ونداد زمانی-در سال گذشته به دلیل بحرانهای سیاسی ایران، بار دیگر شاهد موج تازهای از مهاجرت سرمایهداران ایرانی به کانادا، جزیرهی امن اقتصادی برای متمولان نوکیسهی هندی، پاکستانی، چینی و ایرانی بودیم. تجربهی آشنایی و مراودهی کوتاه با یکی از این سرمایهدارانِ نوکیسهی جوان ایرانی، بهانهای شد که به توضیح کمبود آشکاری بپردازم که این نسل نوکیسه را متأسفانه در موقعیت منزوی و غیرقابل انعطاف قرار داده است. به همین مناسبت نگاهی خواهم داشت به تلاش همه جانبهای که ادیبان امریکایی در اواخر قرن نوزدهم میلادی پی افکنده بودند تا از سرمایهداران نوکیسهی زمخت و بیفرهنگ کشور حمایت کنند به این امید که بتوانند از آنها سرمایهداران بهتری بسازند.
قبل از همه اجازه دهید تصویری ارائه دهم از یک سرمایهدار نسبتاً جوان ایرانی که از طریق فعالیت پرجنب و جوش ساختمانسازی در ایران قادر به انباشت سرمایه در سطح وسیعی شده است. جوانی که وقتی اولین بار شانس ملاقاتش را در خانهی هفت میلیون دلاریاش در تورنتو داشتم، با مردِ سی و چند سالهای روبرو شدم که با بیژامهی پلاستیکی، شکم برآمده از غذاهای پرحجم و کلاه زمستانی ارزانقیمتی که با بیحوصلگی تمام بر سرش جا خوش کرده بود، با من ملاقات کرد.
شبِ زمستانی سرد منهای ۳۰ درجه تورنتو بود و این مرد میلیونر جوان به خاطر ترکیدن لولههای آب در زیرزمین خانهاش که هشت اتاق خوا ب و ۱۳ دستشویی داشت از دوستم خواسته بود به کمکش برود. صاحبخانهی میلیونر بدون کمک گرفتن از سرویسهای تعمیر اضطراری، در برابر چشمان بهتزدهی ما با سرعت، جسارت و مدیریت فنی بینظیر، مشکل را بهتنهایی (و کمک اولیهی ما) حل کرد. من که به دعوت دوستم و برای تنها نبودنش به همراه او به خانهی فوق رفته بودم، در شگفت بودم که چه تفاوت عظیمی بین صاحبخانهی میلیونر جوان و دوست مجردم که همسن و سال او بود و نزدیک به ۲۰ سال در کانادا زندگی میکند، وجود دارد.
دوست من با وجود داشتن زندگی بسیار معمولی حتی برای تعویض لاستیکِ پنچرشدهی ماشین خود، از سرویسهای مخصوص و سیار خدماتی استفاده میکند ولی این میلیونر نوکیسهی ایرانی چهار ساعت از وقت گرانبهای! خود و خانوادهاش را با سختی و مشقت تمام صرف زیرزمین خیس خود کرده بود. دوست من چندین بار با پچپچهای عصبی به من یادآوری کرد که چرا این آقا دست زن و فرزندش را نمیگیرد و این حادثه بهانهای نمیشود تا برای یک شب به یک هتل شیک برود و کار را به کاردان بسپرد. دوست من حتی نگران خطرات و صدمات فیزیکی بود که ممکن بود جوان ثروتمند به خودش وارد کند.
دوست من تعریف میکرد که به دلیل ارائه دادن سرویس فنی متوالی در چند هفتهی گذشته و حضورش در خانهی این سرمایهدار جوان فرصت شد تا با دقت بیشتری به احوالات این نسل تازهی سرمایهدار ایرانی بپردازد. آنها با هم فرصت گپ و گفتوگو هم داشتند و من به دلیل کنجکاوی و یافتن جوابی برای سئوالاتم، دوستم را با پرسشهایم بمباران کرده بودم. در ادامه، همزمان به این نکته پی بردم که نه تنها دوست شهری و ذاتاً مدرنشدهی من که بیشتر عمر بزرگسالیاش را در غرب گذرانده است، قدرت ارتباط و تماس عاطفی با مهاجر میلیونر ایرانی را ندارد، بلکه ایرانی متمولِ تازه مهاجرت کرده نیز به نسل جا افتادهی ایرانی در خارج از کشور بهایی نمیدهد. به نظر میرسید پلهای رابطه بین این دو قشر ایرانی بسته شده است.
با این مقدمهی بلند سراغ دو داستان میروم که در پایان قرن نوزدهم در آمریکا منتشر شدهاند؛ دو داستانی که با ظرافت تمام به بررسی دو شخصیت برآمده از سرمایهداری تازه به دوران رسیدهی امریکا میپردازد؛ دو داستانی که به نظر میرسد به دو شیوهی مختلف، تضاد بین پولدارِ نوکیسه و شخصیتهای ثابتی که از خصلت فرهنگی و جاافتادهتر برخوردار بودند را به زیر ذرهبین میبرند.
اولین داستان دربارهی مرد تازه ثروتمند شدهای است به نام «سایلاس لافام» که خصوصیات بسیار مشترکی با مهاجر میلیونر ایرانی تورنتو دارد. نویسندهی معروف امریکایی «ویلیام دین هاول» که از او بهعنوان پدر ادبیات رئالیستی امریکا نام میبرند در رمان «زندگی سایلاس لافام» ۱ شخصیت مردی را به تصویر میکشد که با شرکت فعال در دوران اوج اقتصاد صنعتی امریکا، ثروت عظیمی برای خود دست و پا میکند.
تفاوتی که بین سایلاس لافام که از یک خانوادهی کشاورز به این مقام رسیده است با سرمایهدار نوکیسهی ایرانی ساکن تورنتو در این است که سایلالس لافام نه تنها میخواهد همچون همطبقهی ایرانی خود در بهترین و گرانترین نقطهی اعیانی شهر خانهی بزرگی بسازد بلکه برعکس او بسیار کنجکاو و مایل است تا با طبقهی اشراف کشورش (که البته بیشترشان ورشکسته و فقیر هستند و با سیلی صورت خود را سرخ نگه میدارند) نیز ارتباط داشته باشد. تمایل و کنجکاوی که برای سرمایهدار جوان ایرانی به دلائل زیاد میسر نیست. او حتی میلی به آشنایی و رابطهی کمی جدیتر با دوست ایرانی من ندارد. از دید او، دوست من زیادی غیر عادی است و احتمالاً آدم تنبل و ضعیفی است که نتوانسته است ظرف ۲۰ سال زندگی در کانادا ثروت قابل توجهی برای خودش فراهم کند. امیدی هم به تعداد معدودی از ثروتمندان قدیمی ایرانی همسطح ساکن تورونتو نیز نیست. آنها یا خیلی مسن هستند و یا تفاوتهای فاحش، اجازهی مراوده و اعتماد دوجانبه را به آنها نمیدهد.
این کمبود و نداشتن الگوی رفتاری و سلیقهی وجدانی متأسفانه میلیونر تازه به دوران رسیدهی ایرانی را در حال و هوای بدون تغییر و انعطافی قرار میدهد که اگر به مسیر انسانیتر سوق داده نشود، در مسیر خشنتر و بیاصالتتری نزدیک میشود که بهعنوان مثال در سرمایه داری نوع نظامی ( دولت کودتا) ایران میتوان سراغ گرفت.
نکتهی تاسفآور این است که سایلس لافام (ثروتمند نوکیسهی امریکایی و قهرمان داستان هاول) هم میخواهد و هم میتواند به طبقهی مرفه سابق (اشرافی) کشورش که ترکیبی است از شیوههای مدیریت، فرهنگ و منشِ تجربهشده در گذشته تکیه کند. ارتباط و حمایتی که او میتواند برای شکلگیری هر چه سریعتر شخصیت خود استفاده نماید. اما نمونهی ثروتمند ایرانی (مهاجر جدید ساکن تورنتو) دستش از همه جا کوتاه است. از طرفی خودش بیش از حد از اخلاقیات روستایی نوع جهان سوم تأثیر گرفته است و از طرف دیگر موقعیتی که او با سرعت بهدست آورده است از نوع انباشت ثروتی است که پایهی آن بیشتر بر اقتصاد دلالی میچرخد تا اقتصاد صنعتی. نتیجهاش انزوای ناخواستهای میگردد که بیش از پیش میتواند سرمایه داری نوپای ایران را به ارزشهای ارتجاعی سرمایهداری دولتی داخل ایران نزدیک سازد.
نویسندهی امریکایی «ویلیام دین هاول» به خلاقیت خود میدان میدهد تا قهرمان داستانی تدارک ببیند در هیبت یک شخصیت ثروتمندِ پرانرژی و مثبت. هاول هم خصوصیات سودجویانه و تلاش بیوقفهی قهرمانش برای تهیهی ثروت بیشتر را توصیف میکند و هم امید و تمایل او برای تهیهی فرهنگ لازم برای ثروتمند ماندن را به تصویر میکشد. آقای هاول نزدیک به ۱۳۰ سال پیش آگاهانه تصمیم میگیرد به یک ترفند ایدهالیستی تأسی جوید و پیوندی بین سرمایهدار نوکیسهی خشن و روستاییصفت و فرهنگ غنی کشور بزند. نویسنده با خلق یک خانوادهی فرهنگی مسن و سابقاً اشرافی اهل هنر و آداب و معاشرتِ سنتی، سعی میکند اقای لافام تازه میلیونر شده را با فرهنگ کشور آشنا کند و در ادامهی داستان به تدریج او را تغییر دهد.
سایلاس لافام و دخترش به خانهی دوست جدیدشان دعوت میشوند ولی ثروت بیکرانی که آقای لافام اندوخته است از نگرانی آقای لافم ذرهای نمیکاهد چون به شدت نگران این مسئله است که نمیداند آیا باید در شب میهمانی با دستکش به میزبان دست بدهد یا بدون دستکش با آنها روبرو گردد. بیشک پولدار نوکیسهی آمریکایی امید دارد که هرچه سریعتر فرهنگ نداشتهاش را تدارک ببیند و یا حتی اگر شده آن را چون کالایی با پول خود به دست آورد. اتفاقی که شاید در ۱۰ سال گذشته در بین متمولان نوکیسهی داخل ایران با شدت و حدت اتفاق افتاده است.۲
در پایان داستان «سایلاس لافام» متوجه میشویم که با وجود تلاش فوقالعادهی اقای لافام، کار ساختن خانه بزرگ در محلهی اربابنشین با آتش گرفتن خانه ناکام میماند. اما نویسنده با به ازدواج درآوردن دختر لافام و پسر خانوادهی اشرافی سابق به طور سمبلیک نوید نسل جدیدی از سرمایهداران امریکایی را میدهد که فرهنگ طبقه مسلط سابق را نیز به ارث میبرند.
در ادامهی این نوشته سراغ «هنری جیمز» و داستان معروفش «مطالعه زندگی دیذی میلر» ۳ میرویم. در این داستان، هنری جیمز به خلق دو قهرمان بسیار متفاوت میپردازد که با سفر خانوادهی تازه متمول شدهی امریکایی به اروپا و رویارویی دو فرهنگ اصلی در قرن نوزده اشاره میکند.
ادامه دارد
1- William Dean Howells, The Rise of Silas Lapham ,
2- رشد روزافزون استقبال از آثار گالریهای ایرانی را در توجه بیش از انتظاری که از آثار پرویز تناولی شده است می توان سراغ گرفت
3- Henry James, Daisy Miller: A Study,
تفاوتي اساسي بين طبقه سرمايه دار (بورژوازي) در اروپا-آمريکا و طبقه سرمايه دار در جهان سوم وجود دارد که مي توان آن را در اصطلاح بورژوازي کمپرادور خلاصه کرد. در اروپا-آمريکا بورژوازي حاصل رشد صنعتي دروني اين جوامع در طول حداقل سه قرن گذشته بوده و با مفهوم ناسيوناليسم گره خورده است در حالي که بورژوازي کمپرادور (وابسته) در جهان سوم طبقه اي بي ريشه و به همان نسبت بيسواد است که کارکرد آن انتقال مازاد اقتصادي کشور خود به متروپل (اروپا-آمريکا) است. بديهي است که اين طبقه نه در حال حاضر و نه در آينده نخواهد توانست کمکي به توسعه اقتصادي کشور خود بکند. پس بيهوده به آنان دل نبنديد. تنها راه نجات جهان سوم از دام توسعه نيافتگي، استفاده از سرمايه گذاري مستقيم خارجي است تا روابط سرمايه داري واقعي در مقياس جهاني در آن کشور شکل گيرد و نهايتا زمينه براي انقلاب جهاني آماده شود.
سيروان از اروميه / 13 March 2011
از رادیو زمانه توقع بیشتری می رود، که گره های درون شخصیت افراد را به عنوان مقاله چاپ نکند. بسیار ضعیف، مقایسه غلط و نام نویسنده هم هاولز ست نه هاول! قیاس بی ربطی بود، ضمنا هر کس که پولدار شد دلیل نو کیسه و کودتایی بودنش نیست! دوست نویسنده هم بهتر است نحوه ی برقراری ارتباط اجتماعی را یاد بگیرد و همچنین کارش را! که صاحبخانه مجبور نشود خودش کار کند، دل به کار بده نه به شمارش تعداد اتاق خوابهای خانه مردم
بابک / 13 March 2011
دوست عزیز اگر منظورتان نگرانی یا ناراحتی نسبت به جوان ثروتمند ایرانی ساکن تورونتو است باید بگویم که من قصد مقایسه خودم با او یا به زیر سئوال بردن شخصیتش را داشتم. دیدن او و اینکه مرجع تقلیدی برای زندگی متمول خود ندارد بهانه شد تا نگاهی داشته باشم به تجربه نویسندگان و روشنفکران امریکایی و تلاشی آنها برای استحکام هر چه بیشتر شخصیت تازه پولدار شده امریکای در اواخر قرن 19 میلادی…
ایران تافته جدا بافته ای نیست. همین روند انباشت سرمایه و شکل گیری سرمایه داران جدید در ارقام دهها میلیون نفری در هند، پاکستان، چین، روسیه،برزیل و … در حال شکل گرفتن است. بی شک رابطه بین متمولین نسل های قبلی و جدید به نوکیسه ها کمک خواهد کرد تا سرمایه داران با فرهنگ تر و انسان تری شوند و برای حفط ثروت خودشان هم که شده تلاش کنند قانون و حقوق بشر رعایت گردد.
کاربر مهمان , ونداد زمانی / 13 March 2011
همکاران سایت و مسئول کامنت ها لطفا کامنت تصجیح شده زیر را به جای کامنت اول من بگذارید چون اشتباه تایپی محرزی در کانت اولی صورت گرفت
دوست عزیز اگر منظورتان نگرانی یا ناراحتی نسبت به جوان ثروتمند ایرانی ساکن تورونتو است باید بگویم که من قصد مقایسه خودم با او یا به زیر سئوال بردن شخصیتش را نداشتم. دیدن او و اینکه مرجع تقلیدی برای زندگی متمول خود ندارد بهانه شد تا نگاهی داشته باشم به تجربه نویسندگان و روشنفکران امریکایی و تلاشی آنها برای استحکام هر چه بیشتر شخصیت تازه پولدار شده امریکای در اواخر قرن 19 میلادی…
ایران تافته جدا بافته ای نیست. همین روند انباشت سرمایه و شکل گیری سرمایه داران جدید در ارقام دهها میلیون نفری در هند، پاکستان، چین، روسیه،برزیل و … در حال شکل گرفتن است. بی شک رابطه بین متمولین نسل های قبلی و جدید به نوکیسه ها کمک خواهد کرد تا سرمایه داران با فرهنگ تر و انسان تری شوند و برای حفط ثروت خودشان هم که شده تلاش کنند قانون و حقوق بشر رعایت گردد.
کاربر مهمان , ونداد زمانی / 13 March 2011
اسم نویسنده ی کتاب هاولز است نه هاول.
کاربر مهمان / 13 March 2011
مقالهای جالب بود هر چند باید کمی عمیقتر از دیدگاه جامعهشناسی و روانشناسی به آن پرداخت. اصطلاحی است بنام “مسافران طبقاتی” که بمعنی افرادی است از طبقه و لایههای اجتماعی- اقتصادی که معمولا از پایین به بالا کوچ میکنند ولی خصلتها و عادتهای خود را حفظ کرده و تلاش در تغییر و یادگیری جهشی در گفتار، رفتار و ارزشهای طبقه جدید را دارند.این مسافران شکل دیگری از امیال و ارزشها را بوجود میاورند که مخلوطی از کهنه و نو است. انقلاب اسلامی ایران، یکی از پیامدهای منفی این پدیده در زمان شاه و با همهٔ ابعاد آن است، دوام و بقا این نظام از تولید و بازتولید این قشر در لایههای مختلف جامعه است که در نظامیان، بازاریان و حتا کارمندان و تحصیلکردگان بوفور یافت میشود، ارتشأ و فساد را بیشتر میکنند و مذهب را آبشخور عقیدتی خود میدانند.
ایراندوست / 13 March 2011
Why Are you upset about him. If you could you would do the same
کاربر مهمان / 13 March 2011
بابک عزیز
تذکر شما در باره اسم نویسنده درست است من سین آخر اسم فامیلی شان را جا انداخته ام ببخشید. دوست خوبم که وقت گذاشتی و کامنت گذاشتی باور کن من و دوستم که برای این آقای محترم کار می کرد ساعت 11 شب بدون توقع دستمزد و بر اساس دوستی که بین ایشان و دوست من ایجاد شده بود آنجا بودیم. این اصطلاح نو کیسه متاسفانه بار منفی دارد، ولی اشاره کردم که با قابلیت فردی که این آقا نشان دادند مشکل خود را تقریبا به تنهایی حل کردند. من قصدم واقعا پشتیبانی و حمایت از قشری است که به هر حال با هوش، ریسک و پشت کار و دلائل دیگر توانایی متمول شدن را داشتند. شخصا اعتقاد دارم که طبقه دارا و به قول خارجی ها « بورژوا» از باعث و بانی های اساسی دستاوردهای بشر در طول 400 سال گذشته بوده است. من امیدوارم همین قابلیت ترقی خواهی در سرمایه داران جدید و قدیم ایران هم بیشتر گردد.
سپاس از توجه ات
کاربر مهمان , ونداد زمانی / 13 March 2011
آقای ایراندوست عزیز از بدی های متمولینی که به دلیل شرائط اقتصادی خاص به موقعیت فوق دست می یابند زیاد حرف زده می شود. به سهم خودم خواستم این مبحث را هم بگشایم که بخشی از ماجرا به جامعه ای ما بر می گردد که به دلائل مختلف قادر به پذیرش و همراهی، همیاری و همدمی با این اقشار نیستیم و به جای جذب و تاثیر مثبت گذاشتن، در به انزوا کشاندن و پناه بردن شان به عقاید واکنشی (چه بسا منفی) نیز ناخواسته سهیم می گردیم. من کاملا با شما موافقم که بی تردید مسئله فوق می تواند به شکل آکادمیک توسطِ متخصصین، به گونه ای همه جانبه تر ابراز گردد.
سپاس از لطف تان
کاربر مهمان , ونداد زمانی / 13 March 2011
کاوه عزیز
این آدرس وبلاگی است که در باره یکی از ترجمه های فارسی که از « دیزی میلر شده است حرف می زند
http://arazilks.wordpress.com/2007/08/22/%D8%AF%D9%8A%D8%B2%D9%8A-%D9%85%D9%8A%D9%84%D8%B1/
ديزي ميلر
نوشتهي: هنري جيمز
ترجمهي: فرشته داوران
انتشارات لوح فكر – چاپ اول: تابستان 86 – 1800 تومان
کاربر مهمان / 14 March 2011
بسیار جالب بود و خواندنی . البته به منیت بعضی حضرات تعرض میشود ! مشتاق قسمت بعدی میمانم !
راستی این دو کتاب ترجمه فارسی هم دارند ؟
کاوه / 14 March 2011
در جمهوری اسلامی ثروتمند شدن ناشی از هوش و ذکاوت یا سختکوشی اشخاص نیست. تنها گره خوردن با حکومتگران و آمادگی برای هر گونه خوش خدمتی, برای ثروتمند شدن کافی است. لذا اکثریت نوکیسه ها یا نازه ثروتمندان ایرانی, از دل یک پروسه یا جریان رقابت اقتصادی که نیاز به شناخت بازار داخلی و جهانی داشته و باید با نو آوری و سختکوشی همراه باشد بر نیامده اند. بلکه بصورت تصادفی و از دل یک جریان غیر اقتصادی و عمدتا فاسد و وابسته به حکومت بر خواسته اند. تلاش شما برای وجیه کردن چهره کریه آنها قابل ستایش اما بیفایده است.
داریوش از تهران / 14 March 2011
تحلیل شما از این قشر بسیار دقیق و ملموس بود،،موفق باشید،
رکسانا مدرس / 14 March 2011
داریوش عزیز این ادعا که همه شابد دهها هزاران نفری که در کشور ثروتمند و سرشار از بازار اشباع شده از ثروت نفت قادر به انباشت سرمایه بوده اند به یمن وابستگی شان به حکومت اسلامی است را کمی دور از واقع می دانم همانطور که سرمایه داری زمان شاه نیز قادر به ابراز وجود بود بدون انکه در چنبره اقمار خانواده پهلوی باشد. من به آمار و ارقام دسترسی ندارم و سواد اقتصادی لازم را هم ندارم تا با ادعای شما برخوردی اصولی نمایم ولی با یک چوب همه را راندن بی تردید از پایه های منطقی همه جانبه ای برخوردار نیست. حتی اگر هم بخش بزرگی از ثروت اندوخته شده در درون ضوابطی که شما اعلام کرده اید باشد خوب است به این امکان میدان دهیم که آنها نیز برای حفظ و امنیت سرمایه خود به قانون و صیانت سرمایه ای احتیاج دارند که در بافت این نظام نمی گنجد.
سپاس از توجه ات
کاربر مهمان ونداد زمانی / 15 March 2011