ژیلبر اشکار، استاد مدرسه عالی مطالعات خاورمیانه و آفریقا دانشگاه لندن، در مصاحبه با هفته‌نامه «آفریقای جوان» از امیدها و سرخوردگی‌های بهار عربی، از احتمال دیر نپاییدن پیوند مسکو-تهران، از شوونیسم کردی در سوریه و از آینده جهان عرب می‌گوید؛ این روشنفکر لبنانی-فرانسوی متعقد است که آینده جهان عرب می‌تواند متعلق به چپ‌ها باشد، به شرط آنکه گروه‌های مترقی چپ‌گرا بتوانند در برابر اسلامگرایان و راست‌های محافظه‌کار مقاومت کنند.

اول ماه مه ‌۲۰۱۱، قاهره، مصر، برای «عدالت اجتماعی»

ژیلبر اشکار نویسنده کتاب‌های «الشعب یرید: بررسی بنیادین خیزش اعراب» (۲۰۱۳) و «دردنشان‌های ناخوشی: واپسگرایی در خیزش اعراب» (۲۰۱۶) است.

میراث ناصر و امپریالیسم جدید

■ آیا نسبت به میراث ناصر و پسرخاله‌های سوسیالیست عرب آن خوش‌بین هستید؟

ناصریسم عنصر عمده‌ای در آگاهی چپ‌ها در مصر و ورای آن در منطقه است. با این حال، تصمیم بسیاری از هواداران ناصر به حمایت از عبدالفتاح السیسی یک اشتباه بزرگ بود. علی‌رغم این، میراث جمال عبدالناصر امروز همچنان مهم و معنادار است؛ او مردی است که می‌توان سایه‌اش را بر دورانش دید.
در اهمیت میراث او، همن بس که تصویر ناصر علی‌رغم اقتدارگرایی‌اش تا حد زیادی دست‌نخورده باقی مانده است. و البته بدین دلیل که ناصر زمانی مرد که هنوز منطقه از ماجراجویی‌های سوسیالیستی دست نکشیده بود، قبل از ۱۹۷۸ که بورقیبه در تونس به راست گردش کرد و مجبور شد با سندیکاها برخورد کند. چرخشی که در مصر توأم شد با به قدرت رسیدن سادات.

■ شما به خانواده‌ای سیاسی تعلق دارید که ورد زبانشان امپریالیسم است. آیا امروز نیز ما شاهد دور جدیدی از امپریالیسم نیستیم؟

آنچه مسلم است، این است که چرخه آغازشده در سال ۲۰۱۱ در ادامه قویاً تحت تأثیر دخالت قدرت‌های منطقه‌ای و غربی قرار گرفت. تصمیم آمریکایی‌ها به واگذاری پرونده سوریه به کشورهای خلیج فارس به طور مستقیم بر واقعیت قیام اثر گذاشت و به ویژه باعث تقویت نیروهای ارتجاعی، اگر نگوییم بنیادگرا، شد. اقدامات قطر به طور مثال برای لیبی واقعاً گران تمام شد. یک جامعه مدنی که از دل انقلاب زاده شود، چه وزنی در برابر لابی‌ها و پول‌های قطر می‌تواند داشته باشد؟
وانگهی، کاملاً مشهود است که روسیه در سوریه نقشی امپریالیستی بازی می‌کند. مسکو نشان داده که آماده همه چیز برای دفاع از متحدان و منافع سیاسی و اقتصادی‌اش است. احتمال زیادی وجود دارد که پیوند محور مسکو-تهران و اتحاد آنها دیر نپاید. رقابت شدیدی بین روسیه و ایران در کار است، و به زودی رقابت برای انحصار قدرت در سوریه موجب تیرگی روابط این دو بازیگر بین‌المللی خواهد شد؛ این همان اتفاقی است که دقیقاً در مصر بین قطری‌ها و سعودی‌ها افتاد.
به همین دلیل است که انتخاب ترامپ مقامات و احزاب سیاسی را به تب و تاب انداخته است. تصمیم ترامپ چه خواهد بود؟ آیا او به خلیفه حفتر در لیبی اعتماد خواهد کرد؟ موضع او در برابر اخوان المسلمین چه خواهد بود؟ و درنهایت، چه قدر دست ایران را در منطقه باز خواهد گذاشت؟

تفاوت تونس با دیگر کشورهای منطقه

■ لحن کتاب شما کم و بیش بدبینانه است. آیا وضعیت تونس نمی‌تواند باعث امیدواری باشد؟

در مورد تونس، هنوز هر نوع امیدواری‌ای ممکن و جایز است. و البته این به وجود یک جنبش کارگری قدرتمند و خودآئین مربوط می‌شود که به انقلاب ۲۰۱۱ جهت داد. وجه تمایز تونس و عامل تأثیرگذار هنگام فوران سیاسی سال ۲۰۱۱، اتحادیه عمومی کار در تونس [اکثریت مرکزی سندیکایی] بود. چپ نیز نقش مهمی بازی کرد. و توانست از نزدیکی میان اسلامگرایان و محافظه‌کاران استفاده کند و از هر دو فاصله مساوی مناسبی بگیرد و خود نقش مستقلش را بازی کند.
وانگهی، نقش زنان را در تونس نباید فراموش کرد؛ مسأله زنان به واسطه جایگاهی که اشتغال کرده بود، ترمز پیش‌روی اسلام‌گرایان را کشید. جامعه به اصطلاح آماده بود؛ و البته تونس در مقایسه با همسایه‌اش لیبی، از یکپارچگی جغرافیایی بیشتری برخودار بود و برخلاف لیبی، دولت آن عمق و ریشه تاریخی واجد اهمیتی داشت.

■ به کشورهای دیگر منطقه هم می‌توان امیدوار بود؟

در تمام کشورهای منطقه، خواست نیرومندی برای برقراری دولت‌های دموکراتیک که موجب بهبود عدالت اجتماعی و برابری جنسی شوند، وجود دارد. حتی در سوریه. در میان هزاران پناهنده سوری، جوانان بسیاری وجود دارند که در دو نوبت «با خروجشان» رأی و اراده‌شان را نشان دادند: نخست با خروج برای تظاهرات و سپس با فرار از خشونت‌ها. اگر به آنها اجازه بازگشت به کشور داده شود و آزادی سیاسی‌شان تضمین شود، خواهند توانست یک دولت مترقی بسازند.

دردهای ناخوشی، شش سال پس از خیزش اعراب

■ به کرات کلماتی چون «انتقال» و «جنگ» را در منطقه می‌نویسم. دست آخر به نظر گویا با یک انقلاب مواجهه نیستیم.

نظر من این است که می‌گویم. قبل‌تر در سال ۲۰۱۱، در خصوص نوعی سرخوشی و نشئگی هشدار دادم و گفتم بر پایه شاخص‌هایی مثل تداوم قدرت نظامی در مصر پس از سقوط مبارک، یا بعدتر، تقریباً در همه جا، نظر به مطالباتی که ماهیت اقتصادی و اجتماعی داشتند و بی‌پاسخ ماندند، «این صرفاً آغاز کار است.»

ژیلبر اشکار، نویسنده کتاب «دردنشانهای ناخوشی: واپسگرایی در خیزش اعراب» (۲۰۱۶)

امروز، ما هنوز در قلب یک روند انقلابی هستیم. این فرآیند طولانی خواهد بود، همان‌طوری که در گذشته در چین و یا فرانسه چنین بوده است. در تمام روندهای انقلابی، دوره‌ها یا مراحلی از توفق ضد-انقلاب وجود دارد؛ امروز ما شاهد یکی از همین مراحل ضد-انقلابی هستیم.

■ آنچه در کتابتان با عبارت «دردنشان‌های ناخوشی» توصیف می‌کنید، ناظر بر همین مرحله ضد-انقلابی است؟

مراد از این عبارت، چند چیز است. برخی در مصر برای توصیف قدرت سیسی عبارت «رژیم سابق» را به کار می‌برند، اما در واقعیت رژیم سیسی از رژیم سابق حسنی مبارک سفت و سخت‌تر است. داعش طبعاً مثال دیگری است. چه چیز از داعش بیشتر می‌تواند دال بر ناخوشی باشد؟ این ناخوشی اما قابل توضیح است. ما در میان یک فرآیند هستیم، رژیم سابق از بین رفته، اما جایگزین‌های نظم کهن هنوز زاده نشده‌اند.
چپ عربی در حاشیه قرار گرفته، و هنوز نمی‌تواند تکیه‌گاه مؤثری باشد. قطعاً این شرایط باعث نمی‌شود که به آنجا برسیم که حسرت تظام پیشین را بخوریم. چنین چیزی هیچ منطقی ندارد: خلأ سیاسی و این سرخوردگی‌ها خود به دست رژیم‌های متزلزل منطقه در ۲۰۱۱ به وجود آمد، درست همان‌طور که بنیادگرایی دست‌پرورده یا مورد لطف همین رژیم‌ها بود. آنچه اتفاق افتاد، دیر یا زود باید اتفاق می‌افتاد.

کارت برنده رژیم‌های منطقه: «یا من یا هرج و مرج»

■ داعش، پس به گمان شما، محصول نوعی سرخوردگی است؟

داعش پدیده دشواری برای تحلیل و توضیح است. در بسیاری موارد، احساس می‌کنیم که باید دست به دامن روانکاوی برای فهم سرچشمه‌ها و جاذبه‌های آن شویم. با این حال، نقش ناامیدی‌ها و سرخوردگی‌ها قطعی است. این را به روشنی در تونس می‌توان دید. علی‌رغم پبشرفت‌ها، طعم تلخی زیر زبان جوانان مانده، چیزی مثل احساس ناتمام‌بودگی؛ همین احساس می‌تواند شمار قابل توجه جوانانی را که به سوریه عزیمت می‌کنند، توضیح دهد. بگذارید یک بار دیگر بگویم: انتظارات ۲۰۱۱ در مورد حقوق اقتصادی و سیاسی هنوز برآورده نشده است.

■ بدین لحاظ، شما داعش را صرفاً محصول نوعی خوانش بنیادگرایانه از اسلام نمی‌دانید؟

ایدئولوژی‌ها به طور منظم حاضر و در کار‌ اند. سؤال اما این است که چرا آنها زاده می‌شوند، و چرا برخی می‌توانند پا بگیرند و  انسان‌ها را بسیج کنند. بررسی داعش منحصراً بر حسب معبارهای مذهبی، ممکن است از اثرات آن پرده بردارد، اما در توضیح علل ظهور این گروه تروریستی ناتوان است.

■ شما از یک ضدانقلاب دوگانه حرف می‌زنید. آیا قائل به نوعی اتحاد میان بنیادگرایان و برخی رژیم‌ها هستید؟

در مورد رژیم سویه، این مسأله کاملاً روشن است: رژیم اسد داعش را ترجیح می‌دهد چرا که می‌تواند از قامت آن یک دشمن عالی بدوزد، امری که قبل از هر چیز به انقلاب سوریه ضربه می‌زند. به طور کلی، می‌توان دید که رژیم‌های منطقه، از مصر تا یمن، دارند با کارت «یا من یا هرج و مرج» بازی می‌کنند. وانگهی، حتی اگر بپذیریم که کشورهای خلیج فارس دارند در جبهه سوریه عملاً با داعش می‌جنگند، اما نمی‌توان انکار کرد که آنها برای منافع خودشان نوعی ایدئولوژی بنیادگرایی را ترویج و تشویق می‌کنند که در واقع خاک مناسب برای رشد گروه‌های تروریستی مثل داعش است.

■ نظرتان در مورد جنبش کردها در سوریه چیست؟

پ‌ ی د (حزب اتحاد دموکراتیک، کرد، سوسیالیست) اصول قابل ستایشی همچون برابری تام و تمام در زمینه مدیریت سیاسی، لائیسته‌ای عملی و حنی یک سیاست سوسیالیستی جذاب را به نمایش گذاشته است. اما من برخلاف بسیاری مبارزان جپ اروپایی ساده‌لوح نیستم. پ‌ ی د یک سازمان سیاسی نظامی است که متأسفانه مبتنی بر فرمی شوونیستی است، که در حقیقت باید آن را واکشنی به شوونیسم عرب دانست.

منبع: هفته‌نامه آفریفای جوان


از همین نویسنده: