ونداد زمانی ـ خانم «کیمبرلی وید»، عضو کمیسیون محققین دانشگاه «وارویک» انگلستان می‌گوید: «از دهه ٦٠ میلادی، دانشمندان می‌دانستند که ذهن، شبیه دوربینی نیست که گذشته را ضبط کرده باشد. ما پی برده بودیم که خاطرات در حقیقت فقط تصاویر بازسازی شده‌ای از وقایع گذشته هستند.» به عبارت دیگر، یکی از مهم‌ترین عناصر شکل‌گیری شخصیت انسان‌ها، تقریباً توهمی بیش نیست.

در سال‌های دور، زمانی که به مدرسه می‌رفتم، خانم معلم درس حرفه و فن ما شیرازی بود و برای تدریس به شهر کوچک ما در شمال آمده بود. در یکی از آن روزهای همیشه بارانی، رو شاگردان کلاس گفت: «هرکدام از شما که عضوی از خانواده‌تان را از دست داده‌اید بلند شوید و در کنار تخته سیاه بایستید.»

این اتفاق باعث شد برای اولین‌بار و به ناچار، خاطره مرگ خواهرم برای همیشه در آرشیو ذهنم ثبت شود.
خاطره جمع شدن بیشتر دانش‌آموزان کلاس دوم راهنمایی در کنار تخته سیاه، شاید در ذهن همه ما ماندگار شده باشد ولی بی‌شک، تاثیر آن رویداد روی هرکدام از ما متفاوت با دیگری بوده است. من در آن روز، حضور مرگ را به عنوان موجودی قوی و غیر قابل انکار حس کردم. در همان روز بود که با تمام وجود امید به زنده ماندن را در خودم حس کردم. چون خانم معلم جوانی که همه ما عاشقش بودیم توضیح داد که از آمار مرگ و میر به شدت کاسته شده است و همه بستگان ما که فوت کرده‌اند از ما مسن‌تر بوده‌اند.


دلیلی که خانم معلم جوان برای ما برشمرده بود برایم این توهم را پیش آورد که خواهر فوت شده‌ام، بزرگ‌تر از من بوده است. ده‌ها سال از طلسم عشق من نسبت به معلم‌‌ِ حرفه‌وفن گذشت و بالاخره این اواخر بود که متوجه این واقعیت شدم که خواهر مرحوم من برخلاف پندارم، جوان‌تر از من بوده و خاطره‌ای که از آن روز به هر دلیلی در ضمیرم شکل گرفته درست نبوده است.

بسیاری از ما ترکیبی از خاطرات خوشایند و ناگوار را در طول زندگی با خود یدک می‌کشیم. خاطرات، سلیقه‌ها و باورهایی که به دور ذهن ما تنیده شده‌اند و درواقع شخصیت تک تک ما را رقم می‌زنند.
سئوالی که به ذهن آدم خطور می‌کند این است که چه رابطه‌ای بین واقعیت و خاطرات وجود دارد؟ شاید بتوانیم به گفته پروفسور روانشناس دانشگاه شیکاگو، دیوید گالو اعتماد کنیم که « زندگینامه کودکی ما بیشتر شبیه تکه‌های پراکنده و بی‌حساب و کتاب دفترچه خاطرات، نقل قول‌های شنیده و گاه تصویر شده توسط والدین و دیگر اعضای خانواده، عکس‌ها، بریده جراید و تصاویری است که از این‌طرف و آن‌طرف جمع کرده‌ایم.»

جولیان بارنز، رمان‌نویس مطرح انگلیسی در داستان « انگلیس انگلیس»[۱] موضوع فوق را به شکل جذابی به رشته تخیل در آورده است.

او در داستان خود، از صاحب کمپانی تبلیغاتی بزرگی می‌نویسد که به کمک قدرت و ثروت بسیار زیاد خود، کشوری به نام «انگلیا» را در برابر انگلیس علم می‌کند و با خاطرات و نشانه‌های عمومی‌ای که سازنده شخصیت یک ملت است، در روز روشن و در برابر چشم جهان، کشوری تخیلی را درست می‌کند که با پیچیده‌ترین ترفندها، تبدیل به خاطره عمومی یک ملت می‌شود.

روانشناسان در طی سه دهه بررسی و ارائه گزارش‌های تحقیقاتی و از همه مهم‌تر با به کارگیری تکنیک علمی «خاطرات ساختگی»، قادر شدند از طریق فراهم سازی خاطرات مصنوعی و القای آن به آدم‌هایی که در تحقیقا‌ت‌شان شرکت کردند به اثبات تجربی حقیقت فوق نائل آیند.


خانم کیمبرلی وید و همکارانش با تدارک تصاویر بازسازی شده و گردآوری شهادت‌های دروغین والدین، توانستند به کسانی که در تحقیقات‌شان شرکت کردند این را بقبولانند که در دوران کودکی خویش، تجربه واقعی بالن سواری داشته‌اند.

پروفسور گالو بر این واقعیت نیز انگشت می‌گذارد که نتایج تحقیقات آزمایشگاهی هرچند در عمل ثابت می‌کند که خاطرات دروغین می‌توانند با دستکاری تبدیل به یک واقعه مستند شوند ولی به دلیل شیوه‌های ایجاد خاطرات دروغین، ممکن است از عمومیت قطعی برخوردار نباشند.

او بر این واقعیت تاکید می‌ورزد که با وجود آن که امکان ثبت و اندازه‌گیری اتفاق‌ها و واقعی بودن حتمی خاطرات وجود ندارد ولی قابلیت به بازیچه گرفتن خاطرات آدم‌ها در تحقیقات بالینی، نشانه جدی خطاپذیری و ساختگی بودن خاطرات بشری است.

براساس نتایج مربوط به «خاطرات ساختگی»، حدود ٣٠ درصد از این خاطرات تبدیل به باور آدم‌ها و پذیرش آن به عنوان یک خاطره شخصی می‌شود ولی دکتر گالو معتقد است امکان ساختن یک خاطره دروغین برای همه پیش می‌آید.

به نظر او دلیل اصلی برای پذیرش اتفاق‌های شنیده یا تصویر شده به عنوان یک خاطره شخصی، بیش از هر چیزی به توانایی و شیوه کارکرد مغز انسان بستگی دارد.

روان‌شناسان معتقدند مواجهه مغز انسان‌ها در طول زندگی با وقایع روزمره، آنها را ناگزیر می‌سازد که برای ماندگاری هر چه بیشتر، اتفاق‌ها و ماجراهای زندگی را در هم بیامیزند. برای بایگانی شدن انبوه ماجراها، مغز راه دیگری در پیش روی ندارد جز آن‌که همه وقایع گذشته را در قدم اول خلاصه، بعد آنها را دستچین و در ادامه، اقدام کند به تدارک خاطره‌ای کاملاً مستقل از ترکیب اتفاق‌هایی که روی داده است.

از دید دکتر گالو، تطبیق‌پذیری واقعیت‌های بسیار کوچک و یا به عبارتی ساختن‌ِ خاطرات، در حقیقت راه‌اندازی تخیلی است که مغز برای پیوند و ربط دادن بین انبوه اتفاق‌ها به آن مبادرت می‌ورزد. از دید او، خلقِ بسیاری از خاطرات، بهایی است که بشر می‌پردازد تا قادر به بایگانی و در نتیجه استفاد مجدد از هزاران حادثه و تجربه کوچک و بزرگ در زندگی باشد.

با وجود آن‌که پذیرش خاطرات شخصی به عنوان توهمات ساخته ذهن بشر، دشوار به نظر می‌آید ولی روان‌شناسان معتقدند که غیر واقعی بودن خاطرات، به بشر کمک می‌کند تا بر اساس تجربیات کمابیش ساختگی به مصاف آینده برود.

دکتر کیمبرلی وید، محقق دانشگاه انگلیسی معتقد است: «سفر ذهنی بشر به آینده و چاره‌اندیشی برای مشکلاتی که ممکن است در آینده با آن دست به گریبان شود، سفری است که ذهن مملو از خاطرات نیمه حقیقی می‌تواند برای ما ایجاد ‌کند. اگر مغز بشر قابلیت تطابق، درهم ریختن و خلاصه کردن میلیون‌ها حادثه، تجربه و اتفاق گذشته را نداشت به همان نسبت، امکان پیشرفت و حل مشکلات بشر میسر نمی‌شد.»

منابع

Graham Lawton , The grand delusion: Head full of half-truths, New Scientist

http://www.newscientist.com/article/mg21028122.300-the-grand-delusion-head-full-of-halftruths.html?

David Gallo of the University of Chicago

Kimberley Wade, a memory researcher at the University of Warwick in the UK
1- Julian Patrick Barnes, England, England