احمد تابعی – تیتراژ پایانی فیلم روی صحنه‌ای آغاز می‌شود که پایان رابطه‌ی قانونی نادر و سیمین است؛ جایی که قاضی برای تعیین حضانت فرزند، از آن دو می‌خواهد بیرون از اتاق دادرسی منتظر بمانند تا فرزندشان دور از فضای سنگین عاطفی، یکی را برای ادامه‌ی زندگی انتخاب کند. تقریباً همه‌ی بیننده‌های فیلم تیتراژ بلند پایانی را تا انتها دیدند و دلشان نیامد سینما را ترک کنند با وجود آنکه روشن بود ترمه، فرزند آن‌دو، کدامیک را برای ادامه‌ی همزیستی انتخاب می‌کند.

اما ته دل بیننده با این پایان موافق نبود. شاید فکر می‌کردند ترمه توان آن را دارد که معجزه‌ای کند و راهروی خروج سه‌ نفری طی شود. اما نشد. پایان درخشان فیلم خیال بیننده را برای بازگشت و مرور دوباره‌ی فیلم آزاد گذاشت یا شاید هم مقید. پیراهن مشکی نادر با ایجاز به‌جا، هم قصه‌ی جدایی از سیمین را تکمیل کرد و هم قصه‌ی جدایی از پدر. سکانس پایانی تأکیدی بود بر اینکه پدر و معضلاتی که با مرگش پایان ‌می‌پذیرفت، عامل واقعی جدایی نادر از سیمین نبود. اما این بحران بستری بود بر شناخت آن‌ها از خود و دیگری. شناخت ارزش‌های واقعی، الویت‌ها، خط قرمز‌ها و نقطه‌ضعف‌های هر یک از خلال ژست‌های همیشگی بیرون زده بود و خود واقعیشان را به نمایش می‌گذاشت.
 

«جدایی نادر از سیمین» با وجود آنکه در ترازوی اخلاق نتوانسته است توازن کافی بین شخصیت‌ها برقرار کند اما در مقایسه با نمونه‌های مشابه به میزان قابل توجهی موفق شده بود نشان دهد که تمرکزش بر وقایع و موقعیت‌های چالش‌آفرین است، نه میزان سستی یا استحکام شخصیت‌ها. به عبارتی اگرچه فیلم نتوانسته است قضاوت خویش را درباره‌ی شخصیت‌ها پنهان کند، اما با عدم قهرمان‌سازی و تکیه بر درک پرسپکتیوی از واقعیت، موفق شده‌ است اثری قابل تأمل و تحسین‌برانگیز خلق کند.
 

«جدایی نادر از سیمین» در دادگاه آغاز می‌شود و در دادگاه هم خاتمه‌ می‌یابد. اصغر فرهادی تعمداً محوریتِ داوری و قضا را در فرم فیلم نیز نشان داده است. مبانی و معیارهای قضاوت اخلاقی کدامند؟ قانون چقدر می‌تواند امر قضاوت را به انصاف نزدیک کند؟ نگاه انسان چقدر می‌تواند در شناسایی واقعیت به حقیقت نزدیک شود؟ «واقعیت» چگونه شکل می‌گیرد؟ آیا واقعیت با انگیزه و احساسات رابطه دارد؟ آیا واقعیت آن چیزی است که در ذهن ماست یا آن چیزی که در ذهن دیگری؟ آنچه در دنیای بیرون اتفاق می‌افتد چه رابطه‌ای با ذهن ما دارد؟ کنش ما در برابر موقعیت چقدر مبتنی بر احساسات و آگاهی‌ است؟ تفسیر ما از رابطه‌ی پدیده‌ها چقدر بر آفرینش واقعیت تأثیر می‌گذارد؟ منافع و انگیزه‌هایمان چقدر در شکل‌گیری واقعیت‌ اثر می‌گذارند؟ این‌ها پرسش‌هایی هستند که فیلم به‌طور بنیادی سعی در مطرح کردن آنها دارد. اما میزان موفقیت فیلم در انتقال پیام یا به چالش کشیدن ذهن بیننده همانند خود پرسش‌هایی که مطرح می‌شود عمیقاً به سطح آگاهی‌ و تفسیرهای بینندگان وابسته است. اما به هر حال فیلم در سطح بالایی از ارزش محتوایی پیام، طراحی و ساخته شده است و ذهن هر بیننده با هر سطحی از آگاهی را درگیر می‌کند.
 

اخلاق و پایبندی به اخلاق درونمایه‌ی اصلی «جدایی نادر از سیمین» است. شخصیت‌های فیلم مانند هر یک از شخصیت‌های حقیقی دنیای شهر تلاش می‌کنند به میزان باورشان از مکانیسم اثرگذاری اخلاق و نقش یا موقعیت اجتماعیشان، به اصول اخلاقی وفادار باشند، اما هر یک در موقعیتی خاص می‌شکنند و مجبور می‌شوند از خط قرمزهایی که خود به آن‌ها باور دارند عبور کنند.
 

هر یک از انسان‌های حقیقی زیستمند در جامعه به اصول و روشی پایبند هستند که اخلاق نامیده می‌شود و جدا از خاستگاه‌ها یا فلسفه‌ی وجودی، همه معتقدند برای گذر از بی‌عدالتی‌های اجتماعی و ایجاد نظم در روابط انسانی وجود این پدیده الزامی است اما تضاد منافع، پیش داوری‌ها و از همه مهم‌تر خوانش تفسیری واقعیت باعث می‌شود کنش و واکنش آدمیان در مسیر انصاف قرار نگیرد و حتی‌ گاه بلغزد. قدرت قانون در یافتن حقیقت و ایجاد عدالتِ بی‌نقص بسیار کم است چراکه در آنجا نیز ذهن انسان در کار است و اوست که وقایع را تفسیر می‌کند. همه‌ی شخصیت‌های «جدایی نادر از سیمین» در تعامل با یکدیگر بالاخره جایی به زانو در می‌آیند و مجبور به گذر از مرز اخلاق می‌شوند. میزان خطاکاری یا نوع خطا چندان اهمیت ندارد چرا که یک خطای بسیار کوچک می‌تواند به شکل غیرقابل باوری نظم وقایع را چنان تغییر دهد که دگرگونی عظیمی یا فاجعه‌ای عمیق شکل گیرد.
 

پیام برجسته‌ی «جدایی نادر از سیمین» این است که هیچ انسانی کامل نیست. هر کس در موقعیتی خاص تحت تأثیر حدی از فشار عصبی یا حساسیت عاطفی تفسیری خودمحور از واقعیت ارائه می‌کند و در مسیر مبهمی از قضاوت و پیشداوری تصمیماتی می‌گیرد که نتایجش از دایره‌ی کنترل او خارج است. فیلم درخشان فرهادی در قالب یک درام خانوادگی با صراحت می‌گوید همه‌ی واقعیت چیزی نیست که در تفسیر شخصی ما از پدیده‌ها بگنجد. بنابراین آنچه واقعیت نامیده می‌شود یک روایت خطی ساده و مطلق نیست بلکه دریافت و تأویلی است پیچیده که هر کس در چنبره‌ی دریافت‌ها، پیش داوری‌ها و هیجانات خود آن را به گونه‌ای متفاوت تفسیر می‌کند و در نسبت با ارزش‌ها و مفاهیم اخلاقی خود به قضاوت درباره‌ی آن‌ها می‌نشیند. ما حق نداریم شناخت خود را مبنای نظم واقعیت یا حقیقت واقعیت قلمداد کنیم. ما حق نداریم ارزش‌های خود را بر‌تر از ارزش‌های دیگران بدانیم و واقعیت خود را واقعی‌تر از واقعیت دیگران. ما موظفیم پیشداوری را‌‌ رها کنیم و پیش از کنش بر مبنای پیشداوری از معتبر بودن قضاوتمان اطمینان حاصل کنیم. اما همچنان فیلم با تلخی می‌گوید که چنین چیزی ناممکن است.
«جدایی نادر از سیمین» با همه‌ی ارزش‌هایش نقاط ضعفی هم دارد. فیلمنامه‌ای که با این میزان از دقت نگاشته شده این انتظار را تولید می‌کند که واقعیت تصویری را با روابط علت و معلولی باورپذیر کند. وابستگی پدر به مراقبت‌های سیمین با توجه به شاغل بودن سیمین چندان باورپذیر نیست یا لااقل ضعف پرداخت دارد. همچنین حضور معلم ترمه در خانه‌ی نادر و سیمین با توجه به بار دراماتیکی وقایع بعدی نیاز به پرداخت بیشتری دارد. مثلاً یک‌بار قبل از واقعه در آن خانه دیده می‌شد.
 

در همین زمینه:

::هیچکاک با زیرنویس، بابک مستوفی::