بنیصدر گویا در کنار ابراهیم یزدی و صادق قطبزاده یکی از چندنفری است که در دوران اقامت آیتالله خمینی در پاریس نقش مهمی در تنظیم محتوای مصاحبههای آیتالله خمینی با خبرنگاران غربی داشته است.
در قسمتی از نامهای که ابوالحسن بنیصدر خطاب به همسرش حدود یک ماه پس از عزلش توسط آقای خمینی (یا کودتا علیه او به روایت خودش) نوشته آمده است: «همسر خوشاندیش. میدانم وقتی این سطور را میخوانی سرزنش را آغاز میکنی و میگوئی ازهمان دیدار اول با خمینی که بازگشتم بتو نگفتم از این قیافه معنویتی مشهود نیست؟ نگفتم هرچه هست خشونت هست. […] اما گوش نکردی تا آمد آنچه بر سر تو و همه مردم آمد! وقتی به شرح اشتباهات خود رسیدم، به این امر که ما خود درباره آقای خمینی سانسور میکردیم بازمیگردم. در اینجا تصدیق میکنم راست میگوئی، تو این حرفها را زدی و هربار که او قولی را زیر پا میگذاشت میگفتی نگفتم این آدم اهل ریاست و فریب میدهد؟ راست است که در پاسخ تو و دیگرانی که جانب تو را میگرفتند، میکوشیدم تا مجنونوار لکهها را از قیافه او پاک کنم، اما در درونم طوفان بود و به کسی میماندم که اوراق حیات او را پیشارویش ورق به ورق به باد میدهند. این درد، بزرگ و بزرگتر میشد. آن وقت بزرگتر میشد که میدیدم او [آقای خمینی] درد مرا نمیفهمد. پنداری جز قدرتطلبی واقعیت دیگری وجود ندارد و او در اختلاف با گروه قدرتطلب تنها از میزان قدرتی که در دست “روحانیت” باید باشد، نظر میکرد.» (بنیصدر، خیانت به امید، سال ۱۳۶۱، ص. ۹)
در این فراز به تلویح به سانسور سخنان آقای خمینی در پاریس توسط اطرافیان او بر این اساس که خمینی مردی معنوی است و خطا نمیکند، اشاره میکند. در واقع یکی از عللی که انقلاب سال ۱۳۵۷ ایران به انحراف رفت را میتوان تصور عوامانه و سادهاندیشانه انقلابیون آن زمان در مورد مفهوم قدرت و عدم مطالعه این مفهوم در چهارچوب نظریههای سیاست و روانشناسی مدرن دانست. بر مبنای همین رویکرد، سخنان آقای خمینی در دورانی که ایشان در پاریس بودند به مثبتترین وجه تفسیر میشد و کوشش میشد هیچ لکه کدری از ایشان در برابر چشم خبرنگاران جهانی شکل نگیرد، مبادا که وقوع انقلاب دچار خلل شود.
شاید بتوان گفت این سانسور ریشه در تصور نادرست روشنفکران آن زمان از مفهوم «قدرت» دارد. روحانیت در ایران شیعی قبل از انقلاب تا حد زیادی وارث جایگاهی بود که در تاریخ صوفیان برای مشایخشان تراشیده بودند. در فضای عرفانزده ایران، روحانیان چون صوفیان دورههای قبلتر، منبع فیض و برکت برای مردم شمرده میشدند. روشنفکران مذهبی هم با وجود آنکه در غرب درس خوانده بودند و با علوم انسانی مدرن کمابیش آشنایی داشتند، از این تصور اعوجاجدار مصون نبودند. روشنفکران، همانگونه که امروز طرفداران نظریه ولایت فقیه معتقدند، فکر میکردند چون مراجع با تقوی و معنوی هستند، هول دادنشان به سیاست به رهایی از استبداد خواهد انجامید. در کتاب درس تجربه مولف (بنیصدر) در مورد دو سفرش به نجف برای دیدار با آقای خمینی پیش از انقلاب مینویسد: «با همین دوربین مثل دورین شما یک فیلمی هم تهیه کردم از محلی که او [آقای خمینی] درس میداد و از اطاق کارش. […] آن وقتها هم حالت عاشق را داشتیم دیگر. آدم عیب را که نمیدید و هرچه میدید، حسن میدید. هر عیبی را که میدید به پای حسن مینوشت. من رفتم به مسجدی که درس میداد، زیلوئی [ساده برای نشستن] انداخته بود. خوب من این را به پای درویشی [آقای خمینی] میگذاشتم. […] در سفر اول آقای محمدباقر صدر را هم دیدم و آقای خوئی را در سفر دوم دیدم. [..] آقای [آیتالله] شاهرودی را دیدم داشت چپق میکشید و میگفت اگر امام زمان را دیدم، از او میخواهم بپرسم این چپقی که میکشم حلال است یا نیست؟
آن وقت که این وضع را دیدم گفتم دینمان را ملاحظه کن و مرجعش را نگاه کن. بین تمام مسائل دنیا تو وقتی امام زمان را دیدی میخواهی فقط راجع به چپق پرسی؟ مسئله دیگری نیست؟! آن وقت این جور میگفتم. […] حال یک برداشت دیگری دارم و مقایسه میکنم با این آقایانی که حاکمند، میگویم او یک آدم عارفی بود و میخواست بگوید که این قدر مشکل است اظهار نظر کردن که حتی درباره کشیدن چپق نیز آسان نمیتوان نظر داد. او در کشیدن چپق تردید داشت که آیا جایز است یا جایز نیست. حالا این آقایان چه راحت آدم میکشند به نام دین و این چنین سر میبرند و آن را جایز میشمارند!» (درس تجربه، صص ۵۷-۵۶)
روشنفکران سالهای نزدیک به انقلاب، مخصوصاً آنها که گرایش چپ داشتند دید منفیای نسبت به روحانیونی که در اصطلاح امروز «روحانیون سنتی» (در برابر روحانیون سیاسی) خوانده میشوند داشتند. ادامه سخنان بنیصدر در مورد نحوه مواجهاش با آیتالله خمینی و دعوت از او برای ارائه وارد شدن به سیاست خواندنی است: «یک نامهای قبلاً دعائی [حجهالاسلام دعائی، مدیر روزنامه اطلاعات در زمان فعلی] برای من فرستاده بود و در آن نامه نوشته بود که آقا [خمینی] برای مسائل جدید هم راه حل پیدا کرده، مثل بیمه و غیره. من هم جواب نوشتم اگر شما میخواهید خودتان را تطبیق بدهید با سرمایهداری غرب، باید دنبال این اسب سرکش بدوید. شما باید اسلام را به مثابه یک نظام پیشنهاد کنید که در آن برای اینجور مسائل راه حل وجود دارد. او بعد به من جواب داد که نامهام را برد و حاجآقا خواند (آن وقت لقب امام در کار نبود و میگفتند حاج آقا) و خیلی پسند کرد.» (ص. ۵۶)
نتیجه این قبیل توصیهها به آقای خمینی، نظریه ولایت فقیه شد. البته در نظر آقای خمینی در آن زمان ولایت فقیه به معنای «ولایت فقیه» بود و هنوز معنایی که آقای خمینی در اواخر عمرش از ولایت فقیه توسعه داد، به معنای حکومتی که میتواند در مواقع مصلحت نماز و روزه و سایر احکام شرعی را هم تعطیل کند، هنوز مطرح نشده نبود: «در سفر دوم من به نجف کتاب ولایت فقیه آمده بود بیرون و توزیع هم شده بود. من و حبیبی در پاریس آن را خواندیم و گفتیم: این دیگه چیه؟ ما گفتیم نظام، این دیگر چیه؟ با یکی تو تا روایت تو [شما] میگوئی ولایت داری بر مردم. البته در آنجا صحبت از ولایت فقیه نبود، ولایت فقیه مساوی است با ولایت فقه یعنی قانون، این جوری بود و آن طور که بعداً مدعی شد نبود. با این حال چپیها آن را دستشان میگرفتند و میگفتند: مانیفست اسلام و دست میانداختند. […] در سفر دوم که به نجف رفتم [..] گفتم آقا شما یک شهر [نجف] را نمیتوانید اداره بکنید. توی همین کوچههای نجف از زیادت کثافت و مدفوع، نمیشود راه رفت. شما این کتاب را نوشتید که رژیم شاه تا قیامت بماند توی ایران؟! کی میآید کشور را از دست او بگیرد و به دست این آقایان بسپارد؟ یک مدرسه تمیز الان در نجف پیدا نمیشود با این حقوق و موقوفات و پولی که میآید نجف. او گفت: من این را نوشتم تا فتح باب بشود که امثال شما و مطهری بنشینید و یک مبنا و پایهای [نظریهای] را بریزید برای این کار [حکومت]» (ص. ۵۷)
تمیز کردن خیابان و اداره شهر کار شهرداری است و شهرداری بخشی از حکومت است. انقلابیون آن زمان بد میدانستهاند که یک روحانی در مورد روش مملکتداری چیزی نداند و نخواهد در اداره سیاسی جامعه و امور حکومتی مداخله کند. اگرچه دشوار است بتوان نظریه ولایت فقیه را حاصل فراخوان روشنفکران روحانیان را به حکومت دانست، ولی به هر تقدیر فضای آن زمان و بد دانستن روحانیای که سنتی و اهل مبارزه نیست را میتوان در شکلگیری نظریه ولایت فقیه موثر دانست.
بنیصدر تغییر گفتمان آیتالله خمینی از ولایت فقیه به جمهوری مانند فرانسه را در پاریس اینگونه توجیه میکند: «بعد که [آیتالله خمینی] آمد به پاریس [در ۱۵ مهرماه سال ۱۳۵۷] [..] گفتم:» شما یا در جا میمانید و به عنوان پناهنده سیاسی میپیوندید به بقیه پناهندگان و یا اگر میخواهید برگردید به ایران، باید تکلیف این ولایت فقیه را معین کنید. این بود که ولایت فقیه [..] در پاریس شد ولایت جمهور مردم.»(صص. ۵۸-۵۷) و با اشاره به سانسور سخنان آیتالله خمینی و نقل سخنانی از ایشان که مورد پسند رسانههای غربی باشد مینویسد: «ایشان قبل از اینکه بیاید به پاریس، یک هیاتی از خبرنگاران مربوط به کانال سه تلویزیون فرانسه برای تهیه برنامهای عازم عراق بودند. آنها گفتند که میخواهند به نجف هم بروند و بلکه با آقای خمینی هم یک مصاحبهای بکنند. آقای خمینی هم حاضر نمیشد با هیچ کس مصاحبه بکند. [..] من یک نامهای نوشتم گفتم “آقا این فرصتها را به به شما میدهند مغتنم نمیشمارید.” به من جواب داد که: “من زبان خارجی بلد نیستم و اینها ممکنه یک چیزهائی از قول من بنویسند که اثرات منفی داشته و جبران ناپذیر بشود.” [..] [ما به خبرنگاران] گفتیم شما سئوالات خود را بدهید و برای اینکه ایشان حاضر شود ما این سئوالات را قبلاً برای او میفرستیم و اگر مناسب دانست و موافقت کرد، مصاحبه خواهد کرد. ما آن سئوالات را گرفتیم و جوابها را هم خودمان در پاریس تهیه کردیم که یکی از سئوالات این است که حکومتی که مورد توجه شماست [مطلوب شماست] چیست؟ ما هم در جواب از قول آقای خمینی نوشتیم که حکومت ملی میخواهیم، به معنای اینکه حکومتی باشد بر پایه آزادی و استقلال. بدین ترتیب وقتی ان هیات خبرنگاران رفتند به نجف، او چون حالا سئوالات و جوابها دستش بود، پذیرفت که مصاحبه کند.»(ص. ۵۸)
البته بنیصدر میگوید آقای خمینی به عهدی که با مردم در پاریس بست وفا نکرد: » مجتهد میتواند فتوا را تغییر بدهد از جهت دینی. میتواند امروز یک نظری داشته باشد و بعد فردا ببینید غلط است، آن را تغییر بدهد. […] میتواند فتوا را عوض کند. اما تعهد یک چیز دیگر است. به تعهد باید وفا کرد. این نص صریح قرآن است “اوفو بعهدکم”. وقتی عهد در کار آمد، شما باید وفا کنید ولو به ضرر شما باشد و این آقا این چیزهائی که در پاریس گفت فتوا نیستند، اینها تعهدات هستند. چون در مقابل یک ملتی و در برابر دنیائی ایشان پذیرفته این جور و این چنین خواهد شد، مثلا پذیرفته که ولایت با جمهور مردم است، این پذیرفتن یک تعهد است، باید به این تعهد عمل کرد. او نقض تعهد کرده. «(ص. ۵۸)
به این ترتیب با اینکه در پاریس بحث ولایت فقیه مطرح نبوده در بازگشت به ایران، آقای خمینی ولایت فقیه را وارد قانون اساسی میکند. وقتی در تهران از آقای خمینی پرسیده میشود چرا در پاریس گفتید روحانیون قرار نیست در حکومت شرکت کنند و در تهران نظرتان عوض شد، «آقای خمینی گفت این را برای بستن دهان بعضی آخوندها بود که نوشتم.»(ص. ۶۰)
بر اساسهمان تصور سنتی از رابطه معنویت و مهار قدرت حتی گروههای سکولارتر و لیبرالترها ایدهشان این بوده که روحانیت در حکومت مشارکت فعال داشته باشد: «یک همکاری بود که ما کوشش میکردیم تا آن تجربههای انقلاب مشروطیت و نهضت [ملی] نفت تصحیح شود و نه اینکه یک قدرتی [حکومتی] که ایجاد شد، اول لگد بزند به روحانیت. نه، بلکه اینان هم شرکت داشته باشند، یعنی آشتی تاریخی بشود بین دولت و روحانیت. میدانید که از دوران جمشید [ایران باستان] نزاع و جنگ است [میان نهاد روحانیت و دولت]. [تحلیل ما این بود که] یکی از عواملی که ایران این وضعیت را پیدا کرده و هیچ وقت سامان پیدا نکرده، همین تضاد بین دو بنیاد دینی و سیاسی است و گفتیم این را حل کنیم نه اینکه آن [روحانیت] بیاید و بر این مسلط بشود. «(ص. ۶۱)
نتیجه
بسیاری از انقلابیون سال ۱۳۵۷ تصوری کاملا سنتی از مفهوم قدرت و مهار آن داشتند که مبتنی بر سنت چندین قرن مذهب شیعه و نیز تصوف در اعتماد به مراجع و شیوخ به عنوان نواب امام عصر و جانشینان پیامبر در برابر حکومتهای سکولار پادشاهان بوده است. بر این اساس شیعیان هیچگاه پیش از نظریه ولایت فقیه و شاید صفویه سلطان را سمبل واقعی دینی خویش ندانستهاند. در برابر سنت اکثر ایرانیان تا پیش از انقلاب در عمل معصوم از خطا و دروغ پنداشتن روحانیان و مراجع تقلید بوده است. نتیجه این اعتماد حکومت فقها در عصر جمهوری اسلامی شد. این مقاله را با عبارت دیگری از خاطرات بنیصدر که در این مقاله بدان فراوان رجوع کردیم پایان میبرم: » فکر میکردیم مرجع دروغ نمیگوید و میداند که دین یعنی تعهد و این عهد غیر از عهد آزادی نیست. او عهد نمیشکند به خصوص اینکه سودش در وفای به عهد است. حاصلش ملت آزاد و پیشرو است و اینکه بگویند او بانی یک ایران جدید است. چه ضرری برای او [آقای خمینی] داشت؟ پس با اطمینان خاطر از اینکه او مرجع است و عهد نمیشکند، هیچ تدارک دیگری را لازم ندیدیم. [..] باورداشتیم که مرجع تقلید خالی از هوا[ی نفس] است و کشش به قدرت ندارد. «(درس تجربه، ص. ۶۷)
گویا لازم میبود مردم ایران بهای گران حکومت فقها را بدهند تا روشنفکران ایران امروز عمیقا بفهمند بازار پر آشوب سیاست را نمیتوان بر اساس مفاهیمی از قبیل «هوا و هوس» و «تقوی» توضیح داد و مهار قدرت نه با تکیه بر فضیلت مبهمی و فردیای به نام تقوا که تنها با تکیه بر نهادهای نظارتی مدرن برخاسته از رای مردم میسر است. کاش سپاهیان و بسیجیها و سایر طرفداران نظریه ولایت فقیه هم به اینکه حکومت را نمیتوان بر مفاهیمی چون تقوا بنا کرد، پی میبردند.
فرض کنیم که این مساله ها که در مورد اقای خمینی گفته می شود درست باشد. فقط فرض کنیم. سوال این جا است که آیا چنین نیست که آقای بنی صدر سعی می کند که همین نمایشنامه را یک بار دیگر تکرار کند؟ اول آقای خمینی کی در پاریس صحبت از ولایت جمهور مردم کرد؟ دوم کی مردم ایران حالا در تظاهرات خود صحبت از ولایت جمهور مردم می کنند؟
ولایت جمهور مردم اصطلاحی فقهی است برای نظریه اخوند خراسانی در دوران مشروطه که نتیجه ان متمم قانون اساسی دوره شاه بود که اگر اجرا می شد هیان متشکل از 5 نفر مجتهد مثل یک شورای خبرگان بالای سر مجلس شورای ملی بود. حالا ما با این همه تجربه صد ساله باید برگردیم که نظریه اخوند خراسانی و صد سال قبل و دو باره انقلاب کنیم تا یک مجلس شورای ملی راه بیندازیم تا دو باره یک هیات متشکل از 5 نفر مجتهد تصمیم های سیاسی کشوری را کنترل کنند؟ جمهوری اسلامی با تمام بدی هایش یک خوبی داشت که این تجربه تاریخی را برای مردم ما به وجود اورد که بهتر متوجه حرف های دو پهلو بشوند.
کاربر مهمان / 18 April 2011
حتما ناکاردانی و در جاهایی اشتباه و حتا خیانت ملی مذهبی ها و مذهبی مذهبی ها و شریعتی و شریعتیستها و یزدی و حتا بازرگان و کل نهضت آزادیها خصوصا بنی صدر در جایگاهی بس مهم قرار دارند. همچنانکه بنی صدر با همه قـٌد بودن و نخوتش و با همه ی غرور بیحد و حصرش برسمیت می شناسد که همه چیز دروغین بوده و همه چیز ریاکارانه و مذبذبانه بود خود تنها گوشه ی کوچکی ست از انچه در پشت پرده می گذشته. نوشته های بنی صدر و هاشمی رفسنجانی و نامه ی مشهورش به خمینی برای عزل بنی صدر همه نشان می دهد که هیچ کدام از گروهها در ایران به ما مردم راست نگفته اند. چند روز پیش در تهران با یک انگلیسی آشنا شدم. او می گفت من و خانواده ام و دوستانی که در اینجا کار می کنند از دروغ و ریشه های بشدت نهادینه شده اش در ایران هم در حکومت و هم در بین مردم تعجب می کنم. او می گفت به جرآت می توان گفت که هیچ کس حتا یک نفر در ایران راست نمی گوید. همهی مردان به زنانشان دروغ می گویند، همه زنان به شوهرانشان دروغ می گویند، همه فرزندان و والدین به هم دروغ می گویند. او می گفت در کوچکترین گفتگو از خرید رفتن و برگشتن تا سیاست و فرهنگ تا خرید و فروش همه و همه و همه دروغ است. من اول شوکه شدم، بعد فکرکردم و به حساب یک روزه ام از تاکسی سوار شدن و خرید نان و روزنامه و دانشگاه و رفت و برگشت وووو حسابرسی کردم رادیو و تلویزیون و رهبر و ریسس جمهور و وزرا و وکلا و همه و همه و همه واقعا دروغ می گویند. هاشمی رفسنجانی سی و دو سال است که یک ریز بی وقفه دروغ می گوید، امام خمینی غیر از دروغ نگفت، حتا یک کلمه حرف راست نزد. اصولا اینکه در سرتاسر ایران فریاد می زنند که دروغ نگویید، از اول بچگی به هر بچه ی نوزاد گفته می شود که دروغ حرام است در واقعیت معنیش این است که : حتما دروغ بگویید. لطفا شما هم فکر کنید و ببینید در روز چند تا دروغ می گویید و چند تا دروغ می شنوید. و بعد البته بروید سراغ اسلام و چگونه آمدنش به ایران و تحمیلش و ممنوعیت سخن و گفتن و نوشتن به زبان پارسی و داشتن و دین و ایمان ایرانی وووو و بعد بفهمید که همه ی این بلاها از اسلام ناب محمد امین است. شاد باشید و راستگو
کاربر مهمان / 18 April 2011
نويسنده مقاله لطف بفرمايند از مواضع گروه هاي ديگر فعال در مورد آقاي خميني در آن برهه هاي تاريخي هم مطلبي بنويسند اين ملي مذهبي هم حكومت را گويا كلافه كردند و هم بعضي حضرات خارج نشين را كه نسبت به اينها كينه توزانه رفتار مي كنند
کاربر مهمان / 19 April 2011
با سلام
بنده وقت نکردم این نوشتار را خیلی با دقت مرور کنم اما مروری سطحی بر آن چند موضوع را به وضوح عنوان میکند.:
1 بنده اسم این کار آقایان را که "متون مصاحبه را خود تهیه می میکردند و به اسم آقا به مردم قالب میکردند" را هیج چیزی به چز دروغ و ریاکاری با مردم نمیدانم. شما ها تحم این طوفان را کاشتید و حالا همه مردم بایستی محصول شما را برداشت کنند آنهم به قیمت بسیار گزافی که تا کنون پرداخت شده و هنوز هم 6 دانگ و نیمش باقی است.
2 شما بدون اطلاع از ماهیت فکری آخوند، فردی را و تفکری را بر مردم ایران چیره گردانید که تمام اندوخته ها وپیشرفت ها و اندشه ها ی 150 سال اخیر را که در طی انقلابهای مشروطیت و مصدق و غیره و غیره حاصل شده بود یک شبه بر باد دادو ما را از نظر فکری به 1400 سال پیش بردو خلافت را بر قرار کرد.
با این دروغی که به خورد مردم ایران دادید ومن بعد هم با آن سخنان کذایی که "موی زن اشعه ایکس و مهلک پخش میکند" شما ندانسته پایه های خرافات را آنجنان عمیق در ذهن مردم کاشتید که ستارخان و باقر خان در گور هاشان لرزیدند.
3 شما اگربه اندیشه و طرز فکرآخوند آشنا بودید یا حد اقل نمیخواستید خودرا با آب نبات قندی گول بزدنید می دانستید که مذهب شیعه خود بر اساس یک دروغ تاریخی بنیاد شده که خلافت عمرو ابوبکر و عثمان را انکار میکند و فلسفه ای که بنایش بر دروغ است قابل اعماد نیست. این دروغ وریاکاری را به اصطلاح "تقیه" میدانیم ولی دروغ که شاخو دم ندارد گرچه این یکی شاخ و دم هم دارد. اول اینکه 2 تا اصل دروغین به نام "امامت" و "عدالت" هم به سه اصل آغازین اسلام (وحدت و نبوت و رجعت) اضافه کرده و دوازده امام را از 12 نفر تراشیده که در زمان زندگی خود هیچکاره بوده اند. دوم اینکه این برنامه امامت را تا حداکثر 11 نسل کش داده و سس صلاح براین بوده که امام 12 را غایب و همیشه حاضر معرفی کنند، چه اگر امامت ادامه پیدا مردم خود تا به امروز به ماهیت این دروغ پی برده بودند. همانطوریکه هم اکنون همه دنیا به ماهیت امام سیزدهم (خمینی) و جهاردم پی برده اند.
4 در نوشتار آمده که خمینی به عهد خود وفا نکرد و موضوع را به نفع خود چرخاند. شاید آوردن این داستان خالی از مصداق نباشد. در همسایگی مردی آخوندی خانه داشت. این مرد زنی بسیار زیبا داشت و آخوند همسایه چشمش پی او بود. یکی از شبهای تابستان که همه پشت بام خوابیده بودند مرد آن مرد را نیاز به دفع ادرار بود اماتنبلی اش اورا وادار کرد تا در ناودان قضای حاجت کند. در همین حین صدای آخوند را شنید که او را صدا میزند و می گوید چون رو به قبله درناودان شاشیده ای زن در خانه ات حرام است و فردا بیا در محضر من تا زنت را صلاق دهم و مرد بیچاره هم باورکرد وچنین کرد. اما چند روز بعد آن آخوند ریاکار زن این مرد را به عقد خود در آورد و مرد بیچاره متوجه نیرنگ شد و دایما در صدد مچگیری از آن آخوندبود تا اینکه یک شب همان عملی را از آخوندمشاهده کرد که زن را در خانه خودش حرام کرده بود. اما وقتی با صدای بلند به آخوند هشدار داد که به دلیل رو به قبله شاشیدن در ناودان زن در خانه اش حرام است آخوند نیرنگ باز چنین گفت: "من سرش را کج گرفته ام تارو به قبله نباشد". این آخوند ها هیچ کاری به جز حرف زدن نمیدانند ومتاسفانه ایرانیها مردمی شفاهی هستند و خوش باور. همان طور که همه ما حرف بنی صدر را باور کردیم در حالیکه همسرش حرف او را در مورد ولایت فقیه باورنداشت.
5 در اینجا باید نکته ای را تذکر دهم و آن همان ناباورری عمیقی است که آخوند ها نسبت به زنان در اذهان عمومی ایجاد کرده اند. عمق فاجعه تا آنجاست که حتی بنی صدر هم به اذعان خودش نظر همسرش را قبول نداشت و دروغ این شیادان را بر حرف همسرش رجحان داده بود. در ولایت فقیه زن ناقص عقل است و سرچشمه تمام فتنه هاست.
6 دررابطه با نتیجه گیری نهایی مقاله بایدگفت همین امروز هم که روشنفکران ما درحال قیام ومبارزه علیه استبداد آخوندی هستند همه از یک موضوع اساسی غافلند و آن اندیشیدن و به بحث گداشتن ساختار حکومت آینده یا قانون اساسی است. اینکه صبر کنیم تا شب امتحان (انقلاب) ویا فردای آن و با دست پاچگی به فکر نوشتن قانون اساسی جدید بیفتیم بازهم ما را دچار یک حکومت خودکامه خواهد کرد.
به امید بیداری ایرانیان
5 بلی دوست عزیز،
کاربر مهمان / 18 April 2011
چپ ها کجا هستند ؟ این دیکتاتور ساخت روسیه دارد کشتار میکند بیش از ج ا ( بعد از انتخابات ). امریکا هم که آنجا دخالت نکرده ، ناتو هم آنجا نیست . نفت هم ندارد ، حتا منافع امریکا هم ایجاب میکند آنجا آرام باشد !
این مارکس و لنین فسیل شده شما چه چیزی دارند بگویند در مورد این سوریه ؟
فدائیها و توده ایها و قراگوزلو و نوری الا و زر افشان و اسماعیل خوئی و ریس دانا و عبدالله شهبازی و اله بقراط و فواد تابان و نامی شاکری و کشتگر و نیک آهنگ و دولت آبادی و یحیایی و زارع قنواتی و عباس میلانی و عمویی و بهزاد کریمی و عفت ماهباز و سهیلا وحدتی و قلیچ خانی و ممبینی و فتا پور وجواد طالعی، ادیب زاده ، آشوری ، سیامک پور طاهری ، ….. چرا در مورد سوریه خفقان گرفته اند به مردم لیبی که خواهان رفتن دیکتاتور خون آشام بمب خوشه ای قذافی ملنگ ۱۴۰ میلیارد دلاری هستند صدها اتهام میبندند و فلسفه میبافند تا قذافی را نگه دارند تا به آنها پول بدهد به اخلال در پیشرفت روند جهانی دمکراسی خواهی اقدام وهم زمان به حفظ دیکتاتوری های ساخت روسیه خدمت کنند ؟
کاربر مهمانwhat about Cuba / 18 April 2011
مي شود حضرت بادامچي بفرمايند درآن زمان چه كسي مخالفت صريح خود با مرحوم خميني را صريح اعلام مي كرد كه ايشان يك طرفه به قاضي رفته اند و طوري مطلب را نوشته اند گويي در آن زمان مخالفت با او در بوق و كرنا بود ولي اين آقاياني كه ايشان اسمشان را آورده اند با فريب تمام گروه هاي سياسي و مردم جناب خميني را به ملت تحميل كرده اند؟!!!
کاربر مهمان / 18 April 2011
مشکل فقط این نیست که مثلث بنی صدر – یزدی – قطب زاده در سال 57 و در پاریس این امکان را بوجود آوردند که چهره ای دروغین از آقای خمینی به جهان عرضه شود. یعنی این که گرگ به لباس میش در آید. مشکل در این است که افراد باقیمانده از ان مثلث امروز هم دروغ می گویند و سعی می کنند یک بار دیگر خود را به لباس میش در آورند. حمد رافت: در مقاله ای به نام «فیلترها نگذاشتند مردم واقعیت خمینی را بشناسند» شرح ان داستان پاریس را می گوید. حرف هایی که از قول آقای خمینی به خبرنگاران خارجی زده می شد ان نبود که او گفته بود. این مترجم ها خودشان می بریدند و خودشان می دوختند. حالا مدعی هستند که چرا خمینی حرف هایی که این ها زده اند را اجرایی نکرده اند. این ها در دو مرحله ساده لوحند. در مرحله اول از این نظر که فکر می کردند اگر خمینی وقتی سر کار بیاید حرف های این ها را اجرایی می کنند. زهی ساده لوحی. در مرحله دوم این ها از این نظر ساده لوحند که فکر می کنند ما گول این دروغ گو ها را دو باره می خوریم. زهی ساده لوحی. درضمن اگر به بقیه حرف های اقای رافت علاقمند هستند این متن را گوگل کنید: «فیلترها نگذاشتند مردم واقعیت خمینی را بشناسند»
کاربر مهمان / 18 April 2011
ما فکر می کردیم ما فکر نمی کردیم که نشد حرف حساب … همین آقایون و امثالشون بودن که با سرنوشت تک تک ما با فکراشون بازی کردن… حالا جواب آوارگی و بدبختی و کشت و کشتار اول انقلاب اون همه وحشت و اضراب دوران کودکی و نوجوونی و جوونی و آوارگی ها و توهینها و تحقیرها به نسل من رو کی می خواد بده ؟
کاربر مهمان / 19 April 2011
به نظر من خمینی و دروغ هایش پیامد دینی است که با قانونهایی چون قانون ارث و جنگ و… گسترش یافت. بر پایه قانون ارث اگر در خانواده ای نامسلمان–برای نمونه زرتشتی– یک نفر مسلمان می شد بعد از درگذشت پدر خانواده که خودش نیز نامسلمان بود همه ارث را به تنها فرد مسلمان شده می دادند و بدین راه هر کس شارلاتان تر و….بود زودتر مسلمان می شد تا ارث بیشتری ببرد. کلاه خود را قاضی کنید دینی که با چنین روشهایی گسترش یافته بهتر از مسلمانهای شارلاتانی چون خمینی می آفریند؟ خمینی و دیگر فقها با دانستن چنین قانونهای شارلاتان پروری و پذیرفتن آنها آشکار است که باید چنین رفتارهایی بکنند. تا این دین ریشه کن نشود و بر جایش حقوق بشر و…نیاید فرهنگ درستی پا نمی گیرد.
کاربر مهمان / 19 April 2011
هرچند آقای بنیصدر در زیر سایه اقای خمینی کشف شد و دوستی، با شخص مشکوک و هنوز ناشناختهایی چون قطب زاده داشت و اشتباهات سیاسی جبرانناپذیری از جمله، ضعف تشکیلاتی، بیان حقیقت در زمان مطلوب، باور به اسلامگرائی بمثابه یک جایگزین سیاسی و آزاد اندیشی و….. داشت ولی بنیصدر امروز, یک افشاگر و تحلیلگر قابل توجه با پشتکار و تلاشی خستگی ناپذیر در امور سیاسی ایران است و در روشنگری ایرانیان سهم بسزای دارد. توصیه من بنام یک هموطن و علاقمند به نقش ایشان بعنوان یک هماهنگ کننده و مسئول دولت انتقالی نیروهای سیاسی مخالف ج.ا. اینست که ماکیاول را دوباره بخوانند و جزوه "Les Protocoles des Sages de Sion" را در گوگل جستجو و مطالعه کنند !
ایراندوست / 19 April 2011
در جواب آقای ایران دوست باید عرض کنم که توصیه ایشان مثل این است که بخواهید یک بیماری را با ناقل همان بیماری معالجه کنید. آقای بنی صدر اول بیماری آقای خمینی را با روکش آن مصاحبه ها به خورد ملت ما داد. و به پاداش این کار هم از پله های ترقی سه تا پله یکی بالا رفت. بعد خوب با اقای خمینی حرفش شد و زدند به تیپ و تاپ هم. شما از این رویه ها در فیلم های مافیایی کم دیده اید؟ که اعضای باند همدیگر را شل و پل می کنند؟
بعد که همه اقای بنی صدر مملکت را ، البته به کمک داماد آینده (اقای رجوی)، به خون و آتش کشیدند دو تایی رفتند فرانسه. حالا آن ناقل بیماری قبلی خودش شده عامل بیماری جدید. او می خواهد همان نمایش را یک بار دیگر اجرا کند. یعنی در فرانسه قیافه حق به جانب و آزادی خواه بگیرد بعدش که ایران امد خوب بر می گردیم سر همان داستان قبلی. نسل قبل این اشتباه را بک بار با آقای خمینی انجام داد. داستان حالا رو شده است. لطف کنید و از این نسخه های تکراری نپیچید.
درضمن فراموش نکنید که اقای بنی صدر ایشان عضو با سابقه شورای انقلاب هم بود. ما در مورد عملکرد شورای انقلاب جقدر می دانیم؟ تقریبا هیچ چی. چرا آقای بنی صدر در این مدت سی سال در مورد نقش خودش در تصمیم گیری های شورای انقللاب ساکت بوده است؟ همه اش در مورد بدی ان باند سه نفره (بهشتی – رفسنجانی – خامنه ای) است. ولی نقش او در دو سال در ان شورای مخفی چی بود؟ خوب حتما ان هم مربوط به نقش کتاب شاهزاده (پرنس) ماکیاول است؟
در ضمن حرف ایشان امروز در ایران چقدر مشتری دارد که بشود مسئول دولت انتقالی؟ فراموش نکنید که ایشان سی سال قبل در شورای مقاومت مقیم پاریس قرار بود که همین کار را بکند؟ فراموش کرده اید؟ قرار بود که ایشان رئیس جمهوری و اقای رجوی نخست وزیر دولت انتقالی باشند. طبق معمول ایشان این کار را هم نیمه کاره رها کرد و رفت سر همان منیر های قدیمی خود در مورد داسنان های مثابه ای. خوب اقای رجوی در این مورد پیگیر تر بود. فقط یک اشکال کوچک به وجود امد. درست مثل فیلم های مافیایی اختلاف در خانواده شروع شد. اول اقای رجوی از دامادی اقای بنی صدر استعفا داد و شد داماد رفیق خودش به نام اقای ابریشم چی. البته در این مورد اقای رجوی بعد از طلاق دختر اقای بنی صدر با دختر اقای ابریشم چی ازدواج نکرد؛ بله به زن اقای ابریشم چی ازدواج کرد. خوب این هم یک نوعی دیگری از دامادی است. این است حالا دیگر مسئول دولت انتقالی به عروس دیگر اقای رجوی منتقل شده است. به این ترتیب این داستان مسئول دولت انتقالی مدعی زیاد دارد.
کاربر مهمان / 19 April 2011
از خانم بنی صدر که ظاهرا کتاب حکومت اسلامی (ولایت فقیه) آقای خمینی را به فرانسه ترجمه کرده بود و از خود آقای بنی صدر که بر همان کتاب حاشیه نوشت (در کتابی بنام اصول و ظابطه های حکومت اسلامی) تعجب اور است که بعد از ان داستان تازه فیلشان یاد هندوستان کرده و متوجه شده اند که خمینی سراسر ریا است. کجا کار خمینی ریا بود. کتاب حکومت اسلامی را نوشت و شما هم ان را ترجمه کردید و بعد هم امد و ان کتاب را مو به مو اجرا کرد. شما به این می گویید ریا؟ اگر به کار می گویند ریا، به کار شما چی باید گفت؟
شما که با متن ان کتاب حکومت اسلامی خمینی آشنایی داشتید، ساده اندیش (اگر نگوییم ساده لوح) بودید که فکر کردید که ان اقا ان حرف ها را برای درس حوزه است. خوب قبول کنیم که شما ساده اندیش یا ساده لوح بودید که ان حرف های خمینی را باور کردید. حالا فکر می کنید که ما هم بعد از سی سال هنوز ساده لوح هستیم که این قصه های شما را باور کنیم. ما کتاب های شما را خوب خوانده ایم. می دانیم که مطلب هایش چیست. این حنای کتاب را یک جور نوشتن و بعد در مصاحبه ها صحبت از آزادی کردن رنگ ندارد. شما کتاب حکومت اسلامی اقای خمینی را خواندید و به کسی در مورد متن ان چیزی نگفتید. ما کتاب اصول و ضابطه های حکومت اسلامی اقای بنی صدر ر ا خوانده ایم و به همه می گوییم می خواهید اقای بنی صدر را بشناسید؟ خوب کتاب ایشان را بخوانید. موضوع از این ساده تر می شود؟.
در ضمن سوالی که مطرح است چرا اقای بنی صدر حالا سال ها است که دیگر از موضوع کتاب هایی مثل اصول و ظابطه های حکومت اسلامی و اقتصاد توحیدی صحبت نمی کند. شاید که این اب و هوای پاریس است که فراموشی مصلحتی می اورد.
امضا: کسی که کتاب حکومت اسلامی اقای خمینی را نخوانده بود ولی کتاب اصول و ضابطه های حکومت اسلامی اقای بنی صدر را خوانده است.
کسی که کتاب اصول حکومت اسلامی بنی / 19 April 2011
در جواب ان اقایی که توصیه کردند که کتاب درس تجربه را بخوانید من هم توصیه می کنم که این کتاب را بخوانید و البته با یک ذزه شعور تحلیلی. در این کتاب پر است از داستان هایی در روایت ملاقات مخفی بین اقای بنی صدر و یک نفر دیگر. بدون شاهد و در تمامی موارد هم ان نفر دیگر مرده است. در این مذاکرات مخفی دو نفره است که اقای بنی صدر مثل شیر عمل می کند. خوب وقتی که شما می بییند این داستان مرتب تکرار می شود. ملاقات های دو نفره ای با خمینی و بنی صدر که در ان خمینی مثل موش است و بنی صدر میدان داری می کند. جالب این جا است که حتی یک مورد شاهد دار هم برای این نوشته ها ارائه نمی شود. خوب شما چه نتیجه ای می گیرید؟ نویسنده بسیار گوید دروغ.
از جمله ان ادعاهای بی شاهد و مدرک هم ملاقات در پاریس. اول زا همه حتی خود بنی صدر هم نگفته است که او به خمینی
اولتیماتوم داده است. همه می دانند که این دو نفر هیچ وقت توی یک کلاس نبودند تا اقای بنی صدر بتواند به اقای خمینی اولتیماتوم بدهد. این قسمت دوم نقل را می توان به عبارت شاه بخشید شیخ علی شاه نبخشید تفسیر کنید.
کاربر مهمان / 20 April 2011
باسلام
خواندن این مطلب را به طور کامل ، از روی متن اصل یعنی ،
http://www.banisadr.com.fr/Books/Dars-Tajrobe/Dars-Tajrobe.html
خاطرات آقا بنیصدر به همه کسانی که به دنبال واقعیت هستند توصیه میکنم. به نظر من نویسنده گرامی یک تز، و تئوری دارند که میخواهند به کرسی بنشانند. مساله اصلی این است که اولا آیا انقلاب خوب بود یا بد ؟ استبداد بعد از انقلاب چگونه به وجود آمد؟ مسائل فرعی که آیا وقتی آقا بنیصدر به آقا خمینی اولتیماتوم میدهد که اگر همان بساط نجف را اینجا میخواهید برقرار کنید … به نفع مردم بود یا به ضرر آنها؟ الان ۳۰ سال از آن موقع میگذرد، و جواب به نظر من خیلی ساده است. از خود سوال کنید اگر آن انقلاب انجام شده بود، و آقا خمینی بر مسند قدرت نشسته بود، و هیچ گونه تعهدی در جهت دموکراسی ، انجام نداده بود، زبان این حاکمان فعلی چقدر درازتر میشد. گناه بزرگ خود (ما همه مردم ایران) را که این بود ، که جرات نکردیم به کسی که در قدرت بود بگوییم ، زیر تعهد نزن، و سیستم آن را به وجود نیاوردیم که آقا خمینی را مجبور کنیم بر تعهدات خود بماند، گردن کسانی که این کار را کردند، تا پای جان رفتند نیندازیم. گناه کسانی که بعد از انقلاب به دنبال بازگشت به دوران قبل از انقلاب ، و یا بر مصدر قدرت سوار شدن همه نوع زور، (گروگان گیری ، تجزیه طلبی ، کودتا، ادامه جنگ، دسته بندی گروهی مسلح، …) را وارد ایران کردند چه میشود ؟
کاربر مهمان / 20 April 2011
بنی صدریسم یا اسلام واقعی ؟
تمام ادیانی که معروف به ادیان الهی شده اند بعد از درگذشت مؤسسین آنها دچار انشعاب شده اند و هر یک از شعبات دینها مدعی واقعی بودن آن میباشند . در اسلام نیز گذشته از شعبات چندگانه شیعه و سنی هریک از این شعبات نیز به مرور زمان مفسرین مختلف با تفسیرهای گوناگون پیدا شده اند و گاهی تفاسیر آنان کمترین شباهتی با هم ندارند .
اینکه کدام یک از این برداشتها دارای طرفداران بیشتر هستند بستگی به عوامل مختلف از جمله دسترسی مردم به آن مفسر خاص و امکانات مفسر در گسترش طرز تفکر خود نسبت به دین داشته است . در دنیای قدیم و در میان عوام ، مبلغین هریک از این گرایشات ، برای جذب مردم به خود با مشکلات زیادی روبرو نبوده و نیستند . ولی در دنیای مدرن و در میان تحصیل کرده ها و روشنفکران و مخصوصا کسانی که مایل اند با تحقیق دینی را بعنوان راهنمای زندگی برگزینند ، گرایش به این ادیان به سادگی صورت نمیگیرد .
برای انسان امروزی معیارهایی مطرح است که تعاریف متداول از ادیان و مکاتب موجود آنانرا قانع نمی کنند . مخصوصا پس از اینکه اسلامی که در انقلاب ایران با تعاریف ارائه شده توسط رهبران انقلاب مدعی توانایی حل مشکلات ناشی از حکومت بی دینان بود به نا امیدی مردم انجامید و عملکرد حکومت دینی منجر به انزجار مردم از آنان شده است . در این میان محققین و متدینینی مانند آقای ابوالحسن بنی صدر که مدعی هستند با اجرای برنامه ای که ایشان با برداشتهای خود از اسلام ارائه میدهند پاسخ بسیاری از مسائل امروزی داده میشود ، اسلام و قرآن را بگونه ای تفسیر می کنند که با معیارهای امروزی مردم هم میتواند مطابقت داشته باشد . با این وجود با توجه به اینکه امروزیها ایمان خود نسبت به ادیان را از دست داده اند ، ادعای امثال آقای بنی صدر را هم بعنوان اصل دین اسلام به راحتی باور نمی کنند .
این موضوع را میتوان به روشنی در مقاله ای که با عنوان " بحث آزاد در باره آیه 34 سوره نساء " در بعضی جراید اینترنتی منتشر شد مشاهده کرد . موضوع نگاه ادیان به زن و مرد یکی از مهمترین مسائل مطرح در بین مردم در رابطه با ادیان است . دراین مباحثه بانوی دانشگاهی سوئدی بعنوان فردی که میخواهد نگاه اسلام به زن را بداند ظاهرا مشکلی با تفسیر آقای بنی صدر ندارد ولی هنوز مطمئن نیست که آیا تعریف آقای بنی صدر اسلام واقعی است یا اینکه او دارد سعی میکند با انعکاس نظر خودش در قالب برداشتش از قرآن ، دامن اسلام را از بدیها پاک کند .
کمی توجه به همین مباحثه ما را متوجه خواهد کرد که در حال حاضر درک اینکه کدامیک از تفاسیر اغلب متضاد از دین به واقعیت نزدیک است مشکل و چقدر برای جستجو گران سخت است تا نسبت به حقانیت یک دین ایمان پیدا کنند . در اینجا معانی مختلفی از همان آیه مورد بحث را که در آن مقاله بیان شده می آورم تا مورد قضاوت قرار گیرد :
همانطور که ملاحظه میشود تفاوت در ترجمه ها فراوانند . از آنجا که کلمه ضرب در آیه مورد ایراد قرار گرفته در ترجمه (2) به معنای ترک کردن آمده و در ترجمه (3) هم ترک کردن پس از اینکه شدت عمل کارایی نداشت . بدون اینکه مفهوم شدت عمل مشخص شود . در ترجمه آقای بنی صدر (4) کلمه " ضرب " معنی زدن ندارد و به قول خودش از بین چهارده معنی که برای این کلمه در قرآن دیده " بر انگیختن " را مناسب یافته و با تفسیر خودش ایرادهایی را که بر این آیه وارد میکنند رفع کرده اند . با این وجود من خواننده هم هنوز در ترجمه آقای بنی صدر تناقض می بینم چرا که چنانچه مشکل نشوزی باشد که احتیاج به برانگیختن داشته باشد و هدف هم درمان این مشکل باشد اجتناب از همبستری چگونه میتواند مشکل را حل کند ؟ و یا اینکه در امر برانگیختن زیاده روی چه معنایی دارد و آیا در آن موقعیت مرد فرصت زیاده روی دارد ؟
آ قای بنی صدر با اتکا به این نظر که در قرآن تناقض وجود ندارد آیه هایی از قرآن را که به نظر امروزیها نا پسند جلوه گر شده طوری معنا و تفسیر کرده اند که مورد پسند قرار گیرند و شائبه خشونت و یا بی عدالتی در دین اسلام رفع شود .
مقاومتهایی که از طرف مخالفین در برابر این روش ایشان میشود شاید بی دلیل نباشد . چرا که در طول تاریخ کسی را نمیشناسند که مانند ایشان با اینگونه موضوعها برخورد کرده باشد و حتی اگر هم مدعی باشند که انحرافات در اسلام از همان اوائل زمان پس از محمد شروع شد باز هم مردم حق دارند که در حقانیت این دین و الهی بودنش شک کنند .مخصوصا که در همین قرآن اشاره شده که خدا خودش دینش را حفظ می کند . مردم میتوانند بپرسند که آخر این چه حفظ کردنی هست که بعد از محمد مسیرش کاملا عوض شد و حالا کار بجایی رسیده که مدعیان اسلامهای رایج بعنوان منحرفین شناخته میشوند و بعضا مورد تنفر بسیاری از مردم دنیا از جمله خود مسلمانانند ! مردم حق دارند بپرسند که اگر این دین خدایی هست چرا خدا اجازه سوء استفاده از آنرا می دهد و بالاخره کی این دین میخواهد بکار مردم بیاید و چرا اگر به زبان روشن بیان شده اینقدر تفاوت در برداشتها وجود دارد ؟!
شاید باید این نظر بعضیها را پذیرفت که قرآن حاصل درک محمد از دنیای آنروز و راهی برای برون رفت و اصلاح زندگی نابسامان مردم آن زمان بوده که البته بسیاری از اصول اخلاقی ارائه شده در آن با سرشت انسان هماهنگی دارد و میتوانند همیشه کاربرد داشته باشند . ولی این دلیل نمیشود که هر چه گفته شده ( که البته بعدها به رشته تحریر در آمده ) عینا همین حالا هم کاربرد داشته باشد . این وظیفه مصلحین و مردم هر زمان است که اصلاحات لازم بر پندارهای گذشتگان وارد کنند و تئوریهای نا صحیح را تصحیح نمایند . و شاید این همانکاریست که افرادی مانند آقای بنی صدر انجام میدهند . و همانطور که در نوشته ای دیگر هم اشاره کرده بودم اسلامی که ایشان تعریف می کنند اسلام ایشان است و حاصل زحمات فکری ایشان و شاید حالتی مانند شکسته نفسی باشد که این را بیان نمیکنند و یا بخاطر استمرار حالت تقدس دین که پذیرش آنرا در بین عوام تسهیل میکند . ولی مشکل اینست که امروزه مردم با سواد به تقدس چیزی اعتقاد ندارند و میخواهند به حقیقت پی ببرند . و کم سوادان و بی سوادان هم که امکان شنیدن و درک حرفهای ایشان را ندارند . اگر ایشان بتوانند نظر باسوادان را جلب کنند راه انتقال حاصل زحماتشان به سایر مردم هم آسانتر خواهد شد . البته در مورد کلمه با سواد نباید سختگیری کرد و الا میشود گفت هنوز همه بیسوادیم . در این رابطه همکاری و همفکری بین افراد همطراز و شناخته شده بسیار لازم است و از آنجا که در دنیای امروزی که اعتماد مردم نسبت به همه مدعیان راه راست ، چه دینی و چه غیر دینی ، با مکاتب و ایسم های مختلف ، سلب شده است اینگونه همکاریها بین روشنفکرهایی که توانسته اند خود را از قدرت مخرب پاک نگهدارند ضروریست تا بلکه راهی برای نجات اخلاقی مردم زمین پیدا شود و مردم خود را از دست دروغگویان و حیله گران نجات دهند .
محمد / 20 April 2011