یک‌شنبه، ۱۵ اسفند ۹۵، دو هفته قبل از آغاز سال نوی خورشیدی در ایران و در مقطعی از سال که به «شب عید» معروف است، دو زن در تهران خودکشی کردند؛ هر دو در فضای عمومی و به شیوه‌ای دردآور.

عکس آرشیوی

مقام‌های ایران می‌گویند یکی به‌خاطر «سفر غیردرمانی به خارج و خانه بزرگ‌تر» چنین کرده و در توصیف دیگری، از عبارت «تجاوز به حریم ریلی» استفاده می‌کنند.

همزمان در شبکه‌های اجتماعی توئیتی دست‌به‌دست می‌شود: «در جیب کارگر ساختمانی‌ای که خود را کشت، این‌ها را پیدا کردند: کارت شارژ، شانه پلاستیکی و یک دست خط برای باجناقش: “کم آوردم آقا مهدی”.» (صحت مورد آخر تایید نشده است.)

این‌ البته اولین بار نیست که در ایران خودسوزی‌ و خودکشی‌ اعتراضی رخ می‌دهد. اسفند ۹۳، دست‌فروشی خرمشهری به نام یونس عساکره در اعتراض به مأموران شهرداری که گاری و کالاهایش را گرفته بودند خود را آتش زد.

اوایل سال ۹۳، یک کارگر راه‌آهن خود را از جرثقیل محل کارش حلق‌آویز کرد و آبان ماه ۹۳، یک کارگر ۲۸ ساله اهوازی، خود را از روی پل هوایی به پایین پرت کرد و درگذشت.

دی ماه ۹۳، یک کارگر اخراجی معدن طلای آق‌دره، پس از اینکه تجمع کارگران اخراجی با بی‌اعتنایی کارفرما مواجه شد، یک تکه شیشه را به شکم خود فرو کرد (سه مورد آخر در خبرگزاری کار ایران، ایلنا، منتشر شد اما وزارت کار آن‌ها را تکذیب کرد).

خودکشی و خودسوزی از چه زمانی به یک روش اعتراضی تبدیل شدند و چه چیزی می‌تواند فرد را به سوزاندن خود وادارد؟

تاریخچه جهانی خودکشی اعتراضی

خودکشی اعتراضی و به‌طور مشخص آتش زدن خود، یک کنش بسیار نادر است که در طول نیم‌قرن گذشته میزان آن در سراسر جهان افزایش یافته است.

تنها چند نمونه در سال ۲۰۱۶: در ۲۶ آپریل، امید معصوم‌علی، پناهجوی ۲۳ ساله ایرانی بازداشت شده در نائورو، خود را آتش زد و دو روز بعد کشته شد. یک هفته بعد یک پناهجوی بازداشتی دیگر، هدان یاسین، همین کار را کرد. پناهجوی ۲۱ ساله سومالیایی جان به‌در برد؛ هر چند با جراحت‌هایی بسیار جدی.

آن‌طور که میشاییل بیگس، جامعه‌شناس از دانشگاه آکسفورد می‌گوید، تاریخ خودسوزی به عنوان یک تاکتیک اعتراضی مدرن، از ۱۱ ژوئن ۱۹۶۳ در ویتنام جنوبی آغاز می‌شود: «در این روز بوداییان در سیاگون یک مراسم “دسته‌روی” برگزار کردند، دسته‌ای که در میان خیابان متوقف شد. یک راهب مسن به نام تچ کوانگ دوک به حالت نیلوفری روی زمین نشست و پاهایش را روی هم انداخت. چند راهب دیگر روی او نفت ریختند و سپس او خود را آتش زد و در حالی که به همان شکل نشسته بود، آن‌قدر سوخت تا جان داد.»

کار تچ کوانگ دوک یک کنش اعتراضی به تبعیض بوداییان از جانب دولت ویتنام جنوبی بود. مهم است که بدانیم این کنش به عنوان یک نمایش عمومی سازمان‌دهی شده بود و به این هدف فکر شده بود که توجه رسانه‌ها جلب شود. روزنامه‌نگاران خارجی زیادی که جنگ ویتنام را گزارش می‌کردند، آنجا حضور داشتند و شاهد ماجرا بودند.

بیگس، جامعه‌شناس، می‌گوید: «در رأس حکومت آن روز ویتنام جنوبی کاتولیک‌ها بودند. اقلیتی که به اکثریت بودایی ستم روا می‌داشتند. تبعیضی که دلیل اولیه و اصلی این کنش بود ولی از آنجایی که این کنش کاملاً غیرمنتظره، دراماتیک و خیلی وحشتناک بود، توجه زیادی در سراسر جهان به خود جلب کرد، به‌خصوص به‌واسطه عکسی که مالکولم براون گرفت.»

خودسوزی یک راهب بودایی

این عکس جایزه عکس ورلدپرس سال ۱۹۶۳ را از آن خود کرد.

آیا خودکشی اعتراضی یک عمل خشونت‌آمیز است؟

در حالی که یک بمب‌گذار انتحاری بدون شک قصد دارد به دیگران آسیب برساند و در عین حال زندگی خودش را به پایان می‌رساند، معترضی که خودش را می‌کشد دست به کنشی مبهم‌تر و چندپهلوتر می‌زند.

سیمانتی لاهیری، متخصص علوم سیاسی در دانشگاه ویلانوای آمریکا، می‌گوید که وقتی مردم به این شکل از اعتراض متوسل می‌شوند، مایل‌اند از آن به عنوان عملی غیرخشونت‌آمیز یاد کنند: «آن‌ها خودشان را بخشی از یک سنت بزرگ مقاومت غیرخشونت‌آمیز می‌بینند، اما از این صرف‌نظر می‌کنند که خودکشی اعتراضی عملی به شدت خشونت‌آمیز است علیه بدن خود فرد.»

این استاد دانشگاه می‌گوید: «خودکشی اعتراضی ظرفیت این را دارد که هم حاوی اخلاقیات کنش غیرخشونت‌آمیز باشد و هم طبیعت درونی خشونت را دربرداشته باشد.»

به گفته لاهیری، کسی که خودکشی اعتراضی می‌کند، یک مرز را از بین می‌برد: این که او را باید کسی که [آگاهانه] دست‌ به کاری زده حساب کرد یا یک مجنون. و این تا حدود زیادی بستگی دارد به این که جنبش‌ها و نهادهای اجتماعی بعد از کنش چه‌طور در مورد آن حرف می‌زنند: «اگر آن‌ها درمورد این که چرا این اتفاق افتاده بحث نکنند و در مورد “افرادی” که دست به این کار زده‌اند حرف بزنند، تلاش می‌کنند روایت‌های احساسی منفی به دست دهند. این کنش‌ها می‌توانند خیلی راحت اشتباه فهمیده شوند یا نادیده گرفته شوند یا مورد سوءاستفاده قرار گیرند؛ به این سادگی که بگویند فرد افسرده بود یا به‌ لحاظ روانی به خودکشی علاقه داشته، به‌جای این که به یک حرکت اعتراضی عمومی تعبیر شوند.»

سنت‌های مذهبی و فرهنگی پشت خودکشی اعتراضی

بیگس، جامعه‌شناس در دانشگاه آکسفورد، می‌گوید که بر اساس یک باور بودایی دست کشیدن فرد از جسم و فرارفتن از محدویت‌های جسمانی، باعث تعالی فرد می‌شود. روایت‌های تاریخی‌ از راهبان بودایی‌ای که خود را به آتش کشیده‌اند، اما بیشتر به عنوان یک عمل مذهبی و نه سیاسی شناخته می‌شود.

در هندوییسم هم باوری وجود دارد که وقتی بدن در معرض آتش قرار می‌گیرد، پالایش می‌شود. از سوی دیگر در مسیحیت مرگ با آتش مشمئزکننده و وحشتناک به‌شمار می‌آید. در سنت‌ مسیحی آتش بیشتر بر جهنم دلالت دارد.

لاهیری، استاد علوم سیاسی که درمورد خودکشی اعتراضی با تمرکز بر جنوب آسیا تحقیق کرده است، حدس می‌زند خودسوزی اعتراضی بیشتر یک عمل هندی بوده است (در دهه ۱۹۹۰ موجی از این شکل از اعتراض در هند شکل گرفت). اما او مثال‌هایی در سراسر جهان کشف کرده است که نشان می‌دهند خودسوزی چیزی فراتر از سنت فرهنگی یا دینی است.

خودکشی اعتراضی در غرب

در سال ۱۹۶۲ یک دانشجوی ۲۱ ساله به نام یان پالاخ خودش را در پراگ آتش زد. از او نامه‌ای به جا ماند که شرح می‌داد اکنون خودسوزی تنها راه باقی‌مانده اعتراضی برای چک‌ها و اسلواک‌ها در زمانه ناامیدی است. پالاخ به یک قهرمان و شهید در جمهوری چک تبدیل شد. بیگس می‌گوید: «مورد پالاخ بازتاب زیادی داشت، علی‌رغم این واقعیت که هیچ پشتوانه فرهنگی یا سنتی‌ای [در آن جامعه] نداشت.»

از نظر این جامعه‌‌شناس این بازتاب گسترده ریشه در گرایش گسترده ضد شوروی بیشتر مردم چک‌اسلواکی در آن زمان داشت: «زمانی بود که سرکوب اعتراضات معمول به حدی بود که روش‌های خیلی محدودی برای رساندن صدای انزجار مردم از اشغال پراگ وجود داشت.»

یک خودسوزی متأخرتر هم تأثیر بسیار زیادی به‌جا گذاشت، هر چند به نظر نمی‌رسید چنین قصدی داشته باشد. در تونس، محمد بوعزیزی در اواخر سال ۲۰۱۰ خودش را به آتش کشید و در ابتدای سال ۲۰۱۱ درگذشت. بوعزیزی دست‌فروش غیرمجازی بود که پلیس سبزیجات و گاری‌اش را مصادره کرد.

بعد از این که وسیله گذران زندگی‌ بوعزیزی را از او گرفتند، او تلاش کرد از طریق شهرداری آن‌ها را پس بگیرد. وقتی این تلاش به جایی نرسید، بوعزیزی خود را در برابر ساختمان اصلی دولت آتش زد. بیگس معتقد است تا آن‌جا که ما می‌توانیم حدس بزنیم، بوعزیزی هیچ علت دیگر و مهم‌تری [جز گاری و اموالش] برای قربانی کردن خود نداشت.  به نظر می‌رسد او به عنوان کاتالیزور نارضایتی خیلی از تونسی‌ها از حکومت عمل کرد به‌طوری که عمل او، به شکلی که به‌ نظر نمی‌رسد او هرگز قصدش را می‌داشته، به نوعی به موج گسترده‌ای از اعتراض‌ها انجامید که برخی حکومت‌های منطقه را یکی پس از دیگری به زیر کشید.

مرگ بوعزیزی به عنوان «جرقه بهار عربی» شناخته می‌شود. لاهیری، متخصص علوم سیاسی، می‌گوید: «بوعزیزی لزوماً یک معترض دموکراسی‌خواه نبود. روایت این است که او واقعاً سرخورده و تحقیر شده بود و عمل او زنگی بود در گوش خیلی از تونسی‌هایی که پیاپیش به تغییر رژیم علاقه‌مند بودند. کنش او خشمی را به‌وجود آورد که به سازمان‌دهی انجامید اما هیچ‌کس نمی‌داند که آیا بوعزیزی به این فکر می‌کرد که فنای او واقعاً به سقوط رییس‌جمهوری بن‌علی خواهد انجامید. اتفاقی که خیلی زود افتاد.»

خودکشی‌های بی‌نتیجه

همه خودکشی‌های اعتراضی نتیجه‌ای مانند آن‌چه بوعزیزی، یان پالاخ و تچ کوانگ دوک به دست آوردند، به همراه ندارند.

بعد از دو مورد خودسوزی در بازداشتگاه‌های ساحلی در سال ۲۰۱۶، دولت نائورو بیانیه‌ای داد با این مضمون که پناهجویان از طریق چنین کنش‌های هراس‌آوری تلاش می‌کردند تغییری در سیاست‌های مهاجرتی دولت استرالیا به‌وجود بیاورند. وزیر مهاجرت استرالیا هم تأکید کرد که این اتفاقات سیاست‌های دولت فدرال را تغییر نخواهد داد.

با این حساب، چه‌زمانی و چه‌طور خودکشی اعتراضی می‌تواند به تغییری بینجامد؟

لاهیری می‌گوید: «سر آخر می‌توان گفت باید پیشاپیش یک “سازماندهی” در جامعه وجود داشته باشد. چیزهایی مانند خوکشی اعتراضی، به‌خودی‌ خود برای به‌وجود آوردن یک جنبش کافی نیستند و بعد از چندین خودکشی، مردم به سادگی آن‌ها را فراموش خواهند کرد یا خودکشی و خودسوزی تبدیل به چیزی خواهد شد که هر چند سال یک‌ بار اتفاق می‌افتد و به هیچ تغییری نمی‌انجامد.»

بیگس جامعه‌شناس هم معتقد است این اعتراض مکانیزمی‌ست که از جانب ضعیف‌ترها به کار گرفته‌ می‌شود و معمولاً شکست می‌خورد: «خودکشی اعتراضی بیشترین بها را دارد. شدیدترین کنش که معمولاً به عنوان آخرین راه چاره به‌کار گرفته می‌شود. البته که بیشتر موارد خودکشی اعتراضی واکنشی برنمی‌انگیزند و به سرعت فراموش می‌شوند. به‌ هر حال، آن‌چه هرگز نباید نادیده گرفت، توانایی انسان‌هاست در به‌ کار گرفتن رنج و دردشان به عنوان راهی برای نشان دادن اصالت و صداقت انگیزه‌شان و نشان دادن گستره بی‌عدالتی‌ای که تجربه می‌کنند.»

بی‌پاسخ ماندن وقایع در ایران

لیلا رضایی، جامعه‌شناس ایرانی (اسم، مستعار است)، در مورد دلیل این که خودسوزی‌ها و خودکشی‌های اعتراضی در ایران به هیچ حرکت جمعی‌ای منجر نمی‌شود، به “زمانه” می‌گوید: «به همان دلیلی که فاجعه پلاسکو هم به هیچ حرکت جمعی‌ای نمی‌انجامد. یکی از اساتید ما به نقل از یکی از مقامات حکومت ایران می‌گفت: “بدترین اتفاقی که در طول جنگ هشت‌ساله در ایران افتاد این است که فرهنگ مرگ دارد عادی می‌شود.” وقتی این فرهنگ عادی شود، مرگ دیگر آدم‌ها را متعجب، حیران و غمگین نمی‌کند. فرهنگ مرگ و شهیدپروری‌ای که ما در با آن بزرگ شده‌ایم، ما را نسبت به واقعیت مرگ بی‌تفاوت کرده است. برای همین مرگ دیگر یک مفهوم تاثیرگذار نیست.»

او در مورد پیشینه خودسوزی در ایران می‌گوید: «شاید در فرهنگ ما خودسوزی لزوماً نماد اعتراض نبوده، بلکه تنها یک روش خودکشی بوده. خودسوزی زنان در ایلام که مدام مطرح می‌شود، بیشتر از سر استیصال و ناتوانی است تا اعتراض.»

این جامعه‌شناس معتقد است موضوع سازماندهی، مسأله‌ای که در مورد انقلاب تونس به آن اشاره شد، در ایران مسأله است: «تنها وقتی که قبل از چنین اتفاق‌هایی نهادسازی وجود داشته باشد، صدای کسانی که دست به چنین اعتراضی زده‌اند درست به گوش مردم می‌رسد. اگر سازمان‌ها و نهادهایی وجود نداشته باشند که این صدا را کانالیزه کنند، این اخبار میان اخبار دیگر به همهمه تبدیل می‌شود و به هیچ کنش جمعی‌ای نمی‌انجامد.»

او همچنین می‌گوید: «به دلیل فقدان این نهادها، ما از پیشینه اتفاقات و افراد بی‌خبریم. مثلاً نمی‌دانیم چه شد که آن زن خود را در میدان هفت‌تیر آتش زد و فقط نتیجه را می‌بینیم.»


  • بخشی از این مطلب ترجمه‌ای است از

Self-immolation: A history of the ultimate protest