سالیان سال است که سنت، مذهب و حکومت ایران به فرد تراجنسی، در نقش یک بیمار نگاه میکند که بعد از درمان، میتواند به آغوش جامعه بازگردد. اما اگر هویت جنسیتی تراجنسی در ایران «غیرقانونی» نیست، آیا زمان آن رسیده که تراجنسیها وارد سیاست شوند؟
برای پذیرفته شدن، در ایران از تراجنسیها میخواهند که مراحل تطبیق جنسیتی را طی کنند و «درمان» کنند.هرچند پیش از آنکه درمانی انجام بدهد، یا درمانی را شروع کند، عضو پذیرفته شدهای نیست. در دیدگاه آنان، او در این شرایط، یک بیمار ناآگاه به وضع خود و نیازمند به هدایت و راهنمایی است.
شرایط اجتماعی حاکم بر فرد تراجنسی داخل ایران، او را محدود ساخته است تا به یک مسیر مشخص هدایت بشود: اگر در درون خود، تطبیقی با جنسیت بیرونیاش ندارد، میتواند سراغ متخصص برود، بعد از دریافت تاییده آنان، از دادگاه بخواهد تا جنسیت تازه او را تایید کنند. جنسیت تنها میتواند زن باشد یا مرد- هویتهای دیگر پذیرفته نیست. بعد از اینکه مراحل درمانی را طی کند، بعد از دریافت دوزِ کافی هورمن، او باید جراحیهای لازم را انجام بدهد. البته اگر پول کافی داشته باشد.
فرد تراجنسی ولی بعد از آنکه مراحل درمانی پایان گرفت، الزاما امنیت کافی در مقابل اعضای خانواده و فامیل، یا دوست و آشنای سابق، همکلاسی و همکارهایش ندارد. همچنین زمان میبرد تا او مدارک شناسایی با جنسیت تازه دریافت کند. تازه بعد از آنکه این مدارک شناسایی را دریافت کرد، هنوز مشخص نیست که با امنیت و امکاناتی برابر یک فرد دیگر جامعه، بتواند کاری پیدا کند، درآمد معینی داشته باشد و یا مسکنی اجاره کند.
این عدم امنیت بعد یا در طول انجام مراحل درمانی، جامعهای را زیر سوال میبرد که فرد تراجنسی را مجبور میکند تا بیمار بودن خود را قبول کند و در نقش یک بیمار رفتار کند.
در دیگر جوامع دنیا هم چنین رفتارهایی با فرد تراجنسی، بسته به قوانین، وضعیت سنت و مذهب و اجتماع، صورت گرفته یا همچنان صورت میگیرد. یک تفاوت ولی به تدریج در جوامع امروز بشر در روندی فزاینده دیده میشود: افراد تراجنسی وارد نظام مشارکت سیاسی-اجتماعی و تصمیمگیری میشوند، رای مردم را کسب میکنند و در کنار اینکه خواستههای مردم را دنبال میکنند، شرایط را برای دیگر افراد تراجنسی یا ترنسجندر بهتر میکنند.
سوال این است که سیاستمدار تراجنسی ایرانی چه زمانی خود را نشان جامعه بزرگتر خواهد داد؟ در اولین انتخابات پیش رو؟ یا انتخابات بعدی؟ مگر چه مانعی جلوی روی کسی قرار میگیرد که مدارک شناسایی و شهروندی لازم برای نامزد شدن را دارد؟
مثال فیلیپین: رای آوردن در کنار افراطگرایان
جرالدین رومن، نماینده تراجنسی مجلس فیلیپین، در ماه می۲۰۱۶ میلادی و در همان انتخاباتی رای مردم را برای ورود به پارلمان کسب کرد که رودریگو دوترته توانست کرسی ریاستجمهوری را کسب کند.
رییسجمهور البته چهرهای راستگرا، افراطی و مخالف دگرباشان جنسی است، بددهن است و بهراحتی فحش میدهد، حتی به شخص پاپ، رهبر مذهبی جامعه کاتولیک شهروندان فیلیپین یا رییسجمهور امریکا، باراک اوباما. او را نماد افراطگرایی به افراطیترین شکل آن میتوان نام نهاد.
در مقابل دوترته، رومن رای مردم منطقهای روستایی در شمال غربی مانیل، پایتخت فیلیپین، به نام باتان را کسب کرد. اهالی روستا در زمان تبلیغات انتخاباتی میگفتند، «او هم یک انسان است، ما هم حق رای داریم» و ورای گرایش و هویت جنسی او، توانمدنیاش را در نظر گرفتند و ۶۲ درصد رایهای خوانده شده به نام او بودند.
رومن بعد از پیروزیاش به خبرنگارها گفت، «برابری فقط یک گزاره مرتبط به جنسیت نیست، بلکه همچنین مرتبط به شرایط اجتماعی و اقتصادی افراد است. مهم نیست فردی ثروتمند است یا که فقیر است. مهم نیست تحصیلکرده باشد یا نباشد، مردمان بایستی در برابر فرصتهای یکسانی قرار بگیرند، برای همین ورای جنسیتم حرکت میکنم تا بتوانم به این موضوعها بپردازم.»
او مثالی از این است که در کنار افراطیترین چهرههای سیاسی هم هنوز فضا باز است تا هر انسانی توانمندیهایش را نشان بدهد و رای لازم برای ورود به نظام تصمیمگیری را کسب کند.
حضور تراجنسیها در نظامهای تصمیمگیری
پیروزی رومن در انتخابات، مثالی از تلاش چهرههای تراجنسی در کشورهای گوناگون دنیاست که تلاش میکنند فضای بسته سیاسی را بشکنند و بتوانند به نظام تصمیمگیری راه پیدا کنند.
در دنیای امروز، کشورهای ونزوئلا، اوروگوئه، ایتالیا، لهستان و نیوزلند چهرههای تراجنسی در مجلس خود داشتهاند، البته پارلمان اروپا هم دو نماینده تراجنسی دارد.
همچنین در کشورهای تایلند، اسپانیا، امریکا، کانادا، هندوستان، ژاپن، کوبا، لهستان، سریلانکا و فرانسه، سیاستمدارهای آشکارا تراجنسی توانستهاند در مجالس محلی، مانند شهرداریهای یا فرمانداریها، رای مردم را کسب کنند و به نظام تصمیمگیری راه یابند.
در تمامی کشورهای نامبرده، قوانین و مقررات، به شکلی ایدهآل، برابر نوشته نشدهاند. تمامی این کشورها، سرزمینها غربی هم نیستند. از شرق تا غرب، شمال تا جنوب، تراجنسیها در تلاش هستند تا وارد نظام مشارکت و تصمیمگیری بشوند. راه ورودشان به دنیای سیاست هم به راحتی مهیا نشده و نمیشود.
هنوز سازمان جهانی بهداشت، تراجنسیها را در فهرست بیماریهای روانی یا بیماریهای اختلال رفتاری خود خارج نکرده است و به تازگی سرزمینهایی مانند بلژیک و کانادا، امسال تصویب قوانین خروج تراجنسیها از فهرست بیماریها را آغاز کردهاند. هرچند صحبتها از این است که در سال ۲۰۱۷، این سازمان طبقهبندی تازهای از بیماریها عرضه کند و پیشبینیها میگویند که تراجنسیها از فهرست بیماریها خارج شدهاند.
مثال کانادا: پیشرو بودن کافی نیست
کانادا کشوری پیشرو در موضوع حمایت از حقوق دگرباشان جنسی است و در سال جاری، دولت فدرال قوانینی تازه در حمایت از افراد ترنسجندر و تراجنسی معرفی کرد. هرچند هنوز این کشور به راحتی این اجازه را به اتباع خود نمیدهد تا برابر جنسیت انتخابی خودشان، مدارک شناسایی دریافت کنند و تازه صحبت از این شده تا چنین اجازهای به افراد داده شود.
مورگان اوژی، اولین فرد آشکارا ترنسجندر در بریتیش کلمبیا در غرب کاناداست که از طرق حزب دموکرات نوین برای انتخابات استانی سال ۲۰۱۷ نامزد یکی از مناطق شهر ونکوور شده است. او میگوید که سیاستمدارها مرتب تصمیمهای اشتباه میگیرند، چون درک، آموزش و دانش کافی نسبت به موضوع افراد جامعه دگرباشان جنسی ندارند، همچنین تجربه محدودی در زمینه مشکلات و مسائل این بخش از جامعه دارند.
برای همین هم او تلاش میکند وارد نظام تصمیمگیری بشود، تا بتواند خرد جمعی حاکم بر مقررات استانی را به نفع افراد جامعه خود تغییر بدهد، همچنین مانع از اشتباهات بیشتر در زمینه افراد دگرباش جنسی بشود، همچنین مدافع حقوق مردم باشد.
او مسالهای دیگر را هم پیش میکشد: تراجنسیها به شکل نظاممند از نظام آموزش و تصمیمگیری کشور جدا مانده و به حاشیه رانده شدهاند. مثالش نگاهی به ترکیب جمعیتی جامعه است. در کانادا، نیم درصد جمعیت کشور را افراد ترنسجندر شکل میدهند، ولی این نیم درصد را در میان افرادی نمیتوان پیدا کرد که قدرت را بدست دارند. مثل قضات، رییسهای کالجها و دانشگاهها، نمایندههای مردم، یا پلیس.
اوژی میگوید البته مامورهای پلیس تراجنسی داریم، ولی بیشترشان در خفا باقی ماندهاند و به همکارهایشان برونآیی نمیکنند، چون فضا هنوز مساعد چنین رفتاری نیست. ممکن است در معرض قلدری بقیه قرار بگیرند.
از دیدگاه اوژی، هیچچیزی متفاوت نخواهد شد، اگر موضوعهای مختلف از دید افرادی که روزمره در معرض چنین مشکلاتی قرار میگیرند، بررسی شوند و بر اساس دانش و آگاهی، تصمیمی جمعی گرفته شود. برای رسیدن به چنین تصمیمی، هیچ چارهای وجود ندارد تا افراد ترنسجندر مانند او، وارد نظام تصمیمگیری بشوند.
فضا البته رو به پیشرفت است، در ابتدای زمستان امسال، اولین قاضی آشکارا تراجنسی کانادا، سوگند یاد کرد و یک انسان دیگر توانست از محدودیتها جامعه عبور کند و وارد نظام قدرت و تصمیمگیری بشود.
در انتظارِ سیاستمدار ایرانی تراجنسی
جامعه ایرانی هنوز راه دارد تا رفتار درست با اقلیتهای خود، از جمله افراد تراجنسی و ترنسجندر را بیاموزد. هنوز هم فاصله وجود دارد تا لحظهای که افراد به خاطر داشتن مدارک شناسایی، لازم نباشد تا بر خلاف انتخاب شخصیشان، بر تخت جراحی دراز بکشند و درمانهای طولانی و دردناک را تحمل کنند.
هنوز هم فاصله وجود دارد تا انجام فرآیند تطبیق جنسیت (معروف به تغییر جنسیت) انتخاب صرف شخص باشد و بر پایه آگاهی لازم و بدون فشاری از جامعه بیرون، مذهب، سنت و حکومت صورت بگیرد.
ولی در هر لحظه یک نفر میتواند با درک محدودیتهای جامعه، بعد از آنکه از خط و نشانهای حکومت عبور کرد و تمام شرایطشان را انجام داد، بیاید و از رفع مشکلات موجود بگوید. راهحل پیشنهاد کند و هم درخواست نمایندگی مردم را بدهد و بتواند نمایندهای برای این بخش به شکل محدود تایید شده، ولی در محدودیت قرار گرفته کشور باشد.
ساده است که یک تراجنسی رای مردم را کسب کند؟ در جواب میتوان گفت به همان سختی است که هر انسانی بخواهد و بتواند رای مردم را کسب کند. باید سیاست را شناخت، محدودیتها و مرزها را درک کرد و بنا بر وضعیت موجود، بر پایه توانمندیها گامی به جلو نهاد و سیاستمداری برای مردم شد.
هرچند به این فکر بکنید که یک نامزد انتخاباتی تراجنسی وجود داشته باشد – ورای تمام تنگنظریهایی که در هر کجای جهان میتواند علیه چنین فردی شکل بگیرد، ورای تمامی جرایم از روی نفرت که به شکل کلامی و فیزیکی میتوانند بر علیه او انجام بشوند. او میتواند توجه رسانهها را جلب کند. میتواند از طریق رسانههای اجتماعی موجود در داخل ایران، پیشنهادها و برنامههایش را نشان جامعه گستردهتری بدهد. جامعه حتی اگر در اولین گام به او رای ندهد، ولی در مقابل او قرار گرفته است. مجبور شده است تا او را به رسمیت بشناسد. حقوق قانونی او را قبول کند. به او به چشم یک انسان نگاه کند.
همچنین جامعه در این تنگنا قرار میگیرد تا صحبت کند، سوال بپرسد و دانش در زمینه فردی بخواهد که متفاوت است: مجبور شده برای رسیدن به مدارک شناسایی خودش تن به روند طولانی درمان بدهد. چرا؟ انتخاب خودش بوده؟ خودش خواسته؟ چقدر خرج این درمان شده؟ آیا از کیفیت درمانی راضی است؟ دولت چه کمکی کرده؟ جامعه چه کمکی کرده؟ بعد و در طول درمان، چه بر سرش آمده؟ و هزار و یک سوال مهم دیگر که جامعه باید بالاخره یک روزی بپرسد و جواب آنها را طلب کند.
این نامزد و سیاستمدار، قطعا یکی از قدرتمندترین انسانهایی است که میشناسیم. مهم نیست در کجای دنیای امروز باشید، در هیچکجایی ساده نیست تا متفاوت از بقیه باشی و این تفاوت را نشان بقیه بدهی. تنگنظری همیشه وجود دارد، شدت بروز آن فرق میکند.
این نامزد انتخاباتی اگر رای بیاورد، به صرف حضور خود، جامعهای را تغییر داده است، تاریخ را متفاوت نوشته است. چون از یک فرد که بیمار تلقی میشده، گذشته، جامعهای انکار شده را همراه خودش به نظام تصمیمگیری کشور آورده است.
جامعه هرچقدر هم مردسالار و سنتگرا، مذهبی یا افراطی باشد، بالاخره مجبور است عقب بکشد و سوالهای جدی بپرسد و جوابهای جدی طلب کند.
خوب است به جستجوی این سیاستمدار ایرانی نشست؛ او را پیدا کرد و به او کمک کرد تا به هر شکل مختلفی که امکانش هست، خودش را نشان بدهد، بتدریج اعتماد جامعه را جلب کند و درنهایت نمایندهای برای همه ما باشد.