محمدرضا نیکفر − اگر در ایران زمینلرزهای رخ دهد که به یکی از مرکزهای اتمی پیدا یا پنهان در کشور آسیبی برساند همتراز با آنچه در فوکوشیما (ژاپن) میبینیم، آیا شانسی برای مهار کردن خطر وجود دارد؟ کدام تکنولوژی و کدام توانایی مدیریت میتواند ما را آسودهخاطر سازد؟ بازی با اتم در ایران بازی قدرت است. اصولاً آیا میتوان از عاقبت چنین بازیای آسودهخاطر بود؟
نمونهی ژاپن پیش روی ماست، کشوری با تجربهای بینظیر در مهار پیامدهای زلزله، کشوری با توانایی تکنولوژیک، مدیریت و انضباط مثالزدنی. زلزلهای رخ داد که انفجاری در یک نیروگاه اتمی از پی آورد. مخالفان نیروگاههای اتمی در ژاپن نیروی قابل توجهی هستند. آنان بارها و بارها دربارهی خطر این نیروگاهها، بویژه از نظر زلزلهخیز بودن کشور، هشدار دادهاند. و اکنون ثابت شد که هشدار آنها درست بوده است.
این بار نخست نیست که بر اثر زلزله سانحهای در یکی از نیروگاههای اتمی ژاپن رخ میدهد. شرکتهای مدیریتکنندهی این نیروگاهها هربار کوشیدهاند سانحه را بیاهمیت جلوه دهند. آنها به مردم دروغ گفتهاند. دروغگویی و فساد در ژاپن بسیار ناپسند است، چنانکه بارها شنیدهایم وقتی در این کشور فسادکاری مقام مسئولی رو میشود، او دست به خودکشی میزند. در ژاپن رسانهها آزادند و میتوانند دربارهی خطرهایی که امنیت شهروندان را تهدید میکنند، گزارش دهند. مردم شیفتهی تکنولوژی هستند، اما آگاهی علمی بالایی دارند وبا توجه به تجربهی فراموشنشدنی بمبهای اتمی هیروشیما و ناکازاکی نسبت به خطر سانحهی اتمی بسیار حساس هستند. با وجود همهی اینها باز در همین مورد مشخص پیش رو، یعنی سانحه در نیروگاه فوکوشیما، کل حقیقت به مردم گفته نمیشود. اطلاعات ناروشن و گاه متناقضاند.
ژاپن یک قطب تکنولوژیک دنیاست، یک کانون دیگر تکنولوژی آلمان است. سانحهی فوکوشیما مردم آلمان را هم به شدت نگران کرده است. نگرانی در رأس دولت هم دیده میشود. آنگلا مرکل، صدر اعظم آلمان در واکنش به خبرهایی که از ژاپن میرسد، گفته است: «رخدادهای ژاپن نقطهی عطفی برای جهان هستند.» به نظر او وقتی در کشور بسیار پیشرفتهای مثل ژاپن با بالاترین استانداردهای امنیتی چنین سانحهای پیش آید، دیگر «در آلمان نیز نمیتوان موضوع را عادی قلمداد کرد». و موضوع در آلمان عادی قلمداد نشده است.
در آلمان سیاستمدارانِ محافظهکارِ طرفدارِ تداوم کار نیروگاههای اتمی هم تشخیص دادهاند که لازم است تجربهی ژاپن را جدی بگیرند. موضوع در سطح اتحادیهی اروپا مطرح شده و قرار گذاشتهاند که وضعیت امنیتی نیروگاههای اتمی اروپا را با توجه به آنچه در ژاپن میگذرد، بازبینی کنند.
خبر سانحهی فوکوشیما بحث همیشه جاری در آلمان دربارهی خطرهای فناوری اتمی را به فراز تازهای کشانده است. در این کشور قرار بود نیروگاههای اتمی برچیده شوند. دولت محافظهکار توانست به طور میانگین دوازده سال بر مدتی که برای متوقف کردن کار هر نیروگاهی تعیین شده بود، بیفزاید و با این کار وداع با اتم را در آلمان به تعویق اندازد. اپوزیسیون اینک نیروی تازهای برای مقاومت یافته است. شهروندان دوباره حساس شدهاند. در روز ۱۲ مارس، یعنی در روزی که پیاپی خبرهای نگرانکنندهای از فوکوشیما میرسید، ۶۰ هزار نفر از مخالفان نیروگاههای اتمی در آلمان دست به تظاهرات زدند. آنان زنجیرهی انسانیای به طول ۴۵ کیلومتر تشکیل دادند. یک سر آن مقر حکومت ایالتی در اشتوتگارت بود، سر دیگر یک نیروگاه اتمی که تظاهرکنندگان خواهان تعطیل کردن آن هستند.
رشد خطر متناسب با غلظت اختناق و استبداد
در ایران حساسیتی به خبرهای ژاپن دیده نمیشود، نه در رسانههای حکومتی، نه در رسانههای منتقد.[۱] انگار که موضوع به ما مربوط نیست و در ایران از نظر خطرخیزی مراکز اتمی نگرانیای وجود ندارد.
همهی عاملها را که خنثا تصور کنیم و کنار بگذاریم، خطر زلزله را که نمیتوانیم دست کم بگیریم.[۲] هیچ گوشهی ایران از خطر زلزله در امان نیست و یک زلزلهی ۵ ریشتری هم میتواند مکانیسم امنیتی یک مرکز اتمی را مختل کند. تنها کافی است در نظر گیریم که مکانیسمهای امنیتی به برق نیاز دارند که در نیروگاه اتمی مولد برق هم باید مستقل از نیروگاه تأمین شود. چنانکه در نمونهی فوکوشیما دیده شد، ممکن است این برق تأمین نشود؛ در این صورت دیگر نمیتوان قلب اتمی نیروگاه را خنک کرد. پوستهی فلزی محافظ سوخت اتمی ذوب میشود، آنگاه مواد رادیوآکتیو به بیرون راه پیدا کرده و محیط وسیعی را آلوده میکنند. با این آلودگی کاری نمیتوان کرد. هزاران سال مداومت نشان میدهد.
در آلمان گفتهاند که استانداردِ ایمنیِ نیروگاهِ فوکوشیما را تحلیل میکنند، تمهیدات چیده شده را با آنچه رخ داده است میسنجند، حاصل بررسی را مبنا میگذارند و درمینگرند که اکنون باید چه استاندارد تازهای برای تأمین امنیت نیروگاههای اتمی در نظر گیرند. آیا در ایران هم چنین کاری میکنند؟ آیا این شعور و حس مسئولیت را دارند؟ آیا در هیئت حاکمهای که رئیسجمهور دکتر-مهندساش فکر میکند میتوان با وسایل آشپزخانه انرژی اتمی تولید کرد، انفجار فوکوشیما باعث میشود در مغزی جرقه زده شود که باید از تجربهی ژاپن درس گرفت؟
در ایران با کدام تکنولوژی و با کدام توان مدیریتی میتوان مانع بروز خطر شد؟ آیا چرنوبیل، فوکوشیما، هشدارهای مخالفان نیروگاههای اتمی در دو کشور نمونه از نظر فناوری و مدیریت، یعنی ژاپن و آلمان، نباید ما را به فکر بیندازد؟ کشوری که از ساختن اتوموبیلی همخوان با کمینهای از استانداردهای ایمنی ناتوان است و آشفتگی مدیریتیاش مثالزدنی است، با چه تضمینی زیر مهمیز شعار “حق مسلم” به سمت تبدیل به یک قدرت اتمی کشانده میشود؟ همردیف شدن با پاکستان اتمی، واجد افتخار نیست، اما خطرهای عظیمی در بر دارد.
خطرها متناسب با شدت استبداد و اختناق رشد نمایی (اکسپوننسیال) میکنند. اگر در کشور آزادی برقرار بود و رسانهها میتوانستند در مورد سازوکار ایمنی مراکز اتمی گزارش بنویسند و بر روی کمبودها
دست بگذارند، اگر اپوزیسیون بر سیاست اتمی حکومت نظارت انتقادی میکرد، آنگاه خطرها برطرف نمیشدند، اما این اطمینان برقرار میشد که در صورت بروز غفلت و ندانمکاری، ملت از تهدید جدیای که وجود دارد، آگاه میشود.
اما اکنون وضع از چه قرار است؟ به آخرین خبر توجه کنید: میلههای سوخت را از درون رآکتور اتمی بوشهر خارج کردهاند، بدون هیچ توضیحی. خبر را از رسانههای خارجی شنیدیم و چون موضوع دیگر انکارشدنی نبود، اطلاعات جزئی گنگی در این باره به مردم دادند. مردم به طور کامل نامحرم تلقی میشوند. در بوشهر چه میگذرد، و نیز در قم و اراک و اصفهان و نطنز و جاهای دیگر؟ فقدان شفافیت یعنی سپردن سرنوشت کشور و منطقه به دست خطری کور با قدرتی هیولایی که از نسلهای آینده هم قربانی خواهد گرفت.
در آلمان مردم نگراناند، اما این که باز میتوانند آسوده بخسبند، نه به خاطر اطمینانشان به تکنولوژی بالایشان، بلکه به خاطر وجود رسانههای آزاد و نیروهای سیاسی هوشیار و مسئول و منتقدی است که هر غفلتی را گوشزد میکنند و اگر خبر شوند که در جایی حساس سانحهی کوچکی رخ داده است، از آن کارزار فراگیر سیاسی میسازند.
فاجعهی مضاعف
در ایران، رسانهها آزاد نیستند و هیچ امکانی برای نظارت بر تشکیلات و برنامههای اتمی رژیم توسط منتقدان وجود ندارد. این به تنهایی خود یک فاجعه است. فاجعهی دیگر آن است که نیروی اپوزیسیون از سیاست اتمی رژیم غافل است و به خطر عظیمی که کشور و منطقه را تهدید میکند، بیتوجه. در رسانههای منتقد حساسیتی نسبت به موضوع اتمی دیده نمیشود.
نمونهای از غفلت: در سندی که به تازگی به عنوان “ویراست دوم جنبش سبز” منتشر شده، هیچ اشارهای به سیاست اتمی رژیم نشده و هیچ خواستی در این رابطه مطرح نگردیده است. در انتقادهایی هم که به این سند شد، موضوعی که مطرح نبود، سیاست اتمی بود. این به چه معناست؟ آیا رژیم توانسته است که شعار عوامفریبانهی “انرژی هستهای حق مسلم ماست” را با تکرار مداوم در مغز اپوزیسیون هم فرو کند؟ آیا اپوزیسیون هم با عظمتطلبی اتمی رژیم موافقت دارد؟ آیا نیروهای منتقد به آن سطح از آگاهی نرسیدهاند که خطر تکنولوژی اتمی را، دست کم تا حد تأکید بر لزوم شفافیت بیشتر برای مراقبت بیشتر، جدی بگیرند؟
ولایت فقیه و اورانیوم
حکومت اسلامی در دور اول حیات خود سرنوشت خود را به جنگ گره زد. جام زهر صلح را که نوشید، جانشینی برای تداوم سیاست “جنگ جنگ تا پیروزی” پیدا کرد: حق مسلم هستهای. این سیاست، کشور را منزوی کرده، باعث خسارتهای اقتصادی و سیاسی فراوانی شده، جو منطقه را مسموم کرده و در آن به مسابقهی تسلیحاتی و گرایش به اتمی شدن دامن زده و محملی شده است تا رژیم بر طول و عرض دستگاه امنیتی خود بیفزاید و امکان تازهای برای تحمیق تودهها و استفاده از احساسات ناسیونالیستی برای پیشبرد برنامههای خود بیابد. اورانیوم اکنون جایگاهی قدسی یافته است. ولایت فقیه در اندیشهی اتمی شدن است با این امید که ولایت فقیه هستهای بقای تضمینشدهای یابد.
انتقاد از ولایت فقیه بدون انتقاد از وجه اتمی آن، انتقادی ناقص است. ولایت فقیه از ابتدا بر تکنیک استوار بود، نخست تکنولوژی سرکوب را سازمان داد، در جریان جنگ لشکر خود را ساخت و تقویت کرد، آن را ستون اقتصاد قرار داد و در ادامه بر آن شد آن را اتمی کند. اتم هم کارکردی سرکوبگرانه دارد، چون تقویت کننده دستگاه سرکوب و نظامیگری است، هم کارکردی اقتصادی، چون بودجهی کلانی را وارد صندوق دستگاه سرکوب میکند و بوروکراسی عظیمی را تغذیه میکند، و همچنین دارای کارکرد ایدئولوژیک است: رکنی اساسی از تبلیغات حکومتی است، تبلیغاتی که چنان ماهرانه پیش برده شده که مرز پوزیسیون و اپوزیسیون را درنوردیده است.
حق مسلم ما آزادی است، نه اتم. آزادی اگر باشد، حتّا در صورت تصمیم نابخردانهی اکثریت به استفاده از انرژی اتمی، این امکان وجود دارد که بر ایمنی آن نظارت انتقادی شود. تجربهی جهانی ثابت میکند که بدون شفافیت سیاسی، هیچ شانسی برای شفاف کردن پروژهای همچون پروژهی اتمی وجود ندارد و این پروژه تا زمانی که شفاف نباشد، به صورتی مضاعف خطرناک است: بمبی است که بالقوه خطر انفجار دارد، اما اینک بازیچهی دست موجودی نادان هم شده است، موجودی نه فقط نادان، بلکه دیوانه.
دیوانگی از درون و بیرون امنیت کشور و منطقه را در خطر انداخته است. کرم اینترنتی استاکسنت ممکن است باعث شود که یک دستگاه اتمی درست کار نکند، منفجر شود و محیط را برای همیشه آلوده کند. کسانی که این بدافزار را ساختهاند دیوانگانی بودهاند که به هر چیزی فکر کردهاند جز امنیت و محیط زیست شهروندان ایران و منطقه.
در این باره نیز اپوزیسیون ایرانی حساسیتی نشان نداد. این بیتوجهیها نشان میدهد که در مورد خطر اتمی، ناآگاهی ژرفی در جامعه وجود دارد. ناآگاهیای در حد بیسوادی، مصلحتگراییای که توجیه آن این است که حمله به سیاست اتمی رژیم گشودن جبههی تازهای است که به نفع مخالفان نیست، و همچنین آلوده بودن به سموم ایدئولوژی عظمتطلب سه عامل اصلی این فقدان حساسیت هستند. مبارزه برای دموکراسی اگر بر این ضعف غلبه نکند، از انجام یک مسئولیت مهم و محتملا سرنوشتساز سر باز زده است. اگر فاجعهای رخ دهد، میتوان گفت ما گفتیم، و اگر نگفته باشیم، باید بگوییم ما هم در قبال رخ دادن آن مسئولیت داریم. اما آیا به این حد از مسئولیتپذیری مدنی رسیدهایم؟
زیرنویسها:
[۱] در رسانههای اصلی اپوزیسیون پس از خبر انتشار خبر انفجار در فوکوشیما تنها یک مقالهی هشداردهنده به چشم میخورد:
سهراب مبشری: “ورشکستگی یک تکنولوژی خطرناک − خطر فاجعه اتمی در ژاپن و ما ایرانیان”، در سایت “اخبار روز“.
[۲] در این باره به گفتههای یک کارشناس توجه کنید، در مصاحبه با خبرگزاری مهر.
اشاره آقای نیکفر به فقدان حساسیت اپوزیسیون نسبت به این مسئله در مجموع در ست است. اما برای اینکه از حق نگذریم باید یادآوری کرد که در عین حال نیروهائی هم در اپوزیسیون ایران داریم که نسبت به مسئله بسیار حساس هستند. نظر خوانندگان را به نمونه زیر جلب می کنم که مربوط به چهار سال پیش است:
قطعنامه دومين گردهمايی سراسری جمهوريخواهان دمکرات ولاييک ايران درباره بحران هسته اى
پس از تشکيل کابينه نظامی امنيتی احمدی نژاد، سياستهای ماجراجويانه و بحرانزای رژيم جمهوری اسلامی در عرصه بين المللی و تشديد فشار و اختناق سياسی و فرهنگی در زمينه داخلی، وضعيت بس خطير و نگران کننده ای را برای آينده ايران پديد آورده است.
مساله انرژی هسته ای و غنی سازی اورانيوم، که در دوره خاتمی نيز در کانون بحران در روابط بين المللی رژيم جمهوری اسلامی قرار داشت، در نتيجه سياست های دولت جديد ابعاد تازه ای پيدا کرد.
از سرگيری غنی سازی اورانيوم، تلاش پنهانی برای دستيابی به سلاح اتمی، توام با سياست تنش زای جمهوری اسلامی، ايران را به تقابل خطرناکی با جامعه بين المللی کشانده است که پيامدهای آن ميتواند برای مردم ايران فاجعه بار باشد.
ما جمهوريخواهان دمکرات و لاييک، سياست هسته ای بحرانزای رژيم جمهوری اسلامی را محکوم ميکنيم و اعلام ميداريم:
۱- گسترش سلاحهای هسته ای صلح جهان را به مخاطره می افکند. ما برای تحکيم صلح و جهانی عاری از نظامی گری و بويژه عاری از سلاحهای هسته ای مبارزه می کنيم. در اين راستا ما از پيوستن به پيمان منع گسترش سلاحهای هسته ای و همکاری کامل با آژانس بين المللی انرژی اتمی وابسته به سازمان ملل حمايت می کنيم. و افزون بر آن خواهان خلع سلاح هسته ای کشورهای خاورميانه ميباشيم.
۲-توليد انرژی هسته ای برای ايران که به لحاظ انرژی فسيلی و انرژی باز توليد شونده در طبيعت غنی ميباشد، به هيچ وجه ضروری نيست.
سياست های غيرشفاف و تلاش پنهانی رژيم جمهوری اسلامی برای دستيابی به سلاح اتمی ايران را به تقابل با جامعه جهانی کشانده و بحران خطرناکی را بوجود آورده است. غنی سازی اورانيوم که از علل اصلی اين بحران ميباشد، بايد متوقف شود.
۳- توليد و استفاده از انرژی هسته ای صرف نظر از هزينه های عظيم و به صرفه نبودن آن از نظر اقتصادی برای مردم ايران، لطمات جبران ناپذيری برای محيط زيست بدنبال دارد. از آنجاييکه رژيم جمهوری اسلامی ايران در چرخه غنی سازی اورانيوم قادر به حفظ سلامت محيط زيست و جان مردم در برابر خطرات ناشی و از آن جمله تشعشعات راديواکتيو، نميباشد.ورود به اين چرخه، زندگی مردم و نسلهای آينده را به خطر می اندازد.
۴- ما مخالف دخالت و حمله نظامی احتمالی به ايران حتی در صورت تاييد سازمان ملل و سياست بديل سازی قدرت های بزرگ ميباشيم و حق مردم ايران ميدانيم که سرنوشت خود را خود تعيين نمايد.
کامران صادقی / 13 March 2011
آقای نیکفر مقاله بسیار ارزشمندی نوشته اید و به نکات بسیار خوبی اشاره کرده اید. به خصوص بی توجهی و بی سوادی و مصلحت گرایی و عظمت طلبی ایرانیان که باعث شده چشممان را بر خطرات اتمی شدن سپاه و ولایت فقیه ببندیم. حتی در یک حکومت دمکراتیک شفاف هم چنین خطرات مهیبی در مورد انرژی صلح آمیز هسته ای وجود دارد و آن موقع ما و بی خیالی از قدرت هسته ای غیر شفاف و مشکوک دردستان ایدیولوژیک افرادی که به هیچکس پاسخگو نیستند
امید است این نوشته شما سرآغاز نوشته های دیگری باشد و این مشکل هسته ای ژاپن تلنگری برای ایرانیان شود
کاربر مهمان / 14 March 2011
فکر کنم منظور نیکفر از “لگاریتمی” نمایی بوده.
سعید ب / 14 March 2011
آشکار است که هوچیگری و ماجراجویی ج- ا از "آپارتاید اتمی" غرب، یک پوکر سیاسی است برای دستیابی به بمب اتمی. با جایگزینهایی چون انرژی گازی، بادی، خورشیدی و حتا امواج دریا، مشکل انرژی در ایران حل خواهد شد ولی بمب اتمی، ثبات و اقتدار ج- ا اسلامی را تضمین میکند و شکل حکومت بیشتر از امروز، نظامی خواهد شد و قابل قبول از طرف غرب برای امنیت جهانی و سیاستها تنشزدایی. با توجه به عملکرد ۳۲ ساله حکومت،اتمی کردن رژیم بمانند، دادن قوطی کبریت به کودک ۳۲ ماهه است، عواقب آن از منظر ملی و جهانی میتواند فاجعهآمیز باشد ! متاسفانه اتحاد و اراده قاطعای در میان اپوزوسیون ایران و محافل تاثیرگذار غربی وجود ندارد و اسراییل با لابیهایش از لؤلؤ حکومت اسلامی برای خرمنهای استراتژیک خود بهره میگیرد.
ایراندوست / 14 March 2011
این مقاله را باید به سایت بالاترین فرستاد.
کاربر مهمان / 15 March 2011
دوست گرامی آقای نیکفر از نوشته شما لذت بردم واینگونه تلاش ها یک ضرورت قطعی است. نقد سیاست رژیم با نقد همسوئی اپوزیسیون در این زمینه جدا ناپذیر است. لازم است تا یک مبارزه فکری و سیاسی جانانه براه بیافتد. خواهش دارم آدرس مستقیم خودرا برایم ارسال کنید. دوروز پیش یک نوشته کوتاه در عص نو منتشر کردم وبارها در این زمینه مقاله منتشر کرده ام.
جلال ایجادی
دانشگاهی در فرانسه
0621922971
کاربر مهمان / 15 March 2011
داشتن و یا ساختن بمب اتمی هم حق ماست و هم خواست ما
اگر چنین نیست،باید بمب اتم در سازمان ملل به طور جدی مردود اعلام شود و سازندگان و دارندگان ان از جمع این سازمان ترد گردند.
همه از صلح و عدالت اجتماعی-اقتصادی صحبت میکنیم و هر جا منافع خود را در خطر می بینیم،نژادپرستانه، غیر عادلانه و خودخواهانه برخورد میکنیم.
شمایان می فرمائید اخوندها وحشی اند و نباید صاحب بمب اتمی شوند.این خواسته در صورتی منطقی است که حق حیات را برای اخوندها و حامیانشان بپذیرید.احمقانه است که فرد و یا گروه و یا ملتی را تحت ستم قرار دهیم،تحقیرشان کنیم،اموال و دارائی شان را غارت نمائیم،گرسنه شان بداریم،شخصا و یا توسط عوامل خود بر سرشان بزنیم،ناموس شان را مجبور به خودفروشی کرده و یا به انان تجاوز کنیم و هر فردی از این نامبردگان تحت ستم فریاد دادخواهی بر اورد را به سیاه چال بی افکنیم و با این استدلال که ان فرد،گروه و یا ملت وحشی است،جنایات و وحشیگری خود را توجیه کنیم.
امریکا و انگل چسبیده به ان (صهیونیزم)با اتمی شدن ایران در زمان شاه هم مخالف بودند و اینکه علی رغم میل خود به المان اجازه ساخت نیروگاه هسته ای بوشهر را دادند،باز هم بیشتر به خاطر کنترل خلیج فارس و استفاده خودشان ،جهت ایجاد یک مقر نظامی دیگر برای امریکائیان بود.ضمنا اگر به جای اخوند ها جمهوریخواهان،کمونیستها،جبهه ملی،سازمان مجاهدین خلق و حتی اگر سلطنت طلبان دست به سینه و در خدمت امریکا هم در حال حاضر زمام کشور را در دست می داشتند،امریکا و صهیونیستها باز هم مخالف داشتن نیروگاه اتمی در ایران بودند.
نتیجه اینکه امریکا و غرب باید بپذیرند که دوران سیاستهای استعماری و استکباری شان در ایران به پایان رسیده است و باید ایران را به جمع خود اورده و از استقلال و پیشرفت ایران و ایرانی خرسند باشد.
ناگفته نماند که با تحولات اخیر در خاور میانه داشتن بمب اتمی، ان جذابیت را که قبلا برای اخوندها داشت،دیگر ندارد و با برقراری دمکراسی نسبی در کشورهای عربی،محاصره و تهدید ایران هم بی فائده خواهد شد.مگر امریکائیان و غربیها باز هم به شیعی هراسی و ایران هراسی ادامه دهند و اقای خامنه ای را مجبور کنند که دستور ادامه تحقیقات هسته ای و ساختن بمب را بدهد.
کاربر مهمان / 08 May 2011
آقای نیکفر
شما بدرستی به حربه جنگ جنگ تا پیروزی اشاره می نمایئد.
اما لطفأ این موصوعات را هم روشن نمائید:
ا1. شما از چه زمانی به این درک نائل شدید که حربه جنگ تداوم رزیم ملایان را باعث گردید؟
2. شما مواضعتان در آن دوران چه بود؟ آیا مخالف جنگ بودید؟ یا اینکه با سازمان اکثریت با شعار: پاسداران را به سلاح سنگین مجهز نمائید موافق بودید. سازمانی که در آن دوران همراه با دستگاه مخوف اطلاعاتی ملایان به شکار اپوزیسیون برانداز مشغول بود؟
3. کدام نیروی اپوزیسون توانست خمینی را به سر کشیدن جام زهر وادار نماید؟
4. کدام نیروی اپوزیسیون در افشای سایتها و برنامه انمی ملایان اکنون فعال است؟
رستم.
موفق باشید.
:
کاربر مهمان / 10 May 2011