ونداد زمانی – آخرینباری که عظمت خوفناک جهنم را حس و تصویر دهشتناک آن را در ذهنم ساختم، در یک جلسه سخنرانی در یکی از دانشکدههای علوم انسانی دانشگاه تورونتو بود. مرد میانسال و لاغر اندامی که استاد تاریخ و فرهنگ «رنسانس» بود و گویی اصلاً حوصله حاضران در سالن را نداشت، بدون رغبت به سمت تریبون رفت و بلافاصله با فشار دکمهای روی کامپیوترش که از قبل آماده شده بود، نقاشیهای مربوط به «جهنم» را روی پرده منعکس کرد.
رنگهای قرمز و آبی و خطوط نامنظمی که بر چهرهاش افتاده بود، سر طاس و چند شوید مویی که در دو گوشهٔ سرش به چشم میخورد به او هیبتی شیطانی میداد. چشمانش برق میزد. دیری نگذشت که ضمن قرار گرفتن در میان نور و رنگ تصاویر پرده، با سرعت تمام تبدیل به جادوگر قبیلهای شد که با آرایش مخصوص خود درحال رقصی روحانی است.
به راحتی و با اعتماد به نفس ناشی از دانش گستردهاش نسبت به اندیشههای مذهبی موجود و به کمک تصاویر روی پرده، توانست مخاطبین خود را با انواع مجازاتهای بشری افسون کند.
سخنران از مذاهب بسیار بدوی شروع کرد؛ مذاهبی که به اعتقاد او سنگ بنای «شعور تجریدی» بشر را با تعریفی که از جهان داشتند برپا ساختند. او توضیح داد که چگونه اولین شیوههای اهدای قربانی به خدایان، و دعا و پرستش توسط انسان وحشتزده اولیه به آنها کمک کرد تا به درک اساسی از «خود» برسند.
به نظر او، انسان مرعوب و محاصره شده در طبیعتی وحشی و مقتدر، به کمک تخیل، به خود فرصت میداد تا جواب روانی و قانعکنندهای برای عذاب زندگی در طبیعت پیدا کند. از همان موقع بود که بشر «بهشت» و زندگی جاودان در باغی که خبری از قتل و شکار و جنگ در آن نیست را به آینده خود هدیه داد. به همین دلیل بود که انسان اولیه برای گریز از توحش اطراف و به ویژه مرگ «زودرس و ناخواسته» در کنار بهشت، توانست «جهنم» را نیز بیافریند؛ جهنمی که در حقیقت بدل مشابه ناگواراییهایی بود که بشر از همان ابتدا با آن سخت دست به گریبان بود.
سخنران سپس تصویر چند نقاشی مشخص با موضوع جهنم را که در اوایل دوره «رنسانس» کشیده شده بودند روی پرده افکند. جهنمی که بسیار به شیوه تفکر و خیالات و اوهام بشر اولیه نزدیک بود.
به اعتقاد سخنران، جهنمی که در این نقاشیها به تصویر کشیده شده ترکیبی از ناملایمتهای طبیعی نظیر آتشسوزی، گرسنگی، تشنگی، زخم، درد، کنده شدن دست و پاهای انسان در نبرد تن به تن با جانوران و همسایگان است.
سخنران سالن که از دقایق نخست، بیشتر شبیه جادوگران خودنمایی کرده بود با هیجانی که در آن رضایت و غرور ناشی از تاثیرگذاری بر حاضرین در سالن مشهود بود به آرامی به شیطانی آکادمیک تبدیل شده بود که با حرارت و اشتیاق تمام از غرق شدن انسانهای مفلوک اولیه در سیلابها، له شدن و مدفون شدن آنها در زیر سنگها و درون غارها میگفت. در ادامه و در حین نشان دادن عناصر و نمونههای موجود در نقاشیها، نشانههای مربوط به بیماریهای مرموز، رعد و برق، آتشفشان، طوفان، زلزله و شکنجه مداوم ناشی از زندگی اولیه را نیز در تعریف و توقع بشر از جهنم شناسایی کرد.
تصاویر مربوط به محل قرار گرفتن «جهنم» را از مسیحیت قبل از کپرنیک و کشف گرد بودن زمین عاریه گرفته بود. چیزی شبیه لایههای پیاز که زمین در وسط آن قرار داشت. جهنم هم در پایینترین بخش تصویر و بهشت در بالاترین بخش آن علامت خورده بود. جایگاه بهشت و جهنم و زمین، رابطه تنگاتنگی با فضای خیالی و آرزومندانهای داشت که برآمده از دل نیاز، ضرورت، دفاع روانی و گریز گولزننده از طبیعت مرگبار بود. جهنم در اعماق تاریک و خطرناک درهها، رودخانهها و غارها جاسازی شده بود.
سخنران که تاکنون در هیبت یک شیطان آکادمیک برایم جلوه گر شده بود با فشار دادن دگمهای، رنگ و نور پرحرارت را از صورت خود پاک کرد. تصویری روی پرده نبود. او بلافاصله کتاب قطوری به دست گرفت و بدون توضیح خاصی شروع به خواندن کرد. لحن متین و مسلطش بلافاصله در زیر نور آرامی که روی محل سخنرانی انداخته بود او را از شاعری شیطانگونه به شاعری آرام تبدیل کرد.
هنوز چند جملهای نخوانده بود که نگارش زیبای «جیمز جویس» با قدرت تمام به سالن مسلط شد. سخنران در حال خواندن بخشی از «پرتره هنرمند جوان» بود. فصلی که «استفان» قهرمان داستان، با تمام وجود تلاش دارد به دامان مسیحیت کاتولیک پناه ببرد ولی گویی تلاش عبثی است. در همین فصل است که استفان باید موعظه بسیار ترسناکی را بشنود که کشیش طی آن با قدرت تمام در حال توصیف «جهنم» است. ادعا شده است که موعظه نوشته شده توسط جیمز جویس در رمان، با موثرترین موعظههای کلیسا برابری میکند. اینبار همه خون و شکنجه، درد و ترس، شرم و حقارت بشر اولیه از قول یکی از بهترین نویسندگان جهان برای مخاطبین در هیبت «جهنم» تکرار شده بود.
باور نکردنی بود ولی سخنران، در پایان برنامه به سمت کامپیوترش رفت و تصویر یک فروشگاه سرپوشیده شیک و زیبا را به روی پرده سالن انداخت و با تعظیمی کوچک سالن را ترک گفت. من هنوز متوجه ماجرا نشده بودم. این احساس گنگ و نشانه پرسش را در چهره بخشی از حاضرین نیز دیدم. آیا تصویر آخر، یک جهنم جدید بود یا یک بهشت، یا حتی شاید یک بهشت جهنمی؟ نمیدانم.
ونداد عزیز مثل همیشه قلم شما بر جان و دلم نشست. راستی چرا این روزها کمتر می نویسید؟ بدون شما زمانه سوت و کور است
کاربر مهمان مهری / 29 April 2011
کیف کردم از کار اخر سخنران.
کاربر مهمان / 29 April 2011
اقای ونداد زمانی با سلام وتشکر از تصویر مهیبی که از جهنم و عاقبت مثل منی که توفیق حضور دران را خواهم داشت ! شاید هم بخت یار شود شمارا هم زیارت کرده با هم کلی حال و احوال کنیم ! این جهنم و بهشت زائیده ترس وحشت ما از دنیای پس از مرگ و پاسخگوئی به جهالتهای روزمره ماست ! و بهشت هم جائی است برای براوردن نیازهای جنسی و امیال سرکوفت شده ما در این دنیا ! مطالعه اثر جاویدان دانته بنام دوزخ و برزخ و بهشت و صحرای محشر وکتاب بیاد ماندنی مرحوم ایت الله دستغیب بنام سرای دیگر را دوستانه توصیه میکنم ! انسان فطرتا از عاقبت کارش پس از مرگ در وحشت است ! و این بهترین ابزارشده برای بزرگترین شیادان تاریخ است که مفت و مجانی حاصل دسترنج مردم را چاپیده و خرسواری کنند ! حال چه فرعون باشد یا رسول خدا یا نایب او روی زمین ویا حتی دختر بچه ای که سر چهارراه برای تواسپند دود میکند !! دوست عزیز مخلصانه بگو : چند دفعه مادر محترمتان برای شما اسپند دود کرده ؟! چندبار به زیارت اهل قبور رفته اید؟! من که هزاران بار !! و همیشه در عین کفر و نا باوری از خودم میپرسم : اگر فقط کمی هم راست باشد ؟!! انوقت چی؟! ارزو میکنم شما وهمه عزیزانی که این مطلب را دنبال کردند با اقای دانته و دستغیب و جنتی وامامی کاشانی و…. در ان دنیا در بهشت باشند و شراب طهورا بخورند هرروز با صد حوری باکره بخوابند !! ما را هم در جهنم اتش فشان راحت بگذارند ! که یکروز ازادی در جهنم بهتر از قرنها خریت در بهشت شماست !! به امید دیدار !
کاربر نادر / 29 April 2011
گردون نگری زعمرفرسوده ماست جیهون اثری زاشک الوده ماست
دوزخ شرری زرنج بیهوده ماست فردوس دمی زوقت اسوده ماست
Harrison / 30 April 2011
کلاً مرحمت عالی زیاد!
خلیل / 30 April 2011
خلیل اقا با سلام . کلا مفهوم نبود ! خدای نکرده عنقریب عازم سفر هستید ؟! ( مرحمت عالی زیاد !) معمولا هنگام خدا حافظی بکار میرود. اگر تعجیل در سفر دارید ؟! لطفا چند صد سالی صبوری بفرمائید تا با هم همسفر شویم ! چون از قدیم گفته اند: سفر با رفیق خوش است . ضل عالی مستدام .
کاربر نادر / 30 April 2011
اینجا فوروم نیست که بنشینیم جواب همدیگر را بدهیم امّا عجالتاً نادرآقا چون احولپرسی کردند:
عرض کردیم مرحمت عالی زیاد چون کلاً رکب خوردیم از دیدن تیتر این مطلب و خواندن چیزی غیر از انتظار؛ همین، وگرنه ما کجا و بی وفایی! ضل هم ظل باشد گمانم.
واقعاً در سرم می چرخد که جهنّم کجاست، بنابراین تیتری جذّاب بود.
مثلاً دوست داشتم چیزی می شنیدم راجع به ریشه ی کلمه ی جهنّم، و ارتباط احتمالیِ آن با محلّی واقعی به نامِ عبریِ GEHENOM در فلسطین که یک باتلاقِ جوشان است.
به هر حال جمال همه ی دوستان را عشق است؛ یا حقّ.
خلیل / 01 May 2011
اقا خلیل با سلام . چون خطاب فرمودید سه باره مزاحم شدم ! دفعه قبل به مصلحت زمانه حذف شد ! (صلاح مملکت خویش خسروان دانند !) ولی سئوال بنده پا برجاست ! این فوروم کجاست ؟ که ادمها میتوانند پرسش و پاسخ بکنند ؟! بنده بینوا را هم دستگیری کنید . لابد بهشتی است که ما بدون مزاحمت مصلحت اندیشان و به روایتی دیگر سانسورچیان از احوال همدیگر با خبر شویم ! باور بفرمائید تازه کارم ! ضمنا حق با شماست . ضل را با ظل مینویسند ! انشاالله که مشکلات بشریت با این ض وظ و ز و ذ حل شود . راستی رکب خوردن یعنی که چه ؟! مرحمت عالی زیاد.
کاربر نادر / 07 May 2011
به نادر
البته ونداد زمانی یک خانم هستند و فکر نکنم از مواهب مردانه بهشت برخوردار شوند:)
مطلع / 08 May 2011
آقای مطلع عزیز اصراری بر مردانگی! خودم ندارم ولی به چون انسان مطلعی هستید خوب است این مورد را هم بدانید که بیش از 99 درصد ژن بشر با موشها یکی است. حالا در این زمین 4 بیلیون ساله شما و من بتوانیم مردانگی! خودمان را ثابت کنیم فکر نکنم دردی را دوا کنیم. مهربانی و شادی بخشی به نظر من مفیدترین کاری است که می تواند از من به عنوان پدر دو فرزند و شمای مطلع سر بزند. شاد و عاشق باشید
کاربر مهمان ونداد زمانی / 08 May 2011
جهنم کجاست؟ خاورمیانه!
اصخر / 08 June 2011