عشق دو جوان همجنسخواه سیاهپوست در احاطه تیرگیهای روزگار، بر رویاپردازی «سرزمین هپروت» پیروز شد و اسکار بهترین فیلم سال، بهترین فیلمنامه اقتباسی و بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را به خانه برد.
«مهتاب» البته در صدر موج فیلمهای اخیر در موضوع روزگار رنگینپوستان آمریکایی قرار گرفته است و بیآنکه خودش را مستقیما درگیر سوژههایی مانند اعتیاد یا زندان بکند، تاثیرهای عینی این موارد را بر زندگی افراد معمولی جلوی چشمان مخاطب به چالش میکشد.
روایت خطی این فیلم، مستقیم مخاطب را درگیر این نمیکند که مادر شخصیت اصلی اعتیاد دارد و برای هزینههای زندگی دست به تنفروشی میزند. بلکه نشان میدهد که یک بچه دبیرستانی به خانه برمیگردد و باید بلافاصله خانه را ترک کند، چون مادرش منتظر مشتری است.
یا نمیگوید دولت و مقامات مدرسه، در جلوگیری از قلدری بچهها به همدیگر ناتوان هستند، فقط نتیجه را عرضه میکند: بچهای به بچهای دیگر قلدری میکند و معلم درنهایت فقط به او میگوید ساکت باش و کار دیگری نمیکند.
نتیجه این میشود که «مهتاب» بیشتر از آنکه یک داستان عاشقانه مرسوم باشد، روایتگر جدایی است و متمرکز بر جامعهای که نیازمند آن نیست تا دیگر نژادها آزارش بدهند، خود به تنهایی کافی است تا یک شخصیت دگرباش را به گوشهای براند و شکنجهاش کند – مثال آنکه در «مهتاب» تقریبا تمامی بازیگرها، چه اصلی و چه فرعی، سیاهپوست هستند.
در این فیلم جامعهای جدا افتاده به تصویر کشیده میشود که از درون به ویرانی خود مشغول است و هدف، کنار گذاشتن آن بچههایی است که جنسیت مرسوم را قبول نمیکنند و میخواهند بیرون و درونشان با هم یکی باشد.
شیرون و کوین عشق دو همجنس
در شهر «لیبرتی سیتی» در حومه میامی، ژوآن که یک موادفروش است، بچهای را پیدا میکند که از دست قلدری دیگر بچهها گوشهای پنهان شده؛ او را به خانه میبرد و آب و غذایش میدهد و به حرفهایش گوش میکند.
بچه شیرون است که از بچگی رودرروی جامعهای قرار گرفته که او را «کونی» خطاب میکنند و از چهرهای که جایگاه پدر برایش دارد میپرسد که «کونی» / faggot یعنی چه و اینکه آیا او یک کونی است یا که نه.
او در خانوادهای بزرگ میشود که فقط یک مادر در آن است و مادر یا در هپروت مصرف موادمخدر است یا نیاز شدید به مصرف مجدد دارد.
شیرون از کودکی به نوجوانی میرسد، ولی دبیرستان او را بیشتر از قبل در تنگنا قرار میدهد. چون او اهل دعوا نیست و فقط میخواهد در دنیای خودش تنها باقی بماند.
کوین با بازی جیدن پینر (نوجوانیاش را جیرل جروم و جوانیاش را آندره هولاند بازی میکنند) تنها دوست دوران بچگی شیرون است که همیشه او را «سیاه» خطاب میکند. در نوجوانی، کوین یک روز شیرون را به ساحل میبرد و احاطه شده در آبیگون مهتاب، اولین تجربه جنسی او را ممکن میسازد.
جامعه ولی آنها را رها نمیکند. قلدرهای مدرسه کوین را میآورند تا جلوی چشم همه، یک بچه «کونی» را ادب کند و او مجبور میشود عشق شب پیش را کتک بزند.
شیرون که از خشم میسوزد، در اولین روز بازگشت به مدرسه از بیمارستان، سراغ سردسته قلدرها میرود و نتیجهاش اینکه قلدر خونین بر زمین میافتد و شیرون برای ده سال به زندان میرود.
فیلم با دیدار مجدد آنها بعد از سالهای زندان است. شیرون هنوز خجالتی است، هرچند در بازی روزگار، خودش هم در کار فروش مواد مشغول شده تا بتواند از پس روزگار بربیاید و حامی مادرش هم باشد که در یک مرکز ترک اعتیاد بستری است.
«مهتاب» ولی بیشتر از هر موضوع دیگری، روایتگر عشق دو همجنس است که در سختی روزگار از هم دور افتادهاند.
هر دو از جامعهشان گریزان هستند، هر دو به تنگنا افتادهاند – عشق جوانی شیرون، به ازدواج مجبور شده، بچهدار شده و عاقبت از خانوادهاش گریخته است – و هر دو بیپناه دست یافتن به واقعیت هستند.
آبی در این میانه، مثالی از پناهبخشی از تمامی سیاهیهاست و حتی رنگ پوست آدمی را هم در مهتاب، متفاوت میسازد. در نقش دریا هم مکرر در فیلم ظاهر میشود، دریایی که شخصیتها را پناه میدهد و در عین حال به آنها اجازه میدهد تا خودشان را پیدا کنند و آنچه هستند، باقی بمانند.
آبی پناهبخش و ریشههای تئاتری
مخاطب حتی اگر آشنا به سابقه «مهتاب» نباشد هم بهراحتی میتواند ریشههای تئاتری فیلم را درک کند. مثلا اینکه روایت فیلم به سه دوره تقسیم میشود و با عنوانهای «کوچک،» «شیرون،» و «سیاه،» کودکی، جوانی و میانسالی شخصیتی منزوی را به تصویر میکشد. نقشهای شیرون را در این سه دور زمانی، به ترتیب آلکس آر. هیبرت، اشتون سندرز و ترونته رودِز بازی میکنند.
فیلم از نمایشنامه «در مهتاب سیاهی بچهها آبی میزند،» ریشه گرفته است که پروژه دانشگاهی تارل آلوین مککرانی در مدرسه نمایش دانشگاه ییل بود.
بری جنکینز، کارگردان فیلم در کنار مککرانی، فیلمنامه را نوشتهاند. هرچند روایت در هر دو اثر ریشهای مستقیم از زندگی مککرانی گرفته است، به خصوص از مادرش که در کودکی او همانند مادر شیرون (شخصیت اصلی داستان) به اعتیاد دچار بود، ولی توانست از آن رهایی پیدا کند.
دو قسمت نخست فیلم متمرکز کودکی و جوانی شیرون هستند. وقتی او تنها و منزوی است. در خانه رنج میکشد و به دنبال شخصیت پدر برای یافتن سوالهای درونیاش است. نمیتواند با بقیه ارتباط برقرار کند و تنهاییاش شبها آرام میگیرد، وقتی در نور مهتاب، رنگ پوستش متفاوت بهنظر میرسد. وقتی همهچیز متفاوت بهنظر میرسد.
مککرانی تازه در میانه سومین دهه زندگی است ولی نویسندهای فعال است و برای «سهگانه نمایشنامههای «برادر/خواهر»، «بچه گروه سرود،» و «تجارت آمریکایی، اقتباسی از هملت برای جوانان امروزی» مشهور شده است.
مککرانی در لحظه دریافت اسکار، جایزهاش را بعد از مادرش، به «همه دخترها و پسرهای سیاه و قهوهای رنگ و تمام بچههایی که نقشهای جنسی جامعه را که برابر واقعیت درونیشان نیست قبول نمیکنند» تقدیم کرد.
جنکینز هم پیش از او در سخنرانی تشکر اسکارش گفت، «و به تمامی آدمهایی که فکر میکنید آینهای برابر واقعیتتان نیست، که فکر میکنید زندگیتان منعکس نمیشود، به شماها میگویم که آکادمی پشت شماست. که “اتحادیه آزادیهای مدنی آمریکا” پشت شماست. که ما پشت شما هستیم. و برای چهار سال آینده، تنهایتان نمی گذاریم. فراموشتان هم نمیکنیم.»
اشاره جنکینز به تلاشهای تازه دولت دونالد ترامپ – رئیس جمهوری آمریکا – برای رهایی مدارس آمریکایی از مقررات حمایتی دانش آموزان تراجنسی است. همچنین تلاشهای این دولت برای تحت فشار قرار دادن جامعه دگرباشان جنسی بر پایه دیدگاههای مذهبی چهرههای برجسته این دولت، از جمله مایک پنس، معاون اول ریاستجمهوری است.
وکلای «اتحادیه آزادیهای مدنی آمریکا» در ماه اول ریاست جمهوری ترامپ به کمک گروههای اقلیتی آمدهاند که آزادیهای مدنی آنها هدف فرمانهای اجرایی دونالد ترامپ قرار گرفته است – دگرباشان جنسی و مهاجران.
روبانهای آبی نماد «اتحادیه آزادیهای مدنی آمریکا»، بر یقه هنرمندان برجسته آمریکا در مراسم اسکار قرار است که کمپین آگاهی رسانی باشد برای این گروه که ۹۷ سال است در آمریکا فعالیت میکند.
قرار گرفته بر تقاطعهای اقلیت بودن
«مهتاب» رکورد اولین اسکار برای یک هنرپیشه مسلمان در تاریخ آکادمی را به نام ماهارشالا علی دریافت کرد. او که نقش مکمل مرد را بازی میکند، در نقش ژوآن، جایگزینی برای جای خالی پدر برای شیرون در فیلم ظاهر میشود.
فیلم هم در گولدن گلاب و هم در اسکار، برنده بهترین فیلم سال (در گولدن گلاب در بخش فیلمهای داستانی / دراما) شده است. اسکار بهترین فیلمنامه اقتباسی هم از آن فیلم «مهتاب» شد. در کنار دو اسکار دیگر، «مهتاب» مجموعهای از جوایز را به نام خود سند زده است. همچنین در کنار «مهتاب،» در سال گذشته، فیلمهای «چهرههای پنهان،» «حصارها،» «عشقورزی،» «۱۳همین» و «من کاکاسیاه تو نیستم،» موجی از روایتها از روزگار رنگینپوستان آمریکا را به نقش کشیدهاند.
جنبش آزادیخواهی مدنی رنگینپوستان آمریکا بعد از دههها فراز و نشیب توانسته راه خودش را در سینمای جریان اصلی هالیوود پیدا کند و قدرتر از همیشه، خودی نشان بدهد. اما کنون نوبت اقلیت ها در میان گروه اقلیت است – همجنسخواهها در میان رنگینپوستها.
«مهتاب» البته خودش را به هیچ عنوان محدود به آنچه تاثیرگذار است نمیکند، ولی فیلم عصارهای از نتیجه آنچه بر شیرون گذشته را مقابل چشمان مخاطب قرار میدهد و در انجام این کار تقاطع بیعدالتی و تبعیض بر اساس فقر، رنگ پوست و گرایش جنسی را به هم پیوند میزند.
آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست …. !
خال مشکین که بدان عارض گندمگون است
سر آن دانه که شد رهزن آدم با اوست ….
احتمالا این دهه، دهه دلالان مواد شده زیرا شروع کردند به تطهیر خودشان در آثار هنری. شاید هم حق با آنها ست که رقابت با دلالان اسلحه را بهانه میکنند برای درآمدزایی خودشان و نجات دیگران. بهرحال سیاهان مظلوم طغیان کرده و جایشان را یافته ونه تنها از زنجیره سفیدان رها شده که اینک شروع به رقابت نیز در امور هنری و سایر جنبه های ایجابی زندگی نیز نموده اند. که نشان از استعداد ذاتی شأن نیز دارد که حتی با ملکه های زیبایی رقابت میکنند. کسی چه میداند شاید خوشبختی جهانی بدست اینان طلسم زدایی شود. بقول سعدی، نه عجب که آب حیوان بدر آید از سیاهی !؟
گر چه شیرین دهنان پادشهانند ولی
او سلیمان زمان است که خاتم با اوست
روی خوب است و کمال هنر و دامن پاک
لاجرم همت پاکان دو عالم با اوست …..
زان که بخشایش بس روح مکرم با اوست
Pasha / 02 March 2017