مسأله‌ جنسی در ایران سیاسی‌ترین مسأله است: هنوز هم افراد را با یک برچسب جنسی می‌توان خاموش کرد و چه‌ بسا بدتر از این، می‌توان آن‌ها را به هم‌سویان و هم‌دستان نظام حاکم تقلیل داد و این تاکنون رازِ تداومِ چیرگیِ گروه‌هایِ اقتدارگرایِ مذهبی در جامعه‌ ایران بوده است: اگر فردِ اندیشمند یا شاعری قرار است سرکوب شود او را به انواع رفتارهای نامتعارف جنسی متهم می‌کنند و اگر هدف سرکوبِ یک گروه سیاسی یا دینی باشد، اتهام ارجی‌گری (هم‌آغوشی‌های گروهی) در انتظار آنان است. همین که مردم چنین داستان‌هایی را می‌شنوند بی آن که در پیرامون آن‌ها بیندیشند، پا پس می‌کشند و میدان عمل را به افراد و گروه‌های قشری وامی‌گذارند و حتی شگفتی این‌جاست که با تولید این گونه شایعات و اتهامات، خود متهم‌شدگان نیز اغلب به خاموشی می‌گرایند: آن‌ها از وحشت به درون می‌خزند و از سرِ ناچاری اندر غزلِ خویش نهان می‌شوند!

چنین شناخت تاریخی و اجتماعی ناهمواری مرا بر آن می‌دارد که بگویم بنیادی‌ترین کنش سیاسیِ آزادی‌خواه به ویژه در جامعه‌ ایرانی بر حسب ضرورت باید گونه‌ای جنبشِ آزادی‌خواهیِ جنسی باشد. یعنی اگر جامعه‌ ایرانی در پی رهایی است باید امکان سرکوب خویش را از طریق شایعه، اتهام و دخالت و تحقیر جنسی از میان بردارد و بیش از همه، باید میل جنسی‌اش را از اوامر و نواهی اخلاق همگانی آزاد کند؛ اگر که به راستی در پی توسعه‌ سیاسی و اجتماعی است.

بنیادی‌ترین کنش سیاسیِ آزادی‌خواه به ویژه در جامعه‌ ایرانی بر حسب ضرورت باید گونه‌ای جنبشِ آزادی‌خواهیِ جنسی باشد. یعنی اگر جامعه‌ ایرانی در پی رهایی است باید امکان سرکوب خویش را از طریق شایعه، اتهام و دخالت و تحقیر جنسی از میان بردارد و بیش از همه، باید میل جنسی‌اش را از اوامر و نواهی اخلاق همگانی آزاد کند؛ اگر که به راستی در پی توسعه‌ سیاسی و اجتماعی است.

در این باره بیش‌ترینه سکوت می‌کنند و شهامت سخن گفتن ندارند حتی مخالفان، و هیچ نمی‌گویند مبادا که دامان خود را به اتهام‌ها و سوءتفاهم‌های جنسی آلوده باشند: آن‌ها می‌خواهند پاک‌دامن به نظر آیند اما این سکوت، این نمایش پاک‌دامنی همان چیزی‌ست که زمینه‌ تداومِ انقیاد اجتماعی و سیاسی این جامعه را فراهم می‌آورد یا دقیق‌تر بگویم: این پاک‌دامن‌نمایی برآیند گونه‌ای انحراف امر جنسی‌ست که خود باعث انحراف امر سیاسی در جامعه‌ ایرانی می‌شود.

می‌گویند: جامعه‌ ایرانی به آزادی جنسی خود دست یافته است اما این خیالِ خام است که آشوب جنسیِ آشکار شده را با آزادیِ جنسی جابه‌جا می‌گیرد: این نه آزادی، بل انحرافی‌ست که اینک آشوب نهان خود را آشکار می‌کند. به زبان دیگر، این آشوب، طنینِ انحرافِ عمیقِ جنسیِ جامعه‌ ایرانی است که خود را از پسِ قرن‌ها نهان‌کاری در پستوها و شبستان‌ها و اندرونی‌ها‌ برون می‌‌‌آورد و این نه هنوز آزادی است؛ ـ این هم نشانه‌هایش:

۱. جابه‌جا گرفتن هم‌آغوشی با “ترتیب دادن”

میل جنسی تابع سن و سال نیست. به محض تولد انسان را همراهی می‌کند اما این بسیار مهم است که انسان تشخیص دهد آن‌چه او را به مثابه نیروی جنسی همراهی می‌کند، چیست؟ ـ آیا یک نیروی تحریف شده‌ رجز‌خوان و متجاوز و تجاوزخواه است یا یک نیروی حیات‌بخش و لذت‌بخش؟

سکس یا امر جنسی از آن‌ جایی به مهم‌ترین امر سیاسی بدل می‌شود که مهار و تحریف آن یعنی مهار و تحریف همه‌چیز! ـ وقتی که سکس و نیروی جنسی مهار و سپس تحریف شود، انسان دچار خطای دید وحشتناکی می‌شود چندان که همه‌چیز را باژگونه درک خواهد کرد. اما اصلی‌ترین نشانه‌ این باژگونگی جابه‌جا گرفتن هم‌آغوشی با گاییدن یا ترتیب دادن است. چنین انحراف بنیادی‌‌ای در اتاق خواب طرح افکنده می‌شود اما به آرامی کل مناسبات اجتماعی و سیاسی را در بر می‌گیرد تا آن‌جایی که گرایش به کوفتن و سفتن و دریدن جای خود را به ارزش‌های مکالمه و مغازله و معاشقه می‌سپرد و بدین‌وسیله رانه و یاره‌ مرگ و طعمه‌خواهی بر رانه‌ زندگی و دگرخواهی غلبه می‌کند.

بر پایه‌ همین نشانه، می‌توان تشخیص داد که بسیاری از مردم به روش‌های مختلف دچار باژگونگی یا انحراف جنسی‌اند و انعکاس این باژگونگی را در مناسبات اقتصادی و سیاسی‌شان می‌توان مشاهده کرد: هر کس در فکر «مالاندن» و «خواباندن» و «زمین زدن» آن دیگری‌ست!

وقتی در یک جامعه، مردم برای آن که حیثیت و اعتبار اجتماعی کسب کنند، ناگزیر شوند به بنیادی‌ترین و حیاتی‌ترین گرایش‌ها و علایق خود نه بگویند و بدین وسیله از خود بیگانه شوند، میل ترتیب‌ دادن جایگزین یک هم‌آغوشی طبیعی خواهد شد، اما چنان‌که گفته آمد، این میلِ ترتیب دادن خود را تنها به اتاق خواب محدود نمی‌‌کند بلکه دامنه‌ خود را تا نهان‌ترین لایه‌های زندگی روانی و عادی‌ترین رفتارهای اجتماعی و نیز کنش‌های سیاسی می‌گستراند. در واقع، واقعیت سیاسی هر جامعه‌ای بازتاب واقعیت اتاق خواب آن است و از همین رو، این امکان‌پذیر نیست که بدون دگرگونی در وضع اتاق خواب، اوضاع سیاسی جامعه دگرگون شود.

ماجرا بدین قرار است: انسان ایرانی در درازنای تاریخِ درازش از رضایت‌مندی جنسی بازداشته شده و از این رو، دچار یک احساس ناکامی مزمن شده است. اما این احساس ناکامی ژرف او را وامی‌دارد تا خود را به گونه‌ای تصنعی کامروا نمایش دهد و در توانایی‌های نعوظ و انزال خود غلو کند (و بدین وسیله از نظر جنسی خود را رها و پرتوان جا زند) در حالی که این غلو (که در رفتارِ واکنشیِ ترتیب دادن خود را آشکار می‌کند) درست نشانه‌ ناتوانی و در خود‌فروماندگی و هنوز رها نیافتگیِ میل جنسی اوست.

ویلهلم رایش در کتابِ فونکسیون ارگاسم: کشف انرژی اورگن. روان‌شناسی در عمق (ترجمه‌ دکتر استپان سیمونیان و آندریانیک رئیسیان {با اندکی دستکاری‌های ویرایشی از من})، گزارش می‌‌دهد: «مغشوش‌ترین بیماران مردانی بودند که علاقه‌مند به گزاف‌گویی و لاف زدن در مورد مردانگی خود بودند. مردانی که یا دارای روابطی متعدد بودند و یا در پی تصرف زنان بیش‌تر. مردانی که به دفعات زیاد در یک شب می‌توانستند جماع کنند. بسیار واضح بود که آن‌ها هر چند از نظر نعوظ آلت تناسلی بسیار توانا بودند اما در هنگام انزال، لذت بسیار کمی می‌بردند یا احساسی به‌ کلی ناخوشایند مثل حس انزجار داشتند. تحلیل فانتزی‌های این قبیل افراد در هنگام عمل جنسی نمایان‌گر این بود که مردها اغلب تخیلاتی سادیستی یا خودخواهانه داشتند و زنان نیز دچار احساس ترس و شرم بودند یا خود را مرد تصور می‌کردند. برای مردان ظاهراً توانا نزدیکی جنسی به مفهوم سوراخ کردن، غلبه کردن و تصرف زن بود …. این توانایی را می‌توان به سادگی با کشف انگیزه‌های آن بی‌ارزش دانست. اختلالات شدید انزال و نعوظ آن‌ها در زیر پوشش این نوع توانایی کاذب کتمان شده بود.» (ص‌۱۲۰)

محمود صباحی

بنابر این، توانایی نعوظ و انزال ـ و توانایی گاییدن و ترتیب دادن ـ به معنای توانایی جنسی نیست و چه‌ بسا نمایشی اغراق‌آمیز برای نهان ساختن ناتوانی جنسی است: توانایی جنسی، توانایی تسلیم بی دغدغه به جریان نیروی بیولوژیکی است که به طور آزاد و عاری از هر مانعی صورت می‌گیرد و قابلیت آزاد کردن کامل انرژی مسدود شده‌ جنسی را از طریق تشنجات غیر ارادی و لذت‌بخش بدن دارد. رایش تأکید می‌کند: «مردانی که تسلیم شدن را خصلتی زنانه می‌پندارند به شدت دچار اختلالات ارگاسم هستند.» (ص۱۲۵)

این‌که انسان ناگزیر شود در برابر گرایش طبیعی جنسی خود مقاومت کند و آن را پس براند و در هر وضعیتی با آن سر ستیز داشته باشد، سرانجام منحرف خواهد شد و به جای تسلیم شدن به عواطف و نیروهای حیاتی خود، لجوجانه تلاش خواهد کرد دیگران را به تسلیم در برابر گرایش‌های انحرافی خود وادارد؛ و این تلاش بی‌درنگ با احیای ناخواسته‌ منش کودکانه در فرد امکان‌پذیر می‌شود. منشی که به شدت با ساختار روانی انسان بالغ در تعارض و تقابل است: بر اثر سرکوب میل جنسی، انسداد جنسی ایجاد می‌شود و این انسداد زمینه‌ انباشت نیروی جنسی را فراهم می‌آورد و این انباشت و وفورِ جنسی هم، به زبان رایش، «ایده‌های نارس طفولیت» را تشدید و فعال می‌کند و جایگزین افکار بالغ می‌سازد.

این نابالغی که به اجبار بر انسان بالغ (از نظر فیزیکی) تحمیل می‌شود، بیش از هر چیز نابالغی سیاسی یک فرد یا جامعه را نیز همزمان به نمایش می‌گذارد، زیرا‌ از این آگاهی بنیادین و غریزی بی‌بهره است که زندگی جنسی‌ او متعلقِ خود اوست و هیچ‌ مرجعی جز خود او نمی‌تواند درباره‌ آن تصمیم بگیرد و حد و مرزی برایش بگمارد و بدین‌ وسیله منشِ انسانی او را منحرف، پرخاش‌گر، هجوم‌آورنده و گرسنه‌خوی و به سان خواجگان، سادیستیک سازد. ـ سادیسمی که خواجگان به آن دچار می‌آیند، هم از آن روست که نیروی جنسی‌‌ آن‌ها نیز (هم‌چون افرادی که غریزه‌ طبیعی جنسی‌شان گوشمال دیده) از عمل طبیعی و تناسلی خود محروم مانده و در عضلات بدن انباشته شده است.

کوتاه سخن این که، اصولِ اخلاقیِ همگانیِ سرکوب‌گرِ نیروهایِ جنسی، افراد یا جامعه‌‌ای منحرف را شکل می‌دهد و یک جامعه‌ منحرف نیز نظام‌های مدیریتی و سازمان‌ها و نهادهای منحرف پدید می‌آورد. در چنین جامعه‌ای افراد اغلب در این سودایند تا یک‌دیگر را بگایند و ترتیب یک‌دیگر را بدهند و این همان فسادی‌ست که جامعه‌ ایرانی را در تمام سطوح در بر گرفته است. فساد و انحرافی که هرگز امروزی نیست، بلکه برآیند یک تاریخ جنسی منحرف است: تاریخ و فرهنگی که کلیت نیروی جنسی انسان ایرانی را از طریق آموزه‌هایِ همگانیِ آیینی و اخلاقی‌اش پیش‌تر به فساد آلوده بوده است اما در زمانه‌ ما این فساد به یُمن گسترشِ آگاهی‌هایِ اجتماعیِ ـ برآمده از مقتضیات جهانی شدن ـ ناگزیر شده از لانه‌ها و خفیه‌گاه‌های خود برون آید و در دیدگان نمایان شود و دقیق‌تر آن که: اینک این دیدگان‌اند که بر این فساد از پیش پرداخته، گشوده شده‌اند.

۲. فروکاهش میل جنسی به ارگان جنسی

کسی که میل را تابع کارکردِ‌ ارگان‌های جنسی درمی‌یابد هنوز چیزی از جهانِ بی‌کرانِ میل: ـ رنج و لذت ـ درنیافته است. کج‌فهمیِ جنسیِ قاطبه‌ مردم و چه‌بسا دانشمندانِ مردم‌پسند از آن جایی سر برمی‌آورد که میل انسان را با کارکردهایِ ارگانیکِ اندام‌‌هاشان یکی می‌گیرند. برای مثال فکر می‌کنند کارکرد ویژه‌ «پا» راه رفتن است. بنابراین اگر کسی با پایش برقصد غیر‌طبیعی و بیمار است: یا چون زن، ارگان (یا آلتی) به نام زهدان و مرد ارگان (یا آلتی) به نام قضیب دارد بنابراین میل‌شان نیز باید در قلمرو کارکرد این آلت‌ها محبوس بماند و از حدود زاد و ولد فراتر نرود و اگر فراتر رفت پس آن‌ها دچار بیماری شده‌اند در همان حالی که برآوردنِ میل، هیچ ربطی به موضوع زاد و ولد ندارد: ما انسان‌ها اغلب نه به قصد زاد و ولد که به قصد لذت‌بردن به رابطه‌ جنسی می‌پردازیم اما ممکن است گاهی در تله‌ زاد و ولد هم بیفتیم در همان حالی که فرهنگ تلاش می‌کند تا این حقیقت را برای ما باژگونه جلوه دهد! به راستی چند بار به قصد تولیدِ مثل به آغوش هم درآمده‌ایم؟

سرراست بگویم: میل که خود را به مثابه کشش جنسی آشکار می‌کند هرگز تابع کارکرد ارگان‌ها نیست و از آن‌ها بسیار فراتر می‌رود: میل، متعلقِ بدنِ بدونِ اندام، و چه‌بسا خودِ آن، است: سیال است و در هیچ جنسیت و کارویژه‌ جنسیِ از پیش تعیین شده‌ای قرار نمی‌یابد. به زبان دیگر، بدن همان آلت (ارگان) و کارکرد ارگان‌ها (آلت‌ها) نیست اگرچه از ارگان‌هایی نیز برخوردار است تا خود را به مثابه میل، تحقق بخشد.

اما میل حتی در تحقق بخشیدن خود نیز تابع کارکردِ ارگان‌ها عمل نمی‌کند (و ما این را در روابط جنسی‌مان بارها تجربه کرده‌ایم) و در واقع به خدمت ارگان‌هایی درنمی‌آید که از سوی هراس‌ها و نگرانی‌های انسانی کارکردهای مشخصی یافته‌اند یعنی به زور نواله و چماق دست‌آموز شده‌اند: میل همان خدای ناشناخته‌ای‌ست که انسان‌ها در ارگان‌ها ـ ‌معابد و مساجد و ادارات ـ خود محبوس کرده‌اند تا به خیال خود او را به قلمرو شناخت و بدین وسیله به قلمرو چیرگی خود درآورند و از هراس نابه‌هنگامی و ناشناختگی‌اش لختی بیاسایند. در صورتی که میل یا همان بدنِ بدونِ اندام هرگز قید جنسی و جنسیتی نمی‌پذیرد مگر به ضرورت خود میل! ــ میلی که در هر بدن به مثابه یک میلِ تکین خود را آشکار می‌کند و از همین روست که هر کس نیز گرایش جنسی و عاطفی ویژه‌ خود را می‌یابد: گرایشی که به رغم تکین بودنش پیش‌بینی ناپذیر هم هست و در برابر هر میل و گرایش جنسیِ دیگر، دگرگون ظاهر می‌شود و اغلب ما را غافلگیر می‌کند.

برای مثال در یک رابطه یا در بخشی از یک رابطه میل به مفعول بودن در ما رشد می‌‌کند یا برعکس، در بخشی از یک رابطه یا در رابطه‌ای دیگر به فاعلِ فعالی بدل می‌شویم. گهی زین به پشت و گهی پشت به زین!

بنابراین ما نه دگرجنس‌گرا یا هم‌جنس‌گرا، فاعل یا مفعول که امیال و جنسیت‌های سیالی هستیم که با برچسب‌های‌ هم‌‌جنس‌گرا و غیرهمجنس‌گرا این میل، این بدن و این خدای نیرومند را می‌نامیم تا مگر در وهم خود به چنگش آورده باشیم در همان حالی که در هر لمحه در چنگال اوییم: در چنگالِ فوران‌ها و فراز و فرودهایِ میل خویش، و چه‌بسا در چنگال خویشتنِ خویش که هر باره همچون دیونیزوس (ایزد شهوت و شراب) به جلدِ جنس و جنسیتی نو می‌خزد تا به اغوا‌ کام‌هایش را بستاند.


دیگر مطالب همین نویسنده