فریبا داوودی مهاجر- این روزها صحبت از دو زن است که بر خلاف سنت رایج همسران مردان زندانی سیاسی به همراه همسران خود پشت میلههای زندان در مکانی نامعلوم زندانی هستند. دو زنی که پس از تقلب در انتخابات ریاست جمهوری در سطوح مختلف نقش بازی کردند. نقشی که گاهی زهرا رهنورد پیشگامتر و آوانگاردتر از میر حسین موسوی از خود بروز میداد و تصویر زن در سایه یک مرد سیاسی را به زنی با مطالبات مستقل و صاحبنظر تبدیل میکرد.
فاطمه کروبی نیز همواره متفاوت از همسران دیگر روحانیون خود را در قد و قامتی دیگر نشان میداد به گونهای که نامههایش در نقد وضعیت موجود برای همسر و خانوادهاش تیتر اخبار را به خود اختصاص میداد.
آنچه در این میان مورد توجه است برجسته کردن نام این دو زن در میان دهها زن زندانی و شجاع و صدها زنی که اعدام شده و یا تحت شکنجه قرار داشتهاند، نیست. بلکه نام بردن از آنها صرفنظر از وظیفه انسانی بهانهای برای طرح تحلیل و چگونگی حضور زنان در رخدادها و تحولات سیاسی موجود و بهخصوص در یک دهه اخیر است. به میان آوردن زنانی که حضور دارند و بر مطالبات خود پای فشاری میکنند و به اشکال مختلف در جنبش سیاسی، اجتماعی امروز ایران تاثیر دارند.
زنانی که حاضر به پرداخت هزینه هستند و در این مسیر از زندان و بازجویی و تهدید هراسی به خود راه نمیدهند و گام به گام مطالبات صنفی و مدنی خود را به مطالبات سیاسی گره میزنند. زنانی که نقشهای حاشیهای خود را به حضور در عرصه عمومی تبدیل کرده و پرسشگر و نقاد وضعیت تبعیضآمیز موجود را به چون و چرا میکشند. زنانی که حتی در تظاهرات و تجمعات به جای آنکه در میان زنجیرهای از مردان به بهانه حفاظت قرار بگیرند خود دست در دست مردان حلقهای از زنجیره انسانی برای محاصره مدنی حکومت هستند.
زنانی که برای دستیابی به آزادی در زیر باطوم و کتک و گلوله و گاز اشکآور تا زندان و حصر خانگی مقاومت نموده و به جای قربانی در جایگاه یک کنشگر سیاسی، اجتماعی قرار میگیرند.
امروز زهرا رهنورد و فاطمه کروبی در کنار دیگر زندانیان آنچه در ۳۲ سال حکومت جمهوری اسلامی بر زنان ا
این مرز و بوم رفته است را تجربه میکنند و این تجربه میتواند برای آنها دستآوردی گرانقدر در طول زندگی سیاسی و اجتماعیشان و درک ظلم رفته در سالهای گذشته داشته باشد.
چهرهای که زن ایرانی بهخصوص پس از کودتای انتخاباتی سال گذشته از خود نشان داد اگر چه چهرهای جدید نیست و قطعا در یک پروسه زمانی ساخته و شکل گرفته شده است اما یک حضور با شاخصهها و تعاریف نوین از نگاه زن به خود و شیوه تاثیرگذاری و مشارکت در سرنوشت خویش و آحاد مردم ایران است. یک حضور مسئولانه که به قدرت خود واقف است و در مقابل حضورش سهم و مطالباتش را میطلبد.
زنی که ارزیابی میکند و دایما روند حرکت را حک و اصلاح میکند، بخش مهمی از شبکه اجتماعی است که ضمن حرکت حقوقش را تذکر میدهد و بخوبی مطالبات صنفی و سیاسیاش را با هم پیش میبرد. حضوری با پیامهای مشخص و تعریف شده که سالهای آینده بسیاری از جامعهشناسان و تحلیلگران را برای درک واقعی به خود مشغول خواهد کرد.
اما آنچه این تلاش را منحصر به فرد میکند این است که در ظرف زمانی معینی نمیگنجد و مانند جویباری است که روان شده تا برای پیوستن به دیگر قطرات به دریا برسد، مثل آنها شود بدون آنکه تفاوتی میان این قطرهها در میان اقیانوسی از انسان باشد. این تلاش همانگونه که زمان را در مینورد خود را به مکان محصور نخواهد کرد. فضای حیاتی مبارزه او تنها ایران و فضای مسلط مردسالاری در آن نیست. تنها گروههای محافظهکار یا سنتی را در بر نمیگیرد بلکه گفتمان مردسالاری در میان رفرمیستها یا مردان سکولار را هم به چون و چرا خواهد کشید و آموزههای کهنه و قدیمی که اصولا سیاست و قدرت را امری مردانه تلقی میکند را به سر مشقی جدید از زنی قدرتمند که توانایی تغییر و تاثیر در حوزه قدرت دارد تبدیل خواهد کرد.
بدون شک جامعه سیاسی مردسالار سنتی که بعضا ظاهری روشنفکر هم دارد در مقابل این برابریطلبی در سهمخواهی سیاسی مقاومت خواهد کرد و همچنان بر طبل «قدرت امری مردانه است» خواهد کوبید اما در نهایت خواهد پذیرفت که نقش زنان فقط در رای دادن به مردان و ایجاد یک ساختار برای مردان سیاسی با تفکری دیگر نیست بلکه زنان به همان اندازه که مشارکت میکنند میبایست حق بهرهبرداری از فرصتها را داشته باشند بدون که به شکلی غیر شفاف و یا پنهانی و در زد و بندهای سیاسی از ورود به عرصه سیاسی منع شوند.
آنچه بدیهی است زن ایرانی نه تنها در حال ساخت چهرهای نوین از خویش است بلکه به دنبال ساخت ساختاری جدید برای فضای حیاتی خویش است. این زن میان خانه و خیابان، دانشگاه تا فضای مجازی، زندان و مکانهای عمومی فرق و فاصلهای برای مبارزه و تغییر نمیبیند.
اگر زهرا رهنورد است یا فاطمه کروبی، اگر زنی مسلمان یا دختری مسیحی، اگر فرزند پاسدار است یا همسر یک اعدامی، همه مکانها برای او عرصه مبارزه برای دستیابی به حقوق انسانی است و به همین دلیل است که همه آنها از هر عقیده و اندیشهای در کنار هم فشار و زندان و شکنجه را تحمل میکنند و خواهان زندگی بهتر برای خود و فرزندان و همه آحاد جامعه هستند.
خانم داوودی مهاجر
این تلنگر که هیچ بلکه لگدی جانانه را قبل از اینها شیر زنانی نظیر خانم اردلان زده بودند انهم وقتی این بانوان مشغول تبلیغ اسلام زدگی بودند. لطفا دست از سیاسی بازی از نوع اصلاح طلبی بر دارید و سمبل سازی هم باید معیار اخلاقی هم داشته باشد و نه فقط روزمرگی سیاسی.
Ali / 08 March 2011