دیروز، بیست و پنجم اردیبهشت ماه، پنجاهمین سالگرد تأسیس «نهضت آزادی ایران» بود؛ سازمانی که اکثر دوران حیات خود را در ممنوعیت و محدودیت گذرانده است؛ چه در دوران نظام گذشته و چه در نظام جمهوری اسلامی ایران.

در حال حاضر، رهبران این جریان که اغلب در سنین کهولت هستند، اکثراً یا در زندان و یا در مرخصی‏های استعلاجی به‏سر می‏برند.

برای نگاهی به این سازمان و این بخش از تاریخ سیاسی ایران، گفت‏وگوهایی انجام داده‏ام، با دکتر غلام‏عباس توسلی، جامعه‏شناس و از اعضای قدیمی «نهضت آزادی ایران» و هم‏چنین فرخ نگهدار، از مسئولان «جنبش فداییان خلق ایران» که سال‏ها بعد از نهضت آزادی ایران، با اندیشه و روش متفاوتی به‏وجود آمد.

از آقای توسلی می‏پرسم: نهضت آزادی ایران از درون جبهه ملی ایران چرا و در چه شرایطی به‏وجود آمد؟ به‏ویژه که نفت در آن زمان ملی شده بود و مبارزه مهمی به پیروزی رسیده بود.

غلام‏عباس توسلی: نفت ملی شده بود، ولی بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، دوباره نفت از حالت ملی خارج و به کنسرسیوم بین‏المللی واگذار شده بود و مردم از این جهت بسیار ناراضی بودند.

در نتیجه، در همان سال‏های ۱۳۴۰ جبهه‏ ملی که در دوره دکتر مصدق فعال بود، از فرصت استفاده کرد و میتینگ‏های مختلفی را برگزار کرد. مخصوصاً میتینگ «پارک جلالیه» خیلی معروف است که مردم استقبال زیادی از آن کردند. به‏هرحال گروه‏های مختلف، مخصوصاً گروه‏های ملی و آزدیخواه، بر ضد دولت شاه به میدان آمدند و فعالیت‏های مجدد خود را آغاز کردند.


در چنین شرایطی بود که کسانی که بیشتر یک پایه اندیشه مذهبی و آزادیخواهانه داشتند و در عین حال هم با بینش دکتر مصدق، مسئله ملی شدن نفت و نهضت ملی هماهنگ بودند و جویای عدالت و احیای حقوق از دست رفته بودند (که می‏توان آن‏ها را روشنفکر دینی نامید) پایه‏گذار نهضت آزادی ایران شدند.

در واقع، در درون جبهه ملی ایران، گرایشی که به مذهب هم تاکید داشت، متولد شد.

بله! از یک طرف کسانی بودند که طی دورانی که از ۲۸ مرداد شروع شده بود، در نهضت مقاومت ملی که در آن دوره مخفی بود، فعالیت می‏کردند و در این‏جا به صورت یک حزب سیاسی ملی و در عین حال آزادیخواه، ظهور و بروز پیدا کردند.

به این ترتیب، نهضت آزادی ایران در همان سال ۱۳۴۱، در ۲۵ اردیبهشت، پایه‏گذاری شد و این حرکت به‏صورت یک تشکیلات سیاسی درآمد که امروزه پنجاهمین سال تأسیس آن است.

پایه‏گذاران اولیه چه کسانی بودند؟

غیر از سه نفر، یعنی مرحوم آیت‏الله طالقانی، مرحوم مهندس مهدی بازرگان و مرحوم دکتر یدالله سحابی که همیشه با هم بودند، افرادی مانند آقای صدر حاج‏سید جوادی که هنوز هم در قید حیات هستند، حسن نزیه و چند تن دیگر، همراه با نسل دومی که تازه از حالت دانشجویی خارج شده بودند، از جمله مهندس عزت‏الله سحابی، آقای حکیمی، آقای شیبانی و … که بعداً عده‏ای از آن‏ها به زندان افتادند، این نهضت را پایه‏گذاری کردند و اعضای شورای مرکزی نهضت آزادی را تشکیل می‏دادند.

اولین ضربه‏ای که طی این ۵۰ سال به نهضت آزادی خورد، چه زمانی بود و چگونه اتفاق افتاد؟

اولین ضربه‏ای که به نهضت خورد، در همان سال ۱۳۴۱ بود. بعد از این‏که دکتر امینی برکنار شد، حمله‏ای به جبهه ملی و نهضت آزادی صورت گرفت و اعضای شورای مرکزی نهضت آزادی، مانند مرحوم طالقانی، یدالله سحابی، مهندس بازرگان، آقای دکتر شیبانی، ابوالفضل حکیمی، عدالت‏منش و چند نفر دیگر به زندان افتادند و محاکمه نظامی شدند.

ابتداً عده‏ای از این افراد محکوم به اعدام شدند، ولی بعد این محکومیت به ۱۰ سال حبس منجر شد که مخصوصاً این مورد درباره مرحوم طالقانی و مهندس بازرگان صادق است و بقیه اعضایی هم که در زندان بودند، به حبس‏های مختلف دو تا شش سال (مقداری بیشتر یا کمتر)، محکوم شدند.
بنابراین تقریباً می‏توانیم بگوییم که جلوی فعالیت کل اعضای شورای مرکزی نهضت در آن دوره گرفته شد و مجبور شدند در یک محاکمه نظامی شرکت کنند.

این امر از یک‌سو برای نهضت خوب و مفید بود، به‏خاطر این‏که اسم و آوازه نهضت بیش از حد بالا رفت. در عین حال هم چون اکثر اعضای مرتبه اول و مؤسس نهضت را به زندان انداخته بودند، خودبه‏خود آن نوع فعالیت اولیه نهضت که می‏توانست گسترده‏تر باشد، کم‏وبیش متوقف شد.

به این ترتیب، می‏توان گفت که نهضت آزادی ایران، از سال ۱۳۴۱ تا انقلاب سال ۱۳۵۷، هیچ حضور سیاسی‏ای در ایران نداشت؟

شاه پس از رفتن دکتر امینی و کشته شدن کندی در آمریکا که ریاست جمهوری او در باز شدن فضای سیاسی ایران تا حدی مؤثر بود، جلوی همه این نوع فعالیت‏ها را گرفت و با همه با خشونت رفتار کرد.
سعی کردند محکمه‏های نظامی تشکیل بدهند و عده‏ای را قلع‏ و قمع کنند. ساواک بسیار قدرت پیدا کرد و با همان مسئله «انقلاب سفید» و یا «انقلاب شاه و ملت»، نمی‏گذاشتند کسی در داخل ایران فعالیتی انجام بدهد.

اما گروه‏هایی از نهضت که در این دوره بیرون از کشور بودند، فعال بودند و هم در چهارچوب جبهه ملی و نهضت آزادی و هم به‏طور مستقل فعالیت داشتند.

بنابراین این‏طور نبود که در این دوره، نهضت به‏کلی ساکت بنشیند و صدایش درنیاید. مرتب حتی از داخل زندان هم اعلامیه‏هایی می‏نوشتند و فعالیت خود را ادامه می‏دادند.

تأثیر این فعالیت‏ها، بر آن‏چه که در ایران اتفاق افتاد، چه بود؟

نهضت آزادی یک پیام داشت و یک‏مقدار فعالیت. پیامش این بود که منافع ملی باید حفظ بشود، آزادی‏هایی که در انقلاب مشروطیت تحقق پیدا کرده بود و جامعه از حالت استبدادی خارج شده بود، عملی بشود و مردم بتوانند از آن آزادی‏ها بهره بگیرند. هم‏چنین این پیام را هم داشت که مردم برای تحقق این آزادی‏ها مقاومت کنند.

حرکت تأسیس نهضت و به زندان افتادن سردمداران نهضت، این پیام را تا حدودی به مردم رساند. حتی من معتقدم که این پیام در خود انقلاب اسلامی ایران هم تأثیر داشت.

یعنی گروه‏های مختلفی که از آن دوره به بعد به‏وجود آمدند، اکثراً خواهان آزادی و خواهان ایفای منافع ملی ایران بودند و مردم نیز، هم به لحاظ سیاسی و هم به لحاظ مذهبی، میدان را ترک نکردند تا سال‏های ۱۳۵۶-۵۷ که انقلاب اسلامی ایران آغاز شد و به‏ثمر رسید.

آینده سیاسی نهضت آزادی ایران را در شرایط فعلی که ظاهراً دومین ضربه بزرگ را دریافت کرده است، چگونه می‏بینید؟

شرایط فعلی هم شرایط مساعدی نیست و شرایط سخت است. منتها در آن دوره، به‏طور طبیعی و ذاتی، رژیم استبدادی مستقر بود، ولی امروزه، بعد از انقلاب اسلامی ایران، جمهوری برپا شده و جمهوری نتیجه انقلاب بوده است.

ولی از لحاظ جریان نهضت آزادی و بسیاری از گروه‏های ملی و مذهبی و … مشکلات بسیار زیادی وجود دارد و هنوز آن ایده‏آل‏ها و آرمان‏های ملی و آزادیخواهانه‏ای که به‏خاطر آن‏ها انقلاب به‏وقوع پیوست، در تمام این مدت تحقق پیدا نکرده و وجود نداشته است.

اما مردم هم دست برنداشته‏اند و به صورت‏های مختلف، خواسته‏های خود را اعلام کرده‏اند. همان‏طور که می‏دانید، این مسائل در دوره اصلاحات خیلی خوب در جامعه‏ منعکس شد و در دوره‏های بعد از آن هم، در انتخابات‏های مختلف و امکانات و موقعیت‏هایی که پیش آمد، باز مردم خواهان همان ایده‏آل‏ها و آرمان‏ها شده‏اند.

در آغاز نهضت آزادی ایران را نپسندیدم‬

مهدی بازرگان در دادگاهی که برای او برپا شده بود، جمله‏ای را گفت که امروز بر سر زبان‏ها است. او به دادگاه نظامی گفت: «ما آخرین کسانی هستیم که خواستیم با شما، به زبان قانون سخن بگوییم.» ۱۰ سال پس از آن، سازمان‏هایی مخفی با مشی مبارزه مسلحانه در ایران به‏وجود آمده بودند؛ مجاهدین و فداییان خلق. مبارزینی که دیگر نخواستند به زبان قانون با حکومت سخن بگویند.

از فرخ نگهدار که عضو رهبری جنبش فداییان بود، می‏پرسم: شما با نهضت آزادی ایران چگونه مواجه شد و چه تحلیلی از آنان و مشی سیاسی‏شان داشت؟

فرخ نگهدار: من اولین بار با نام نهضت آزادی ایران در همان بهار ۱۳۴۰ آشنا شدم. جزوه کوچکی که بیانیه‏ی تأسیس نهضت آزادی بود، به دستم رسید. آن را خواندم، اما زیاد مرا نگرفت. مقداری آیات قران و مسائل سیاسی‏ را در بیانیه‏شان آورده بودند و مطالبی را هم که عنوان کرده بودند، مطالب هیجان‏بر‏انگیزی برای من نبود.

اعضای نهضت آزادی ایران را هم بعدها در زندان، در دهه ۴۰، با ایستادگی و استقامت‏شان در برابر حکومت پهلوی و در دهه‏ی ۵۰ با هم‏سلول شدن با مهندس عزت‏الله سحابی که این‏روزها در بستر بیماری است و روزهای سختی را می‏گذراند، شناختم.

بعد از این شناسایی، تحلیل شما از آن‏ها چگونه بود؟

آن‏چه در آن دوران برای من مهم بود، این بود که به‏نظرم می‏آمد که تصمیمات نهضت آزادی در قیاس با جبهه ملی ایران، تصمیمات معقول‏تر، قابل اتکا‏تر و صحیح‏تری است و حرکت نهضت آزادی ایران، در دوران قبل از انقلاب، در میان کل جریان‏هایی که خصلت ملی داشتند و دنباله‏های نهضت ملی ایران محسوب می‏شدند، اعتباری در ذهن من پیدا کرد.


به‏خصوص چیزی که برای من، همیشه در ذهنم آموزنده بوده، موضعی بود که آن‏ها در اوایل دهه ۴۰ در رابطه با دولت امینی اتخاد کردند.

در این دوران، نهضت آزادی ایران، برخلاف جبهه ملی که هدف عمده را شکست دادن دولت امینی قرار داده بود و فکر می‏کرد بعد از این دولت، آمریکا از جبهه ملی ایران حمایت خواهد کرد و این جبهه به حکومت باز خواهد گشت، می‏گفت ما نباید دولت امینی را تضعیف کنیم و ماندن این دولت در قدرت، به‏سود نهضت دمکراتیک است و مشکل اصلی، استبداد شاه است که در حال افزایش است.

این تحلیل نهضت، به عنوان جریانی باتدبیر در ذهن من بود و در عین حال استقامت اعضای آن. چون تمام سران نهضت آزادی به زندان آمدند و ۱۸ تن از آنان را محکوم کردند.

ولی به‏نظر می‏رسد که این تحلیل شخصی شما از نهضت آزادی ایران بوده است. چون بخش بزرگی از چپ، نهضت آزادی و اساساً جریان‏هایی را که به این روش‏های مسالمت‏آمیز معتقد بودند، سرزنش می‏کردند و دلیل پیوستن آن‏ها به مبارزه‏ی مسلحانه هم همین بود.

تا سال‏های آغاز انقلاب، یعنی در مطلع انقلاب، جریان‏های چپ ایران، برای نهضت آزادی ایران مقام شایسته‏ای قائل بودند، این جریان را جزو نیروهای ملی می‏شناختند و همیشه در کلام‏ و رفتار‏شان، نوعی احترام برای سران نهضت آزادی ایران قائل بودند …

آن‏ها را به سازشکاری متهم نمی‏کردند؟

در آستانه انقلاب چرا! من از تأسیس تا آستانه انقلاب را می‏گویم. در ۱۵-۱۶ سال اول تأسیس نهضت آزادی ایران، یعنی تا آستانه انقلاب، نه از جانب حزب توده‏ ایران و نه از جانب فداییان خلق، هیچ‏گاه این نهضت به سازشکاری با نظام شاه متهم نشده است. چون چنین سازشکاری‏ای در حرکت نهضت آزادی وجود نداشت.

از سال ۵۶ که نهضت انقلابی اوج می‏گیرد، چپ‏ها و به‏خصوص فداییان، در این زمینه، مواضع افراطی‏ای اتخاذ می‏کنند و نهضت آزادی را به سازشکاری با رژیم شاه و عدم طرح شعار سرنگونی متهم می‏کنند.
این موضع تا بعد از انقلاب هم ادامه پیدا می‏کند که نهضت آزادی را متهم می‏کنند به سازشکاری با امپریالیسم آمریکا و این‏که نمی‏خواهد مناسبات با آمریکا و سلطه امپریالیسم کاملاً قطع بشود که این اشتباه بود.

به نظر من، یکی از درس‏های بزرگی که به‏خصوص مهندس بازرگان برای ایران به‏جا گذاشته، این است که اصلاح‏طلبی گزینه‏ای است که شما خودتان انتخاب می‏کنید. نه این‏که آن را به علت ماهیت نظام انتخاب کنید. یعنی بگویید که نظام اصلاح‏پذیر هست یا نیست، بنابراین من اصلاح‏طلب هستم یا نیستم.

مهندس بازرگان، تقریباً- منهای داریوش فروهر- برجسته‏ترین شخصیت تاریخ سیاسی ایران است که در هردو نظام، یک مشی اصلاح‏طلبانه را پی گرفت و خواهان اصلاحات دمکراتیک بود.