بیتعارف و رودربایستی باید اذعان کرد که امروزه در فرهنگِ مردمان در ایران در مجموع به گفتار زنانه در مقایسه با گفتار مردانه ارزشی کمتر و جایگاهی پایینتر میدهند.
نمونههای این تفاوت را هم در زندگیِ هرروزه توان دید و هم در زیست رسمیتر و نهادیتر در نهادهای گوناگون از مراکز آموزشی و پژوهشی گرفته تا نهادهای حقوقی و نهادهای تصمیمگیری.
پژوهشی جداگانه لازم است تا نشان دهیم که این پدیده تا چه اندازه در آموزههای اسلامی ریشه دارد و تا چه اندازه در فرهنگ ایرانی. پژوهشهایی که دربارهی جایگاه زن در ایرانِ پیش از اسلام انجام میشود در این زمینه نشانگر خواهد بود. اما روشن است که این پدیده، حتا اگر سراسر برگرفته از اسلام و فرهنگ اسلامی نباشد، ریشههایی در آموزههای اسلامی دارد.
گفتار زنانه در آموزههای اسلامی
اینجا باز پژوهشی جداگانه لازم است تا نشان دهیم چنان آموزههایی تا چه اندازه بهواقع از آیینی به نامِ اسلام سرچشمه گرفته و تا چه اندازه از فرهنگ خاصی که اسلام در آغاز در آن پیدایش یافته و به دیگر جاها گسترش یافته است (اگر اصلاً مجاز باشیم میان آیین اسلام و فرهنگی که بسترش بوده تمایزی دقیق بگذاریم). اما، به هر روی، در آموزههای اصلیِ آن آیینی که اسلام نام دارد اشارههای روشنی هست که به گفتار زنانه نسبت به گفتار مردانه بهای کمتری میدهد. یک نمونهی پرآوازه در این باره را در پارهی زیر در خطبهی هشتادم نهجالبلاغه میبینیم.
مردم! ايمان زنان ناتمام است، بهرهی آنان ناتمام، خرد ايشان ناتمام. نشانه ناتمامى ايمان، معذور بود نشان از نماز و روزه است به هنگام عادتشان، و نقصان بهرهی ايشان، نصف بودن سهم آنان از ميراث است نسبت به سهم مردان، و نشانه ناتمامى خرد آنان اين بوَد كه گواهى دو زن چون گواهىِ يك مرد به حساب رود. پس از زنان بد بپرهيزيد و خود را از نيكانشان وا پاييد، و تا در كار زشت طمع نكنند، در كار نيك از آنان اطاعت ننماييد.[1]
دربارهی گفتههایی از این دست در سنت دینی بسیار نوشته و بحث کردهاند. بهویژه در دوران جدید که ستم بر زن به موضوع بحثهای روشنفکری و کنشگریهای سیاسی-اجتماعی بدل شده است، چنان آموزههایی هرچه بیشتر نقد شدهاند. برخی هم کوشیدهاند چنان آموزههایی را از اتهام زنستیزانه بودن و جنسیتزدگی (sexism) مبرا کنند. مثلاً برخی گفتهاند منظور گوینده در اینجا نه نوع زنان بلکه یک زن خاص یا گروه خاصی از زنان بوده است. اما دو ویژگی در گفتاورد بالا هست که نمیگذارد بهآسانی بتوانیم آن را از جنسیتزدگی و تبعیض جنسیتی مبرا کنیم. نخست اینکه گفتاورد بالا برای هر یک از سه ویژگییی که برای زنان برمیشمرد دلیلی از قرآن میآورد. برای مثال، دلیلی که بر ناتمامىِ خرد زنان اقامه میشود این است که در قرآن گواهىِ دو زن در حدِ گواهىِ يك مرد به حساب آمده است که اشاره دارد به آیهی ۲۸۲ در سورهی بقره:
اى مؤمنان اگر وامى [يا معامله نسيهاى انجام] داديد كه سررسيد معينى داشت آن را بنويسيد، و بايد نويسندهاى در ميان شما دادگرانه آن را بنويسد، و هيچ نويسندهاى نبايد از نوشتن آن سر باززند، چنانكه [و به شكرانه آنكه] خداوند او را آموزش داده است، بايد كسى كه وام بر عهده اوست املاء كند و او [نويسنده] بنويسد و از خداوند [جهان]، پروردگارش پروا كند و چيزى از آن فرونگذارد، و اگر كسى كه وام بر عهده اوست كمخرد يا ناتوان باشد، يا املاء كردن نتواند، بايد “ولى” او عادلانه املاء كند، و دو شاهد از مردان خودتان [مسلمانان] را بر آن گواه بگيريد، و اگر دو مرد نبود، يك مرد و دو زن از گواهانى كه مىپسنديد [انتخاب كنيد]، كه اگر يكى از آنها فراموش كرد، آن ديگرى به يادش آورد، و گواهان چون [براى اداى گواهى] خوانده شوند، سر بازنزنند، و ملول نشويد از اينكه آن را چه خرد باشد چه بزرگ، طبق مدتش بنويسيد، اين كار نزد خداوند درستتر و از لحاظ گواهى دادن استوارتر و بىشك و شبههتر است، مگر آنكه دادوستد نقدى باشد كه بين خود [دستادست] برگذار كنيد، كه در اين صورت گناهى بر شما نيست كه آن را ننويسيد، و چون دادوستد كنيد بر آن گواه بگيريد، و نبايد نويسنده و گواه به رنج و زيان افتند، و اگر چنين كارى كنيد، نافرمانى كردهايد، و از خداوند پروا كنيد، و خداوند [بدين گونه] به شما آموزش مىدهد، و خدا به هر چيز داناست. (سوره بقره، آیه ۲۸۲، ترجمهی بهاالدین خرمشاهی)
ونکتهی دوم این است که گفتاورد بالا میان زن نیک و زن بد چندان تفاوتی نمیگذارد: « پس از زنان بد بپرهيزيد و خود را از نيكانشان وا پاييد». این دو نکته نشان میدهد که در این گفته نه زن یا زنان خاصی مورد نظر نیستند بلکه آنچه گفته میشود دربارهی همهی زنان است، دربارهی هرکه در جنسیتی به نام زن طبقهبندی میشود. ناگفته پیداست که چنان نگاه جنسیتزدهای چه پیآوردهای دارد.
عدالت معرفتی در دیدگاه میراندا فریکر
یک شکل از بیعدالتی در زمینهی امور معرفتی وقتی روی میدهد که کالاهای معرفتی، یعنی اطلاعات، بطور ناعادلانهای میان آدمها توزیع شود. این نوع بیعدالتی بهفراوانی در جامعهی ایران دیده میشود جاهایی که کسانی از رانت اطلاعاتی برخوردار اند یعنی مثلاً در امور اقتصادی و استخدامی بطور انحصاری اطلاعات باارزش را در اختیار دارند.
میراندا فریکر اما در کتاب «عدالت معرفتی: قدرت و اخلاقِ دانستن»[2] دو نوع بیعدالتی را بازشناسایی میکند که در اساس سرشتی شناختی دارند یعنی در پیشداوریهای انسانها ریشه دارند: یکی «بیعدالتی درمورد گواهیِ» و دیگری «بیعدالتیِ هرمنوتیکی». بیعدالتی درمورد گواهی این است که دربارهی گفتارهای دیگران بر پایهی امور غیرشناختی (مثلاً بر پایهی نژاد و جنسیت) قضاوت شود. و بیعدالتیِ هرمنوتیکی این است که به دلیل کژیها و کاستیهایی که در فهم و ادراک جمعی نسبت برخی از مسائل (مثلاً حق، وظیفه، و ستم) هست، وقتی برخی از آدمها از تجربههای خود سخن میگویند حرفشان فهمیده نشود. فریکر دربارهی این دو نوع بیعدالتی میگوید:
بیعدالتی درمورد گواهی هنگامی روی میدهد که پیشداوری باعث شود شنونده به سخنِ گوینده به اندازهی مناسب ارج و اعتبار ندهد؛ بیعدالتیِ هرمنوتیکی در یک مرحله جلوتر و زمانی روی میدهد که کمبودی در فهمِ جمعی باعث شود تجربههای اجتماعیِ کسی فهمیده نشوند بلکه نادیده گرفته شوند. مثالی برای بیعدالتی درمورد گواهی این است که پلیس حرف کسی را صرفاً بهدلیل اینکه از نژاد خاصی است باور نکند. و مثالی برای بیعدالتی هرمنوتیکی این است که کسی در جامعهای مورد نوعی تجاوز جنسی قرار گیرد که هنوز در آن جامعه تعریف نشده و مردمان آن جامعه فهمی نسبت به تجاوز بودنِ آن ندارند. میتوان گفت بیعدالتی درمورد گواهی را پیشداوریهایی پدید میآورند که نمیگذارند بهدرستی به گفتههای دیگران اعتبار بدهیم. و بیعدالتیِ هرمنوتیکی را پیشداوریهایی پدید میآورند که در منابع فهم جمعی نهادینه شدهاند.[3]
وضعیت زنان یک مثال بارز هم برای بیعدالتی درمورد گواهی و هم برای بیعدالتیِ هرمنوتیکی است. برای همین است که نظر فریکر مورد توجه معرفتشناسان فمینیست و اندیشهوران زنانهنگر در رشتههای گوناگون قرار گرفته است.
بیعدالتیِ معرفتی و حقوق زنان در ایران
هر دو نوع بیعدالتیِ معرفتی که فریکر بازشناسی میکند در ایران بهفراوانی به چشم میخورد و این دو نوع بیعدالتی بخشی از ستمی هستند که بر زنان ایرانی میرود. نخست، چنانکه پیشتر گفتیم، در ایران گفتار زنانه از ارج و اعتبار کمتری نسبت به گفتار مردانه برخوردار است که این امر تا اندازهای ریشه در آموزههای دینی دارد. این نوع بیعدالتی در ایران البته صرفاً به مناسبات غیررسمی محدود نمیشود بلکه به مناسبات رسمی هم کشیده میشود. برای یک مثال، منعی که در ایران برای نشستن زنان بر کرسیِ قضاوت در دادگاهها هست تا اندازهی بالایی از این نوع بیعدالتی برخاسته است. برای مثالی دیگر، شمار استادان زن در دانشگاهها را با شمار استادان مرد مقایسه کنید.
بیعدالتیِ هرمنوتیکی اما در ایران به شیوهی بسیار بنیادیتری زمینه را برای ستم بر زنان فراهم میکند. بسیاری از شکلهای ستم بر زنان در فهم جمعی در میان ایرانیان بهعنوان ستم فهمیده نمیشود. برای همین وقتی زنان از تجربههای ستمهایی که بر آنان رفته گله میکنند سخن آنان فهم نمیشود چراکه فهم جمعی ایرانیان اساساً چنان تجربههایی را بهمنزلهی تجربههای ستم نمیشناسد. این نوع بیعدالتی نیز به مناسبات غیررسمی محدود نمیشود بلکه به مناسبات رسمی نیز کشیده میشود. برای مثال، اصلاً عجیب نیست اگر زنی در دادگاهی در ایران از خشونت خانگیِ همسرش شکایت کند و قاضی آن را امری طبیعی بشمارد.
پانویسها
[1] نهجالبلاغه، خطبهی ۸۰، ترجمهی جعفر شهیدی [با ویرایش]: مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّ النِّسَاءَ نَوَاقِصُ الْإِيمَانِ نَوَاقِصُ الْحُظُوظِ نَوَاقِصُ الْعُقُولِ فَأَمَّا نُقْصَانُ إِيمَانِهِنَّ فَقُعُودُهُنَّ عَنِ الصَّلَاةِ وَ الصِّيَامِ فِي أَيَّامِ حَيْضِهِنَّ وَ أَمَّا نُقْصَانُ عُقُولِهِنَّ فَشَهَادَةُ امْرَأَتَيْنِ كَشَهَادَةِ الرَّجُلِ الْوَاحِدِ وَ أَمَّا نُقْصَانُ حُظُوظِهِنَّ فَمَوَارِيثُهُنَّ عَلَى الْأَنْصَافِ مِنْ مَوَارِيثِ الرِّجَالِ فَاتَّقُوا شِرَارَ النِّسَاءِ وَ كُونُوا مِنْ خِيَارِهِنَّ عَلَى حَذَرٍ وَ لَا تُطِيعُوهُنَّ فِي الْمَعْرُوفِ حَتَّى لَا يَطْمَعْنَ فِي الْمُنْكَرِ.
[2] Epistemic Injustice: Power and the Ethics of Knowing. Oxford: Oxford University Press, 2007.
[3] Ibid, p.1.
◄ مطالب دیگر از همین نویسنده
بیشتر بخوانید:
واقعیت این است که زن در فرهنگ ایرانی-اسلامی یک ناسازه را شکل میدهد. از سویی مورد تحقیر قرار میگیرد و از دیگر سو وجود آن برای جامعه ناگزیر است: هر مردی از مادری میزاید و خواهری یا خالهای یا عمهای یا همسری یا دختری دارد. چگونه این ناسازه میتواند باشد مسئلهی عجیبی است.
صاحبقرانی / 10 March 2017