع را تضعیف و لوازم را تقویت کند.
 
اشاره به این نکته ضروری است که امکان انتخاب در سنت اسلامی بیش از سنت‌هایی چون هندوئیسم یا مسیحیت است، چرا که کار و اندیشه ترقی در استقلال نسبی در اسلام به رسمیت شناخته می‌شود، چیزی که در سنت‌های دیگر و به خصوص هندوئیسم کم رنگ یا بی‌رنگ است. برخلاف مسیحیت، دوران خردگراییِ تمدن اسلامی بر دوره میانه مقدم است و این نشان از استعداد نهفته اسلام در عقل‌گرایی دارد. این عبارات به معنای نادیده گرفتن استعداد خردستیزی و استعداد نص‌محوری در اسلام نیست، بلکه تنها از تفوق شرایط امکان تجدد در اسلام نسبت به سایر ادیان می‌گوید، شرایطی که به باور نگارنده مجالی برای باروری در الگوی قبیله و الگوی استبداد شرقی نیافت.
 
بدیهی است در این راستا شناخت سنت مقدم بر تقویت یا تضعیف بخش‌ها یی از آن است. سنت هم به عنوان جزئی از واقعیت و هم به عنوان ابزار شناخت واقعیت در درون خود موانع و لوازم تجدد را داراست. بر عهده انسان متجدد است که این موانع را تضعیف و لوازم را تقویت کند. برای تحقق این امر شناخت دین به عنوان مهم ترین بخش سنت در اولویت قرار دارد.