محمدرضا عارف رئیس فراکسیون امید در مجلس دهم به تحریف آشکار تاریخ معاصر روی آورده است. او در بخشی از گفت‌وگوی نوروزی با روزنامه اعتماد اظهار داشته است:

«در دوره‌ای که من رییس دانشگاه تهران بودم انصار حزب الله شکل گرفت و می‌خواستند جلوی برخی جلسات و از جمله کلاس‌های دکتر سروش در دانشگاه را بگیرند ما طوری برخورد کردیم تا این موضوعات تبدیل به بحران نشود و هیچ جریانی هم نتوانست مانع تدریس دکتر سروش در دانشگاه شود.»

این اظهارات در حالی که بیش از ۲۰ سال از آن روز‌ها می‌گذرد، تحریف آشکار تاریخ و بیان حرف‌های خلاف واقع است. ناظران و کسانی که در بطن رویداد‌های دانشجویی و دانشگاهی سال‌های ابتدایی دهه هفتاد بودند، تصدیق می‌کنند نه تنها دکتر محمدرضا عارف رئیس وقت دانشگاه تهران (۱۳۷۶ − ۱۳۷۳) اقدامی در جهت بازدارندگی پیرامون تهاجم و حملات گروه‌های فشار به آزادی‌های آکادمیک در دانشگاه تهران انجام نداده بود، بلکه روحیه تسلیم طلبانه و مماشات‌های پایان ناپذیر او باعث تشدید حملات و پرده‌دری‌های متعدد عمال استبداد دینی شد.

عارف در دوره ریاستش بر دانشگاه تهران در زمینه مسائل دانشجویی و سیاسی عمدتاً تسلیم نیرو‌های امنیتی و دفتر نمایندگی رهبری بود.
عارف در دوره ریاستش بر دانشگاه تهران در زمینه مسائل دانشجویی و سیاسی عمدتاً تسلیم نیرو‌های امنیتی و دفتر نمایندگی رهبری بود.

عارف هیچ عملی برای جلوگیری از تهاجم‌های مکرر و اذیت و آزار انصار حزب الله برای جلوگیری از تدریس دکتر عبدالکریم سروش در دانشگاه تهران انجام نداد. نیرو‌های انصار حزب الله با تهدیدات و تجمعات غیر قانونی در داخل دانشگاه تهران و غوغاسالاری امنیت سروش و دانشجویان را به خطر افکنده و در نهایت مانع تدریس سروش شدند. در دوران ریاست عارف، عبدالکریم سروش بدون هیچگونه حکم و ابلاغ رسمی به شکلی غیر قانونی و ناعادلانه عملا از درس دادن در دانشگاه محروم شد و حق استادی ایشان پایمال گشت. عارف از انجام اقدامات حمایتی موثر دریغ ورزید و با سکوت خود انصار حزب الله ومخالفان تدریس سروش را جری‌تر کرد.

علی افشاری

مطالب دیگر از همین نویسنده

در اتفاق ناخوشایند بر هم زدن خشونت آمیز سخنرانی عبدالکریم سروش در دانشکده فنی دانشگاه تهران در مهر ماه ۱۳۷۴، عارف نه تنها حمایتی از آزادی بیان و بر زمینه آن حقوق سروش انجام نداد، بلکه با برخورد نکردن با بر هم‌زنندگان و امتناع از تمهیدات مقدمات در ایجاد امنیت برای تکرار مراسم عملا بر ممنوع شدن سخنرانی سروش مهر تأیید گذاشت. البته انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران نیز علی رغم اینکه میزبان سروش بودند و انصار حزب الله به کیان تشکیلاتی و حقوق آنها هم تعرض کرد، رویه مشابهی داشت. سران آن حتی در تجمع اعتراضی نسبت به رویداد یادشده، اعتنایی به اعتراضات اکثریت شورای تهران دفتر تحکیم وحدت نکردند و اجازه دادند حسین الله کرم در تجمع اعتراضی علیه گروه‌های فشار سخنرانی کند!

اما مشکلات ریاست عارف بر دانشگاه تهران فراتر از این مسئله بود. رویکرد محتاطانه وی باعث اعتراض انجمن اسلامی دانشگاه تهران و دانشکده‌های عضو نیز بود که خود مشی محافظه‌کارانه داشته و سیاست تلفیق حمایت از خامنه‌ای و همراهی با جناح چپ حکومت را دنبال می‌کردند. عارف در زمینه مسائل دانشجویی و سیاسی عمدتاً تسلیم نیرو‌های امنیتی و دفتر نمایندگی رهبری در دانشگاه تهران بود.

محمدرضا عارف که در ابتدای انقلاب از جناح خط امام و اقتدارگرایان پشتیبانی کرد و از مخالفان دولت موقت بود، در دهه شصت از معدود رؤسای دانشگاهی بود که جنبه‌های تخصص و تعهد مورد نظر نظام را توامان داشت. او مشابه دیگر ارکان دولت در آن زمان، باوری به استقلال دانشگاه نداشت، شأن نهاد ولایت فقیه برای هدایت دانشگاه را پذیرفته و در چارچوب هدایت ولایی دانشگاه را مدیریت می‌کرد.

او از آن دسته دانشگاهیانی است که بهایی به جایگاه دانشگاه در دفاع از آزادی اندیشه و بیان نمی‌دهند و به وظیفه تاریخی‌ای که دانشگاه در نقد مستمر قدرت، نظریات و مکاتب رایج و الگو‌های مسلط ایفا کرده، بی اعتنا هستند.

از دید عارف محدوده فعالیت سیاسی دانشجو و استاد تا جایی است که ولی فقیه تصویب کند. بدیهی است چنین نگرشی که دانشگاه را منقاد و مطیع دستگاه قدرت می‌کند، با نگاه آرمانی و متعهد به حقیقت تعارض دارد.

البته عارف همیشه مدافع جناح میانه‌روی نظام بوده و با گرایش‌های افراطی مخالفت کرده است، اما روحیه محافظه کار و در عین حال تبعیت محض از ولی فقیه ظرفیت موثری برای تقویت الگوی دانشگاه مستقل و نقاد قدرت ایجاد نمی‌کند. مدیریت عارف بر دانشگاه تهران معرف دیدگاهی بود که بیشتر به جنبه فنی و تولید معلومات بها می‌دهد، بی توجه به ارزش آزاداندیشی و تفکر انتقادی. از زاویه این نگاه کار ویژه دانشگاه دستیابی به تخصص به صورت حرفه‌ای و تولید نیروی متخصص است، متخصصی که باید گوش فرمان باشد و از ساختار قدرت تبعیت کند.

اما اکنون عارف در موقعیت متفاوتی قرار گرفته و افزایش فعالیت‌های سیاسی و بخصوص ریاست بر فراکسیونی که مدعی پیگیری اصلاحات ومطالبات جامعه است، او را ناگزیر به این سمت سوق داده که برای خود کارنامه‌ای قابل عرضه بسازد. افزایش انتقادات نسبت به مشی خنثای او در مجلس دهم نیز این نیاز را تشدید کرده است. از این رو دلیل خلاف واقع گویی عریان و بی پرده عارف، ریشه در پاسخگویی شتابزده و غیر مسئولانه به این نیاز دارد. اما آنچه عارف از آن غافل است تبعات منفی سنگین این رفتار‌های از سر استیصال در آشکار شدن وجهه کاذب اخلاقی‌ای است که از سال ۱۳۹۲ به بعد برای وی در عرصه سیاسی ایران تبلیغ شده است. در عین حال ضعف حافظه تاریخی در فرهنگ ایرانی، فقر تاریخنگاری مستند در کنار نبود نظارت‌های مؤثر بر کنشگران سیاسی و اجتماعی و پاسخگو کردن آنان در مورد اعمالشان، باعث شده بازار تحریف تاریخ معاصر گرم باشد.