امین بزرگیان − پوشش ولباس، مسئله‌ای سیاسی است چون پای پلیس را به میان می‌کشد.

به تعبیر آگامبن هرجا پلیسی دیدید، بدانید آنجا “سیاست” رخ داده است.

بی راه نیست که دولت در ایران همچون طراحان جهانی مد، تا این اندازه در فکر لباس اتباع خویش است.

 
 
 
 
یک
 
چندی قبل با تبلیغات بسیار، نمایشگاه “مد اسلامی” در تهران برگزار شد(۱). چند هفته قبل هم یک سایت رسمی با آپلود عکس های بسیاری از زنان ایرانی، آنها را مد های مستهجن متحرک نامید(۲).
 
حاکم در ایران نسبت به مسئله “لباس” حساس است. اگر بپذیریم که حاکم همواره در مواجهه با “سیاست” – به معنای کنش عمومی در جهت بهبود زندگی- عکس العمل نشان می‌دهد و با مداخله‌اش از خطری نزدیک به مرزهایش پرده برمی‌دارد، باید قبول کنیم که لباس در ایران مسئله‌ای عمیقا سیاسی است.
 
پوشش ولباس، مسئله‌ای سیاسی است چون پای پلیس را به میان می‌کشد. به تعبیر آگامبن هرجا پلیسی دیدید، بدانید آنجا “سیاست” رخ داده است. بی راه نیست که دولت در ایران همچون طراحان جهانی مد، تا این اندازه در فکر لباس اتباع خویش است.
 
حجاب اسلامی، تنها پدیده‌ای بوده است که منتقدان ومخالفانش حتی بدون برگزاری یک تجمع یا نوشتن یک مقاله انتقادی، آن را در طی این سال ها به مرور بر انداخته وبی معنا کرده‌اند. “پوشش مرکز” در پایتخت و شهرهای بزرگ به گونه‌ای است که صدها برابر از نوع اروپایی پوشش، برای حاکم، مخاطره آمیزتر است. چرا؟ روسری ها و مانتوها، هم هستند هم نیستند. این تعلیق، حاکم را معلق و مضطرب می‌کند.
 
نوع لباس ها واشکال استفاده از آن، حق انحصاری حاکم برای حرکت در مرز قانون را می‌شکنند. تنها حاکم است که می‌تواند قانونا کار غیر قانونی انجام دهد. زن ها با نوع پوشش تعلیقی شان، دقیقا در مرز قانون می‌ایستند: پوششان هم قانونی است، هم غیر قانونی. این مبارزه طولانی مدت حاکم با کسانی است که با حرکت در مرزها آن هم به گونه‌ای دسته جمعی و در زیر روشنی آفتاب، او را مضطرب می‌سازند.
 
“پوشش مرکز” در پایتخت و شهرهای بزرگ به گونه‌ای است که صدها برابر از نوع اروپایی پوشش، برای حاکم، مخاطره آمیزتر است. چرا؟ روسری ها و مانتوها، هم هستند هم نیستند. این تعلیق، حاکم را معلق و مضطرب می‌کند.
 
دولت، متعلقات زن خودش را که در خیابان ها ومراکز اداری وفروشگاه‌‌ها هستند، نمی‌تواند به گونه‌ای دست کاری نشده در رسانه‌‌های تصویری اش نمایش دهد. گمان نکنید چون اینها را به رسمیت نمی‌شناسد و مجرم می‌داند (همچون پوشیده نگه داشتن چهره مجرمان وسارقان) پس نشان نمی‌دهد، مسئله این است که نشان دادن هر تبعه زن، نشان دادن ماهیت حاکم است، نشان دادن “اجبار” است. دقیقا در همین جاست که اهمیت سیاسی “مسئله زن” معلوم می‌شود. زن، گرانیگاه ومهم‌ترین اپوزیسیون است. اپوزیسیونی است که ماهیتا بودن‌اش در خیابان، لو دهنده است. 
 
نخستین داوری هر بیننده غریبه‌ای – حتی موافقان حجاب اسلامی- نسبت به نوع حجاب و پوشش زنان در ایران این است: حجاب زوری/اجباری(۳). این مسئله مخاطره آمیز و تماما سیاسی است. هر زنی با نوع حجابش، ماهیت حاکم را نمایش می‌دهد. حاکمی که در برابر موضوع لباس و حجاب، همواره خود را در مواجهه با “اشباح” حس کرده است، نمی‌داند دراین میان باید یقه چه کسی و نهادی را بگیرد و برای همین در خلال گشت های پلیس‌اش، دست به دامان “کارفرهنگی” می‌شود؛ نمایشگاه می‌گذارد و برنامه تلویزیونی می‌سازد و کتاب چاپ می‌کند. هرجا نام کار فرهنگی از سوی حاکم به میان می‌آید، آنجا دقیقا جایی است که پلیس اش مستاصل شده و نمی‌داند چه کسی را باید بزند. این کار فرهنگی، ریشه‌ای کاملا سیاسی دارد: کدی است برای شناختن استیصال پلیس. 
دو
 
 زیمل در مقاله‌ای درباره مُد نوشت که شهر با آزاد ساختن فرد از بسیاری از قید وبندهای جامعه سنتی، فردیت را به ارمغان می‌‌آورد؛ اما همین فرد آزاد شده، خود را در میانه فشار ساختارهای جامعه‌‌ای می‌‌یابد که دائماً به عرصه فردیت او تجاوز و تعرض می‌‌کند. از دید زیمل، فرد مدرن در این وضعیت، تنها با پیگیری نمادها و نشانه‌‌های منزلتی “مد” است که می‌‌تواند فردگرایی خود را گسترش داده و فشارهای زندگی جدید را تحمل کند. به یک معنا “خود” از طریق مصرف “مد” است که می‌‌تواند خود را اثبات کند.
 
از سویی دیگر مد ، دیالکتیک میان میل فرد به شبیه بودن به دیگران ازیک سو و درهمان حال متمایز بودن از دیگران است. هم گویای تمایزات طبقاتی است و هم موجب همبستگی‌‌های گروهی می‌‌شود. دوگانگی ای درمد متبلورمی شود که به صورت سنتزی عملی میان گرایش روانشناختی به “تقلید” وگرایش روانشناختی به “تمایز” ابرازمی شود. زیمل می‌نویسد:
 
“مد یعنی تمرکزآگاهی اجتماعی فرد برجایی که اسباب مرگ خود مد را نیز فراهم می‌کند. بی هیچ دلیل ملموسی ناگهان پدیده‌ای جدید درجایی ظاهرمی شود، تا اینکه بار دیگر فورا ازبین برود. مد شکلی زیباشناختی ازغریزه تخریب است؛ گسستی کاملا موقتی ازگذشته. در مد اصل حیات متغیر، جایگزین اعتقادات اصلی ، ماندگار و پا برجایی می‌شود که بیش ازپیش قدرت خود رادر مدرنیته از دست می‌دهند.”
 

نکته مهم دیگری که زیمل به آن اشاره می‌کند این است که اگر مد گرایش به همسان شدن و منفرد شدن (به گونه‌ای توامان) باشد، پس شاید این امر توجیه کند که چرا زنان به طور کلی این چنین به آن علاقه‌مندند. از نظر وی، ضعف جایگاه اجتماعی زنان در قسمت اعظمی از تاریخ موجب شده تا آنان با آنچه عرف وشایسته است رابطه نزدیکی پیدا کنند؛ زیرا که ضعف تاریخی وتحمیل شده بر آنان این حالت را در وجودشان درونی کرده که از مسئولیت‌های پذیرش فردیت اجتناب ورزند و در سایه برگزیدن شکل زندگی همگانی از سو‌ءاستفاده دیگران در امان باشند. اما از سویی دیگر، زنان تلاش می‌کنند که به میزانی از فردی شدن ومتمایز شدن دست یابند که هنوز در بنیان مستحکم عرف وسطح عمومی زندگی برایشان امکان دارد. مد، از نظر زیمل، این ترکیب را به بهترین وجه ممکن برای آنها ارائه می‌کند.

 
مسئله این است که نشان دادن هر تبعه زن، نشان دادن ماهیت حاکم است، نشان دادن “اجبار” است. دقیقا در همین جاست که اهمیت سیاسی “مسئله زن” معلوم می‌شود. زن، گرانیگاه ومهم‌ترین اپوزیسیون است. اپوزیسیونی است که ماهیتا بودن‌اش در خیابان، لو دهنده است.
 

درکلان‌شهرهای ایران مدی که بیش از هر جای دیگر در لباس زنان خود را نمایان می‌‌سازد، با تلقی زیملی، تلاش دم دستی زنان برای عرضه فردیت‌شان است. نوعی متمایز ساختن “خود” از “دیگری” با تقلید از”دیگری”، یا به عبارت دیگرتلاشی همگانی برای متمایزساختن خود از کسانی که نمی‌خواهی مثل آنها باشی وشبیه ساختن خود به کسانی که دوست داری مثل آنها باشی برای بازتولید فردیت روبه اضمحلال. لباس های هماهنگ با مد نمادهایی هستند زیبا شناسانه – تخریب گرایانه برای نمایش فردیت. توجه دولت با تمامی ابزارش به لباس ها در واقع توجه کلیتی است که با فردیت اتباعش مورد تهدید قرار می‌گیرد. در هجوم به لباس ها همواره چیزی از ناخرسندی هست: ناخرسندی دولت از فردیت زنانه ومتمایز شدن افراد از اشکال رسمی ویکسان شدن با اشکال غیر رسمی و رقیب. تعقیب وگریزی همیشگی در خیابان ها.

 
سه
 
بوردیو، اولین جامعه‌‌شناسی است که به صورت نظام‌‌مند به موضوع مصرف و “سبک زندگی” پرداخته است. از دیدگاه او، شرایط انضمامی و ملموس زندگی فرد و موقعیتش در ساختار اجتماعی است که منجر به “منش” خاصی در او می‌‌شود. این منش خاص همان چیزی است که سبک زندگی او را مشخص می‌‌کند. در واقع سبک زندگی، صورت بروز یافته ترجیحات فرد است که به شکل عمل درآمده و قابل مشاهده است.
 
 مسئله‌‌ای که با عنوان معضل پوشش در “دولت” مطرح شده، ناشی از نوعی سبک زندگی است که به صورت عینی و قابل مشاهده در شکل ونوع آرایش، تنگی و کوتاهی مانتوها و… درآمده که بی‌‌شک برای فهم و بررسی آن، همچون هر منش دیگری، باید با شناخت از شرایط انضمامی فرد و ساختار اجتماعی او − که از این سبک زندگی پیروی می‌‌کند − همراه باشد. حاکم که وضعیت لباس در ایران را “مسئله” می‌‌بیند، پیش از به میان آوردن هر طرح و طراحی هر نوع مدی، برای شناختن چرایی این مسئله، می‌‌باید چگونگی وضعیت اجتماعی را فهم کند. یکی از هزار جزء این وضعیت، رابطه میان لباس و بدن در ایران است.
 

قدرت (فرهنگ و دولت) از حضور بی واسطه بدن در عرصه عمومی جامعه ایران، همواره جلوگیری به عمل می‌‌آورد. به بیان دیگر حوزه عمومی، خالی از هرگونه اندام برهنه است . در این وضعیت، ” لباس” به گونه‌ای اغراق شده، کارکردهای نمایشی و اروتیک “بدن” را به عهده گرفته است. لباس، به عنوان واسط میان تن‌‌ها، در شرایط فقدان حضور بدن، به بازنمای بدن، تبدیل می‌‌شود؛ به صورتی انتزاعی جایگزین تن می‌‌شود. به همین سبب نسبت به دیگر جوامع، از اهمیت متفاوتی برخوردار می‌شود – تبدیل به امرپروبلماتیک می‌شود- و به عبارتی به صورت محور مصرف درمی آید. صنعت لباس امروزه در جامعه ایران موقعیتی مازاد از جایگاه کارکردی خود پیدا کرده و پر اهمیت ترین بازار مصرف را در اختیار دارد. بهترین مغازه‌‌ها در گران ترین مناطق شهری وبیشترین وارد کننده‌‌ها و قاچاقچی ها به گفته مقامات دولتی در حوزه لباس مشغول‌اند. خیابان های تهران در اختیار بوتیک های لباس است.

 
قدرت (فرهنگ و دولت) از حضور بی واسطه  بدن در عرصه عمومی جامعه ایران، همواره جلوگیری به عمل می‌آورد. به بیان دیگر حوزه عمومی، خالی از هرگونه اندام برهنه است . در این وضعیت، ” لباس” به گونه‌ای اغراق شده، کارکردهای نمایشی و اروتیک “بدن” را به عهده گرفته است. لباس، به عنوان واسط میان تن‌ها، در شرایط فقدان حضور بدن، به بازنمای بدن، تبدیل می‌شود، به صورت انتزاعی جایگزین تن می‌شود.
 
 لباس‌‌های بدن ‌‌نما و تنگ، مانتوهای کوتاه، شلوارهای برمودا و تی‌‌شرت‌‌های بی‌‌آستین در سطح شهر- با حمایت لوازم آرایشی و تکنولوژی های همراه- و درمجموع “مهمونیزه” شدن تمام سطح خیابان ها وشهر، گویای روند سرکوب “بدن” در عرصه عمومی است. بدنی که با استفاده از لباس و آرایش های اغراق شده سعی می‌کند از اغراق سرکوب، فرار کرده و خود را بازسازی ونجات دهد. لباس در این وضعیت، بدن بدون اندامی است که علیه ارگانیسم‌های حاکم صورت بندی می‌شود، ارگانیسم هایی که همواره به کارکرد اندام ارجاع می‌دهند و تن را نادیده می‌گیرند.
 

این همان ارجاع دلوز به مفهوم تن در نزد اسپینوزا است. تنی اجتماعی که در رابطه‌ای پویا با ساختار درونی و بیرونی اش همواره تغییر شکل می‌دهد و امکاناتی جدید برای بروز خود را می‌سازد. بیراه نیست که دلوز تن را موتور تاریخ می‌داند. در واقع انباشته شدن شهر از بوتیک‌های لباس ونمایش بدن‌های پارچه‌ای در هاله‌ای از نورهای سفید و رنگین پشت شیشه‌‌های براق، گویای غیبت بدن واقعی و میل رو به تصاعد داشتن جایگزین هر چه بهتر برای آن است. تا زمانی که “لباس” نقش بازنمایی را برای “بدن” بازی می‌‌کند، نمی‌‌توان از اهمیت مازاد آن کاست.

  
پانویس‌ها
 
۱
۲
۳